تند باد بر آستانه کودتا؛
روایت ۲۶ و ۲۷ مرداد ۱۳۳۲
روزهای پایانی مرداد ۱۳۳۲، تهران در التهاب و بیتصمیمی میسوخت. کودتای نافرجام ۲۵ مرداد، شاه را به فرار کشاند، اما سایه بازگشت او و خطر سقوط دولت ملی همچنان بر فراز پایتخت سنگینی میکرد. در این میان، روزنامهها به میدان اصلی نبرد تبدیل شدند؛ حزب توده خیابانها را پر کرده بود؛ و دولت مصدق میان احتیاط و قاطعیت، میان امید به غرب و فشار داخلی، سرگردان بود. دو روز سرنوشتساز ـ ۲۶ و ۲۷ مرداد ـ به صحنهای بدل شدند که در آن همه بازیگران نقش خود را برای آخرین پرده آماده کردند.
📍صبح ۲۶ مرداد، باختر امروز ـ ارگان پرهیجان دکتر حسین فاطمی ـ با تندترین حملات لفظی علیه شاه منتشر شد. لحن تند این روزنامه و همصداهایش، خیابان را به التهاب کشاند. در همان حال، حزب توده که خود را تنها نیروی سازمانیافته میدانست، ابتکار عمل را در دست گرفت: مجسمههای شاه را پایین کشید، شعار جمهوری داد و در خیابانهای تهران قدرتنمایی کرد. برای نخستین بار در تاریخ معاصر، تصویر محمدرضا شاه از میدانهای شهر ناپدید شد.
اما تودهایها تنها بازیگران این صحنه نبودند. نیروهای ملی، که بیم داشتند دستاوردها به حساب حزب توده نوشته شود، خود به میدان آمدند و در پایین کشیدن مجسمهها پیشقدم شدند. همزمان، شبکه رشیدیانها و عمال کودتا با تظاهر به تودهای بودن، به مساجد حمله کردند تا مردم مذهبی و بازاریان را از دولت ملی برگردانند. تهران در چند ساعت بدل به صحنهای آشفته شد؛ جایی که مرز میان تظاهرات خودجوش و توطئه ساختگی در هم میریخت.
در همان روز، دکتر فاطمی در کنفرانسی مطبوعاتی، برخلاف لحن روزنامهاش، با آرامش و استدلال سخن گفت. او نامههای ابوالقاسم امینی را خواند که خود را از فرمان عزل مصدق مبرا میدانست. اما هرچند سخنان او جنبه رسمی داشت، لحن تند باختر امروز همچنان آتش خیابان را شعلهور میکرد.
📍۲۷ مرداد با تصمیمی غافلگیرکننده آغاز شد: دولت فرمان داد که از هرگونه تظاهرات جلوگیری شود. ارتش در خیابان مستقر شد، و سربازانی که تا دیروز سکوت کرده بودند، این بار با صدای بلند «زندهباد شاه» سر دادند. این چرخش، برای بسیاری نشانهای بود از اینکه ارتش دیگر در کنار مصدق نمیایستد.
📍در سوی دیگر، زاهدی در مخفیگاه زیمرمن ـ کارمند سفارت آمریکا ـ فرمان نخستوزیری خود را تکثیر میکرد و شبکه کودتاچیان بهسرعت در شهرهای بزرگ مشغول جلب فرماندهان نظامی بود. در بغداد، شاه با اطمینان از پشتیبانی آمریکا، همچنان مصدق را «معزول» میخواند.
📍غروب ۲۷ مرداد، مصدق و یارانش بارها در جلسات داخلی درباره آینده سلطنت بحث کردند. فاطمی و گروهی خواستار اعلام جمهوری بودند؛ مصدق محتاطتر بود و شورای سلطنت را راهحل میدانست. او هنوز امید داشت غرب دستکم بیطرف بماند. اما دیدار همان شب با هندرسن، سفیر آمریکا، آخرین پرده را روشن ساخت. هندرسن با زبان دیپلماتیک پیام واضحی آورد: آمریکا در کنار شاه و زاهدی ایستاده است. مصدق که همیشه به ارتباط با واشنگتن دل بسته بود، پس از این دیدار دریافت که تکیهگاه خارجی از دست رفته است. طنز تلخ و کنایههای او در پاسخ به سفیر، بیش از هر چیز نشانگر یأس و تنهایی مردی بود که در آخرین دقایق، تنها مانده بود.
📍روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد، نقطه عطفی میان امید و شکست بودند. ملیون، در تندروی و پراکندگی گرفتار آمدند؛ حزب توده، گرچه پرشور و فعال، اما بیاعتماد و بیارتباط با دولت باقی ماند؛ و کودتاچیان، منسجم و پشتیبانیشده، گامبهگام پیش رفتند. مصدق، در میان این آشوب، از یکسو به اصول دموکراتیک پایبند بود و از سوی دیگر، به امید واهی حمایت غرب دل بسته بود. نتیجه این تردیدها و چنددستگیها، در روز بعد خود را نشان داد: ۲۸ مرداد، روز سقوط دولت ملی و پیروزی کودتا.
برگرفته از کتاب خواب آشفته نفت نوشته استاد محمدعلی موحد
@sociologyofislamiccountries20
روایت ۲۶ و ۲۷ مرداد ۱۳۳۲
روزهای پایانی مرداد ۱۳۳۲، تهران در التهاب و بیتصمیمی میسوخت. کودتای نافرجام ۲۵ مرداد، شاه را به فرار کشاند، اما سایه بازگشت او و خطر سقوط دولت ملی همچنان بر فراز پایتخت سنگینی میکرد. در این میان، روزنامهها به میدان اصلی نبرد تبدیل شدند؛ حزب توده خیابانها را پر کرده بود؛ و دولت مصدق میان احتیاط و قاطعیت، میان امید به غرب و فشار داخلی، سرگردان بود. دو روز سرنوشتساز ـ ۲۶ و ۲۷ مرداد ـ به صحنهای بدل شدند که در آن همه بازیگران نقش خود را برای آخرین پرده آماده کردند.
📍صبح ۲۶ مرداد، باختر امروز ـ ارگان پرهیجان دکتر حسین فاطمی ـ با تندترین حملات لفظی علیه شاه منتشر شد. لحن تند این روزنامه و همصداهایش، خیابان را به التهاب کشاند. در همان حال، حزب توده که خود را تنها نیروی سازمانیافته میدانست، ابتکار عمل را در دست گرفت: مجسمههای شاه را پایین کشید، شعار جمهوری داد و در خیابانهای تهران قدرتنمایی کرد. برای نخستین بار در تاریخ معاصر، تصویر محمدرضا شاه از میدانهای شهر ناپدید شد.
اما تودهایها تنها بازیگران این صحنه نبودند. نیروهای ملی، که بیم داشتند دستاوردها به حساب حزب توده نوشته شود، خود به میدان آمدند و در پایین کشیدن مجسمهها پیشقدم شدند. همزمان، شبکه رشیدیانها و عمال کودتا با تظاهر به تودهای بودن، به مساجد حمله کردند تا مردم مذهبی و بازاریان را از دولت ملی برگردانند. تهران در چند ساعت بدل به صحنهای آشفته شد؛ جایی که مرز میان تظاهرات خودجوش و توطئه ساختگی در هم میریخت.
در همان روز، دکتر فاطمی در کنفرانسی مطبوعاتی، برخلاف لحن روزنامهاش، با آرامش و استدلال سخن گفت. او نامههای ابوالقاسم امینی را خواند که خود را از فرمان عزل مصدق مبرا میدانست. اما هرچند سخنان او جنبه رسمی داشت، لحن تند باختر امروز همچنان آتش خیابان را شعلهور میکرد.
📍۲۷ مرداد با تصمیمی غافلگیرکننده آغاز شد: دولت فرمان داد که از هرگونه تظاهرات جلوگیری شود. ارتش در خیابان مستقر شد، و سربازانی که تا دیروز سکوت کرده بودند، این بار با صدای بلند «زندهباد شاه» سر دادند. این چرخش، برای بسیاری نشانهای بود از اینکه ارتش دیگر در کنار مصدق نمیایستد.
📍در سوی دیگر، زاهدی در مخفیگاه زیمرمن ـ کارمند سفارت آمریکا ـ فرمان نخستوزیری خود را تکثیر میکرد و شبکه کودتاچیان بهسرعت در شهرهای بزرگ مشغول جلب فرماندهان نظامی بود. در بغداد، شاه با اطمینان از پشتیبانی آمریکا، همچنان مصدق را «معزول» میخواند.
📍غروب ۲۷ مرداد، مصدق و یارانش بارها در جلسات داخلی درباره آینده سلطنت بحث کردند. فاطمی و گروهی خواستار اعلام جمهوری بودند؛ مصدق محتاطتر بود و شورای سلطنت را راهحل میدانست. او هنوز امید داشت غرب دستکم بیطرف بماند. اما دیدار همان شب با هندرسن، سفیر آمریکا، آخرین پرده را روشن ساخت. هندرسن با زبان دیپلماتیک پیام واضحی آورد: آمریکا در کنار شاه و زاهدی ایستاده است. مصدق که همیشه به ارتباط با واشنگتن دل بسته بود، پس از این دیدار دریافت که تکیهگاه خارجی از دست رفته است. طنز تلخ و کنایههای او در پاسخ به سفیر، بیش از هر چیز نشانگر یأس و تنهایی مردی بود که در آخرین دقایق، تنها مانده بود.
📍روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد، نقطه عطفی میان امید و شکست بودند. ملیون، در تندروی و پراکندگی گرفتار آمدند؛ حزب توده، گرچه پرشور و فعال، اما بیاعتماد و بیارتباط با دولت باقی ماند؛ و کودتاچیان، منسجم و پشتیبانیشده، گامبهگام پیش رفتند. مصدق، در میان این آشوب، از یکسو به اصول دموکراتیک پایبند بود و از سوی دیگر، به امید واهی حمایت غرب دل بسته بود. نتیجه این تردیدها و چنددستگیها، در روز بعد خود را نشان داد: ۲۸ مرداد، روز سقوط دولت ملی و پیروزی کودتا.
برگرفته از کتاب خواب آشفته نفت نوشته استاد محمدعلی موحد
@sociologyofislamiccountries20
Forwarded from کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔴 دیوان عالی کشور، حکم اعدام شریفه محمدی، زندانی سیاسی، را تایید کرد.
امیر رئیسیان، وکیل دادگستری و وکیل مدافع شریفه محمدی، زندانی سیاسی، از تایید حکم اعدام موکل خود از سوی دیوان عالی کشور خبر داده است.
به گفته این وکیل دادگستری، علیرغم باقی ماندن ایرادات پیشین، اما حکم اعدام شریفه محمدی از سوی دیوان تایید شده است. او گفته:
«با وجود اینکه هیچیک از ایراداتی که پیشتر شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور بر مبنای آنها حکم را نقض کرده بود، برطرف نشده است، این بار این شعبه حکم اعدام را تایید کرده است.»
#نه_به_اعدام
#شریفه_محمدی
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔 @kashowra
📍اخبار، نظرات و انتقادات صنفی و آموزشی:
🆔 @kashowranews
امیر رئیسیان، وکیل دادگستری و وکیل مدافع شریفه محمدی، زندانی سیاسی، از تایید حکم اعدام موکل خود از سوی دیوان عالی کشور خبر داده است.
به گفته این وکیل دادگستری، علیرغم باقی ماندن ایرادات پیشین، اما حکم اعدام شریفه محمدی از سوی دیوان تایید شده است. او گفته:
«با وجود اینکه هیچیک از ایراداتی که پیشتر شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور بر مبنای آنها حکم را نقض کرده بود، برطرف نشده است، این بار این شعبه حکم اعدام را تایید کرده است.»
