Notice: file_put_contents(): Write of 9288 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 12288 of 21576 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو | Telegram Webview: sarir209_com/1142 -
Telegram Group & Telegram Channel
⭕️با دقائق کمی از تاخیر، جلسه با قرائت قرآنی دل‌نشین آغاز شد و قاری، آیاتی از فصل جهاد و #شهادتِ کتاب کریم را به صوتی خوش خواند و تریبون را به مجری مسلطی داد که به جای تریبون، صحنه را برای اجرا برگزید و به فارسیِ صره، از فصل فصل #کتاب #درضیه و تاثیری که گرفته بود و شب‌هائی که همراهِ راوی گریسته بود گفت و بعدش مدیرکل نهاد را برای گفتن خیرمقدم پشت تریبون رفت و خطابه‌ی خوبی خواند و دو بیتیِ معروفِ «ای دوست به حنجر شهیدان صلوات» را. و این، دوبیتی‌ای بود که معمولا در مراسم‌های مربوط به شهدا و مادران‌شان می‌خواندم و یادم بود آن بالا رفتنی بعد از سلام، بخواهم که روح مادر شهیدمان را به صلوات بنوازیم که مجری حواسش بود و این هم مثل آن دو بیتی از متنِ حرف‌هایم حذف شد و دو شاعر یکی به ترکی و دیگری به فارسی شعر خواندند و شعر فارسی به جهت شهیدمان علی آقای شرفخانلو سروده شده بود و شاعر بعد جلسه، شعر را تقدیم کرد و شماره‌ام را گرفت که تایپ شده‌ی شعر را هم بفرستد و بعدش کسی رفت پشت تریبون به نقد اجزای کتاب و البته نقد نکرد و شوقش از خواندن کتاب را ریخت روی دایره و بعدش من رفتم بالا به جهت گفتن از درضیه و حرف را بردم سمتِ این‌که « #انقلاب_اسلامی کنار کارهای بزرگ و بی‌سابقه‌ای که کرده و می‌کند، حواسش بوده که هوای قهرمان‌هایش را نگه دارد و ارزش‌سازی کرده و مفاهیم نوئی به ادبیات و مراودات روزمره وارده کرده که قبلا سابقه نداشته؛ مانند #مادر_شهید بودن. جانباز و فرزند و برادر شهید بودن و برای این مفاهیم شرف ساخته و دارندگان این عناوین را عزیزِ مردمِ کوچه و بازار کرده است… .» و از درضیه گفتم و نحوه و علتِ نوشتنش و بعد به تماشای تئاتری نشستیم که نویسنده و کارگردان و بازیگرش یک نفر بیشتر نبود و چنان مهیا و ماهر که یک تنه، چند پرده از زندگی شهید را چنان روایت کرد که اشکِ آدمی مثل من هم درآمد!

⭕️جلسه به زینتِ حضور #مادران_شهدا هم آمیخته بود. و کار جالب‌تر اینکه، مادرانِ پا به سن گذاشته را برای تجلیل دچار بالا رفتن از پله‌های سن نکردند و لوح و گل و تکریم و تعظیم را آوردند پیش پای مادران و خانم معصومیِ مدیرکل چنان با شوق و گرمی و محبت مقابل مادران خم می‌شد که یقین دارم اگر منعِ کرونا نبود، تک به تکِ مادران را در آغوش می‌گرفت و می‌فشرد و با سابقه‌ای که از او در ذهن دارم، یقین دارم که اجزا و اجرای برنامه را تک به تک و یک به یک به دقت از نظر گذرانده و از سازه‌ی پشتِ سِنِ بدیعی که طراحی و نصب شده بود تا تئاتر و لیست میهمانان و نحوه برگزاری را به شخصه مدیریت کرده است. خدایش سپاس گوید.

⭕️بعد از جلسه، بازار امضای درضیه گرم شد و تجدید دیدارها. هادی‌مان هم با آن حال ناخوشش آمده بود و چقدر دلم خواست می‌توانست بیش‌تر بماند و کسالت امانش نداد و رفت و یکی دو خانم جلو آمدند برای سلام و احوال‌پرسی و گفتنِ این‌که در خلال سال‌های ۵۹ و ۶۰ دانش‌آموز کلاسی بودند که مادرم معلم آن کلاس بود سراغ مادرم را گرفتند و شماره‌اش را و شنیدند که به جهت نامساعد بودن هوا و خطر لغزندگی و کهولت سن، مادرم عذر حضور خواستند و مدیرکل امور بانوان استانداری به نشانه ذوقی که از تورق کتاب کرده بود، جلو آمد و گفت سال‌ها دغدغه نوشتن از شهدا داشته و هم سن و سالیم و گفتمش که برای نوشتن پیر نشده و برغم گرفتاری‌هائی که یک مدیر در سطح او دارد، می‌تواند برای دلش وقت بگذراد و بنویسد و برای او و دولت متبوعش دعا کردم که امیدهامان ناامید نشود الاهی.

