group-telegram.com/farnazjafarzadegan/474
Last Update:
نقد ومعرفی کتاب شعر#زنی_میان_دو_تاریکی
تصوير جهان شعري فرناز جعفرزادگان با روايتي از زندگي در؛
مجموعه شعـر «زنـي در ميان دو تاريكـي»
كيوان زارعي-«خبرجنوب»/ «زنی میان دو تاریکی» نام مجموعه شعری است در قالب سپید که فرناز جعفرزادگان سروده و انتشارات مروارید آن در 82 صفحه به خوانندگان این شاعر شیرازی ارایه کرده است.
جعفرزادگان متولد شیراز است و شاعری خود را با سرایش قالب های کلاسیک آغاز کرده است. وی در سال 1392 مجموعه شعر «ثانیه های گیج» و دومین مجموعه شعری خود را در سال 1395 با عنوان «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» را منتشر کرده است و حالا در سومین تجربه ی شاعری اش «زنی میان دو تاریکی» را به چاپ رسانده و در آن 46 شعر نسبتا کوتاه را به خوانندگان خود ارایه کرده است.
«زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که جعفرزادگان در آن سعی کرده تجربه ذهنی و زبانی خود را که حاصل نزدیک به دو دهه شاعری اوست در قالب سپید به روی کاغذ بیاورد و با زبانی امروزین و نگاهی به اجتماع پیرامون خود آنچه را که بایسته ی دید شاعری اوست در هیات واژه هایی که نگاه شاعری اش را ترسیم می کنند به ديده خواننده برساند.
فرناز جعفرزادگان در این مجموعه نشان داده که شاعری است که در خیابان و در میان مردم راه می رود و همه ی آنچه را که به نام زندگی در حرکت و سیال است می بیند و رصد میکند و با استفاده از زبان شاعری اش آن را برای دیگران روایت می کند. روایتی که شعر نام دارد و در این شعر، خود را از زندگی از روز ، از اجتماع و از جبر زنده ماندن جدا نمی داند.
هم از رنج زن می گوید و هم گذر عمر و هم از رنج آتش نشانی که آتش جانش خاموش نمی شود.
داغ نام دیگر سرزمین من است/ نشانی آتشهایی/ که خاموش نشد/ نشانی آتش نشان ها/ این جا در قلب انسان/ آتشی روشن است.
«زنی میان دو تاریکی» روایت «دریغ» است روایت اندوه و افسوس، روایتی که شاعر در آن وقتی به فرزندی خود برمی گردد نجواکنان به مادری که آینه ی تمام مادران جهان است می گوید: تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم می آورد نام تو را/ مادر/ بگو جوانی ات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد/ که هستی هیچ دستی/ نتوانست گردی از/ گردبادهای زندگی ات برگیرد/ شهرزاد ماه و راز/ همیشه/ خواب خوبی برای ما می چیدی/ اما/
قصه های شب/ خواب خوبی برای تو نچید.
و او حالا خود مادری است در آینه ی مادربودن هویدا و آنچه را شنیده به عینه نظاره می کند، تجربه ای زیسته و زیستنی تجربه مند.
در چهاردهمین شعر از این مجموعه ی به شعری بر می خوریم سرشار از استعاره و تشخیص و نمادهایی که با زبانی پرورده اجبار زندگی را به رخ می کشد.
چهارراه/ چاره ای ندارد/ چراغ در دست/ می گذرد از خیابان/ می ایستد/ با خطوط تاریکی/ که پشت چراغ قرمز/ تن ها عبور ماشین ها را تماشا می شوند/ چارراه چاره ای ندارد / چارراه.
می بینم که شاعر با انتخاب واژه هایی مناسب و ایجاد نغمه ی حروف «چ» چگونه «کاسه ی چه کنم» را به دست شهر داده و در «چهارراه چه کنم» شهر را متوقف
کرده است. شهری که در واژه های مدرن «چهارراه» ، «چراغ قرمز» و «ماشین» سد راه رفتن و موجب سرگشتی مردمان شده در حالی که خود نیز هیچ چاره ای جز ماندن ندارد.
و در این سرگشتگی ها و افسوس ها در شعر هجدهم باز شعر را به وسط خیابان
می آورد و این بار دستفروش و گل را دستمایه روایت می کند:
از چشم های خیابانی/ تا خواهش های یک گل و دستفروش/ تا اتفاق هایی که بکر بود و .../ راستی/ کدام خیابان/ مریم را به بیت المقدس
می رساند؟
علاوه بر آنچه در خصوص محتوا و تم اشعار فرناز جعفرزادگان گفته شد ذکر این نکته ضروری است که «زنی میان دو تاریکی» مجموعه ای است که در آن شاعر سعی کرده با انتخاب واژه هایی هم رنگ و هم وزن موسیقی درونی شعر را به بهترین نحو ممکن شکل دهد.
انتخاب واج های قریب المخرج و تکرار حروف در خیلی از اشعار این مجموعه هارمونی خاصی را به سرایش و خوانش اشعار بخشیده است که این نشان دهنده آن است که فرناز جعفرزادگان با ادبیات کلاسیک و قالبهای کهن نيز آشنایی دارد.
پنبه شد/ هر چه راه را/ که روفتم/ برف/ برف/ ببین/ چگونه رد روزگار چشم سفید/ در موهایم چین خورده.
به راحتی می توان
BY فرناز جعفرزادگان @farnazjafarzadegan ...
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/farnazjafarzadegan/474