#نه_به_اعدام
#شریفه_محمدی
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔 @kashowra
📍اخبار، نظرات و انتقادات صنفی و آموزشی:
🆔 @kashowranews
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😢1
اعدام زنان
(زنان را اعدام نمی کنند چون آخوندا نمی گذارند!)
✍سعید معدنی
در ایران قبل از انقلاب ۱۳۵۷ زن زندانی سیاسی یا امنیتی اعدامی نداشتیم. زندان و شکنجه و تبعید وجود داشته اما اعدام نه. جالب آنکه کلا اعدام زنان تنها یک بار اتفاق افتاده است. خیلی جستجو کردم که چند اسم زن اعدامی پیدا کنم اما پیدا نشد. در جستجوها به این نتیجه رسیدم از زمان انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تنها نام یک زن اعدامی وجود دارد و آن «ایران شریفی نیا»به جرم قتل دو دختر ۵ و ۱۰ ساله در تیرماه ۱۳۵۱ در زندان قصر تهران اتفاق افتاده است.
در خاطرات یکی از زنان زندانی کمونیست و چریک قبل از انقلاب را میخواندم که در زندان با یک زن بیسواد و عوام همبند بوده و این زن بیسواد گفته بود که «از آخوندا میترسند و آخوندا نمیگذارند زنها اعدام شوند،»( نقل به مضمون)
به این ترتیب به هر دلیلی که بوده قبل از انقلاب، در آن ۷۲ سال از مشروطه تا سال ۱۳۵۷ غیر از تک مورد ذکر شده، زن اعدامی نداشتیم. اما بعد از انقلاب و زمانه حاکمیت روحانیون و اجرای قوانین دینی تعداد اعدام زنان، چه سیاسی- امنیتی و چه غیر سیاسی بشدت افزایش یافته است آنقدر زیاد که آمار آن از دست مطلعان امور خارج شده است.
قبل از انقلاب چندین و چند سازمان چریکی با مشی مسلحانه علیه حکومت پهلوی فعالیت میکردند و زنان بسیاری عضو این گروهها بودند اما هیچ زن دستگیر شده اعدامی سراغ نداریم. ظاهراً در ذهن جامعه و یا در ذهن امثال آن زن عوام زندانی، قبل از انقلاب، زمانی که روحانیون خارج از حکومت بودند بیشتر از زنان حمایت میکردند تا زمانی که خودشان قدرت را در دست گرفتند و در رأس امور نشستند!
این روزها خبر از اعدام یک زن در صدر اخبار است. در خبرها آمده که حکم اعدام خانم شریفه محمدی به جرم سیاسی و امنیتی در شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور تایید شده، امیدواریم به هر نحو که شده از اعدام این زن جلوگیری شود. همچنین پیشنهاد می شود حداقل در امور سیاسی به جای اعدام مجازات جایگزین اعمال شود. در دنیای مدرن تجربه اغلب کشورهای توسعه یافته نشان میدهد اعدام راه حل مناسبی برای کاهش جرایم و حل مشکلات نیست.
۲۸ مرداد ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#اعدام
#اعدام_زنان
#ایران_شریفینیا
#شریفه_محمدی
https://www.group-telegram.com/+fRjIe_yvzKg4YWM8
(زنان را اعدام نمی کنند چون آخوندا نمی گذارند!)
✍سعید معدنی
در ایران قبل از انقلاب ۱۳۵۷ زن زندانی سیاسی یا امنیتی اعدامی نداشتیم. زندان و شکنجه و تبعید وجود داشته اما اعدام نه. جالب آنکه کلا اعدام زنان تنها یک بار اتفاق افتاده است. خیلی جستجو کردم که چند اسم زن اعدامی پیدا کنم اما پیدا نشد. در جستجوها به این نتیجه رسیدم از زمان انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تنها نام یک زن اعدامی وجود دارد و آن «ایران شریفی نیا»به جرم قتل دو دختر ۵ و ۱۰ ساله در تیرماه ۱۳۵۱ در زندان قصر تهران اتفاق افتاده است.
در خاطرات یکی از زنان زندانی کمونیست و چریک قبل از انقلاب را میخواندم که در زندان با یک زن بیسواد و عوام همبند بوده و این زن بیسواد گفته بود که «از آخوندا میترسند و آخوندا نمیگذارند زنها اعدام شوند،»( نقل به مضمون)
به این ترتیب به هر دلیلی که بوده قبل از انقلاب، در آن ۷۲ سال از مشروطه تا سال ۱۳۵۷ غیر از تک مورد ذکر شده، زن اعدامی نداشتیم. اما بعد از انقلاب و زمانه حاکمیت روحانیون و اجرای قوانین دینی تعداد اعدام زنان، چه سیاسی- امنیتی و چه غیر سیاسی بشدت افزایش یافته است آنقدر زیاد که آمار آن از دست مطلعان امور خارج شده است.
قبل از انقلاب چندین و چند سازمان چریکی با مشی مسلحانه علیه حکومت پهلوی فعالیت میکردند و زنان بسیاری عضو این گروهها بودند اما هیچ زن دستگیر شده اعدامی سراغ نداریم. ظاهراً در ذهن جامعه و یا در ذهن امثال آن زن عوام زندانی، قبل از انقلاب، زمانی که روحانیون خارج از حکومت بودند بیشتر از زنان حمایت میکردند تا زمانی که خودشان قدرت را در دست گرفتند و در رأس امور نشستند!
این روزها خبر از اعدام یک زن در صدر اخبار است. در خبرها آمده که حکم اعدام خانم شریفه محمدی به جرم سیاسی و امنیتی در شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور تایید شده، امیدواریم به هر نحو که شده از اعدام این زن جلوگیری شود. همچنین پیشنهاد می شود حداقل در امور سیاسی به جای اعدام مجازات جایگزین اعمال شود. در دنیای مدرن تجربه اغلب کشورهای توسعه یافته نشان میدهد اعدام راه حل مناسبی برای کاهش جرایم و حل مشکلات نیست.
۲۸ مرداد ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#اعدام
#اعدام_زنان
#ایران_شریفینیا
#شریفه_محمدی
https://www.group-telegram.com/+fRjIe_yvzKg4YWM8
👍3
اظهارات مهم عراقچی درباره مذاکره با آمریکا/ نمیخواهیم این جنگ ادامه پیدا کند اما... https://share.google/GyBfTJEGB9WThv64C
اقتصادنیوز
اظهارات مهم عراقچی درباره مذاکره با آمریکا/ نمیخواهیم این جنگ ادامه پیدا کند اما...
اقتصادنیوز: وزیر امور خارجه گفت: ما این جنگ را نمیخواستیم، اما برای آن آماده بودیم. ما نمیخواهیم این جنگ ادامه پیدا کند، اما بار دیگر میگویم ما کاملاً برای آن آمادهایم.
اشتباه بزرگ مصدق
محمدامین مروتی
همایون کاتوزیان کتابی دارد به نام "زندگینامه سیاسی مصدق" که در سال 1369 به چاپ رسیده است. وی ضمن تاکید بر پاکدستی و صداقت و میهن پرستی مصدق؛ می گوید در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمی دادند، مسیر نهضت ملی می توانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق بی تمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند.
بانک جهانی در بهمن 1330 پیشنهاد کرد که از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در اختیار بگیرد تا در این مدت تکلیف خسارات وارده به انگلستان در اثر ملی شدن نفت توسط دادگاه لاهه، روشن شود. مصدق پس از مشاوره با اطرافیانش، پذیرش این پیشنهاد را منوط به این شرط کرد که بانک جهانی نه به عنوان نماینده ایران معرفی شود و چون این پیشنهاد عین نقض بی طرفی بانک بود، بانک جهانی هم آن را نپذیرفت.
کاتوزیان از قول محمدعلی فروغی در دیدار با مصدق می گوید که مصدق حاضر بود پیشنهاد آمریکایی ها برای مصالحه را بپذیرد ولی از خراب شدن وجهه اش می ترسید و حزب توده در این باب، تبلیغات فراوانی راه انداخته بود.
در واقع مصدق می ترسید، حیثیت سیاسی اش به عنوان معامله گر و سازشگر خائن، خدشه دار شود.کما اینکه به محض طرح این پیشنهاد، روزنامه های حزب او را عامل آمریکا دانستند و روزنامه فکاهی چلنگر هم کاریکاتوری از خوش رقصی مصدق برای آمریکایی ها را کار کرد. نشریه "تعلیمات" نوشت:
"ارتباط با بانک جهانی، دیدگاه های ما را در باره مصدق و باند عوامفریبش ثابت کرد و چهره خائن آنها برای همه رو شد."(تعلیمات، شماره 2، حزب توده، 1331)
با توجه به اسناد منتشره اتجاد شوروی در آن زمان، اتحاد شوروی نیز موضع مشابهی داشت و مصدق را نماینده زمینداران بزرگ می دانست که در صدد تبانی با آمریکایی هاست. (ولادیسلاو زوبوک/ اطلاعات و جدال برای ایران)
پیشنهاد دوم از طرف خود آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه و پذیرفتن حکمیت دادگاه بود،که آن هم توسط مصدق رد شد. مطابق این توافق، آمریکا وامی ده میلیارد دلاری به ایران می داد و انگلستان هم ملی شدن صنعت نفت را به شرط جبران خسارات خود می پذیرفت. این پیشنهاد هم بر سر نحوه محاسبه خسارت به هم خورد.
شکست این مذاکرات، منجر به محروم شدن دولت از درآمد نفت، انتشار اوراق و چاپ اسکناس قرضه شد و چون این کار می توانست استیضاح مجلس را در پی داشته باشد، مصدق رفراندوم انحلال مجلس را برگزار کرد که راه را برای خلع خود و انجام کودتا فراهم ساخت.
کاتوزیان نتیجه می گیرد که کودتای 28 مرداد به هیچوجه اجتناب ناپذیر نبود و با قدری درایت، می توانست اتفاق نیفتد. مصدق به گفته خودش دچار "بیماری عصبی" بود و علیرغم فضیلت ها و توانایی هایش در مقام راهبری اپوزیسیون، برای نخست وزیری ساخته نشده بود.
منبع:
اندیشه پویا شماره 85 (مرداد 1402)
24/5/02
@sociologyofislamiccountries20
محمدامین مروتی
همایون کاتوزیان کتابی دارد به نام "زندگینامه سیاسی مصدق" که در سال 1369 به چاپ رسیده است. وی ضمن تاکید بر پاکدستی و صداقت و میهن پرستی مصدق؛ می گوید در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمی دادند، مسیر نهضت ملی می توانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق بی تمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند.
بانک جهانی در بهمن 1330 پیشنهاد کرد که از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در اختیار بگیرد تا در این مدت تکلیف خسارات وارده به انگلستان در اثر ملی شدن نفت توسط دادگاه لاهه، روشن شود. مصدق پس از مشاوره با اطرافیانش، پذیرش این پیشنهاد را منوط به این شرط کرد که بانک جهانی نه به عنوان نماینده ایران معرفی شود و چون این پیشنهاد عین نقض بی طرفی بانک بود، بانک جهانی هم آن را نپذیرفت.
کاتوزیان از قول محمدعلی فروغی در دیدار با مصدق می گوید که مصدق حاضر بود پیشنهاد آمریکایی ها برای مصالحه را بپذیرد ولی از خراب شدن وجهه اش می ترسید و حزب توده در این باب، تبلیغات فراوانی راه انداخته بود.
