درخواست کمک جهت تهیهی لوازم التحریر برای دانشآموزان و دانشجویان نیازمند
دوستان عزیزم
ماه مهر داره از راه میرسه و سال تحصیلی جدید داره شروع میشه. متأسفانه تعداد زیادی از دانشآموزان و دانشجویان عزیز کشورمون، با مشکل تهیهی لوازم التحریر و کیف و کفش روبهرو هستن و ممکنه به خاطر این موضوع از تحصیل باز بمونن.
به یاری خدا قصد داریم برای دو هزار دانشآموز و دانشجوی نیازمند لوازم التحریر و کیف و کفش تهیه کنیم. ازتون خواهش میکنم در حد توان به یاری این عزیزان بشتابید. امیدوارم که خداوند مهربان به جان و مالتون برکت روزافزون عطا کنه.
بانک ملی، به نام ایرج شهبازی
۶۰۳۷،۹۹۱۷،۳۴۲۹،۲۹۹۲
✅ گفتنی است که این برنامه تا اول مهرماه ادامه داره. از شما خواهش میکنم این پیام رو به دوستان و آشنایانتون برسونید تا به کمک هم بتونیم زمینه رو برای درس خوندن تعداد بیشتری از نورچشمیهامون فراهم بیاریم.
ایرج شهبازی
۳۱ مردادماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
دوستان عزیزم
ماه مهر داره از راه میرسه و سال تحصیلی جدید داره شروع میشه. متأسفانه تعداد زیادی از دانشآموزان و دانشجویان عزیز کشورمون، با مشکل تهیهی لوازم التحریر و کیف و کفش روبهرو هستن و ممکنه به خاطر این موضوع از تحصیل باز بمونن.
به یاری خدا قصد داریم برای دو هزار دانشآموز و دانشجوی نیازمند لوازم التحریر و کیف و کفش تهیه کنیم. ازتون خواهش میکنم در حد توان به یاری این عزیزان بشتابید. امیدوارم که خداوند مهربان به جان و مالتون برکت روزافزون عطا کنه.
بانک ملی، به نام ایرج شهبازی
۶۰۳۷،۹۹۱۷،۳۴۲۹،۲۹۹۲
✅ گفتنی است که این برنامه تا اول مهرماه ادامه داره. از شما خواهش میکنم این پیام رو به دوستان و آشنایانتون برسونید تا به کمک هم بتونیم زمینه رو برای درس خوندن تعداد بیشتری از نورچشمیهامون فراهم بیاریم.
ایرج شهبازی
۳۱ مردادماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
دشمن درونی از نگاه سعدی و مولانا
از یک نگاه کلان میتوانیم دشمنانمان را به دو دستۀ بزرگ تقسیم کنیم: دشمنان بیرونی و دشمن درونی. منظور از دشمنان بیرونی همۀ انسانهایی هستند که با ما مخالفند و قصد دارند به ما آسیب بزنند یا ما را از بین ببرند و منظور از دشمن درونی همان چیزی است که در فرهنگ دینی و عرفانی، آن را نفسِ امّاره مینامند. نفس دشمنی است که در درون ما قرار دارد و از درون به ما آسیب میزند. به نظر کسانی مانند سعدی و مولانا، خطرناکترین و مهمترین دشمنِ هر کسی نفسِ اوست. (مثنوی، د ۱/ ۱۳۷۶ - ۱۳۷۳ و گلستان، چاپ دکتر یوسفی، ص ۱۶۳).
ممکن است کسی تلقّیِ قُدَما از نفس را نپذیرد و به چیزی به نام نفس امّاره اعتقاد نداشته باشد. به نظر میرسد که حتی در این صورت هم، شکی نیست که ما غالباً بدترین دشمن خودمانیم؛ زیراکه آسیبهایی که ما با توجیهها، فرافکنیها، خودپسندیها، تنبلیها، آزمندیها، مسئولیتگریزیها، لذتپرستیها، بدخوییها، بیدادگریها، خودکامگیها، حسادتها، غرورها و منفعتطلبیهایمان به خودمان وارد میکنیم، بسیار بعید است که هیچ دشمنی بتواند چنان به ما صدمه بزند (برای نمونه. نگاه کنید به گلستان، چاپ دکتر یوسفی، ص ۱۷۴ و ص ۱۸۳ و کلیات سعدی، بوستان، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۲۹۷).
گذشته از نفس و رذیلتهای اخلاقی که میتوانند زیانهای فراوانی را به انسان وارد کنند، نقاط قوّتِ انسان هم میتوانند به او آسیب بزنند. نقاط قوّتی مثل زیبایی، دانایی، قدرت و حتی فضیلتمندی، در شرایطی خاص، ممکن است که دشمن ما باشند و موجبات سقوط ما را فراهم آورند (برای نمونه. نگاه کنید به مثنوی، د ۱/ ۲۱۱ – ۲۰۷ و د ۵/ ۶۵۷).
با توجه به مطالب بالا به طور طبیعی به این نتیجه میرسیم که ما بسیار بیش از آن که نگران دشمنان بیرونی هستیم، باید نگران دشمن درونی خود باشیم و به جای تهمت زدن بر این و آن و گلاویز شدن با بهمان و فلان، مستقیماً به سراغ ریشۀ مشکلات که در درون ماست، برویم. این ملاحظات باعث شده است که مولانا تنها دشمنِ هر کسی را خودِ او بداند و بس:
ملرز بر خود! تا بر تو دیگران لرزند
به جانِ تو که تو را دشمنی ورای تو نیست
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۴۵۰)
و سعدی نیز دقیقاً بر همین باور است که هیچ کسی به اندازۀ ما به ما زیان نمیرساند. اگر ما این نکته را دریابیم، به جای ناله کردن از دست دیگران، فقط از دست خودمان ناله میکنیم:
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد
(کلیات سعدی، بوستان، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۵۸۷)
در سخنرانی کوتاه زیر، سعی کردهام سخنان سعدی و مولانا را درمورد دشمن درونی برای شما دوستان عزیزم توضیح دهم. امیدوارم که این بحث کوتاه را بپسندید.
ایرج شهبازی
هشتم شهریور ۱۴۰۴
@irajshahbazi
از یک نگاه کلان میتوانیم دشمنانمان را به دو دستۀ بزرگ تقسیم کنیم: دشمنان بیرونی و دشمن درونی. منظور از دشمنان بیرونی همۀ انسانهایی هستند که با ما مخالفند و قصد دارند به ما آسیب بزنند یا ما را از بین ببرند و منظور از دشمن درونی همان چیزی است که در فرهنگ دینی و عرفانی، آن را نفسِ امّاره مینامند. نفس دشمنی است که در درون ما قرار دارد و از درون به ما آسیب میزند. به نظر کسانی مانند سعدی و مولانا، خطرناکترین و مهمترین دشمنِ هر کسی نفسِ اوست. (مثنوی، د ۱/ ۱۳۷۶ - ۱۳۷۳ و گلستان، چاپ دکتر یوسفی، ص ۱۶۳).
