group-telegram.com/nasserfakouhi/12685
Last Update:
شطرنج سنت و مدرنیته بر خرابههای اشرافیت
یا بازی باخت-باخت تاریخی ویران و ویرانگر / درباره شطرنج باد محمد رضا اصلانی
درآمد
منتقد بیهود و یاوهگویی، سالها پیش، بی آنکه هیچ چیز از فیلم «شطرنج باد» بفهمد در توهمات سینماییاش با اشاره به این و آن واژه سینمایی و دانش سطحی دوربین، در کنار یک ضد روشنفکرگرایی وسواس آمیز و در حد جنون، حکمی صادر کرده بود، از جنس احکامی که زورگویان بزدل و پشت به کوه برای کالبدی نحیفی که به اسارت گرفتهاند، صادر می کنند. آن حکم این بود که این فیلم «بی ارزش» و «پُرمدعا» هنوز چند سال نگذشته زیر تلی از خاک مدفون شده و در سالهای آتی چنان خاک بر سر خواهد شد که تا ابدیت به فراموشی خواهندش سپرد. اما دست تقدیر، آن منتقد را گم و گور کرد و اگر دیروز گمنام بود، امروز بینام و نشان است. حال ماییم و «شطرنج باد» که از خاکستر سوخته خود بار دیگر برمی خیزد. زیرا همچون اکثر فیلمهای دیگر اصلانی، بیشتر از آنکه سینما باشد، بیآنکه بخواهد سینما باشد، هنری ناب و در همان حال تفسیری ناب از جامعه و تاریخی است که روایتش میکند و دغدغهاش را دارد. زبان فیلم، تمثیلی است، اما تمثیلی روشن، فیلم لایههای بی پایان دارد ، مثل روح و تاریخ این سرزمین، و فیلم را می توان به تعداد تفسیرهایش خواند و بازخواند. فیلم ماجرای اشرافیتی از نفس افتاده است که خود را به یک لومپنیسم بد دهان و کثیف فروخته بود که میراث مادری را غارت کرده بود و دخترش را بر صندلی چرخدار یک مدرنیته ناتوان و بیمار و از کار افتاده، ولو زیبا، نشانده بود؛ مدرنیته ناتوان بر صندلی چرخدار نشسته با توصیه پزشک فنسالار تصور میکند اگر با یک ضربه بر شقیقه سنت او را از پای درآورد میتواند در عمق تاریک و درون غرابه های از یاد رفته شراب خانگی در تیزاب ذوبش کند، بیآنکه بتواند تصور کند بوی گند جسد سنت همه جا را فراگرفته و روح آزار دهندهاش در همه جا سرگردان است، قهقهه سرمی دهد و در و و دیوارها را به لجن میکشد. اشرافیتی ناقابل که هابیل و قابیلی را به جان هم انداخته بود تا هابیلش نماد صنعتگری باشد که هوای جهان دارد و قابیلش نماد بازاری که با برادرکشی، میراث ملت را از آن خود میکند، اما در ویران ترین شکل ممکن. و در نهایت و در این حال آنها که باید هوای خانم بزرگ، خانم کوچک و حتی کنیزک ملت، زنان زاینده سرنوشت و تاریخ، را داشته باشند، مردم کوچه بازارند، که بر سر حوضی «رختشتان را می شویند» و بیهوده لاف و گزاف میزنند و سرانجام بر باد فنای طوفان سرنوشت میروند. فیلم در نهایت، تفسیری است از ویرانی یک آرمان انقلابی و خود، به همان حد ویرانگر توهماتی که از ابتدا نسبت به آنها با آیه تکاثر و دهل و نقاره نوازی و فروپاشی غرابههای شراب فرزانگی تاریخ به ضرب مدرنیته افلیج، در مناسک ویرانی جهان هشدار داده بود. فیلم، انقلابی را روایت میکند و تاریخ اندوهبار ملتی را که در تندبادی با سرنوشت ، با مرگ و نیستی، در بازی شطرنج، دست و پنجه نرم میکنند: یک بازی باخت – باخت ، هم سرنوشت در مغلوب کردن این ملت باخته است، و هم ملت در مغلوب کردن سرنوشت. و راهی نیست جز دری که کنیزکی بگشاید و دروازه را برای آیندگان باز بگذارد و خود در کوچه باغی گم شود. میتی، که باد در اذان صبحگاهی در جهان بیرحمی که ظاهر می شود نمازش را می خواند. آنچه پس از این میآید شرحی است بر رمزگشایی بر رمزهایی که آمد و فیلم را به گرهی تبدیل می کند که با اندیشه و تامل بسیار باید گشودش. گرهی که شاید هرگز گشوده نشود، اما هرگز نمیتوان از تلاش برای گشودنش دست کشید.
BY ناصر فکوهی / نوشتهها و سایر فایلها
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/nasserfakouhi/12685