گل نیفروزد دماغم، سوسن آزاد هم
سایهی سروم نسازد سایهی شمشاد هم
صبرِ من از جورِ عشق از حدّ امکان برتر است
نیست مجنون مرد محنتهای من، فرهاد هم
بسکه با تنها نشینی با غمت خو کردهام
ره ندارد سایه در خلوت سرایم، باد هم
در حصارِ آهن و فولاد رفتم شامِ هجر
آهن از تابِ فغانم آب شد، فولاد هم
غافلی از دردِ من با آنکه احوالِ مرا
کودک یک روزه داند، کور مادرزاد هم
لطف و قهرِ عشق هر یک لذتی دارد بلی
داد از این سلطان بد خو، خوش بُوَد بیداد هم
پرده گر بردارم از روی جراحتهای خویش
بر دلِ مجروح من غمگین بگرید، شاد هم
چون به جوش آیم ز صفرای جنون از خونِ گرم
نشتر فصاد سوزم، خنجر جلاد هم
«طالب» آن آتش زبان مرغم که چون گردم اسیر
دام خاکستر نمایم، دانهی صیّاد هم
#طالب_آملی
@rangehanaach
سایهی سروم نسازد سایهی شمشاد هم
صبرِ من از جورِ عشق از حدّ امکان برتر است
نیست مجنون مرد محنتهای من، فرهاد هم
بسکه با تنها نشینی با غمت خو کردهام
ره ندارد سایه در خلوت سرایم، باد هم
در حصارِ آهن و فولاد رفتم شامِ هجر
آهن از تابِ فغانم آب شد، فولاد هم
غافلی از دردِ من با آنکه احوالِ مرا
کودک یک روزه داند، کور مادرزاد هم
لطف و قهرِ عشق هر یک لذتی دارد بلی
داد از این سلطان بد خو، خوش بُوَد بیداد هم
پرده گر بردارم از روی جراحتهای خویش
بر دلِ مجروح من غمگین بگرید، شاد هم
چون به جوش آیم ز صفرای جنون از خونِ گرم
نشتر فصاد سوزم، خنجر جلاد هم
«طالب» آن آتش زبان مرغم که چون گردم اسیر
دام خاکستر نمایم، دانهی صیّاد هم
#طالب_آملی
@rangehanaach
❤5❤🔥1
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچهی دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
دیریست که آتش از تنم میریزد
صد حنجره خون از سخنم میریزد
با بار غمی که روی دوشم ماندهست
بر کوه اگر تکیه کنم میریزد
پیراهن خیس ابر تنپوش من است
صد باغ تبرخورده در آغوش من است
این زندگی کبود – این تلخ بنفش
زخمیست که سالهاست بر دوش من است
در حنجرهام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق
بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق
من: دهکدهها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند
#ایرج_زبردست
@rangehanaach
فانوس به دست کوچهی دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
دیریست که آتش از تنم میریزد
صد حنجره خون از سخنم میریزد
با بار غمی که روی دوشم ماندهست
بر کوه اگر تکیه کنم میریزد
پیراهن خیس ابر تنپوش من است
صد باغ تبرخورده در آغوش من است
این زندگی کبود – این تلخ بنفش
زخمیست که سالهاست بر دوش من است
در حنجرهام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق
بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق
من: دهکدهها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند
#ایرج_زبردست
@rangehanaach
❤6
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پردهدری بود
منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحبنظری بود
از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد
آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود
عُذری بِنِه ای دل، که تو درویشی و او را
در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را
با بادِ صبا وقتِ سحر جلوهگری بود
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود
#حافظ
@rangehanaach
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پردهدری بود
منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحبنظری بود
از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد
آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود
عُذری بِنِه ای دل، که تو درویشی و او را
در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را
با بادِ صبا وقتِ سحر جلوهگری بود
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود
#حافظ
@rangehanaach
❤2
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
نزدیک می کند به خدا، دست رد مرا
گو دیگری مکن طلب من، که لطف حق
هر روز پنج بار طلب می کند مرا
کیفیتم چو باده انگور شد زیاد
چندان که زد به فرق، حوادث لگد مرا
شد جوش خلق پرده چشم خداشناس
غافل ز بحر کرد هجوم زبد مرا
می ریخت اشک گرم ز مژگان آفتاب
روزی که بود آینه زیر نمد مرا
ترسانده است چشم مرا خار انتقام
بازی نمی دهد گل روی سبد مرا
چون لعل اگر چه در جگر سنگ خاره ام
از نور آفتاب مدد می رسد مرا
قارون شدم ز داغ، همانا درین بساط
عشق تو یافته است همین معتمد مرا
چندان که پا ز کوی خرابات می کشم
آب روان حکم قضا می برد مرا
#صائب میان تازه خیالان اصفهان
بس باشد این غزل، گل روی سبد مرا
#صائب_تبریزی
@rangehanaach
نزدیک می کند به خدا، دست رد مرا
گو دیگری مکن طلب من، که لطف حق
هر روز پنج بار طلب می کند مرا
کیفیتم چو باده انگور شد زیاد
چندان که زد به فرق، حوادث لگد مرا
شد جوش خلق پرده چشم خداشناس
غافل ز بحر کرد هجوم زبد مرا
می ریخت اشک گرم ز مژگان آفتاب
روزی که بود آینه زیر نمد مرا
ترسانده است چشم مرا خار انتقام
بازی نمی دهد گل روی سبد مرا
چون لعل اگر چه در جگر سنگ خاره ام
از نور آفتاب مدد می رسد مرا
قارون شدم ز داغ، همانا درین بساط
عشق تو یافته است همین معتمد مرا
چندان که پا ز کوی خرابات می کشم
آب روان حکم قضا می برد مرا
#صائب میان تازه خیالان اصفهان
بس باشد این غزل، گل روی سبد مرا
#صائب_تبریزی
@rangehanaach
❤7👍1
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
غرور کم کن و با من سر قرار بیا
بس است هر چه نهان بودی، آشکار بیا
نه مثل چشمه که آهسته اشک میریزد
بلند گریه کن و مثل آبشار بیا
تو را برای چه عمری نگاه داشتهام؟
شراب روز مبادای من به کار بیا!
شب یکی شدن رودهای بیدریاست
کنارت آمدهام، با خودت کنار بیا
#فاضل_نظری
@rangehanaach
بس است هر چه نهان بودی، آشکار بیا
نه مثل چشمه که آهسته اشک میریزد
بلند گریه کن و مثل آبشار بیا
تو را برای چه عمری نگاه داشتهام؟
شراب روز مبادای من به کار بیا!
شب یکی شدن رودهای بیدریاست
کنارت آمدهام، با خودت کنار بیا
#فاضل_نظری
@rangehanaach
❤3
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
اوضاع تلخ و وضع خراب و هوا پس است
من تاب قهر یار ندارم بگو بس است
رعنا بتی که آب و گل آفرینشش
از چشمه ای مبارک و خاکی مقدس است
ای جان بر لب آمده لب های دوست را
آرام تر ببوس که این غنچه نورس است
آشفته خاطرش مکن ای پیک و بازگرد
حتی مگو که نامه به خط فلان کس است
زندانی امیدم ومی دانم این قفس
هرقدر هم بزرگ شود باز محبس است
لازم نبود نام خودت را بیاوری
«فاضل»همین که شعرتورا بشنود بس است
#فاضل_نظری
@rangehanaach
من تاب قهر یار ندارم بگو بس است
رعنا بتی که آب و گل آفرینشش
از چشمه ای مبارک و خاکی مقدس است
ای جان بر لب آمده لب های دوست را
آرام تر ببوس که این غنچه نورس است
آشفته خاطرش مکن ای پیک و بازگرد
حتی مگو که نامه به خط فلان کس است
زندانی امیدم ومی دانم این قفس
هرقدر هم بزرگ شود باز محبس است
