Telegram Group & Telegram Channel
تولستوی: این افسانه نیست

«از دیرباز این افسانه شرقی را نقل کرده‌اند که مسافری در دشت به درندهٔ خشمگینی برمی‌خورد. برای فرار از این درنده به درون چاه بی‌آبی می‌پرد، ولی در ته چاه اژدهایی می‌بیند که دهانش را برای بلعیدن او گشوده است. مسافر نگون‌بخت از ترس آنکه طعمهٔ درندهٔ خشمگین شود، جرئت بیرون آمدن از چاه را ندارد و از ترس آنکه طعمهٔ اژدها شود، جرئت ندارد به انتهای چاه بپرد، پس به شاخه‌های گیاهی وحشی که در شکاف چاه روییده دست می‌اندازد و به آن آویزان می‌شود. دست‌هایش رفته‌رفته ضعیف می‌شود و احساس می‌کند به زودی تسلیم مرگی خواهد شد که از دو سو در انتظار اوست، ولی همچنان خودش را نگه می‌دارد و در همان حال که خودش را نگه داشته، به دوروبرش نگاهی می‌اندازد و میبیند دو موش، یکی سیاه و دیگری سفید، با سرعت یکسان دور ساقهٔ بوته‌ای که او به آن آویزان است، می‌گردند و آن را می‌جوند. بوته خیلی زود خودبه‌خود کنده می‌شود و او به درون دهان اژدها سقوط می‌کند. مسافر اینها را می‌بیند و می‌داند که به طور حتم از بین خواهد رفت، ولی در همان حال که آویزان است، دوروبرش را می‌گردد و روی برگ‌های بوته قطرات عسل می‌بیند، زبانش را به آنها می‌رساند و آنها را می‌لیسد. من هم به همین شکل به شاخه‌های زندگی دست انداخته‌ام و می‌دانم که اژدهای مرگ به‌طور حتم به انتظار من نشسته و آمادهٔ نابود کردن من است، و نمی‌توانم درک کنم چرا به چنین عذابی گرفتار آمده‌ام. و می‌کوشم آن عسلی را بچشم که پیشتر مایهٔ دلخوشی من بود؛ ولی این عسل دیگر مرا شاد نمی‌کند. موش‌های سفید و سیاه _شب و روز_ ساقه‌ای را که به آن آویزان هستم می‌جوند. من به روشنی اژدها را می‌بینم و عسل دیگر برایم شیرین نیست. من فقط یک چیز می‌بینم: اژدهایی که از آن گریزی نیست، و موش‌ها، و نمی‌توانم چشم از آن بگردانم. این افسانه نیست، بلکه حقیقتی است راستین، بی‌چون‌وچرا و قابل درک برای همه.

فریب پیشین شادی‌های زندگی که بر وحشت از اژدها سرپوش می‌گذاشت، دیگر نمی‌تواند مرا فریب دهد. هر قدر به من بگویید: تو نمی‌توانی به معنای زندگی پی ببری، فکر نکن، زندگی‌ات را بکن_ دیگر نمی‌توانم این کار را انجام دهم، زیرا در گذشته بیش از حد این کار را کرده‌ام. اکنون دیگر نمی‌توانم شب و روز را نبینم که می‌دوند و مرا به سوی مرگ می‌برند. من فقط همین یک چیز را می‌بینم، زیرا همین یک چیز حقیقت است. بقیه همه فریب است.»