در واقع مصدق می ترسید، حیثیت سیاسی اش به عنوان معامله گر و سازشگر خائن، خدشه دار شود.کما اینکه به محض طرح این پیشنهاد، روزنامه های حزب او را عامل آمریکا دانستند و روزنامه فکاهی چلنگر هم کاریکاتوری از خوش رقصی مصدق برای آمریکایی ها را کار کرد. نشریه "تعلیمات" نوشت:
"ارتباط با بانک جهانی، دیدگاه های ما را در باره مصدق و باند عوامفریبش ثابت کرد و چهره خائن آنها برای همه رو شد."(تعلیمات، شماره 2، حزب توده، 1331)
با توجه به اسناد منتشره اتجاد شوروی در آن زمان، اتحاد شوروی نیز موضع مشابهی داشت و مصدق را نماینده زمینداران بزرگ می دانست که در صدد تبانی با آمریکایی هاست. (ولادیسلاو زوبوک/ اطلاعات و جدال برای ایران)
پیشنهاد دوم از طرف خود آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه و پذیرفتن حکمیت دادگاه بود،که آن هم توسط مصدق رد شد. مطابق این توافق، آمریکا وامی ده میلیارد دلاری به ایران می داد و انگلستان هم ملی شدن صنعت نفت را به شرط جبران خسارات خود می پذیرفت. این پیشنهاد هم بر سر نحوه محاسبه خسارت به هم خورد.
شکست این مذاکرات، منجر به محروم شدن دولت از درآمد نفت، انتشار اوراق و چاپ اسکناس قرضه شد و چون این کار می توانست استیضاح مجلس را در پی داشته باشد، مصدق رفراندوم انحلال مجلس را برگزار کرد که راه را برای خلع خود و انجام کودتا فراهم ساخت.
کاتوزیان نتیجه می گیرد که کودتای 28 مرداد به هیچوجه اجتناب ناپذیر نبود و با قدری درایت، می توانست اتفاق نیفتد. مصدق به گفته خودش دچار "بیماری عصبی" بود و علیرغم فضیلت ها و توانایی هایش در مقام راهبری اپوزیسیون، برای نخست وزیری ساخته نشده بود.
منبع:
اندیشه پویا شماره 85 (مرداد 1402)
24/5/02
@sociologyofislamiccountries20
نقدی بر تحلیل اشتباه، محمدامین مروتی در بارهی تصمیمات دکتر مصدق،البته اگر این تحلیل نوشتهی او باشد.چراکه این نقد دچار اشتباهات فاحش تاریخیست و بعید مینماید نوشتهی مروتی باشد.نویسنده نوشته است؛
"کاتوزیان از قول محمدعلی فروغی در دیدار با مصدق میگوید؛مصدق حاضر بود، پیشنهاد آمریکاییها را برای مصالحه بپذیرد."
این در حالیست که محمدعلی فروغی در پنجم آذر ۱۳۲۱ درگذشته بود و اساسا،در مقطع ملی شدنِ صنعت نفت ایران، در قید حیات نبود، تا در این مورد نقلقولی داشته باشد.به همین سبب میتوان گفت؛این تحلیل نوشتهی مروتی نیست و نوشتهای نویسندهای است که مطلع تاریخی نیست.نویسنده در ادامه نوشته است؛
"مصدق در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمیدادند، مسیر نهضت ملی میتوانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق
بیتمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند."
حال ببینیم اصل ماجرا چیست؟
بانک جهانی در بهمنماه سال ۱۳۳۰ خورشیدی پیشنهاد میکند؛
"از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در ایران در اختیار بگیرد، تا در این مدت تکلیف دعوای دولت ایران، با شرکتِ ایران و انگلیس روشن بشود."
اتفاقا مصدق این پیشنهاد را پذیرفته بود و پیشنهاد داده بودکه از تکنسینهای کشورهای دیگر؛ کشورهایی چون آمریکا نیز در این مشارکت استفاده شود.اما این انگلیسیها بودند که با پافشاری بر عدم استفاده از تکنیسینهای خارجی این پیشنهاد را با بنبست روبرو ساختند.مصدق همچنین، با ابهاماتی که در این پیشنهاد وجود داشت،زاویه داشت و خواهانِ ابهامزدایی از آنها بود.یکی از مهمترین پرسشها و ابهامات در مورد تاکیدات بانک جهانی، بر دو موضوع بود؛
الف-بانک اصرار داشت به عنوان یک آژانس مدیریتی از جانب هر دو طرف مناقشه عمل کند. حال آن که دولت مصدق بر این نظر بود که حاکمیت از آن ایران است و بانک جهانی باید نمایندۀ ایران در عملیات نفتی باشد.
ب-بانک اصرار داشت، برای آنچه که"ادارۀ کارآمد صنعت نفت ایران" میخواند،از تکنسینهای نفتی انگلیسی که سابقه کار در ایران داشتند استفاده شود و این ذهنیت منفی را درست یا غلط ایجاد کرد که تکنسینهای شرکت سابق میخواهند از پنجره بانک جهانی بازگردند.
در مجموع اگر، پیشنهاد بانک جهانی اصلاح نمیشد،بدان معنا بود که بانک جهانی به عنوان کارگزارِ شرکت ایران و انگلیس عمل میکرد و عملا ملی شدنِ صنعت نفت ایران ملغی میشد.
مصدق میدانست،به نحوی از انحا پس از دوسال دیگر رئیس دولت نخواهد بود و دولت بعدی هم، توان اجرایی کردنِ ملی شدنِ صنعت نفت ایران را نخواهد داشت.در مجموع میتوان گفت؛مصدق با پیشنهاد بانک جهانی موافق بود،به شرط آنکه بانکجهانی در نقش کارگزار شرکت نفت و انگلیس ایفای نقش ننماید.
اما این دولت انگلستان بود که پیشنهاد بانک جهانی را با بنبست روبرو ساخت.
برای فهم بهتر این رخداد تاریخی توصیه میشود؛ به کتابِ "مصدق فرای نفت" نوشتهی نیکلا گرجستانی کارمند بانک جهانی رجوع شود. با توجه به اینکه گرجستانی به تمامی اسنادِ پیشنهاد بانک جهانی داشته،توانسته اسنادی را نشان بدهد که نشان میدهند، مصدق با پیشنهاد بانک جهانی، موافقت داشته و این بریتانیا بوده که با پافشاری بر مواضعی که عملا ملی شدنِ صنعت نفت ایران را منتفی میکرد،این پیشنهاد را با بنبست روبرو ساخته بود.
روزبهیقینی
۱۴۰۴/۵/۲۹
@sociologyofislamiccountries20
"کاتوزیان از قول محمدعلی فروغی در دیدار با مصدق میگوید؛مصدق حاضر بود، پیشنهاد آمریکاییها را برای مصالحه بپذیرد."
این در حالیست که محمدعلی فروغی در پنجم آذر ۱۳۲۱ درگذشته بود و اساسا،در مقطع ملی شدنِ صنعت نفت ایران، در قید حیات نبود، تا در این مورد نقلقولی داشته باشد.به همین سبب میتوان گفت؛این تحلیل نوشتهی مروتی نیست و نوشتهای نویسندهای است که مطلع تاریخی نیست.نویسنده در ادامه نوشته است؛
"مصدق در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمیدادند، مسیر نهضت ملی میتوانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق
بیتمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند."
حال ببینیم اصل ماجرا چیست؟
بانک جهانی در بهمنماه سال ۱۳۳۰ خورشیدی پیشنهاد میکند؛
"از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در ایران در اختیار بگیرد، تا در این مدت تکلیف دعوای دولت ایران، با شرکتِ ایران و انگلیس روشن بشود."
اتفاقا مصدق این پیشنهاد را پذیرفته بود و پیشنهاد داده بودکه از تکنسینهای کشورهای دیگر؛ کشورهایی چون آمریکا نیز در این مشارکت استفاده شود.اما این انگلیسیها بودند که با پافشاری بر عدم استفاده از تکنیسینهای خارجی این پیشنهاد را با بنبست روبرو ساختند.مصدق همچنین، با ابهاماتی که در این پیشنهاد وجود داشت،زاویه داشت و خواهانِ ابهامزدایی از آنها بود.یکی از مهمترین پرسشها و ابهامات در مورد تاکیدات بانک جهانی، بر دو موضوع بود؛
الف-بانک اصرار داشت به عنوان یک آژانس مدیریتی از جانب هر دو طرف مناقشه عمل کند. حال آن که دولت مصدق بر این نظر بود که حاکمیت از آن ایران است و بانک جهانی باید نمایندۀ ایران در عملیات نفتی باشد.
ب-بانک اصرار داشت، برای آنچه که"ادارۀ کارآمد صنعت نفت ایران" میخواند،از تکنسینهای نفتی انگلیسی که سابقه کار در ایران داشتند استفاده شود و این ذهنیت منفی را درست یا غلط ایجاد کرد که تکنسینهای شرکت سابق میخواهند از پنجره بانک جهانی بازگردند.
در مجموع اگر، پیشنهاد بانک جهانی اصلاح نمیشد،بدان معنا بود که بانک جهانی به عنوان کارگزارِ شرکت ایران و انگلیس عمل میکرد و عملا ملی شدنِ صنعت نفت ایران ملغی میشد.
مصدق میدانست،به نحوی از انحا پس از دوسال دیگر رئیس دولت نخواهد بود و دولت بعدی هم، توان اجرایی کردنِ ملی شدنِ صنعت نفت ایران را نخواهد داشت.در مجموع میتوان گفت؛مصدق با پیشنهاد بانک جهانی موافق بود،به شرط آنکه بانکجهانی در نقش کارگزار شرکت نفت و انگلیس ایفای نقش ننماید.
اما این دولت انگلستان بود که پیشنهاد بانک جهانی را با بنبست روبرو ساخت.
برای فهم بهتر این رخداد تاریخی توصیه میشود؛ به کتابِ "مصدق فرای نفت" نوشتهی نیکلا گرجستانی کارمند بانک جهانی رجوع شود. با توجه به اینکه گرجستانی به تمامی اسنادِ پیشنهاد بانک جهانی داشته،توانسته اسنادی را نشان بدهد که نشان میدهند، مصدق با پیشنهاد بانک جهانی، موافقت داشته و این بریتانیا بوده که با پافشاری بر مواضعی که عملا ملی شدنِ صنعت نفت ایران را منتفی میکرد،این پیشنهاد را با بنبست روبرو ساخته بود.
روزبهیقینی
۱۴۰۴/۵/۲۹
@sociologyofislamiccountries20
Forwarded from جامعه شناسی انعکاس خانواده در آینه جامعه
نقدی بر نوشته دکتر سعید معدنی درباره اعدام زنان
✍️ دکتر محمدرضا رنجبر محمدی – جامعهشناس
دکتر سعید معدنی در نوشته اخیر خود با عنوان «اعدام زنان» بر این نکته تأکید کردهاند که پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران هیچ زن زندانی سیاسی یا امنیتی اعدام نشد و تنها مورد مستند، ایران شریفینیا در سال ۱۳۵۱ به جرم قتل عمد است. ایشان سپس نتیجه گرفتهاند که «روحانیون پیش از انقلاب گویا بیشتر از زنان حمایت میکردند تا زمانی که قدرت را به دست گرفتند.»( البته به نقل از خاطرات یکی از زنان زندانی)
هرچند اصل داده تاریخی ــ یعنی تکموردی بودن اعدام زنان در عصر پهلوی ــ درست است، اما نتیجهگیری ایشان نیاز به بازنگری دارد:
۱. بستر حقوقی و سیاسی: قانون مجازات عمومی ۱۳۰۴ صریحاً اعدام زنان را جز در مورد قتل عمد منع کرده بود. این محدودیت محصول اصلاحات قضایی و الگوبرداری از قوانین اروپایی بود، نه ناشی از «حمایت روحانیون» که در آن زمان عملاً خارج از ساخت قدرت بودند. به بیان دیگر، ساختار قانونی پهلوی بر اساس مدرنسازی حقوقی، عملاً اجرای حکم اعدام علیه زنان را محدود کرد.