ممکن است کسی تلقّیِ قُدَما از نفس را نپذیرد و به چیزی به نام نفس امّاره اعتقاد نداشته باشد. به نظر میرسد که حتی در این صورت هم، شکی نیست که ما غالباً بدترین دشمن خودمانیم؛ زیراکه آسیبهایی که ما با توجیهها، فرافکنیها، خودپسندیها، تنبلیها، آزمندیها، مسئولیتگریزیها، لذتپرستیها، بدخوییها، بیدادگریها، خودکامگیها، حسادتها، غرورها و منفعتطلبیهایمان به خودمان وارد میکنیم، بسیار بعید است که هیچ دشمنی بتواند چنان به ما صدمه بزند (برای نمونه. نگاه کنید به گلستان، چاپ دکتر یوسفی، ص ۱۷۴ و ص ۱۸۳ و کلیات سعدی، بوستان، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۲۹۷).
گذشته از نفس و رذیلتهای اخلاقی که میتوانند زیانهای فراوانی را به انسان وارد کنند، نقاط قوّتِ انسان هم میتوانند به او آسیب بزنند. نقاط قوّتی مثل زیبایی، دانایی، قدرت و حتی فضیلتمندی، در شرایطی خاص، ممکن است که دشمن ما باشند و موجبات سقوط ما را فراهم آورند (برای نمونه. نگاه کنید به مثنوی، د ۱/ ۲۱۱ – ۲۰۷ و د ۵/ ۶۵۷).
با توجه به مطالب بالا به طور طبیعی به این نتیجه میرسیم که ما بسیار بیش از آن که نگران دشمنان بیرونی هستیم، باید نگران دشمن درونی خود باشیم و به جای تهمت زدن بر این و آن و گلاویز شدن با بهمان و فلان، مستقیماً به سراغ ریشۀ مشکلات که در درون ماست، برویم. این ملاحظات باعث شده است که مولانا تنها دشمنِ هر کسی را خودِ او بداند و بس:
ملرز بر خود! تا بر تو دیگران لرزند
به جانِ تو که تو را دشمنی ورای تو نیست
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۴۵۰)
و سعدی نیز دقیقاً بر همین باور است که هیچ کسی به اندازۀ ما به ما زیان نمیرساند. اگر ما این نکته را دریابیم، به جای ناله کردن از دست دیگران، فقط از دست خودمان ناله میکنیم:
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد
(کلیات سعدی، بوستان، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۵۸۷)
در سخنرانی کوتاه زیر، سعی کردهام سخنان سعدی و مولانا را درمورد دشمن درونی برای شما دوستان عزیزم توضیح دهم. امیدوارم که این بحث کوتاه را بپسندید.
ایرج شهبازی
هشتم شهریور ۱۴۰۴
@irajshahbazi
نکتهای درباره شادی
شادی یا وجود ندارد، یا میل به تقسیم شدن دارد. کسی که شادیاش را برای خود نگاه میدارد و آن را با دیگران به اشتراک نمیگذارد، حقیقتا شاد نیست و در توهم شادی به سر میبرد. شادی راستین هیچگونه بخل و انحصارطلبی و خساستی را برنمیتابد. شادیی که از شخص به سوی دیگران سرازیر نمیشود، اندوهی است که نقاب شادی را بر چهره زده است.
به تعبیر زیبای دکتر حسن عشایری، استاد محترم عصبشناسی:
شادیِ تقسیمنشده اندوهِ بزککرده است.
ایرج شهبازی
یازدهم شهریورماه ۱۴۰
@irajshahbazi
شادی یا وجود ندارد، یا میل به تقسیم شدن دارد. کسی که شادیاش را برای خود نگاه میدارد و آن را با دیگران به اشتراک نمیگذارد، حقیقتا شاد نیست و در توهم شادی به سر میبرد. شادی راستین هیچگونه بخل و انحصارطلبی و خساستی را برنمیتابد. شادیی که از شخص به سوی دیگران سرازیر نمیشود، اندوهی است که نقاب شادی را بر چهره زده است.
به تعبیر زیبای دکتر حسن عشایری، استاد محترم عصبشناسی:
شادیِ تقسیمنشده اندوهِ بزککرده است.
ایرج شهبازی
یازدهم شهریورماه ۱۴۰
@irajshahbazi
سه سخنرانی درمورد «معنادرمانی»
(بازخوانی کتاب «انسان در جستجوی معنا» از دکتر ویکتور فرانکل)
زمان: دوشنبه، ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴
مکان: سرای محلۀ پارک ساعی
برگزارکننده: مؤسسۀ فرهنگی سپهر مهر
طرح بحث
مقدمه
۱) آشنایی با زندگینامه و آثار ویکتور فرانکل
۲) آثار ویکتور فرانکل
۳) ویژگیهای شخصیتی و اخلاقیِ ویکتور فرانکل
۲) سه فصلِ زندگی زندانی
۲-۱) مرحلۀ اول؛ ورود به زندان
۲-۲) مرحلۀ دوم؛ زندگی در زندان
۲-۳) مرحلۀ سوم؛ آزادی از زندان
۳) اصول و مبانی معنادرمانی
۳-۱) جامعنگری درمورد انسان و پرهیز از فروکاهشِ افراطی
۳-۲) ارادۀ معطوف به معنا
۳-۳) ناکامی وجودی و خلأ وجودی
۳-۴) وجدان
۳-۵) آزادی و اختیار (آزادی درونی)
۳-۶) مسئولیتپذیری در قبال زندگی
۳-۷) کشف معنای زندگی، نه جعل یا اختراع آن
۳-۸) انواع راههای معنایابی
۳-۸-۱) ارزشهای خلاقانه (کار خلاقانه و شکوفایی استعداد)
۳-۸-۲) ارزشهای تجربی (عشق ورزیدن)
۳-۸-۳) ارزشهای نگرشی (رنج و مرگ و گناه)
۳-۹) تعالی و فراتر رفتن از خود
۳-۱۰) دینداری
۴) فنون و تکنیکها
۴-۱) تمرکززدایی در برابر قصدِ مفرط و اندیشۀ مفرط
۴-۲) قصد متضاد در ترس
۴-۳) خیالپردازی مثبت درمورد گذشته
۴-۴) تعریف هدفی در آینده
۴-۵) سپاسگزاری به خاطر کوچکترین نعمتهای زندگی
۴-۶) یاری گرفتن از هنر
۴-۷) توجه به زیباییهای طبیعت
۴-۸) شوخطبعی
✅ از دوستان عزیزم در موسسهی فرهنگی سپهر مهر، خانم سپهری، خانم باریکانی، خانم طلایی، خانم زندی، خانم حقانی و آقای جلالوند و نیز از مدیر ارجمند و کارکنان عزیز سرای محلهی ساعی سپاسگزارم که این جلسه را به بهترین شکل برگزار کردند. همچنین از بانوی شریف، خانم فرشته یعقوبی خیلی ممنونم که فایلهای این دوره را با دقت تمام ویرایش کردند. امیدوارم که همهی این عزیزان، همواره سلامت و سربلند باشند.