⭕️بعد جلسه به دعوت هادی درستی مدیر کتابخانه‌های عمومی خوی، یک سر رفتیم زیرزمین عمارت به بازدید مخزن پر و پیمانی که بود و با پرسپکتیو کتاب‌ها و قفسه‌ها، از رامین و حامد عکس گرفتم به یادگار و بعد از تجدید دیداری که با علی اطهری‌فر که چند سالی‌ست انتقالی گرفته به مرکز استان و کارمند همین نهاد است و تشکر و خداحافظی از خانم مدیرکل، هادی و رامین و حامد مرا تا ورودی ساختمان پخشِ سیمای استان آوردند و برف چنان می‌بارید که یاد سال‌های کودکی نو شد و میهمان برنامه زنده #اولدوزِ #شبکه استانی بودم به جهت روز تکریم مقام مادران و همسران شهدا و معرفی کتاب مادر شهید شرفخانلو و بعد برنامه آمدند دنبالم و برف هم‌چنان بود و شب چنان سرد و برفی و لغزنده که به جای جاده، سمت مهمانسرای اداره کل کتابخانه‌های عمومی شدیم در زیرزمین عمارت کتابخانه عمومی شهید باهنر در خیابان امام. بنائی که از ۱۳۲۴ سرپاست و ۵۰ سال بعد در ۱۳۷۴ تجدید بنا شده و آن هم از عمر شبی بود… .



group-telegram.com/sarir209_com/1142
Create:
Last Update:

⭕️با دقائق کمی از تاخیر، جلسه با قرائت قرآنی دل‌نشین آغاز شد و قاری، آیاتی از فصل جهاد و #شهادتِ کتاب کریم را به صوتی خوش خواند و تریبون را به مجری مسلطی داد که به جای تریبون، صحنه را برای اجرا برگزید و به فارسیِ صره، از فصل فصل #کتاب #درضیه و تاثیری که گرفته بود و شب‌هائی که همراهِ راوی گریسته بود گفت و بعدش مدیرکل نهاد را برای گفتن خیرمقدم پشت تریبون رفت و خطابه‌ی خوبی خواند و دو بیتیِ معروفِ «ای دوست به حنجر شهیدان صلوات» را. و این، دوبیتی‌ای بود که معمولا در مراسم‌های مربوط به شهدا و مادران‌شان می‌خواندم و یادم بود آن بالا رفتنی بعد از سلام، بخواهم که روح مادر شهیدمان را به صلوات بنوازیم که مجری حواسش بود و این هم مثل آن دو بیتی از متنِ حرف‌هایم حذف شد و دو شاعر یکی به ترکی و دیگری به فارسی شعر خواندند و شعر فارسی به جهت شهیدمان علی آقای شرفخانلو سروده شده بود و شاعر بعد جلسه، شعر را تقدیم کرد و شماره‌ام را گرفت که تایپ شده‌ی شعر را هم بفرستد و بعدش کسی رفت پشت تریبون به نقد اجزای کتاب و البته نقد نکرد و شوقش از خواندن کتاب را ریخت روی دایره و بعدش من رفتم بالا به جهت گفتن از درضیه و حرف را بردم سمتِ این‌که « #انقلاب_اسلامی کنار کارهای بزرگ و بی‌سابقه‌ای که کرده و می‌کند، حواسش بوده که هوای قهرمان‌هایش را نگه دارد و ارزش‌سازی کرده و مفاهیم نوئی به ادبیات و مراودات روزمره وارده کرده که قبلا سابقه نداشته؛ مانند #مادر_شهید بودن. جانباز و فرزند و برادر شهید بودن و برای این مفاهیم شرف ساخته و دارندگان این عناوین را عزیزِ مردمِ کوچه و بازار کرده است… .» و از درضیه گفتم و نحوه و علتِ نوشتنش و بعد به تماشای تئاتری نشستیم که نویسنده و کارگردان و بازیگرش یک نفر بیشتر نبود و چنان مهیا و ماهر که یک تنه، چند پرده از زندگی شهید را چنان روایت کرد که اشکِ آدمی مثل من هم درآمد!