۲.جامعهشناسی قدرت و جنسیت: فوکو نشان داده که مجازات در هر جامعه بیش از آنکه تابع عدالت باشد، ابزاری برای نمایش قدرت است. در دوره پهلوی، زنان سیاسی یا چریک در صورت دستگیری یا کشته شدن در درگیری حذف میشدند، اما به دادگاه و اعدام کشیده نمیشدند، زیرا رژیم تلاش داشت چهرهای «متمدن» و «مدرن» در سطح بینالمللی نمایش دهد. پس پرهیز از اعدام زنان را باید در منطق قدرت و سیاستهای نمادین دولت فهمید، نه در حمایت روحانیون.
۳.پس از انقلاب: با استقرار جمهوری اسلامی و بازگشت فقه جزایی به نظام حقوقی، محدودیت قانونی از میان رفت و «تابوی اعدام زنان» شکست. از فرخرو پارسا تا پری بلنده، زنان چریک دهه شصت، عاطفه سهاله نوجوان، شهلا جاهد و امروز شریفه محمدی، بدن زن دوباره به عرصه اجرای قدرت حاکمیت بدل شد. این روند نشان میدهد که اعدام زنان پس از انقلاب نه یک استثنا، بلکه بخشی از نظام کیفری رایج بوده است.
۴.فمینیسم و دوگانگی مجازات: از منظر فمینیستی، زنانی که اعدام میشوند اغلب دو بار مجازات میشوند: یکبار به دلیل جرم فردی یا سیاسی، و بار دیگر به دلیل شکستن هنجارهای جنسیتی جامعه. برای نمونه، عاطفه سهاله در نکا نه تنها بهعنوان متهم به جرم اخلاقی، بلکه بهعنوان دختری نوجوان که از چارچوبهای سنتی خارج شده بود، اعدام شد.
بنابراین، گرچه مشاهدات دکتر معدنی درباره فقدان اعدام زنان در پیش از انقلاب درست است، نسبت دادن آن به «ممانعت روحانیون» نه تنها پشتوانه تاریخی ندارد، بلکه باعث وارونهنمایی نقش اصلاحات حقوقی و سیاسی آن دوره میشود. تاریخ نشان میدهد که میزان و نوع اعدام زنان در ایران بیش از آنکه ناشی از حمایت یا مخالفت روحانیون باشد، بازتابی از شرایط حقوقی، سیاسی و اجتماعی هر دوره بوده است.
#اعدام #زنان #حقوق_زنان #تاریخ_ایران #سعید_معدنی #شریفه_محمدی
#محمدرضارنجبرمحمدی
@drranjbarmohamadi2881365
✍️ دکتر محمدرضا رنجبر محمدی – جامعهشناس
دکتر سعید معدنی در نوشته اخیر خود با عنوان «اعدام زنان» بر این نکته تأکید کردهاند که پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران هیچ زن زندانی سیاسی یا امنیتی اعدام نشد و تنها مورد مستند، ایران شریفینیا در سال ۱۳۵۱ به جرم قتل عمد است. ایشان سپس نتیجه گرفتهاند که «روحانیون پیش از انقلاب گویا بیشتر از زنان حمایت میکردند تا زمانی که قدرت را به دست گرفتند.»( البته به نقل از خاطرات یکی از زنان زندانی)
هرچند اصل داده تاریخی ــ یعنی تکموردی بودن اعدام زنان در عصر پهلوی ــ درست است، اما نتیجهگیری ایشان نیاز به بازنگری دارد:
۱. بستر حقوقی و سیاسی: قانون مجازات عمومی ۱۳۰۴ صریحاً اعدام زنان را جز در مورد قتل عمد منع کرده بود. این محدودیت محصول اصلاحات قضایی و الگوبرداری از قوانین اروپایی بود، نه ناشی از «حمایت روحانیون» که در آن زمان عملاً خارج از ساخت قدرت بودند. به بیان دیگر، ساختار قانونی پهلوی بر اساس مدرنسازی حقوقی، عملاً اجرای حکم اعدام علیه زنان را محدود کرد.
۲.جامعهشناسی قدرت و جنسیت: فوکو نشان داده که مجازات در هر جامعه بیش از آنکه تابع عدالت باشد، ابزاری برای نمایش قدرت است. در دوره پهلوی، زنان سیاسی یا چریک در صورت دستگیری یا کشته شدن در درگیری حذف میشدند، اما به دادگاه و اعدام کشیده نمیشدند، زیرا رژیم تلاش داشت چهرهای «متمدن» و «مدرن» در سطح بینالمللی نمایش دهد. پس پرهیز از اعدام زنان را باید در منطق قدرت و سیاستهای نمادین دولت فهمید، نه در حمایت روحانیون.
۳.پس از انقلاب: با استقرار جمهوری اسلامی و بازگشت فقه جزایی به نظام حقوقی، محدودیت قانونی از میان رفت و «تابوی اعدام زنان» شکست. از فرخرو پارسا تا پری بلنده، زنان چریک دهه شصت، عاطفه سهاله نوجوان، شهلا جاهد و امروز شریفه محمدی، بدن زن دوباره به عرصه اجرای قدرت حاکمیت بدل شد. این روند نشان میدهد که اعدام زنان پس از انقلاب نه یک استثنا، بلکه بخشی از نظام کیفری رایج بوده است.
۴.فمینیسم و دوگانگی مجازات: از منظر فمینیستی، زنانی که اعدام میشوند اغلب دو بار مجازات میشوند: یکبار به دلیل جرم فردی یا سیاسی، و بار دیگر به دلیل شکستن هنجارهای جنسیتی جامعه. برای نمونه، عاطفه سهاله در نکا نه تنها بهعنوان متهم به جرم اخلاقی، بلکه بهعنوان دختری نوجوان که از چارچوبهای سنتی خارج شده بود، اعدام شد.
بنابراین، گرچه مشاهدات دکتر معدنی درباره فقدان اعدام زنان در پیش از انقلاب درست است، نسبت دادن آن به «ممانعت روحانیون» نه تنها پشتوانه تاریخی ندارد، بلکه باعث وارونهنمایی نقش اصلاحات حقوقی و سیاسی آن دوره میشود. تاریخ نشان میدهد که میزان و نوع اعدام زنان در ایران بیش از آنکه ناشی از حمایت یا مخالفت روحانیون باشد، بازتابی از شرایط حقوقی، سیاسی و اجتماعی هر دوره بوده است.
#اعدام #زنان #حقوق_زنان #تاریخ_ایران #سعید_معدنی #شریفه_محمدی
#محمدرضارنجبرمحمدی
@drranjbarmohamadi2881365
🎥دشمنان دولت ملی
🔹میلاد سراج: در پروژه تحقیقاتی دشمنان دولت ملی که با حمایت حزب اتحاد ملت ایران اسلامی به انجام رسیده است تلاش شده در مصاحبه با هشت تن از متخصصین و اساتید تاریخ معاصر ایران ضمن بررسی و پاسخ به ابهامات مطرح شده درباره کارنامه دولت دکتر محمد مصدق در چند سال اخیر، به تبارشناسی جریانات داخلی و خارجی معارض با تشکیل دولت و حاکمیت ملی در ایران پرداخته شود.
🔹این مجموعه سمعی-بصری در هشت قسمت از ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ با پخش اولین مصاحبه در کانال یوتوب امتداد آغاز شده و در نهایت با پخش هشتمین مصاحبه در ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ و همزمان با هفتاد و دومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پایان رسید.
بازنشر بخشهایی از این مجموعه هشت قسمتی را که با همکاری شبکه شرق تهیه شده است، در این ویدئو میبینید.
به مناسبت هفتاد و دومین سالگرد کودتا برعلیه دولت ملی دکتر محمد مصدق، لینک مستقیم مشاهده هر هشت مصاحبه در اختیار مخاطبان و علاقه مندان به تاریخ معاصر کشور قرار می گیرد:
- مصاحبه اول: سلطنت طلبان، مظفر بقایی و حزب زحمتکشان. (دکتر حسین آبادیان)
- مصاحبه دوم: مصدق برای ایران چه می خواست و چه کرد؟ (دکتر نیکلاس گرجستانی)
- مصاحبه سوم: خط استقلال- خط وابستگی (استاد محمد ترکمان)
- مصاحبه چهارم: مصدق، صنعت نفت ملی یا دولتی؟ (دکتر همایون کاتوزیان)
- مصاحبه پنجم: دولت ملی و دستاوردهای آن (دکتر فرشاد مومنی)
- مصاحبه ششم: دولت ملی و کودتا (استاد کوروش احمدی)
- مصاحبه هفتم: دولت ملی و نظام جهانی سرمایه ( دکتر میلاد سراج)
مصاحبه هشتم (آخر. پیامد کودتا. دکتر ملایی توانی)
@sociologyofislamiccountries20
🔹میلاد سراج: در پروژه تحقیقاتی دشمنان دولت ملی که با حمایت حزب اتحاد ملت ایران اسلامی به انجام رسیده است تلاش شده در مصاحبه با هشت تن از متخصصین و اساتید تاریخ معاصر ایران ضمن بررسی و پاسخ به ابهامات مطرح شده درباره کارنامه دولت دکتر محمد مصدق در چند سال اخیر، به تبارشناسی جریانات داخلی و خارجی معارض با تشکیل دولت و حاکمیت ملی در ایران پرداخته شود.
🔹این مجموعه سمعی-بصری در هشت قسمت از ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ با پخش اولین مصاحبه در کانال یوتوب امتداد آغاز شده و در نهایت با پخش هشتمین مصاحبه در ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ و همزمان با هفتاد و دومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پایان رسید.
بازنشر بخشهایی از این مجموعه هشت قسمتی را که با همکاری شبکه شرق تهیه شده است، در این ویدئو میبینید.
به مناسبت هفتاد و دومین سالگرد کودتا برعلیه دولت ملی دکتر محمد مصدق، لینک مستقیم مشاهده هر هشت مصاحبه در اختیار مخاطبان و علاقه مندان به تاریخ معاصر کشور قرار می گیرد:
- مصاحبه اول: سلطنت طلبان، مظفر بقایی و حزب زحمتکشان. (دکتر حسین آبادیان)
- مصاحبه دوم: مصدق برای ایران چه می خواست و چه کرد؟ (دکتر نیکلاس گرجستانی)
- مصاحبه سوم: خط استقلال- خط وابستگی (استاد محمد ترکمان)
- مصاحبه چهارم: مصدق، صنعت نفت ملی یا دولتی؟ (دکتر همایون کاتوزیان)
- مصاحبه پنجم: دولت ملی و دستاوردهای آن (دکتر فرشاد مومنی)
- مصاحبه ششم: دولت ملی و کودتا (استاد کوروش احمدی)
- مصاحبه هفتم: دولت ملی و نظام جهانی سرمایه ( دکتر میلاد سراج)
مصاحبه هشتم (آخر. پیامد کودتا. دکتر ملایی توانی)
@sociologyofislamiccountries20
YouTube
دشمنان دولت ملی
مصاحبه اول: سلطنت طلبان، مظفر بقایی و حزب زحمتکشان
🗣 مصاحبه شونده: دکتر حسین آبادیان.
🗣 مصاحبه شونده: دکتر حسین آبادیان.
درباره زنگزور:
گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی، درباره موضوع ((زنگزور)) در تاریخ یک شنبه ۲۶ امرداد ۱۴٠۴، جلسه ای تلگرمیناری برگزار نمود، تا حداقل صدایی در این مورد برخاسته شود.