ایرج شهبازی
۲۷ شهریورماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
(بازخوانی کتاب «انسان در جستجوی معنا» از دکتر ویکتور فرانکل)
زمان: دوشنبه، ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴
مکان: سرای محلۀ پارک ساعی
برگزارکننده: مؤسسۀ فرهنگی سپهر مهر
طرح بحث
مقدمه
۱) آشنایی با زندگینامه و آثار ویکتور فرانکل
۲) آثار ویکتور فرانکل
۳) ویژگیهای شخصیتی و اخلاقیِ ویکتور فرانکل
۲) سه فصلِ زندگی زندانی
۲-۱) مرحلۀ اول؛ ورود به زندان
۲-۲) مرحلۀ دوم؛ زندگی در زندان
۲-۳) مرحلۀ سوم؛ آزادی از زندان
۳) اصول و مبانی معنادرمانی
۳-۱) جامعنگری درمورد انسان و پرهیز از فروکاهشِ افراطی
۳-۲) ارادۀ معطوف به معنا
۳-۳) ناکامی وجودی و خلأ وجودی
۳-۴) وجدان
۳-۵) آزادی و اختیار (آزادی درونی)
۳-۶) مسئولیتپذیری در قبال زندگی
۳-۷) کشف معنای زندگی، نه جعل یا اختراع آن
۳-۸) انواع راههای معنایابی
۳-۸-۱) ارزشهای خلاقانه (کار خلاقانه و شکوفایی استعداد)
۳-۸-۲) ارزشهای تجربی (عشق ورزیدن)
۳-۸-۳) ارزشهای نگرشی (رنج و مرگ و گناه)
۳-۹) تعالی و فراتر رفتن از خود
۳-۱۰) دینداری
۴) فنون و تکنیکها
۴-۱) تمرکززدایی در برابر قصدِ مفرط و اندیشۀ مفرط
۴-۲) قصد متضاد در ترس
۴-۳) خیالپردازی مثبت درمورد گذشته
۴-۴) تعریف هدفی در آینده
۴-۵) سپاسگزاری به خاطر کوچکترین نعمتهای زندگی
۴-۶) یاری گرفتن از هنر
۴-۷) توجه به زیباییهای طبیعت
۴-۸) شوخطبعی
✅ از دوستان عزیزم در موسسهی فرهنگی سپهر مهر، خانم سپهری، خانم باریکانی، خانم طلایی، خانم زندی، خانم حقانی و آقای جلالوند و نیز از مدیر ارجمند و کارکنان عزیز سرای محلهی ساعی سپاسگزارم که این جلسه را به بهترین شکل برگزار کردند. همچنین از بانوی شریف، خانم فرشته یعقوبی خیلی ممنونم که فایلهای این دوره را با دقت تمام ویرایش کردند. امیدوارم که همهی این عزیزان، همواره سلامت و سربلند باشند.
ایرج شهبازی
۲۷ شهریورماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
فلانی آدم بدی است!
دکتر هادی صمدی
مهمترین توصیهی آلبرت الیس، بانی رواندرمانی عقلانی _ هیجانی، این است که «رفتار یا باور نامعقول یک فرد را نقد کن، نه خودِ او را». این اصل، تفاوت بین «تو کار احمقانهای کردی» و «تو احمق هستی» است. اولی راه را برای اصلاح باز میگذارد، دومی یک حکم قطعی و کلی است که فرد را در موضع دفاعی قرار میدهد و مسیر تغییر را مسدود میکند.
با این حال در عموم بحثهایی که در شبکههای مجازی انجام میشود، کلیت یک فرد نقد میشود و نه فلان نظر یا رفتار او. اما چرا به کار بستن این توصیهی معقول اینقدر سخت است و حتی تحصیلکردگان نیز آن را به کار نمیگیرند؟! این دشواری ریشه در ساختار شناختی، تاریخ تکاملی، و بستر فرهنگی _ اجتماعی ما دارد و گذر کردن از آن ممارست زیادی میطلبد و تا وارد این فرایند تمرینی نشویم، نباید انتظار تغییرات بنیادی در شرایط را داشته باشیم.
دلایل شناختی
روانشناسان از اثر هالهای سخن میگویند؛ به این معنی که وقتی یک ویژگی منفی، یا مثبت را در کسی میبینیم، تمایل داریم آن را به کل شخصیت او تعمیم دهیم؛ زیرا مغز ما برای صرفهجویی در انرژی، تمایل به استفاده از میانبرهای ذهنی دارد. تحلیل دقیق و منصفانه انرژی زیادی میطلبد و برچسب زدن، یک راه سریع و کمهزینه برای طبقهبندی دنیا و آدمهایش است. مغز انسان ذاتاً به لحاظ شناختی خسیس است و ترجیح میدهد به جای تحلیل عمیق و چندوجهی، از سادهسازیهای افراطی استفاده کند. گفتن این که «او آدم بدی است» بسیار سادهتر از تحلیل پیچیدهی رفتار او در یک موقعیت خاص است. به علاوه ما دچار خطای بنیادین اِسناد نیز هستیم؛ زیرا تمایل داریم رفتارهای منفی دیگران را به شخصیت و ذات آنها نسبت دهیم (اسناد درونی)، اما رفتارهای منفی خودمان را به شرایط و موقعیت ربط دهیم (اسناد بیرونی).
علت تکاملی
این تنبلیِ شناختیِ ما ریشههای تکاملی نیز دارد. مغز ما برای بقا در محیطهای خطرناک اجدادی تکامل یافته است، نه برای مباحثهی مؤدبانه در شبکههای اجتماعی. برای بقای اجداد ما، تشخیص سریع خودی از غیرخودی حیاتی بود. کسی که باور یا رفتاری متفاوت و تهدیدآمیز داشت، به سرعت به عنوان عضوی از برونگروه برچسب میخورد و یک تهدید بالقوه برای کل قبیله محسوب میشد.
زمینههای اجتماعی
اما زمینههای اجتماعی ما در ایران نیز کار را سختتر میکند. هرچه یک جامعه ایدئولوژیکتر باشد و سطح تفکر انتقادی پایین باشد، هویت افراد بیشتر با باورهایشان گره میخورد. در چنین فضایی، یک باور صرفاً یک نظر نیست، بلکه یک نشانهی وفاداری یا سند هویتی برای فرد است. در نتیجه، مخالفت با یک باور، صرفاً یک اختلاف فکری تلقی نمیشود، بلکه به عنوان حملهای به هویت، وفاداری، و تمامیت وجودی فرد یا گروه در نظر گرفته میشود. باورهای نامعقول (بگذریم از این که ممکن است آن باور واقعاً نامعقول نباشد و چون ما به آن باور نداریم آن را نامعقول میپنداریم!) به سرعت برچسبهایی مانند خیانت، کفر، ارتداد، یا دشمنی میخورند که همگی به کلیت شخصیت فرد اشاره دارند، نه به یک باور خاص.