⭕️جلسه به زینتِ حضور #مادران_شهدا هم آمیخته بود. و کار جالب‌تر اینکه، مادرانِ پا به سن گذاشته را برای تجلیل دچار بالا رفتن از پله‌های سن نکردند و لوح و گل و تکریم و تعظیم را آوردند پیش پای مادران و خانم معصومیِ مدیرکل چنان با شوق و گرمی و محبت مقابل مادران خم می‌شد که یقین دارم اگر منعِ کرونا نبود، تک به تکِ مادران را در آغوش می‌گرفت و می‌فشرد و با سابقه‌ای که از او در ذهن دارم، یقین دارم که اجزا و اجرای برنامه را تک به تک و یک به یک به دقت از نظر گذرانده و از سازه‌ی پشتِ سِنِ بدیعی که طراحی و نصب شده بود تا تئاتر و لیست میهمانان و نحوه برگزاری را به شخصه مدیریت کرده است. خدایش سپاس گوید.

⭕️بعد از جلسه، بازار امضای درضیه گرم شد و تجدید دیدارها. هادی‌مان هم با آن حال ناخوشش آمده بود و چقدر دلم خواست می‌توانست بیش‌تر بماند و کسالت امانش نداد و رفت و یکی دو خانم جلو آمدند برای سلام و احوال‌پرسی و گفتنِ این‌که در خلال سال‌های ۵۹ و ۶۰ دانش‌آموز کلاسی بودند که مادرم معلم آن کلاس بود سراغ مادرم را گرفتند و شماره‌اش را و شنیدند که به جهت نامساعد بودن هوا و خطر لغزندگی و کهولت سن، مادرم عذر حضور خواستند و مدیرکل امور بانوان استانداری به نشانه ذوقی که از تورق کتاب کرده بود، جلو آمد و گفت سال‌ها دغدغه نوشتن از شهدا داشته و هم سن و سالیم و گفتمش که برای نوشتن پیر نشده و برغم گرفتاری‌هائی که یک مدیر در سطح او دارد، می‌تواند برای دلش وقت بگذراد و بنویسد و برای او و دولت متبوعش دعا کردم که امیدهامان ناامید نشود الاهی.

⭕️بعد جلسه به دعوت هادی درستی مدیر کتابخانه‌های عمومی خوی، یک سر رفتیم زیرزمین عمارت به بازدید مخزن پر و پیمانی که بود و با پرسپکتیو کتاب‌ها و قفسه‌ها، از رامین و حامد عکس گرفتم به یادگار و بعد از تجدید دیداری که با علی اطهری‌فر که چند سالی‌ست انتقالی گرفته به مرکز استان و کارمند همین نهاد است و تشکر و خداحافظی از خانم مدیرکل، هادی و رامین و حامد مرا تا ورودی ساختمان پخشِ سیمای استان آوردند و برف چنان می‌بارید که یاد سال‌های کودکی نو شد و میهمان برنامه زنده #اولدوزِ #شبکه استانی بودم به جهت روز تکریم مقام مادران و همسران شهدا و معرفی کتاب مادر شهید شرفخانلو و بعد برنامه آمدند دنبالم و برف هم‌چنان بود و شب چنان سرد و برفی و لغزنده که به جای جاده، سمت مهمانسرای اداره کل کتابخانه‌های عمومی شدیم در زیرزمین عمارت کتابخانه عمومی شهید باهنر در خیابان امام. بنائی که از ۱۳۲۴ سرپاست و ۵۰ سال بعد در ۱۳۷۴ تجدید بنا شده و آن هم از عمر شبی بود… .

BY یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1142

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Although some channels have been removed, the curation process is considered opaque and insufficient by analysts. "We as Ukrainians believe that the truth is on our side, whether it's truth that you're proclaiming about the war and everything else, why would you want to hide it?," he said. Telegram does offer end-to-end encrypted communications through Secret Chats, but this is not the default setting. Standard conversations use the MTProto method, enabling server-client encryption but with them stored on the server for ease-of-access. This makes using Telegram across multiple devices simple, but also means that the regular Telegram chats you’re having with folks are not as secure as you may believe. Right now the digital security needs of Russians and Ukrainians are very different, and they lead to very different caveats about how to mitigate the risks associated with using Telegram. For Ukrainians in Ukraine, whose physical safety is at risk because they are in a war zone, digital security is probably not their highest priority. They may value access to news and communication with their loved ones over making sure that all of their communications are encrypted in such a manner that they are indecipherable to Telegram, its employees, or governments with court orders. Continuing its crackdown against entities allegedly involved in a front-running scam using messaging app Telegram, Sebi on Thursday carried out search and seizure operations at the premises of eight entities in multiple locations across the country.
from us


Telegram یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
FROM American