متاسفانه، با اجرای پیمان ترامپ، خفگی ژئوپلیتیکی برای ایران بیشتر می شود.
چندین دهه فرصت سوزی دستگاه دیپلماسی ایران، زمینه این پیمان را فراهم آورد.
موضوع ((زنگزور)) جنبه های متکثری دارد،
اما در این یادداشت کوتاه، چند نکته را اجمالی به عرض می رسانم:
✅ متاسفانه بعد از پیمان ترامپ، مسئولان جمهوری اسلامی، به جای پذیرش واقعیت به پاک کردن صورت مساله می پردازند.
فهم و پذیرش واقعیت، اولین گام در جهت، حل مساله می باشد که مسئولان جمهوری اسلامی، به جای مواجهه واقعی با موضوع به اصل ((انکار)) روی آورده اند.
به عنوان نمونه، فرد رییس جمهور گفت: که زنگزور موضوع مهمی نیست. این جمله وی، بی اطلاعی پزشکیان را از روابط بین الملل نشان می دهد، هم چنین، انکار مسئولان، نشانه ای است که آنها به صورت جدی و عملی به دنبال ((راه حل)) نیستند.
✅ نکته بعدی این است که متاسفانه ماجرای زنگزور و ترامپ، پایان راه نیست، بلکه آغار یک روند می باشدـ
البته برای این ((روند))، صرفا جنبه سیاسی را فعال نمی کنند. برای تضعیف ایران، سیاست ها و برنامه های فرهنگی را اجرا کرده و می کنند.
البته در این میان، شبه روشنفکرانی هستند که سیاهی لشگر جریان تضعیف ایران و وحدت ملی ایرانیان شده اند.
این شبه روشنفکران، به صورت دائم، مستقیم و غیر مستقیم در جهت تضعیف، امرهای ملی ایرانیان تلاش بی شائبه ای دارند.
✅ بنابراین باید درک کرد که ماجرای زنگزور،، جریان و روندی است که هم چنان ادامه دارد و برای آن سیاست گذاری ها و برنامه ریزی های طولانی مدتی انجام گرفته است.
علاوه بر جنبه های سیاسی و روابط بین الملل و اقتصادی، چشم انداز مهم تری با رویکرد فرهنگی، به کمک ((شبه روشنفکران سیاهی لشگر)) دارند.
حسین حجت پناه
۱۴٠۴/۵/۳۱
@sociologyofislamiccountries20
گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی، درباره موضوع ((زنگزور)) در تاریخ یک شنبه ۲۶ امرداد ۱۴٠۴، جلسه ای تلگرمیناری برگزار نمود، تا حداقل صدایی در این مورد برخاسته شود.
متاسفانه، با اجرای پیمان ترامپ، خفگی ژئوپلیتیکی برای ایران بیشتر می شود.
چندین دهه فرصت سوزی دستگاه دیپلماسی ایران، زمینه این پیمان را فراهم آورد.
موضوع ((زنگزور)) جنبه های متکثری دارد،
اما در این یادداشت کوتاه، چند نکته را اجمالی به عرض می رسانم:
✅ متاسفانه بعد از پیمان ترامپ، مسئولان جمهوری اسلامی، به جای پذیرش واقعیت به پاک کردن صورت مساله می پردازند.
فهم و پذیرش واقعیت، اولین گام در جهت، حل مساله می باشد که مسئولان جمهوری اسلامی، به جای مواجهه واقعی با موضوع به اصل ((انکار)) روی آورده اند.
به عنوان نمونه، فرد رییس جمهور گفت: که زنگزور موضوع مهمی نیست. این جمله وی، بی اطلاعی پزشکیان را از روابط بین الملل نشان می دهد، هم چنین، انکار مسئولان، نشانه ای است که آنها به صورت جدی و عملی به دنبال ((راه حل)) نیستند.
✅ نکته بعدی این است که متاسفانه ماجرای زنگزور و ترامپ، پایان راه نیست، بلکه آغار یک روند می باشدـ
البته برای این ((روند))، صرفا جنبه سیاسی را فعال نمی کنند. برای تضعیف ایران، سیاست ها و برنامه های فرهنگی را اجرا کرده و می کنند.
البته در این میان، شبه روشنفکرانی هستند که سیاهی لشگر جریان تضعیف ایران و وحدت ملی ایرانیان شده اند.
این شبه روشنفکران، به صورت دائم، مستقیم و غیر مستقیم در جهت تضعیف، امرهای ملی ایرانیان تلاش بی شائبه ای دارند.
✅ بنابراین باید درک کرد که ماجرای زنگزور،، جریان و روندی است که هم چنان ادامه دارد و برای آن سیاست گذاری ها و برنامه ریزی های طولانی مدتی انجام گرفته است.
علاوه بر جنبه های سیاسی و روابط بین الملل و اقتصادی، چشم انداز مهم تری با رویکرد فرهنگی، به کمک ((شبه روشنفکران سیاهی لشگر)) دارند.
حسین حجت پناه
۱۴٠۴/۵/۳۱
@sociologyofislamiccountries20
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسخ مظفر بقایی به سوال مهم و تاریخی حبیب لاجوردی امشب در تاریخ شفاهی ایران ، دکتر بقایی مصاحبه مفصلی با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد انجام دادهاند که به دوران نمایندگی خود در مجلس و همکاری با دکتر مصدق و کاشانی و سپس قطع ارتباط با مصدق را کاملا پوشش داده اند، مصاحبه ایشان را در آینده به تفصیل منتشر خواهیم کرد اما امشب یکی از قسمت های پایانی آن را که سوال مهم حبیب لاجوردی را پاسخ گفتند خواهیم شنید.
@sociologyofislamiccountries20
@sociologyofislamiccountries20
@DrNematallahFazeli-آینده ایران
🎵 فایل صوتی سخنرانی دکتر نعمتالله فاضلی در نشست
🔻آیندهپژوهی همگرایی ملی ایرانیان در شرایط پساجنگ
🔹29 مرداد 1404، نشست آنلاین انجمن جامعه شناسی ایران
🔹حجم فایل: 16.2MB، زمان: 70 دقیقه
✅ در دوران جنگ نوعی همگرایی مدنی در دفاع از زندگی و ایران شکل گرفت.
🔻این همگرایی متاثر از ناخودآگاه جمعی ایرانیان و احیای روح پرستاری از ایران بود که از اسطوره ها، زبان و مذهب تغذیه می شوند.
✅ اما این همگرایی به معنای سیاسی و دفاع مردم از حکومت نبود.
🔻برخلاف تبلیغات حکومت و صداوسیمای رسمی همگرایی مردم به معنای توبه جمعی در نقد حاکمیت نبود.
✅ آینده این همگرایی به نحوه عملکرد حاکمیت بستگی دارد؛ اینکه تا چه میزان حکومت خود را در خدمت همه مردم بداند و نه برعکس، و صداهای متفاوت را به رسمیت بشناسد.
@sociologyofislamiccountries20
🔻آیندهپژوهی همگرایی ملی ایرانیان در شرایط پساجنگ
🔹29 مرداد 1404، نشست آنلاین انجمن جامعه شناسی ایران
🔹حجم فایل: 16.2MB، زمان: 70 دقیقه
✅ در دوران جنگ نوعی همگرایی مدنی در دفاع از زندگی و ایران شکل گرفت.
🔻این همگرایی متاثر از ناخودآگاه جمعی ایرانیان و احیای روح پرستاری از ایران بود که از اسطوره ها، زبان و مذهب تغذیه می شوند.
✅ اما این همگرایی به معنای سیاسی و دفاع مردم از حکومت نبود.
🔻برخلاف تبلیغات حکومت و صداوسیمای رسمی همگرایی مردم به معنای توبه جمعی در نقد حاکمیت نبود.
✅ آینده این همگرایی به نحوه عملکرد حاکمیت بستگی دارد؛ اینکه تا چه میزان حکومت خود را در خدمت همه مردم بداند و نه برعکس، و صداهای متفاوت را به رسمیت بشناسد.
@sociologyofislamiccountries20
#یهودا_یا مسیح؟
به قلم روزبهیقینی
در سیاست مرزِ میانِ خیانت و خدمت بسان مویی نازک و شکننده است.آنقدر نازک و شکننده که هر آن ممکن است یک کنشگر سیاسی در این سوی یا آن سوی آن قرار بگیرد.مانند یهودا و مسیح، رزمآرا و مصدق و یا بختیار و بازرگان.
هریک از این شخصیتها در تندپیچهای تاریخ در کنار و مقابل هم قرار گرفتند، تا یکی نقش ضد قهرمان و آن دیگری نقش قهرمانان را بازی کند،تا یکی نامش به ننگ آلوده شود و حافظانه بخواند؛
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
آن دیگری نامش همراه با بزرگی و افتخار همراه شود و حافظانه سرود افتخار سر کند؛
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما
براستی چرا حافظ،مروج و مبلغ خائن و خادم همزمان است؟چرا در یکجا ناموری خود را مدیون ننگ میداند و در جایی دیگر ناموری خود را نتیجهی عشق و افتخار؟
چه رشتهیی میان خیانت و خدمت، ننگ و نام تنیده شده است؟ تا هردو در کنار هم و مقابل یکدیگر، لازم و ملزوم همدیگر باشند و بدون یکی آن دیگری معنا نیابد؟
خدمت که خدمت است و همواره خادمان،مورد تایید و ستایش تاریخ قرار گرفتهاند.اما پرسش مهم و فربه در جایی دیگر مطرح است؛آیا خیانت همیشه نتایج ناگواری در بر داشته است؟
آیا خیانت را میتوان،همواره جز رذائل اخلاقی دانست؟
پاسخِ به این دو پرسش در نگاه اول، اغلب مثبت بوده است.اما در نگاه دوم و عمیقتر، پاسخ به این پرسشها چندان هم آسان نبوده.تصور کنید، شما وارد یک سیستم، اداری، سیاسی و یا حزبی شدهاید و در میانهی فعالیت خود در این سیستم یا حزب متوجه شدهاید؛ این سیستم و یا حزب در حالِ خیانت به منافع مردم است.در اینجا اگر به این سیستم یا حزب وفادار بمانید عین خیانت خواهد بود به مردم و کشوراتان. در مقابل اگر به آن سیستم یا حزب خیانت کنید عین وفاداری خواهد به کشور و مردمی است که شما تعلق به آن دارید.احمد شاملو در شعرِ "مرد مصلوب"، اشاره به همین موضوع دارد.او در "مرد مصلوب" داستان "یهودا" را نقل میکند. "یهودااِسخریوطی" یکی از حواریون مسیح. مردی که به مسیح خیانت میکند و محل اقامت او و سایر حواریون مسیح را در هنگام سفر به اورشلیم، به روحانیون یهودی و سربازان رومی لو میدهد، تامسیح را دستگیر کنند.یهودا،با دریافت سی سکه نقره، جای مسیح را به مقامات روم و روحانیون یهودی لو میدهد.آنان نیز عیسی را دستگیر کرده و به طرز دردناکی به صلیب میکشند.اما یهودا خیلی زود از خیانت خود به مسیح پشیمان میشود و پساز بازگرداندن سی سکهی نقره، خود را به دار میآویزد.
تا او هم چون مسیح و دیگر حواریون در این راه کشته شود.شاملو در این شعر راوی، دو روایت است.
۱-یکی روایت مسیح شدن و جاودانگی با تحمل دردورنج.
۲-دیگری روایت یهودا شدن و روایت خیانت و بدنامی.