جدا کردن رفتار از فرد، یک مهارت تفکر انتزاعی است که با توجه به پایین بودن سطح مطالعه در ایران، تمرین چندانی در آن نداریم. بگذریم از این که به دلایل ذکر شده در بالا، تحصیلکردگان ما نیز به همین آفت دچار هستند. در جوامعی که سطح تفکر عموم مردم بیشتر انضمامی است، همه چیز در قالبهای ساده و دوتایی یا سیاه و سفید دیده میشود: خوب/بد، دوست/دشمن. در این نوع تفکر، اگر کسی کار بدی انجام دهد، پس آدم بدی است. این یک نتیجهگیری خطی و ساده است. رشد تفکر انتزاعی به جامعه اجازه میدهد که بفهمد همهی افراد جامعه، هم میتوانند کارهای بد انجام دهند و هم کارهای خوب؛ بدون این که کل هویت آنها زیر سؤال برود.
راهکار اصلاح
منصفانه و صادقانه بپذیریم که ما هم این کار را کردهایم. چنین اعترافی جایگاه ما را بالاتر میبرد و نه پایینتر. ما هم انسان هستیم و گرایشهای شناختی که ریشههای تکاملی دارند، رفتارهای ما را نیز هدایت میکنند. این یک ویژگی انسانی است که توسط فرهنگ و محیطی که در آن زیستهایم، تشدید شده است. هر زمان که متوجه شدیم در حال برچسب زدن به کل شخصیت یک فرد هستیم، مکث کنیم. خطاهای گذشتهی افراد را به کل شخصیت آنها و به ویژه به رفتار و نظرات امروز آنها تعمیم ندهیم.
این مهارتی است که نیازمند تمرین آگاهانه است، به خصوص در فرهنگی که دائماً ما را به سمت تفکر انضمامی و برچسبزنی هدایت میکند، کار سختی پیش رو داریم. با هر بار مکث و اصلاح مسیر فکری، در حال تقویت تفکر انتزاعی و عقلانی خود هستیم. بدون این تمرین در سطح فردی، به دنبال تغییراتی معجزهوار در سطح اجتماعی نباشیم. رمان خواندن بهترین تمرین برای تقویت این مهارت است.
@evophilosophy
@irajshahbazi
دکتر هادی صمدی
مهمترین توصیهی آلبرت الیس، بانی رواندرمانی عقلانی _ هیجانی، این است که «رفتار یا باور نامعقول یک فرد را نقد کن، نه خودِ او را». این اصل، تفاوت بین «تو کار احمقانهای کردی» و «تو احمق هستی» است. اولی راه را برای اصلاح باز میگذارد، دومی یک حکم قطعی و کلی است که فرد را در موضع دفاعی قرار میدهد و مسیر تغییر را مسدود میکند.
با این حال در عموم بحثهایی که در شبکههای مجازی انجام میشود، کلیت یک فرد نقد میشود و نه فلان نظر یا رفتار او. اما چرا به کار بستن این توصیهی معقول اینقدر سخت است و حتی تحصیلکردگان نیز آن را به کار نمیگیرند؟! این دشواری ریشه در ساختار شناختی، تاریخ تکاملی، و بستر فرهنگی _ اجتماعی ما دارد و گذر کردن از آن ممارست زیادی میطلبد و تا وارد این فرایند تمرینی نشویم، نباید انتظار تغییرات بنیادی در شرایط را داشته باشیم.
دلایل شناختی
روانشناسان از اثر هالهای سخن میگویند؛ به این معنی که وقتی یک ویژگی منفی، یا مثبت را در کسی میبینیم، تمایل داریم آن را به کل شخصیت او تعمیم دهیم؛ زیرا مغز ما برای صرفهجویی در انرژی، تمایل به استفاده از میانبرهای ذهنی دارد. تحلیل دقیق و منصفانه انرژی زیادی میطلبد و برچسب زدن، یک راه سریع و کمهزینه برای طبقهبندی دنیا و آدمهایش است. مغز انسان ذاتاً به لحاظ شناختی خسیس است و ترجیح میدهد به جای تحلیل عمیق و چندوجهی، از سادهسازیهای افراطی استفاده کند. گفتن این که «او آدم بدی است» بسیار سادهتر از تحلیل پیچیدهی رفتار او در یک موقعیت خاص است. به علاوه ما دچار خطای بنیادین اِسناد نیز هستیم؛ زیرا تمایل داریم رفتارهای منفی دیگران را به شخصیت و ذات آنها نسبت دهیم (اسناد درونی)، اما رفتارهای منفی خودمان را به شرایط و موقعیت ربط دهیم (اسناد بیرونی).
علت تکاملی
این تنبلیِ شناختیِ ما ریشههای تکاملی نیز دارد. مغز ما برای بقا در محیطهای خطرناک اجدادی تکامل یافته است، نه برای مباحثهی مؤدبانه در شبکههای اجتماعی. برای بقای اجداد ما، تشخیص سریع خودی از غیرخودی حیاتی بود. کسی که باور یا رفتاری متفاوت و تهدیدآمیز داشت، به سرعت به عنوان عضوی از برونگروه برچسب میخورد و یک تهدید بالقوه برای کل قبیله محسوب میشد.
زمینههای اجتماعی
اما زمینههای اجتماعی ما در ایران نیز کار را سختتر میکند. هرچه یک جامعه ایدئولوژیکتر باشد و سطح تفکر انتقادی پایین باشد، هویت افراد بیشتر با باورهایشان گره میخورد. در چنین فضایی، یک باور صرفاً یک نظر نیست، بلکه یک نشانهی وفاداری یا سند هویتی برای فرد است. در نتیجه، مخالفت با یک باور، صرفاً یک اختلاف فکری تلقی نمیشود، بلکه به عنوان حملهای به هویت، وفاداری، و تمامیت وجودی فرد یا گروه در نظر گرفته میشود. باورهای نامعقول (بگذریم از این که ممکن است آن باور واقعاً نامعقول نباشد و چون ما به آن باور نداریم آن را نامعقول میپنداریم!) به سرعت برچسبهایی مانند خیانت، کفر، ارتداد، یا دشمنی میخورند که همگی به کلیت شخصیت فرد اشاره دارند، نه به یک باور خاص.
