group-telegram.com/mitrasdehghanii/922
Last Update:
.
این شعر را وقتی نوزده ساله بودم نوشتم. سال هشتاد و هشت ...
وَ
دوستش دارم ..
.
.
پدرم بین روزنامه ی عصر
فکرِ یک صبح نیمه تاریک است
مادرم در ثبات مأیوسش
به خدای بزرگ نزدیک است
خواهرم غرق ادعای کسی
وسط کارت های تبریک است
فاصله تا نبودن ِ با تو
قدر یک تارِ موست، باریک است
ردپای من و تو را تردید
به گذشته، به هیچ پل میزد
خالیِ ِ سایهام در آیینه
که به فردای ِ بی تو زل می زد..
بُهت دروازه های غمگین را
زندگی ماهرانه گل می زند
کسی عاقل تر از همیشه ی خود
قید احساس را به کُل می زد
توی جیبت گذاشتی من را
تا مبادای آخرت باشم
تا به بن بست ها که برخوردی
آن خیابان دیگرت باشم
هیچ فرقی نمی کند که کجا!
پشت سر یا برابرت باشم
من فقط سعی کرده بودم تا
اتفاقات بهترت باشم
گوش های شنیدنت سنگین
حرف های نگفته ام کم نیست
گرچه در یک مسیر مشترکیم
دست های من و تو با هم نیست
نقطه ی اتصال ما چیزی
جز همین شعرهای مبهم نیست
گفته بودی که " دوستت ... "
اما
واقعا هیچ چیز یادم نیست !
دور و بر هرچه هست تکرار و
اتفاقات مطلقا ساده.
شعر ، باران ، سکوت ، تنهایی
چمدان و من و دو تا جاده.
منطقی که هنوز منتظر و
آن دلی که به راه افتاده...
"عشق" آیا درست آن چیزی ست
که میان من و تو رخ داده ؟!
.
.
#میترا_سادات_دهقانی
.
.
@mitrasdehghanii
BY میتراسادات دهقانی
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/mitrasdehghanii/922