group-telegram.com/taranom_ordibehesht/10180
Last Update:
صبح است و آسمان ابری
صبح است و آسمان ابری ، يکشنبه هفتم بهمن
چون عطر پونه با برگش يادت ، عزيز من ، با من
اي دوست ، من چه بنويسم ؟ حال غمم نمی دانی
خواهم پی فراموشی يک خم شراب مردافکن
خورشيد سرگران کرده ، روی از زمين نهان کرده
اخمی بر آسمان کرده ، پايی کشيده در دامن
اي دوست ، آن محبت ها ، وان شعر و شور گرمی زا
چون پيچکی که بر افرا ، وامم نهاده بر گردن
افرای عصر پاييزم در معبر زمان عريان
حيران که خود چه خواهم کرد با سردی دی و بهمن
از سردی دی و بهمن انديشه مي کنم ، اما
سرمايی از درون گويی افسرده هر رگم در تن
يک آفتاب گرمی را بر من به مهر می باری
من سوی تو چه می آرم ؟ تنديس يخ به پيراهن
اين گيسوان که خاکستر از تارهاش می ريزد
در جان عاشقان ديگر آتش نمی کند روشن
گفتی که دوستم داری ، شرمم ز خويش مي آيد
گردش که دوست می دارد در باغ بی گل و گلشن ؟
پنداشتی که مهتابم ؟ يا شبچراغ نايابم ؟
نه ، نه حباب بر آبم ، آهی بـــدَم ، مرا بشکــــــــــن
سیمین بهبهانی
@taranom_ordibehesht
BY ترنم اردیبهشت

Share with your friend now:
group-telegram.com/taranom_ordibehesht/10180