جدا کردن رفتار از فرد، یک مهارت تفکر انتزاعی است که با توجه به پایین بودن سطح مطالعه در ایران، تمرین چندانی در آن نداریم. بگذریم از این که به دلایل ذکر شده در بالا، تحصیلکردگان ما نیز به همین آفت دچار هستند. در جوامعی که سطح تفکر عموم مردم بیشتر انضمامی است، همه چیز در قالبهای ساده و دوتایی یا سیاه و سفید دیده میشود: خوب/بد، دوست/دشمن. در این نوع تفکر، اگر کسی کار بدی انجام دهد، پس آدم بدی است. این یک نتیجهگیری خطی و ساده است. رشد تفکر انتزاعی به جامعه اجازه میدهد که بفهمد همهی افراد جامعه، هم میتوانند کارهای بد انجام دهند و هم کارهای خوب؛ بدون این که کل هویت آنها زیر سؤال برود.
راهکار اصلاح
منصفانه و صادقانه بپذیریم که ما هم این کار را کردهایم. چنین اعترافی جایگاه ما را بالاتر میبرد و نه پایینتر. ما هم انسان هستیم و گرایشهای شناختی که ریشههای تکاملی دارند، رفتارهای ما را نیز هدایت میکنند. این یک ویژگی انسانی است که توسط فرهنگ و محیطی که در آن زیستهایم، تشدید شده است. هر زمان که متوجه شدیم در حال برچسب زدن به کل شخصیت یک فرد هستیم، مکث کنیم. خطاهای گذشتهی افراد را به کل شخصیت آنها و به ویژه به رفتار و نظرات امروز آنها تعمیم ندهیم.
این مهارتی است که نیازمند تمرین آگاهانه است، به خصوص در فرهنگی که دائماً ما را به سمت تفکر انضمامی و برچسبزنی هدایت میکند، کار سختی پیش رو داریم. با هر بار مکث و اصلاح مسیر فکری، در حال تقویت تفکر انتزاعی و عقلانی خود هستیم. بدون این تمرین در سطح فردی، به دنبال تغییراتی معجزهوار در سطح اجتماعی نباشیم. رمان خواندن بهترین تمرین برای تقویت این مهارت است.
@evophilosophy
@irajshahbazi
معرفی چند کتاب دربارۀ حافظ و اشعارِ او
بیستم مهرماه به نامِ نامی حافظ گره خورده است. حافظ یکی شگفتآورترین ایرانیان در تاریخ بلند سرزمین ماست. او عصارۀ فکر و فرهنگ ایران و اشعارش آینۀ روحِ ایرانی است. در این آینۀ غماز میتوان به تماشای پنهانیترین زوایای وجود ایرانیان نشست. حافظ سخنگوی ناخودآگاه تباری ایرانیان است. او به مدد شهود شگفتآور خود توانسته است به درون ناخودآگاه جمعیِ ایرانیان راه یابد و بر بسیاری از گوشههای تاریک آن روشنایی بیفکند. از این جهت است که برای ایرانیان، حافظشناسی به معنای دقیق کلمه به معنی خودشناسی است. بر هر ایرانیِ وطندوستی واجب است که با حافظ انس بگیرد، دیوان ارجمند او را بارها و بارها مطالعه کند و در سخنانِ شیرینتر از شهد و شکر او تأمل کند.
خوشبختانه کتابها، مقالات و سخنرانیهای زیادی دربارۀ ابعاد گوناگون زندگی، زبان و اندیشۀ حافظ وجود دارد. در ادامه، فهرستی از چند منبع خوب دربارۀ حافظ را به شما دوستان عزیزم معرفی میکنم و امیدوارم که به تدریج آنها را مطالعه کنید و بر آگاهیهای خودتان درمورد حافظ بزرگ بیفزایید.
ـــ آشوری، داریوش (۱۳۷۹). عرفان و رندی در شعر حافظ(بازنگریستهی هستیشناسی حافظ). ویراست ۲؛ با بازنگری اساسی و کاست و افزود بسیار. تهران: نشر مرکز.
ـــ اسلامیندوشن، محمدعلی (۱۳۷۴). ماجرای پایانناپذیر حافظ. [تهران]: یزدان ، ۱۳۷۴.
ـــ برزگرِ خالقی، محمد رضا (۱۳۸۲). شاخِ نباتِ حافظ. تهران : زوّار.
ـــ پورنامداریان، تقی (۱۳۸۲). گمشدۀ لب دریا: تاملی در معنی و صورت شعر حافظ. تهران: سخن.
ـــ خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۷۲). حافظنامه. تهران : علمی فرهنگی و سروش.
ـــ خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۷۳). حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ. ویراست ۲. تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۷۴). حافظ. تهران: بنیانگذاران فرهنگ امروز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۸۴). ذهن و زبان حافظ. چاپ هشتم/ ویراست سوم. تهران: ناهید.
ـــ درگاهی، محمود (۱۳۹۶). در خلافآمد عادت؛ مقالاتی در چالش با حافظشناسی رسمی و رایج. تهران: کویر.
ـــ دشتی، علی (۱۳۸۱). نقشی از حافظ. تهران: امیرکبیر.
ـــ رجائی، احمدعلی (۱۳۸۹). فرهنگ اشعار حافظ. تهران: علمی. چاپ نهم.
ـــ ریاحی، محمدامین (۱۳۷۴). گلگشت: در شعر و اندیشه حافظ. تهران: علمی.
ـــ زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۳). از کوچۀ رندان: درباره زندگی و اندیشه حافظ. تهران: سخن.
ـــ شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۶). این کیمیای هستی درباره حافظ؛ جمالشناسی و جهان شعری. تهران: سخن.
ـــ غلامی، زهرا (۱۳۸۲). حافظشناسی موضوعی؛ بررسی موضوعی دیوان حافظ. اصفهان: فرهنگ مردم.
ـــ غنی قاسم (۱۳۸۰). تاریخ عصر حافظ. تهران: زوّار. چاپ هشتم.
ـــ مرتضوی. منوچهر (۱۳۸۴). مکتب حافظ. تهران: ابن سینا. ویرایش چهارم
ـــ معین، محمد (۱۳۶۹). حافظ شیرینسخن. تهران: معین.
ـــ ملاح، حسینعلی (۱۳۶۷). حافظ و موسیقی. ویرایش ۲. تهران: هیرمند.
ـــ نیاز کرمانی. سعید (۱۳۹۵). حافظشناسی. تهران: پاژنگ.
* نرمافزار «حافظ»، اثر مؤسسۀ تحقيقات كامپيوتری نور، يكی از بهترين آثار در زمينۀ حافظشناسی است. در اين لوح فشرده متن كامل دیوان حافظ، امكان جستجو در متن دیوان و يك كتابخانۀ باارزش دربارۀ حافظ و اشعارش وجود دارد و همۀ دیوانِ حافظ با صدايي دلنشين و آرام خوانده میشود. براي همۀ كسانی كه به تحقیق دربارۀ حافظ علاقه دارند، تهيۀ اين اثر لازم است.