روایت مسیح شدن روایت رنجیست که به واسطهی آن، انسان به ژرفایی عمیق فرو میرود.ژرفایی که خارج از دسترس و درک انسان است.رنج تنهایی و دردی عریان،تا با تابآوری در برابر آن درد بتوان جاودانگی را به تجربه درآمد.
روایت یهودا شدن،روایت خیانت و بدنامی و روایتی کهنه و قدیمی و تکراریست که در هر لحظه از تاریخ تکرار شده و میشود. "مردمصلوبِ"راوی روایتی تکراری و این زمانی و هر زمانیست.روایت ناموران، مومنان و خوشنامانیست که به تنهایی نمیتوانند ابدیت و جاودانگی خود را رقم بزنند،مگر با شرمساری و سرافکندگی خائنانهی خائنانی که نام خود را مدیون ننگ ابدی و جاودانهی خود هستند.(دیالکتیک-تضاد)خوشنامانی که روشنایی مشکوک خود را مدیون خیانتهای یهوداها هستند.یهودا به بهای بدنامی خود،رنجی را بر مسیح تحمیل میکند، تا مسیح خوشنامی و جاودانگی را به تجربه درآید و با ابدیت قرین گردد؛
روشناییِ مشکوکِ من،
از فروغِ
آن مردِ اِسخریوتیست
که دمی پیش به سقوطِ
در فضای سیاهِ
بیانتهای ملعنت گردن نهاد
مسیح خود میداند که رستگاریاش را مرهون یهودا است.اگر یهودا به او خیانت نمیکرد، او هرگز دردورنج به صلیب کشیده شدن را به تجربه در نمیآمد؛
مردِ مصلوبدیگر بار به خود آمد
درد موجاموج
از جریحهی دست و پایش
به درونش میدوید
در حفرهی یخزدهی قلبش
در تصادمی عظیم منفجر میشد
و آذرخشِ چشمکزنِ گُدازهی ملتهبش
ژرفاهای دور از دسترسِ درکِ او
از لامتناهی حیاتش را روشن میکرد
جاودانگی و خوشنامی مسیح، در تضاد با نامومنی و خیانت یهودا به دست میآید.
هر پدیدهای با ضد خودش قابل تعریف میشود.زیبایی در کنارِ زشتی جلوه مییابد و سپیدی در کنارِ سیاهی جلوهگری میکند، مسیح هم در کنار یهودا ابدیت مییابد.در شعر شاملو یک پدیدهی دیگر هم جلوه نمایی میکند.سکوت و یا بیعملی پدر (خداوند) در مقابل بیعدالتی و ستم.
@VadiKhial
@sociologyofislamiccountries20
به قلم روزبهیقینی
در سیاست مرزِ میانِ خیانت و خدمت بسان مویی نازک و شکننده است.آنقدر نازک و شکننده که هر آن ممکن است یک کنشگر سیاسی در این سوی یا آن سوی آن قرار بگیرد.مانند یهودا و مسیح، رزمآرا و مصدق و یا بختیار و بازرگان.
هریک از این شخصیتها در تندپیچهای تاریخ در کنار و مقابل هم قرار گرفتند، تا یکی نقش ضد قهرمان و آن دیگری نقش قهرمانان را بازی کند،تا یکی نامش به ننگ آلوده شود و حافظانه بخواند؛
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
آن دیگری نامش همراه با بزرگی و افتخار همراه شود و حافظانه سرود افتخار سر کند؛
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما
براستی چرا حافظ،مروج و مبلغ خائن و خادم همزمان است؟چرا در یکجا ناموری خود را مدیون ننگ میداند و در جایی دیگر ناموری خود را نتیجهی عشق و افتخار؟
چه رشتهیی میان خیانت و خدمت، ننگ و نام تنیده شده است؟ تا هردو در کنار هم و مقابل یکدیگر، لازم و ملزوم همدیگر باشند و بدون یکی آن دیگری معنا نیابد؟
خدمت که خدمت است و همواره خادمان،مورد تایید و ستایش تاریخ قرار گرفتهاند.اما پرسش مهم و فربه در جایی دیگر مطرح است؛آیا خیانت همیشه نتایج ناگواری در بر داشته است؟
آیا خیانت را میتوان،همواره جز رذائل اخلاقی دانست؟
پاسخِ به این دو پرسش در نگاه اول، اغلب مثبت بوده است.اما در نگاه دوم و عمیقتر، پاسخ به این پرسشها چندان هم آسان نبوده.تصور کنید، شما وارد یک سیستم، اداری، سیاسی و یا حزبی شدهاید و در میانهی فعالیت خود در این سیستم یا حزب متوجه شدهاید؛ این سیستم و یا حزب در حالِ خیانت به منافع مردم است.در اینجا اگر به این سیستم یا حزب وفادار بمانید عین خیانت خواهد بود به مردم و کشوراتان. در مقابل اگر به آن سیستم یا حزب خیانت کنید عین وفاداری خواهد به کشور و مردمی است که شما تعلق به آن دارید.احمد شاملو در شعرِ "مرد مصلوب"، اشاره به همین موضوع دارد.او در "مرد مصلوب" داستان "یهودا" را نقل میکند. "یهودااِسخریوطی" یکی از حواریون مسیح. مردی که به مسیح خیانت میکند و محل اقامت او و سایر حواریون مسیح را در هنگام سفر به اورشلیم، به روحانیون یهودی و سربازان رومی لو میدهد، تامسیح را دستگیر کنند.یهودا،با دریافت سی سکه نقره، جای مسیح را به مقامات روم و روحانیون یهودی لو میدهد.آنان نیز عیسی را دستگیر کرده و به طرز دردناکی به صلیب میکشند.اما یهودا خیلی زود از خیانت خود به مسیح پشیمان میشود و پساز بازگرداندن سی سکهی نقره، خود را به دار میآویزد.
تا او هم چون مسیح و دیگر حواریون در این راه کشته شود.شاملو در این شعر راوی، دو روایت است.
۱-یکی روایت مسیح شدن و جاودانگی با تحمل دردورنج.
۲-دیگری روایت یهودا شدن و روایت خیانت و بدنامی.
روایت مسیح شدن روایت رنجیست که به واسطهی آن، انسان به ژرفایی عمیق فرو میرود.ژرفایی که خارج از دسترس و درک انسان است.رنج تنهایی و دردی عریان،تا با تابآوری در برابر آن درد بتوان جاودانگی را به تجربه درآمد.
روایت یهودا شدن،روایت خیانت و بدنامی و روایتی کهنه و قدیمی و تکراریست که در هر لحظه از تاریخ تکرار شده و میشود. "مردمصلوبِ"راوی روایتی تکراری و این زمانی و هر زمانیست.روایت ناموران، مومنان و خوشنامانیست که به تنهایی نمیتوانند ابدیت و جاودانگی خود را رقم بزنند،مگر با شرمساری و سرافکندگی خائنانهی خائنانی که نام خود را مدیون ننگ ابدی و جاودانهی خود هستند.(دیالکتیک-تضاد)خوشنامانی که روشنایی مشکوک خود را مدیون خیانتهای یهوداها هستند.یهودا به بهای بدنامی خود،رنجی را بر مسیح تحمیل میکند، تا مسیح خوشنامی و جاودانگی را به تجربه درآید و با ابدیت قرین گردد؛
روشناییِ مشکوکِ من،
از فروغِ
آن مردِ اِسخریوتیست
که دمی پیش به سقوطِ
در فضای سیاهِ
بیانتهای ملعنت گردن نهاد
مسیح خود میداند که رستگاریاش را مرهون یهودا است.اگر یهودا به او خیانت نمیکرد، او هرگز دردورنج به صلیب کشیده شدن را به تجربه در نمیآمد؛
مردِ مصلوبدیگر بار به خود آمد
درد موجاموج
از جریحهی دست و پایش
به درونش میدوید
در حفرهی یخزدهی قلبش
در تصادمی عظیم منفجر میشد
و آذرخشِ چشمکزنِ گُدازهی ملتهبش
ژرفاهای دور از دسترسِ درکِ او
از لامتناهی حیاتش را روشن میکرد
جاودانگی و خوشنامی مسیح، در تضاد با نامومنی و خیانت یهودا به دست میآید.
هر پدیدهای با ضد خودش قابل تعریف میشود.زیبایی در کنارِ زشتی جلوه مییابد و سپیدی در کنارِ سیاهی جلوهگری میکند، مسیح هم در کنار یهودا ابدیت مییابد.در شعر شاملو یک پدیدهی دیگر هم جلوه نمایی میکند.سکوت و یا بیعملی پدر (خداوند) در مقابل بیعدالتی و ستم.
@VadiKhial
@sociologyofislamiccountries20
در مقابل رنجودردی که انسان هزاران سال متحمل آن است. مسیح در برابرِ دردِ مصلوب شدن بیطاقت میشود و از پدر(خداوند) یاری میطلبد.خداوندی که میتواند، با چشم برهم زدنی، پایان بخش دردورنج آفریده و فرزند خود باشد؛
پدر، ای مهرِ بیدریغ،
چنان که خود بدین رسالتم برگزیدی چنین تنهایم به خود وانهادهای؟
مرا طاقتِ این درد نیست
آزادم کن آزادم کن، آزادم کن ای پدر!
اما خداوند دست رد به سینهی مسیح میزند و نعره میزند و مسیح را مخاطب قرار میدهد؛
و دردِ عُریان تُندروار
در کهکشانِ سنگینِ تنش
از آفاق تا آفاق
به نعره درآمد که:
بیهوده مگوی!
دست من است آنکه
سلطنتِ مقدرت را
بر خاک تثبیت میکند
همان بار امانتی که در غزلِ حافظ، آسمان هم تاب کشیدن آن را بر دوش نداشت:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
جاودانگی به این سادگیها به دست نمیآید.آن هم ابدیتی که همراه با خوشنامی باشد.خوشنامی به بزرگی نام مسیح؛
جاودانگیست این
که به جسمِ شکنندهی تو میخَلَد
تا نامت اَبَدُالاباد
افسونِ جادوییِ
نسخ بر فسخِ اعتبارِ زمین شود
به جز اینات راهی نیست؛
با دردِ جاودانه شدن
تاب آر ای لحظهی ناچیز!
یاوه منال!
تو را در خود میگُوارم من
تا من شوی
جاودانه شدن را
به دردِ جویدهشدن تاب آر!
مسیح با شنیدن صدای پدر(خداوند) به خود میآید، به رسالت خویشتن معترف میشود، تا رنج جاودانگی را آسانتر تحمل کند؛
مرد مصلوب
از لُجِّههای سیاهِ بیخویشی برآمد
دیگربار سایهی مصلوب؛
به ابدیت میپیوندم
من آبستنِ جاودانگیام
جاودانگی آبستنِ من
فرزند و مادرِ تواَمانم من
اَب و اِبنم
مرا با شکوهِ تسبیح و تعظیم
از خاطر میگذرانند
و چون خواهند نامم به زبان آرند
زانوی خاکساری بر خاک میگذارند
در همان هنگامیکه که مسیح مصلوب، با تحمل رنجی بزرگ، میرود تا جاودانگی را تجربه کند.تا تاریخ را در مقابلاش به زانو زدن وا دارد.یهودای خائن مزد خیانتش را به قاتلان مسیح پس میدهد و حلقهی ریسمانی را میآزماید که قرار است به تاوان خیانتی که او به مسیح روا داشته است، بزودی پایان تلخ و غمبار او را رقم بزند؛
و در آن هنگام
برابرِ دکهی ریسفروشِ یهودی
تاریک ایستاده بود
مردِ تلخ
انبانچهی سیپارهی نقره در مُشتش
حلقهی ریسمانی را که از سبد بر داشت مقاومت آزمود
و انبانچهی نفرت را
به دامنِ مردِ یهودی پرتاب کرد مرد تلخ
شاملو در این شعر از یک سو، به واقعیتِ تلخ ذات هستی میپردازد. واقعیت تلخی که بدون آن، حقیقت جاودانگی هرگز ممکن نمیشود.از سوی دیگر به واقعیت تلخ خیانت، خیانتی که بدون آن، هرگز مسیح جاودانگی نمییابد.
