- چرا جوشکارا جوش نمی‌کارن؟

⁦ಥ⁠‿⁠ಥ⁩

- پروف اینایی که لفت می‌دن از کانالو نگاه می‌کنم می‌گم صد رحمت به دیلیت اکانتا.

خیلی آدم‌ها از روابط خوب فرار می‌کنن چون نمی‌دونن باید با عشق واقعی چکار کنن. وقتی کسی باهاشون درست رفتار می‌کنه، احساس غلطی پیدا می‌کنن. انگار می‌کنن کسی داره گولشون می‌زنه، پس به سمت چیزی که می‌شناسن برمی‌گردن: کسی که نادیده‌شون بگیره، ناامیدشون بکنه و مجبورشون کنه برای حداقلی‌ترین چیزها در یک رابطۀ عاطفی، تقلا کنن، چرا؟ چون در دوران رشد عاطفیشون، این‌طوری بار اومده‌ن و رشد کرده‌ن. چون این چیزیه که از نظرشون عادیه و اصلا باید این‌طوری باشه.
وقتی کسی واقعا به پاشون می‌مونه، واقعا اهمیت می‌ده، واقعا انتخابشون می‌کنه، وحشت می‌کنن! دنبال چرایی قضیه می‌گردن و احساس می‌کنن قاعدتا نباید این‌طور باشه! مشکلاتی درست می‌کنن که واقعا وجود ندارن. اونی که «نباید» رو از خودشون می‌رونن و می‌رن سراغ اونی که بهشون احساس ناکافی بودن می‌ده. براشون دردناکه؟ بله، اما براشون آشناست و حداقل این داستان رو بلدن. البته اشتباه نکنین، اون‌ها دلشون نمی‌خواد باهاشون بدرفتاری بشه، فقط «باور» ندارن که شایستۀ چیز بهتری‌ان. پس چیزی رو انتخاب می‌کنن که مؤید باورهای قبلیشون نسبت به خودشون باشه.

#سواد_عاطفی

- نمی‌دونم چطور بگم، ولی ۲۰۷ پانو وایب شلوارک و زنجیر کارتیه بیست میل و ساعت اینویکتای طلایی و کتونی زد ایکس فیروزه‌ای می‌ده.

«کاش پیش از خون شدن، دل از تو برمی‌داشتم» و شب بخیر عزیزم.

- آره اوس کریم! این‌همه بگایی قطعا یه حکمتی توشه؛ آره تا تهم توشه :)

- یکی دیگه از باگ‌های آدمی‌زادها اینه که هنوز نمی‌دونن سکوت کردن با حرف نزدن فرق می‌کنه.

- خانوادۀ بلقیس با ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت دیگران بهم رسیدن.
نزار می‌گه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیله‌ت با من ازدواج کردی و دردسرهاشو به جون خریدی؟
بلقیس هربار من رو مثل یه طفل در آغوش می‌کشید و می‌گفت: أنت قبیلتي...

- وقتی حواست بهش نباشه، دیگرانی پیدا می‌شن که حواسشون بهش باشه.

- داستان ترسناک سه‌ کلمه‌ای:
«موجودی کافی نیست»

- کتاب‌های نصفه‌رهاشده:
‌

- یه چندتایی هم توی طاقچه البته.

قبر تو را محصور می‌دارند و می‌گویند
او شیر صفین است، قبرش هم خطر دارد

- من کاریتون کردم که لفت می‌دین؟