* لوح فشردۀ «نیستانِ جم» نیز یکی از بهترین منابع برای شناخت حافظ است. این لوح فشرده شامل بیش از صد ساعت سخنرانیِ از دکتر عبدالکریم سروش دربارۀ اندیشههای حافظ است و اطلاعات بسیار ارزشمندی را در اختیارِ علاقمندانِ حافظ قرار میدهد.
ایرج شهبازی
نوزدهم مهرماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
بیستم مهرماه به نامِ نامی حافظ گره خورده است. حافظ یکی شگفتآورترین ایرانیان در تاریخ بلند سرزمین ماست. او عصارۀ فکر و فرهنگ ایران و اشعارش آینۀ روحِ ایرانی است. در این آینۀ غماز میتوان به تماشای پنهانیترین زوایای وجود ایرانیان نشست. حافظ سخنگوی ناخودآگاه تباری ایرانیان است. او به مدد شهود شگفتآور خود توانسته است به درون ناخودآگاه جمعیِ ایرانیان راه یابد و بر بسیاری از گوشههای تاریک آن روشنایی بیفکند. از این جهت است که برای ایرانیان، حافظشناسی به معنای دقیق کلمه به معنی خودشناسی است. بر هر ایرانیِ وطندوستی واجب است که با حافظ انس بگیرد، دیوان ارجمند او را بارها و بارها مطالعه کند و در سخنانِ شیرینتر از شهد و شکر او تأمل کند.
خوشبختانه کتابها، مقالات و سخنرانیهای زیادی دربارۀ ابعاد گوناگون زندگی، زبان و اندیشۀ حافظ وجود دارد. در ادامه، فهرستی از چند منبع خوب دربارۀ حافظ را به شما دوستان عزیزم معرفی میکنم و امیدوارم که به تدریج آنها را مطالعه کنید و بر آگاهیهای خودتان درمورد حافظ بزرگ بیفزایید.
ـــ آشوری، داریوش (۱۳۷۹). عرفان و رندی در شعر حافظ(بازنگریستهی هستیشناسی حافظ). ویراست ۲؛ با بازنگری اساسی و کاست و افزود بسیار. تهران: نشر مرکز.
ـــ اسلامیندوشن، محمدعلی (۱۳۷۴). ماجرای پایانناپذیر حافظ. [تهران]: یزدان ، ۱۳۷۴.
ـــ برزگرِ خالقی، محمد رضا (۱۳۸۲). شاخِ نباتِ حافظ. تهران : زوّار.
ـــ پورنامداریان، تقی (۱۳۸۲). گمشدۀ لب دریا: تاملی در معنی و صورت شعر حافظ. تهران: سخن.
ـــ خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۷۲). حافظنامه. تهران : علمی فرهنگی و سروش.
ـــ خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۷۳). حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ. ویراست ۲. تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۷۴). حافظ. تهران: بنیانگذاران فرهنگ امروز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۸۴). ذهن و زبان حافظ. چاپ هشتم/ ویراست سوم. تهران: ناهید.
ـــ درگاهی، محمود (۱۳۹۶). در خلافآمد عادت؛ مقالاتی در چالش با حافظشناسی رسمی و رایج. تهران: کویر.
ـــ دشتی، علی (۱۳۸۱). نقشی از حافظ. تهران: امیرکبیر.
ـــ رجائی، احمدعلی (۱۳۸۹). فرهنگ اشعار حافظ. تهران: علمی. چاپ نهم.
ـــ ریاحی، محمدامین (۱۳۷۴). گلگشت: در شعر و اندیشه حافظ. تهران: علمی.
ـــ زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۳). از کوچۀ رندان: درباره زندگی و اندیشه حافظ. تهران: سخن.
ـــ شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۶). این کیمیای هستی درباره حافظ؛ جمالشناسی و جهان شعری. تهران: سخن.
ـــ غلامی، زهرا (۱۳۸۲). حافظشناسی موضوعی؛ بررسی موضوعی دیوان حافظ. اصفهان: فرهنگ مردم.
ـــ غنی قاسم (۱۳۸۰). تاریخ عصر حافظ. تهران: زوّار. چاپ هشتم.
ـــ مرتضوی. منوچهر (۱۳۸۴). مکتب حافظ. تهران: ابن سینا. ویرایش چهارم
ـــ معین، محمد (۱۳۶۹). حافظ شیرینسخن. تهران: معین.
ـــ ملاح، حسینعلی (۱۳۶۷). حافظ و موسیقی. ویرایش ۲. تهران: هیرمند.
ـــ نیاز کرمانی. سعید (۱۳۹۵). حافظشناسی. تهران: پاژنگ.
* نرمافزار «حافظ»، اثر مؤسسۀ تحقيقات كامپيوتری نور، يكی از بهترين آثار در زمينۀ حافظشناسی است. در اين لوح فشرده متن كامل دیوان حافظ، امكان جستجو در متن دیوان و يك كتابخانۀ باارزش دربارۀ حافظ و اشعارش وجود دارد و همۀ دیوانِ حافظ با صدايي دلنشين و آرام خوانده میشود. براي همۀ كسانی كه به تحقیق دربارۀ حافظ علاقه دارند، تهيۀ اين اثر لازم است.
* لوح فشردۀ «نیستانِ جم» نیز یکی از بهترین منابع برای شناخت حافظ است. این لوح فشرده شامل بیش از صد ساعت سخنرانیِ از دکتر عبدالکریم سروش دربارۀ اندیشههای حافظ است و اطلاعات بسیار ارزشمندی را در اختیارِ علاقمندانِ حافظ قرار میدهد.
ایرج شهبازی
نوزدهم مهرماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
درنگی در آستانهنشینی حافظ
حافظ شخصی آستانهنشین است. آستانۀ یعنی درگاهِ یک ساختمان، یعنی دَمِ در. آستانه در برابر صدر قرار دارد. صدر مجلس یعنی بالاترین جای جلسه که شاه و بزرگان درجه اول در آنجا مینشینند. آستانه جای افراد معمولی است و صدر به بزرگان اختصاص دارد. شاعران و عارفان را به هم میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
صدرنشینان و آستانهنشینان. شاعران و عارفان صدرنشین کسانی هستند که از نظر مالی، یا از حیث موقعیت اجتماعی و یا از جهتِ معنوی در اوج هستند و فاصلۀ زیادی با مردمِ معمولی دارند. برای نمونه عنصری یک شاعر صدرنشین است. او دارای موقعیت مالی و اجتماعی بسیار بالایی است و فاصلۀ زیادی با مردم معمولی دارد. طبیعی است که نمیتوان از او انتظار داشت فقر و درد مردم معمولی را بفهمد و آنها را در دیوان خود منعکس کند.