لازم نبود نام خودت را بیاوری
«فاضل»همین که شعرتورا بشنود بس است
#فاضل_نظری
@rangehanaach
❤5
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
دوستان شاد شوند از غم پنهانی ما
جمع گردد دل یاران ز پریشانی ما
ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم
که جهانی شده آباد ز ویرانی ما
در سجو صنم از بس که صفا یافته ایم
جبهة مهر برد نور ز پیشانی ما
جز جگر پارة لذت مکشی مائدة
ایکه بر خود زدة نشتر مهمانی ما
صد نیاز نمکین با روش برهمنست
که یکی نیست در آئین مسلمانی ما
تیغ در برهنگی فاش کند جوهر خویش
مصلحتهاست درین شیوة عریانی ما
#طالب از روی عروسان سخن بند نقاب
مگشا چند شوی باعث حیرانی ما
#طالب_آملی
@rangehanaach
جمع گردد دل یاران ز پریشانی ما
ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم
که جهانی شده آباد ز ویرانی ما
در سجو صنم از بس که صفا یافته ایم
جبهة مهر برد نور ز پیشانی ما
جز جگر پارة لذت مکشی مائدة
ایکه بر خود زدة نشتر مهمانی ما
صد نیاز نمکین با روش برهمنست
که یکی نیست در آئین مسلمانی ما
تیغ در برهنگی فاش کند جوهر خویش
مصلحتهاست درین شیوة عریانی ما
#طالب از روی عروسان سخن بند نقاب
مگشا چند شوی باعث حیرانی ما
#طالب_آملی
@rangehanaach
❤3👍2🤔1
این چشم غره های پدر از چیست؟ مادر من اشتباه نکردم که
تا چند حرف توبه و استغفار؟ عشاق شدم! گناه نکردم که
اندوه او نمیرود از یادم، من تا همیشه با غم او شادم
جز عمر خود که هدیه به او دادم، عمر از کسی تباه نکردم که
گفتی نظرخطاست! قبول اما، مه رو اگرچه دور و برم کم نیست
هرگز من فلک زده جز آن ماه، سوی کسی نگاه نکردم که
من قصه ی شبانه نمیگویم، بیهوده عشاقانه نمیگویم
میخواهمش که شعر و غزل گفتم، دفتر فقط سیاه نکردم که
این چشم غره های پدر از چیست؟ امشب سر نماز دعایم کن
اما مخواه توبه کنم مادر، عاشق شدم! گناه نکردم که
#علیرضا_نورعلی_پور
@rangehanaach
تا چند حرف توبه و استغفار؟ عشاق شدم! گناه نکردم که
اندوه او نمیرود از یادم، من تا همیشه با غم او شادم
جز عمر خود که هدیه به او دادم، عمر از کسی تباه نکردم که
گفتی نظرخطاست! قبول اما، مه رو اگرچه دور و برم کم نیست
هرگز من فلک زده جز آن ماه، سوی کسی نگاه نکردم که
من قصه ی شبانه نمیگویم، بیهوده عشاقانه نمیگویم
میخواهمش که شعر و غزل گفتم، دفتر فقط سیاه نکردم که
این چشم غره های پدر از چیست؟ امشب سر نماز دعایم کن
اما مخواه توبه کنم مادر، عاشق شدم! گناه نکردم که
#علیرضا_نورعلی_پور
@rangehanaach
❤10👏1
رنگ حنا
#رنگ_حنا ¦ @rangehanaach
از نخلِ او امیدِ نوا داشتم، نشد
بر عهدِ او گمانِ وفا داشتم، نشد
بیمِ عقوبتی ز بلا داشتم، رسید
چشمِ اجابتی ز دعا داشتم، نشد
ای اشکِ بیسرایت و ای آهِ بیاثر
امیدواریای به شما داشتم، نشد
آندم که چشمش از مژه خنجر کشیده بود
چشمِ رعایتی ز حیا داشتم، نشد
گفتم اجل ز هجر خلاصم کند، نکرد
این درد را امیدِ دوا داشتم، نشد
میلی! چو مرغِ دام، امیدِ فراغِ بال
در قیدِ آن دو زلفِ دوتا داشتم، نشد
#میلی_مشهدی
@rangehanaach
بر عهدِ او گمانِ وفا داشتم، نشد
بیمِ عقوبتی ز بلا داشتم، رسید
چشمِ اجابتی ز دعا داشتم، نشد
ای اشکِ بیسرایت و ای آهِ بیاثر
امیدواریای به شما داشتم، نشد
آندم که چشمش از مژه خنجر کشیده بود
چشمِ رعایتی ز حیا داشتم، نشد
گفتم اجل ز هجر خلاصم کند، نکرد
این درد را امیدِ دوا داشتم، نشد
میلی! چو مرغِ دام، امیدِ فراغِ بال
در قیدِ آن دو زلفِ دوتا داشتم، نشد
#میلی_مشهدی
@rangehanaach
❤6😭1