واقعیت این است که، انسانهایی به بهای نام، ننگ را به جان میخرند تا از حقیقت رونمایی کنند.شاید فقط شاید، قهرمان حقیقیِ جاودانگی مسیح، نه خود او،بلکه یهودای خائن باشد.گذشتن از نام شاید دشوارتر از گذشتن جان باشد!!
روایت یهودا و مسیح، روایتی تکراری و همیشگیست.در تاریخ تراژیک ما؛ رزمآرا بدنام و قربانی میشود، تا مصدق تبدیل به قهرمان ابدی و جاودانهی یک ملت گردد.بختیار با قرار گرفتن در برابر یک ملت، نام را در لحظه به ننگ میفروشد تا تاریخ در خیانت او شک کند.
براستی امروز چه کسی حاضر است؟ در سپهرسیاست امروز ایران،به بهای بدنامی، ننگ را به جان بخرد و در برابر یک ملت حرفی دیگر بگوید و ابدیت را فریاد کند؟!
@VadiKhial
@sociologyofislamiccountries20
پدر، ای مهرِ بیدریغ،
چنان که خود بدین رسالتم برگزیدی چنین تنهایم به خود وانهادهای؟
مرا طاقتِ این درد نیست
آزادم کن آزادم کن، آزادم کن ای پدر!
اما خداوند دست رد به سینهی مسیح میزند و نعره میزند و مسیح را مخاطب قرار میدهد؛
و دردِ عُریان تُندروار
در کهکشانِ سنگینِ تنش
از آفاق تا آفاق
به نعره درآمد که:
بیهوده مگوی!
دست من است آنکه
سلطنتِ مقدرت را
بر خاک تثبیت میکند
همان بار امانتی که در غزلِ حافظ، آسمان هم تاب کشیدن آن را بر دوش نداشت:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
جاودانگی به این سادگیها به دست نمیآید.آن هم ابدیتی که همراه با خوشنامی باشد.خوشنامی به بزرگی نام مسیح؛
جاودانگیست این
که به جسمِ شکنندهی تو میخَلَد
تا نامت اَبَدُالاباد
افسونِ جادوییِ
نسخ بر فسخِ اعتبارِ زمین شود
به جز اینات راهی نیست؛
با دردِ جاودانه شدن
تاب آر ای لحظهی ناچیز!
یاوه منال!
تو را در خود میگُوارم من
تا من شوی
جاودانه شدن را
به دردِ جویدهشدن تاب آر!
مسیح با شنیدن صدای پدر(خداوند) به خود میآید، به رسالت خویشتن معترف میشود، تا رنج جاودانگی را آسانتر تحمل کند؛
مرد مصلوب
از لُجِّههای سیاهِ بیخویشی برآمد
دیگربار سایهی مصلوب؛
به ابدیت میپیوندم
من آبستنِ جاودانگیام
جاودانگی آبستنِ من
فرزند و مادرِ تواَمانم من
اَب و اِبنم
مرا با شکوهِ تسبیح و تعظیم
از خاطر میگذرانند
و چون خواهند نامم به زبان آرند
زانوی خاکساری بر خاک میگذارند
در همان هنگامیکه که مسیح مصلوب، با تحمل رنجی بزرگ، میرود تا جاودانگی را تجربه کند.تا تاریخ را در مقابلاش به زانو زدن وا دارد.یهودای خائن مزد خیانتش را به قاتلان مسیح پس میدهد و حلقهی ریسمانی را میآزماید که قرار است به تاوان خیانتی که او به مسیح روا داشته است، بزودی پایان تلخ و غمبار او را رقم بزند؛
و در آن هنگام
برابرِ دکهی ریسفروشِ یهودی
تاریک ایستاده بود
مردِ تلخ
انبانچهی سیپارهی نقره در مُشتش
حلقهی ریسمانی را که از سبد بر داشت مقاومت آزمود
و انبانچهی نفرت را
به دامنِ مردِ یهودی پرتاب کرد مرد تلخ
شاملو در این شعر از یک سو، به واقعیتِ تلخ ذات هستی میپردازد. واقعیت تلخی که بدون آن، حقیقت جاودانگی هرگز ممکن نمیشود.از سوی دیگر به واقعیت تلخ خیانت، خیانتی که بدون آن، هرگز مسیح جاودانگی نمییابد.
واقعیت این است که، انسانهایی به بهای نام، ننگ را به جان میخرند تا از حقیقت رونمایی کنند.شاید فقط شاید، قهرمان حقیقیِ جاودانگی مسیح، نه خود او،بلکه یهودای خائن باشد.گذشتن از نام شاید دشوارتر از گذشتن جان باشد!!
روایت یهودا و مسیح، روایتی تکراری و همیشگیست.در تاریخ تراژیک ما؛ رزمآرا بدنام و قربانی میشود، تا مصدق تبدیل به قهرمان ابدی و جاودانهی یک ملت گردد.بختیار با قرار گرفتن در برابر یک ملت، نام را در لحظه به ننگ میفروشد تا تاریخ در خیانت او شک کند.
براستی امروز چه کسی حاضر است؟ در سپهرسیاست امروز ایران،به بهای بدنامی، ننگ را به جان بخرد و در برابر یک ملت حرفی دیگر بگوید و ابدیت را فریاد کند؟!
@VadiKhial
@sociologyofislamiccountries20
از خستگی و دلتنگی، بار می انداختیم و اول می گفتیم برویم پیش امام.
ما کودک بودیم. مشتاق بودیم. بر شانه پدر و مادر می نشستیم. در آن شلوغی دستمان به پنجره ات می گرفت.
ای امام رئوف، غم زمانه پیرمان کرد یا از تو بریدیم.خوشا سعادت دیدارت که تو تنها شاه دورانی که همنشین فقرایی. بی حاجبی. مهمان پرستی، غریب نوازی، ادب خدا هستی، تو زنده ای، می بینیمت، حس ات می کنیم، در آن حوض کوچک آب مان می دهی، کبوتر می شویم ، دانه داریم. اهل دلی، مواظب مایی ..تا با اشک برمی گشتیم.
@sociologyofislamiccountries20
ما کودک بودیم. مشتاق بودیم. بر شانه پدر و مادر می نشستیم. در آن شلوغی دستمان به پنجره ات می گرفت.
ای امام رئوف، غم زمانه پیرمان کرد یا از تو بریدیم.خوشا سعادت دیدارت که تو تنها شاه دورانی که همنشین فقرایی. بی حاجبی. مهمان پرستی، غریب نوازی، ادب خدا هستی، تو زنده ای، می بینیمت، حس ات می کنیم، در آن حوض کوچک آب مان می دهی، کبوتر می شویم ، دانه داریم. اهل دلی، مواظب مایی ..تا با اشک برمی گشتیم.
ای امام رئوف؛ همان هستیم، کودکان مسافر خانواده ای که در آمدن و رفتن به مشهد، اشک می ریزد در دیدن و فراقت، ما را فراموش نکن، ای امام رئوف..
@sociologyofislamiccountries20
ای امام رئوف و پناه ده
ای ضامن آهو؛
ای آبرو دهنده به دعاگویان گرفتار، ای آنکه سلطان فقرایی و به قرض و زحمت به درددل با تو می آیند، دعا کن که آبرومند درگاه خدایی.
@sociologyofislamiccountries20
ای ضامن آهو؛
ای آبرو دهنده به دعاگویان گرفتار، ای آنکه سلطان فقرایی و به قرض و زحمت به درددل با تو می آیند، دعا کن که آبرومند درگاه خدایی.
@sociologyofislamiccountries20
زندگی امامعلی حبیبی؛
تحلیل جامعه شناختی یک قهرمان ملی
امامعلی حبیبی (۱۳۱۰-۱۴۰۴) به عنوان نخستین دارندهٔ مدال طلای المپیک برای ایران، نه تنها یک ورزشکار بلکه نمادی از تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بود. زندگی او از حاشیه نشینی روستایی تا قلهٔ ورزش جهان، بازتابی از گذار جامعهٔ ایران از سنت به مدرنیته، مبارزه با فقر و نابرابری، و نقش ورزش در هویتسازی ملی است. این مقاله با رویکرد جامعهشناختی به تحلیل ابعاد مختلف زندگی حبیبی پرداخته است.
۱. خاستگاه اجتماعی و اقتصادی: از روستا به شهر
۱.۱. زمینهٔ خانوادگی و روستایی
حبیبی در ۵ خرداد ۱۳۱۰ در روستای درزیکلای بابل در یک خانوادهٔ روستایی به دنیا آمد . اوضاع اقتصادی اجتماعی ایران در آن دوران، بهویژه در مناطق روستایی، با فقر گسترده و کمبود امکانات آموزشی همراه بود. درگذشت پدرش در ۱۲ سالگی، او را مجبور به ترک زادگاه و مهاجرت به شهر شاهی (قائمشهر امروزی) کرد . این مهاجرت، نمونهای از جابجایی روستا-شهری بود که در آن دوره به دلیل صنعتیشدن نسبی و جاذبههای اقتصادی شهرها رخ میداد.
۱.۲. فقر و استثمار اقتصادی
حبیبی در شهر با فقر شدید دست و پنجه نرم کرد؛ بهگونهای که در مغازهٔ آهنگری با روزی ۵ ریال و در کارخانهٔ نساجی کار میکرد . این مشاغل، نشاندهندهٔ استثمار نیروی کار در آن دوران است. درخواست او از فرماندار برای دریافت ۳۰۰ تومان مساعده برای درمان مادرش و مواجهه با تحقیر و تهمت، نمونهای از بیعدالتی اجتماعی و سوءاستفادهٔ قدرت بود .
۲. کشتی به مثابه سرمایه فرهنگی و نماد هویت ملی
۲.۱. از لوچو تا کشتی بینالمللی
حبیبی کشتی را با لوچو (کشتی سنتی مازندرانی) نزد «ننه بیگم» در مکتب خانه آموخت . این موضوع نشان میدهد که سرمایهٔ فرهنگی او ریشه در سنتهای محلی داشت. بعدها، تحت آموزش مربیانی مانند حبیبالله بلور، این سرمایه را با کشتی مدرن تلفیق کرد. این انتقال، نماد تلفیق سنت و مدرنیته در ورزش ایران بود.
۲.۲. ورزش و تحرک اجتماعی
کشتی، برای حبیبی تنها یک ورزش نبود، بلکه ابزار تحرک اجتماعی بود. از کارگر روزمزد به قهرمان ملی و عضو مجلس تبدیل شد. این مسیر، نشان میدهد که چگونه ورزش میتواند مرزهای طبقاتی را درنوردد و فرصتهای پیشرفت را فراهم کند. استخدام او به عنوان آتشنشان با حقوق ماهیانه هزار ریال پس از پیروزی در یک مسابقه، نمونهای از این تحرک است .
۳. پیروزی در المپیک و بازتاب آن در جامعه ایران
۳.۱. نقش در هویت سازی ملی
حبیبی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن در شرایطی طلا گرفت که کمتر کسی انتظار داشت . این پیروزی، در دورانی که ایران در حال شکل دادن به هویت ملی مدرن بود، به نمادی از غیرت ایرانی تبدیل شد. همراهی طلای او با طلای غلامرضا تختی، ورزش را به عرصهای برای ابراز وجود ملی تبدیل کرد.