مولانا هم عارفی صدرنشین است. او از حیث روحی و معنوی چنان اوج گرفته است که تا حد زیادی از دوگانههای فکری و احساسی فراتر رفته و در جهانی زندگی میکند که در فراسوی غم و شادی، جور و احسان، رنج و راحت و نظایر آنها قرار دارد. مولانا به فنا رسیده و به عدم پیوسته و در بسیاری از اوقات در جهان صلحِ یکرنگ زندگی میکند. در زندگی او خبری از تردید و اضطراب و اندوه نیست. او در شادی غوطهور است و در نور به سر میبرد. با وجود این که در اشعار مولانا فراوان به مسائل معمولی زندگی انسانها اشاره میشود، اما او مجموعاً شاعری صدرنشین است و آن گاه که درمورد خودش سخن میگوید، چنان اوجهایی را ترسیم میکند که جز نوادری را توان اندیشیدن به آنها نیست، تا چه رسد به رسیدن به آنها.
اما حافظ چنین نیست. او شاعر یا عارف یا اندیشمند صدرنشینی نیست. او از حیث مالی در وضعیتی معمولی به سر میبرده و فراوان با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم کرده است و از سوی دیگر از حیث ایمانی و معنوی نیز تا حد زیادی آستانهنشین است. او دردها و رنجها و تردیدها و شادیهای انسانهای معمولی را به خوبی تجربه کرده است. کلمۀ آستانه یکی از کلمات پرتکرار در دیوان حافظ است. بیایید پیش از ادامۀ بحث چند نمونه از اشعار او را با هم بخوانیم:
ــ جز آستان توام در جهان پناهی نيست
سر مرا بهجز اين در حوالهگاهی نيست
ــ بر آستان تو مشکل توان رسيد آری
عروج بر فلک سروری به دشواري است
ــ از آن زمان که بر اين آستان نهادم روی
فراز مسند خورشيد تکيه گاه من است
ــ چو کُحْلِ بينشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رويم، بفرما، از اين جناب؟ کجا؟
ــ بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
برای این که بحث بهتر روشن شود، لازم است به موقعیت دقیق آستانه توجه کنیم. آستانه در میانۀ درون سرای و فضای بیرونی آن قرار دارد. بیرون نمادِ دوری و فراق و محرومیت است و درون نماد قُرب و وصال و برخورداری به شمار میآید. درون نماد ایمان و عرفان و بیرون نماد کفر و الحاد است. وقتی میگوییم کسی آستانهنشین است، منظورمان این است که او در مفصل میان کفر و ایمان، در برزخ میان وصال و فراق و در نقطۀ تلاقی شک و تردید قرار دارد. آستانه نماد تعارض و تناقض است. شخص آستانهنشین در میانۀ افکار متناقض و احساسات متعارض گیر افتاده است. او زمانی از دل خویش نور به آفاق میدهد و زمانی هم مانند بید بر سر ایمان خویش میلرزد.
همین آستانهنشینی حافظ او را به موجودی دوستداشتنی و دسترسپذیر تبدیل میکند. هر چه سخن او شاهانه و آسمانی و دستنیافتنی است، منش و شخصیت و اندیشه و احساس او خودمانی و صمیمی و دسترسپذیر است. انسانهای معمولی حافظ را انسانی از جنس خودشان مییابند؛ انسانی با همان ترس و لرزها، درد و رنجها، غم و شادیها و شک و تردیدهای خوشان. حافظ صادقانه میگوید حالا که به کنگرۀ کاخ وصل راه ندارد، بهتر است که بر خاک آستانۀ معشوق بنشیند و همانجا مقیم شود:
حافظ چو ره به کنگرۀ کاخ وصل نيست
با خاک آستانۀ اين در به سر بريم
و فروتنانه از صدرنشینان میخواهد که به یاد او باشند و دست او را بگیرند:
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و اين آستانه ياد آريد
آستانهنشینی حافظ باعث میشود که ما خود را با او همسرشت و همسرنوشت بیابیم. او گاهی به درون راه مییابد و غرق نور میشود و زمانی هم به بیرون پرتاب میشود و احساس ناامیدی و اندوه و رهاشدگی میکند و در بیشتر اوقات در آستانه مینشیند و همزمان نگاهی به درون میافکند و گوشۀ چشمی به بیرون دارد.
این ویژگی حافظ باعث میشود که او شخصی کاملاً زمینی و خودمانی به نظر برسد؛ زیراکه بسیاری از انسانها آستانهنشین هستند؛ آنها نه به طور کامل ملحدند و نه کاملاً به ایمان رسیدهاند. آنها در میانۀ تردید و ایمان جای گرفتهاند. مادامی که عموم انسانها آستانهنشین هستند، دیوان حافظ پرخوانندهترین دیوان شعر فارسی خواهد بود.
ایرج شهبازی
بیستم مهرماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
حافظ شخصی آستانهنشین است. آستانۀ یعنی درگاهِ یک ساختمان، یعنی دَمِ در. آستانه در برابر صدر قرار دارد. صدر مجلس یعنی بالاترین جای جلسه که شاه و بزرگان درجه اول در آنجا مینشینند. آستانه جای افراد معمولی است و صدر به بزرگان اختصاص دارد. شاعران و عارفان را به هم میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
صدرنشینان و آستانهنشینان. شاعران و عارفان صدرنشین کسانی هستند که از نظر مالی، یا از حیث موقعیت اجتماعی و یا از جهتِ معنوی در اوج هستند و فاصلۀ زیادی با مردمِ معمولی دارند. برای نمونه عنصری یک شاعر صدرنشین است. او دارای موقعیت مالی و اجتماعی بسیار بالایی است و فاصلۀ زیادی با مردم معمولی دارد. طبیعی است که نمیتوان از او انتظار داشت فقر و درد مردم معمولی را بفهمد و آنها را در دیوان خود منعکس کند.
مولانا هم عارفی صدرنشین است. او از حیث روحی و معنوی چنان اوج گرفته است که تا حد زیادی از دوگانههای فکری و احساسی فراتر رفته و در جهانی زندگی میکند که در فراسوی غم و شادی، جور و احسان، رنج و راحت و نظایر آنها قرار دارد. مولانا به فنا رسیده و به عدم پیوسته و در بسیاری از اوقات در جهان صلحِ یکرنگ زندگی میکند. در زندگی او خبری از تردید و اضطراب و اندوه نیست. او در شادی غوطهور است و در نور به سر میبرد. با وجود این که در اشعار مولانا فراوان به مسائل معمولی زندگی انسانها اشاره میشود، اما او مجموعاً شاعری صدرنشین است و آن گاه که درمورد خودش سخن میگوید، چنان اوجهایی را ترسیم میکند که جز نوادری را توان اندیشیدن به آنها نیست، تا چه رسد به رسیدن به آنها.