▫️(اعتراف، لف تالستوی، ترجمهٔ آبتین گلکار، نشر گمان، ص۳۸_۴۰)

@sedigh_63



group-telegram.com/sedigh_63/8040
Create:
Last Update:

تولستوی: این افسانه نیست

«از دیرباز این افسانه شرقی را نقل کرده‌اند که مسافری در دشت به درندهٔ خشمگینی برمی‌خورد. برای فرار از این درنده به درون چاه بی‌آبی می‌پرد، ولی در ته چاه اژدهایی می‌بیند که دهانش را برای بلعیدن او گشوده است. مسافر نگون‌بخت از ترس آنکه طعمهٔ درندهٔ خشمگین شود، جرئت بیرون آمدن از چاه را ندارد و از ترس آنکه طعمهٔ اژدها شود، جرئت ندارد به انتهای چاه بپرد، پس به شاخه‌های گیاهی وحشی که در شکاف چاه روییده دست می‌اندازد و به آن آویزان می‌شود. دست‌هایش رفته‌رفته ضعیف می‌شود و احساس می‌کند به زودی تسلیم مرگی خواهد شد که از دو سو در انتظار اوست، ولی همچنان خودش را نگه می‌دارد و در همان حال که خودش را نگه داشته، به دوروبرش نگاهی می‌اندازد و میبیند دو موش، یکی سیاه و دیگری سفید، با سرعت یکسان دور ساقهٔ بوته‌ای که او به آن آویزان است، می‌گردند و آن را می‌جوند. بوته خیلی زود خودبه‌خود کنده می‌شود و او به درون دهان اژدها سقوط می‌کند. مسافر اینها را می‌بیند و می‌داند که به طور حتم از بین خواهد رفت، ولی در همان حال که آویزان است، دوروبرش را می‌گردد و روی برگ‌های بوته قطرات عسل می‌بیند، زبانش را به آنها می‌رساند و آنها را می‌لیسد. من هم به همین شکل به شاخه‌های زندگی دست انداخته‌ام و می‌دانم که اژدهای مرگ به‌طور حتم به انتظار من نشسته و آمادهٔ نابود کردن من است، و نمی‌توانم درک کنم چرا به چنین عذابی گرفتار آمده‌ام. و می‌کوشم آن عسلی را بچشم که پیشتر مایهٔ دلخوشی من بود؛ ولی این عسل دیگر مرا شاد نمی‌کند. موش‌های سفید و سیاه _شب و روز_ ساقه‌ای را که به آن آویزان هستم می‌جوند. من به روشنی اژدها را می‌بینم و عسل دیگر برایم شیرین نیست. من فقط یک چیز می‌بینم: اژدهایی که از آن گریزی نیست، و موش‌ها، و نمی‌توانم چشم از آن بگردانم. این افسانه نیست، بلکه حقیقتی است راستین، بی‌چون‌وچرا و قابل درک برای همه.

فریب پیشین شادی‌های زندگی که بر وحشت از اژدها سرپوش می‌گذاشت، دیگر نمی‌تواند مرا فریب دهد. هر قدر به من بگویید: تو نمی‌توانی به معنای زندگی پی ببری، فکر نکن، زندگی‌ات را بکن_ دیگر نمی‌توانم این کار را انجام دهم، زیرا در گذشته بیش از حد این کار را کرده‌ام. اکنون دیگر نمی‌توانم شب و روز را نبینم که می‌دوند و مرا به سوی مرگ می‌برند. من فقط همین یک چیز را می‌بینم، زیرا همین یک چیز حقیقت است. بقیه همه فریب است.»

▫️(اعتراف، لف تالستوی، ترجمهٔ آبتین گلکار، نشر گمان، ص۳۸_۴۰)

@sedigh_63

BY عقل آبی | صدّیق قطبی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sedigh_63/8040

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Telegram Messenger Blocks Navalny Bot During Russian Election Perpetrators of these scams will create a public group on Telegram to promote these investment packages that are usually accompanied by fake testimonies and sometimes advertised as being Shariah-compliant. Interested investors will be asked to directly message the representatives to begin investing in the various investment packages offered. Messages are not fully encrypted by default. That means the company could, in theory, access the content of the messages, or be forced to hand over the data at the request of a government. In December 2021, Sebi officials had conducted a search and seizure operation at the premises of certain persons carrying out similar manipulative activities through Telegram channels. Despite Telegram's origins, its approach to users' security has privacy advocates worried.
from us


Telegram عقل آبی | صدّیق قطبی
FROM American