۳.۲. مبارزه نمادین با قدرتهای جهانی
ضربهفنی کردن کشتیگیران ابرقدرت هایی مانند شوروی و آمریکا، از جمله بستایف شوروی، در فضای جنگ سرد، به مثابه پیروزی نمادین ایران بر قدرتهای جهانی تفسیر شد. این موضوع، به ورزش بعدی سیاسی داد و از ورزشکاران، قهرمانان ملی ساخت.
۴. فراسوی کشتی: ورود به عرصه سیاست و سینما
۴.۱. ورود به مجلس شورای ملی
حبیبی در سال ۱۳۴۲ به مجلس شورای ملی راه یافت . این حرکت، نشاندهندهٔ سیاستورزی ورزشکاران و استفادهٔ نظام سیاسی از محبوبیت آنان برای کسب مشروعیت بود. از طرفی، حضور او در مجلس، نماد ورود قشرهای محروم به عرصهٔ قدرت بود.
۴.۲. بازیگری سینما
بازی او در فیلم ببر مازندران به کارگردانی ساموئل خاچیکیان , نشان از تبدیل سرمایهٔ ورزشی به سرمایهٔ فرهنگی در عرصهٔ سینما داشت. این فیلم، با بهرهگیری از محبوبیت حبیبی، به ترویج الگوی قهرمان ورزشی پرداخت.
۵. بازنمایی هویت مازندرانی و محلیگرایی
حبیبی با لقب ببر مازندران، هویت محلی خود را هیچگاه پنهان نکرد . او از فرهنگ مازندران به عنوان بخشی از هویت خود یاد میکرد. این موضوع، نشاندهندهٔ چگونگی تلفیق هویت محلی و ملی در ایران آن دوران است. موفقیت او، به جوانان مازندرانی نشان داد که میتوانند از حاشیه به مرکز بیایند و در عین حفظ هویت محلی، قهرمان ملی شوند.
@sociologyofislamiccountries20
تحلیل جامعه شناختی یک قهرمان ملی
امامعلی حبیبی (۱۳۱۰-۱۴۰۴) به عنوان نخستین دارندهٔ مدال طلای المپیک برای ایران، نه تنها یک ورزشکار بلکه نمادی از تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بود. زندگی او از حاشیه نشینی روستایی تا قلهٔ ورزش جهان، بازتابی از گذار جامعهٔ ایران از سنت به مدرنیته، مبارزه با فقر و نابرابری، و نقش ورزش در هویتسازی ملی است. این مقاله با رویکرد جامعهشناختی به تحلیل ابعاد مختلف زندگی حبیبی پرداخته است.
امامعلی حبیبی در دورانی پرتلاطم از تاریخ ایران متولد شد و رشد کرد. بررسی زندگی او تنها از منظر ورزشی کافی نیست؛ بلکه باید زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شکلدهندهٔ مسیر او را تحلیل کرد. از مکتب خانهٔ روستایی تا المپیک ملبورن، از کارخانهٔ نساجی تا مجلس شورای ملی، زندگی حبیبی آیینهای از تحولات جامعهٔ ایران در آن دوران است.
۱. خاستگاه اجتماعی و اقتصادی: از روستا به شهر
۱.۱. زمینهٔ خانوادگی و روستایی
حبیبی در ۵ خرداد ۱۳۱۰ در روستای درزیکلای بابل در یک خانوادهٔ روستایی به دنیا آمد . اوضاع اقتصادی اجتماعی ایران در آن دوران، بهویژه در مناطق روستایی، با فقر گسترده و کمبود امکانات آموزشی همراه بود. درگذشت پدرش در ۱۲ سالگی، او را مجبور به ترک زادگاه و مهاجرت به شهر شاهی (قائمشهر امروزی) کرد . این مهاجرت، نمونهای از جابجایی روستا-شهری بود که در آن دوره به دلیل صنعتیشدن نسبی و جاذبههای اقتصادی شهرها رخ میداد.
۱.۲. فقر و استثمار اقتصادی
حبیبی در شهر با فقر شدید دست و پنجه نرم کرد؛ بهگونهای که در مغازهٔ آهنگری با روزی ۵ ریال و در کارخانهٔ نساجی کار میکرد . این مشاغل، نشاندهندهٔ استثمار نیروی کار در آن دوران است. درخواست او از فرماندار برای دریافت ۳۰۰ تومان مساعده برای درمان مادرش و مواجهه با تحقیر و تهمت، نمونهای از بیعدالتی اجتماعی و سوءاستفادهٔ قدرت بود .
۲. کشتی به مثابه سرمایه فرهنگی و نماد هویت ملی
۲.۱. از لوچو تا کشتی بینالمللی
حبیبی کشتی را با لوچو (کشتی سنتی مازندرانی) نزد «ننه بیگم» در مکتب خانه آموخت . این موضوع نشان میدهد که سرمایهٔ فرهنگی او ریشه در سنتهای محلی داشت. بعدها، تحت آموزش مربیانی مانند حبیبالله بلور، این سرمایه را با کشتی مدرن تلفیق کرد. این انتقال، نماد تلفیق سنت و مدرنیته در ورزش ایران بود.
۲.۲. ورزش و تحرک اجتماعی
کشتی، برای حبیبی تنها یک ورزش نبود، بلکه ابزار تحرک اجتماعی بود. از کارگر روزمزد به قهرمان ملی و عضو مجلس تبدیل شد. این مسیر، نشان میدهد که چگونه ورزش میتواند مرزهای طبقاتی را درنوردد و فرصتهای پیشرفت را فراهم کند. استخدام او به عنوان آتشنشان با حقوق ماهیانه هزار ریال پس از پیروزی در یک مسابقه، نمونهای از این تحرک است .
۳. پیروزی در المپیک و بازتاب آن در جامعه ایران
۳.۱. نقش در هویت سازی ملی
حبیبی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن در شرایطی طلا گرفت که کمتر کسی انتظار داشت . این پیروزی، در دورانی که ایران در حال شکل دادن به هویت ملی مدرن بود، به نمادی از غیرت ایرانی تبدیل شد. همراهی طلای او با طلای غلامرضا تختی، ورزش را به عرصهای برای ابراز وجود ملی تبدیل کرد.
۳.۲. مبارزه نمادین با قدرتهای جهانی
ضربهفنی کردن کشتیگیران ابرقدرت هایی مانند شوروی و آمریکا، از جمله بستایف شوروی، در فضای جنگ سرد، به مثابه پیروزی نمادین ایران بر قدرتهای جهانی تفسیر شد. این موضوع، به ورزش بعدی سیاسی داد و از ورزشکاران، قهرمانان ملی ساخت.
۴. فراسوی کشتی: ورود به عرصه سیاست و سینما
۴.۱. ورود به مجلس شورای ملی
حبیبی در سال ۱۳۴۲ به مجلس شورای ملی راه یافت . این حرکت، نشاندهندهٔ سیاستورزی ورزشکاران و استفادهٔ نظام سیاسی از محبوبیت آنان برای کسب مشروعیت بود. از طرفی، حضور او در مجلس، نماد ورود قشرهای محروم به عرصهٔ قدرت بود.
۴.۲. بازیگری سینما
بازی او در فیلم ببر مازندران به کارگردانی ساموئل خاچیکیان , نشان از تبدیل سرمایهٔ ورزشی به سرمایهٔ فرهنگی در عرصهٔ سینما داشت. این فیلم، با بهرهگیری از محبوبیت حبیبی، به ترویج الگوی قهرمان ورزشی پرداخت.
۵. بازنمایی هویت مازندرانی و محلیگرایی
حبیبی با لقب ببر مازندران، هویت محلی خود را هیچگاه پنهان نکرد . او از فرهنگ مازندران به عنوان بخشی از هویت خود یاد میکرد. این موضوع، نشاندهندهٔ چگونگی تلفیق هویت محلی و ملی در ایران آن دوران است. موفقیت او، به جوانان مازندرانی نشان داد که میتوانند از حاشیه به مرکز بیایند و در عین حفظ هویت محلی، قهرمان ملی شوند.
@sociologyofislamiccountries20
۶. سالهای پایانی و جایگاه نمادین
حبیبی در ۲ شهریور ۱۴۰۴ درگذشت . تا آخر عمر، نماد پایداری و فروتنی باقی ماند. زندگی او، الگویی برای نسلهای بعدی شد و جام امامعلی حبیبی و عبدالله موحد به نام او برگزار میشود . این امر، نشان دهندهٔ تداوم نمادین قهرمانان ورزشی در فرهنگ ایران است.
نتیجهگیری
زندگی امامعلی حبیبی، فراتر از یک موفقیت ورزشی، روایتی جامعهشناختی از ایران معاصر است. او از حاشیهٔ روستایی به متن جامعه آمد و با تکیه بر سرمایهٔ فرهنگی سنتی و تلاش فردی، به قلهٔ موفقیت رسید. پیروزیهای او در عرصهٔ جهانی، به ورزش ایران اعتبار بخشید و به عاملی برای همبستگی ملی تبدیل شد. ورود او به عرصهٔ سیاست و سینما، نشاندهندهٔ کارکرد چندبعدی قهرمانان ورزشی در جامعهٔ ایران بود. امروز، حبیبی به عنوان یک اسطوره، ادامهٔ تأثیرگذاری بر نسلهای بعدی را دارد و مطالعهٔ زندگی او، درک بهتری از تحولات اجتماعی ایران در قرن گذشته ارائه میدهد.
نویسنده: محمد ملاحسینی
منبع: همشهری آنلاین
@sociologyofislamiccountries20
حبیبی در ۲ شهریور ۱۴۰۴ درگذشت . تا آخر عمر، نماد پایداری و فروتنی باقی ماند. زندگی او، الگویی برای نسلهای بعدی شد و جام امامعلی حبیبی و عبدالله موحد به نام او برگزار میشود . این امر، نشان دهندهٔ تداوم نمادین قهرمانان ورزشی در فرهنگ ایران است.
نتیجهگیری
زندگی امامعلی حبیبی، فراتر از یک موفقیت ورزشی، روایتی جامعهشناختی از ایران معاصر است. او از حاشیهٔ روستایی به متن جامعه آمد و با تکیه بر سرمایهٔ فرهنگی سنتی و تلاش فردی، به قلهٔ موفقیت رسید. پیروزیهای او در عرصهٔ جهانی، به ورزش ایران اعتبار بخشید و به عاملی برای همبستگی ملی تبدیل شد. ورود او به عرصهٔ سیاست و سینما، نشاندهندهٔ کارکرد چندبعدی قهرمانان ورزشی در جامعهٔ ایران بود. امروز، حبیبی به عنوان یک اسطوره، ادامهٔ تأثیرگذاری بر نسلهای بعدی را دارد و مطالعهٔ زندگی او، درک بهتری از تحولات اجتماعی ایران در قرن گذشته ارائه میدهد.
نویسنده: محمد ملاحسینی
منبع: همشهری آنلاین
@sociologyofislamiccountries20
زندگی امامعلی حبیبی؛
تحلیل جامعهشناختی یک قهرمان ملی
https://telegra.ph/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%84%DB%8C-08-24
تحلیل جامعهشناختی یک قهرمان ملی
https://telegra.ph/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%84%DB%8C-08-24
Telegraph
زندگی امامعلی حبیبی؛ تحلیل جامعهشناختی یک قهرمان ملی
امامعلی حبیبی (۱۳۱۰-۱۴۰۴) به عنوان نخستین دارندهٔ مدال طلای المپیک برای ایران، نه تنها یک ورزشکار بلکه نمادی از تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بود. زندگی او از حاشیه نشینی روستایی تا قلهٔ ورزش جهان، بازتابی از گذار جامعهٔ ایران از سنت…