اما حافظ چنین نیست. او شاعر یا عارف یا اندیشمند صدرنشینی نیست. او از حیث مالی در وضعیتی معمولی به سر میبرده و فراوان با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم کرده است و از سوی دیگر از حیث ایمانی و معنوی نیز تا حد زیادی آستانهنشین است. او دردها و رنجها و تردیدها و شادیهای انسانهای معمولی را به خوبی تجربه کرده است. کلمۀ آستانه یکی از کلمات پرتکرار در دیوان حافظ است. بیایید پیش از ادامۀ بحث چند نمونه از اشعار او را با هم بخوانیم:
ــ جز آستان توام در جهان پناهی نيست
سر مرا بهجز اين در حوالهگاهی نيست
ــ بر آستان تو مشکل توان رسيد آری
عروج بر فلک سروری به دشواري است
ــ از آن زمان که بر اين آستان نهادم روی
فراز مسند خورشيد تکيه گاه من است
ــ چو کُحْلِ بينشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رويم، بفرما، از اين جناب؟ کجا؟
ــ بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
برای این که بحث بهتر روشن شود، لازم است به موقعیت دقیق آستانه توجه کنیم. آستانه در میانۀ درون سرای و فضای بیرونی آن قرار دارد. بیرون نمادِ دوری و فراق و محرومیت است و درون نماد قُرب و وصال و برخورداری به شمار میآید. درون نماد ایمان و عرفان و بیرون نماد کفر و الحاد است. وقتی میگوییم کسی آستانهنشین است، منظورمان این است که او در مفصل میان کفر و ایمان، در برزخ میان وصال و فراق و در نقطۀ تلاقی شک و تردید قرار دارد. آستانه نماد تعارض و تناقض است. شخص آستانهنشین در میانۀ افکار متناقض و احساسات متعارض گیر افتاده است. او زمانی از دل خویش نور به آفاق میدهد و زمانی هم مانند بید بر سر ایمان خویش میلرزد.
همین آستانهنشینی حافظ او را به موجودی دوستداشتنی و دسترسپذیر تبدیل میکند. هر چه سخن او شاهانه و آسمانی و دستنیافتنی است، منش و شخصیت و اندیشه و احساس او خودمانی و صمیمی و دسترسپذیر است. انسانهای معمولی حافظ را انسانی از جنس خودشان مییابند؛ انسانی با همان ترس و لرزها، درد و رنجها، غم و شادیها و شک و تردیدهای خوشان. حافظ صادقانه میگوید حالا که به کنگرۀ کاخ وصل راه ندارد، بهتر است که بر خاک آستانۀ معشوق بنشیند و همانجا مقیم شود:
حافظ چو ره به کنگرۀ کاخ وصل نيست
با خاک آستانۀ اين در به سر بريم
و فروتنانه از صدرنشینان میخواهد که به یاد او باشند و دست او را بگیرند:
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و اين آستانه ياد آريد
آستانهنشینی حافظ باعث میشود که ما خود را با او همسرشت و همسرنوشت بیابیم. او گاهی به درون راه مییابد و غرق نور میشود و زمانی هم به بیرون پرتاب میشود و احساس ناامیدی و اندوه و رهاشدگی میکند و در بیشتر اوقات در آستانه مینشیند و همزمان نگاهی به درون میافکند و گوشۀ چشمی به بیرون دارد.
این ویژگی حافظ باعث میشود که او شخصی کاملاً زمینی و خودمانی به نظر برسد؛ زیراکه بسیاری از انسانها آستانهنشین هستند؛ آنها نه به طور کامل ملحدند و نه کاملاً به ایمان رسیدهاند. آنها در میانۀ تردید و ایمان جای گرفتهاند. مادامی که عموم انسانها آستانهنشین هستند، دیوان حافظ پرخوانندهترین دیوان شعر فارسی خواهد بود.
ایرج شهبازی
بیستم مهرماه ۱۴۰۴
@irajshahbazi
Forwarded from SEPEHR-E MEHR | سپهرِ مِهر
موسسهٔ فرهنگی سپهرِ مهر با همکاری گروه ادبیات خانهٔ اندیشمندانِ علوم انسانی و مؤسسۀ خیریۀ دالیز سلامت برگزار میکند:
✳️ سلسله نشستهای ماهانهٔ صبحِ امید ✳️
سخنران:
دکتر محمدجواد اعتمادی
✅ موضوع نشست چهارم: «از عشق به خویش تا مراقبت از خویش با نظر به اشارات مولانا»
شعرخوانی:
خانم فریبا خادمی
اجرای موسیقی سنتی:
گروهنوازی دف به سرپرستی استاد امین دادوری
آواز توسط هنرمند گرامی آقای محسن مهرجویی
مدیر علمی نشست:
دکتر مهرداد رحمانی
🗓 دوشنبه، پنجم آبانماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۰
🏡 سید خندان، خواجه عبدالله انصاری، اباذر جنوبی، نبش هشتم، مؤسسۀ دالیز سلامت
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
🔹 فایل صوتی جلسه در کانال قرار خواهد گرفت.
🔹 جهت حمایت مالی از این برنامه، لطفا به آیدی @Sepehr_mehro2 پیام دهید.
✅ فایل صوتی نشست اول
✅ فایل صوتی نشست دوم
✅ فایل صوتی نشست سوم
🌲خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
🌲 مؤسسۀ خیریۀ دالیز سلامت
🌲موسسهٔ فرهنگی هنری سپهرِ مهر
#محمدجوادـاعتمادی
#صبح_امید
#خودمراقبتی
#مولانا
🆔 @hozoormolana
🆔 @iranianhht
🆔@Dalizhealth
🆔 @sepehr_mehr
✳️ سلسله نشستهای ماهانهٔ صبحِ امید ✳️
سخنران:
دکتر محمدجواد اعتمادی
✅ موضوع نشست چهارم: «از عشق به خویش تا مراقبت از خویش با نظر به اشارات مولانا»
شعرخوانی:
خانم فریبا خادمی
اجرای موسیقی سنتی:
گروهنوازی دف به سرپرستی استاد امین دادوری
آواز توسط هنرمند گرامی آقای محسن مهرجویی
مدیر علمی نشست:
دکتر مهرداد رحمانی
🗓 دوشنبه، پنجم آبانماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۰
🏡 سید خندان، خواجه عبدالله انصاری، اباذر جنوبی، نبش هشتم، مؤسسۀ دالیز سلامت
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
🔹 فایل صوتی جلسه در کانال قرار خواهد گرفت.
🔹 جهت حمایت مالی از این برنامه، لطفا به آیدی @Sepehr_mehro2 پیام دهید.
✅ فایل صوتی نشست اول
✅ فایل صوتی نشست دوم
✅ فایل صوتی نشست سوم
🌲خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
🌲 مؤسسۀ خیریۀ دالیز سلامت
🌲موسسهٔ فرهنگی هنری سپهرِ مهر
#محمدجوادـاعتمادی
#صبح_امید
#خودمراقبتی
#مولانا
🆔 @hozoormolana
🆔 @iranianhht
🆔@Dalizhealth
🆔 @sepehr_mehr
