روز دانشجو.aac
14 MB
دانشجو در محاصره شغال ها
محمد زینالی اناری
مراسم روز دانشجو، ۱۹ آذر، دانشکده پرستاری و مامایی اردبیل
@thing
محمد زینالی اناری
مراسم روز دانشجو، ۱۹ آذر، دانشکده پرستاری و مامایی اردبیل
@thing
❤5
مذاکره علیه مذاکره
محمد زینالی اُناری
چرا دقیقاً بعد از جدی شدن مذاکره هیئت ایرانی با ترامپ، اروپا علیه ایران قطعنامه صادر کرد سپس وقتی به مذاکره با اروپا راضی شدیم ترامپ علیه ایران قطعنامه صادر می کند؟ اصلا چرا در برابر دموکرات، اروپا و غیره نام ترامپ می درخشد؟ راز کاریزمای ترامپ چیست که ما مدام سعی می کنیم از پزشکیان شکلی ترامپ زده بیافرینیم و مثل قیصر یا قهرمانان کشتی کج از راه رفتن آن دو کلیپ مردمی درست کنیم؟
سوال انکشافی تر این است در کنار این دو رقیب مذاکره با ایران یعنی اروپا و آمریکا که هر دو فشارشان را بر ایران وارد می کنند نسبت گروه ضد مذاکره در ایران چیست؟ چه ارتباطی میان مخالفان ایرانی مذاکره در ضدیت مذاکره با ترامپ وجود دارد که هم در دور قبل جلوی مذاکره مستقیم روحانی با ترامپ ایستادند و هم امروز شقیقه هایشان در شنیدن اخبار مذاکره با ترامپ یا انتقال تکنولوژی اینترنت و هوش مصنوعی بیرون می زند؟
یکی از تفاوت های مهم دموکرات و جمهوری خواه یا اروپا و آمریکا، شالوده الهیاتی سیاست این دو قاره است. کاتولیسیسم و پروتستانیسم دو سازمان اجتماعی و ذهنیت مذهبی هستند که اروپا و آمریکا را از هم شکاف داده اند و ادغام جهانی گربه ایران را دچار آستیگماتیسم کرده اند. نسبت گروه ضد مذاکره با کاتولیسیسم ریشه در تقلید کاتولیک گرایی یا کلیسا زدگی و تقلید امپراطوری عباسیان از الگوی سازمانی شریعت مسیحیت و سپس تقلید امپراطوری صفویه از این قاعده در ایران دارد.
پروتستان ها علیه انجماد حاکمیت کشیشان در امپراطوری های اروپایی قیام کردند. کشیش کاتولیک خود را واسط مردم با خدا ( و به طور پنهانی شریک حاکمیت امپراطور ) می دانست و معترضان مثل وحدت وجودی ها و صوفیان ایرانی ( که پس از مغول رسمیت یافت ) معتقدند هر کس بلاواسطه با خدا مرتبط است. این نکته یادآور نزدیک بودن خدا از رگ گردن به هر بنده است. خدا، برتر از هر کشیش و احزاب و امپراطوری است و انسان متصل به خدا از آزادی اصیل در فراسوی سازمان های انسان ساخته، و عقلانیت انتقادی برخوردار است نه آزادی های فرمایشی که با توهم آزادی اجتماعی و شخصیت نمایشی به او القا می شود.
به خاطر همین است که وقتی ترامپ از برجام خارج شد و گفت ایران باید وارد مذاکره مستقیم با ترامپ شود، مخالفان مذاکره که در سنت حدفاصل شدن میان انسان و خدا گام بر می دارند خواستار حکومت افلاطونی اند و جز خرد خود خردی برای انسان ایرانی جایز نمی دانند، جلوی این مذاکره می ایستند. به خاطر همین دعوا با کفار را مهم تر از دعوا با مشرکین جلوه می دهند. اما در اسلام که اولین تجربه سرکشی در برابر مسیحیت زمانۀ خود بود، سخن اصلی این بود که هر روز در مراسم نماز حدود 360 خدای بزرگ را ذکر می گوید او را از هر شرکی بر حذر دارد!
@thing
محمد زینالی اُناری
چرا دقیقاً بعد از جدی شدن مذاکره هیئت ایرانی با ترامپ، اروپا علیه ایران قطعنامه صادر کرد سپس وقتی به مذاکره با اروپا راضی شدیم ترامپ علیه ایران قطعنامه صادر می کند؟ اصلا چرا در برابر دموکرات، اروپا و غیره نام ترامپ می درخشد؟ راز کاریزمای ترامپ چیست که ما مدام سعی می کنیم از پزشکیان شکلی ترامپ زده بیافرینیم و مثل قیصر یا قهرمانان کشتی کج از راه رفتن آن دو کلیپ مردمی درست کنیم؟
سوال انکشافی تر این است در کنار این دو رقیب مذاکره با ایران یعنی اروپا و آمریکا که هر دو فشارشان را بر ایران وارد می کنند نسبت گروه ضد مذاکره در ایران چیست؟ چه ارتباطی میان مخالفان ایرانی مذاکره در ضدیت مذاکره با ترامپ وجود دارد که هم در دور قبل جلوی مذاکره مستقیم روحانی با ترامپ ایستادند و هم امروز شقیقه هایشان در شنیدن اخبار مذاکره با ترامپ یا انتقال تکنولوژی اینترنت و هوش مصنوعی بیرون می زند؟
یکی از تفاوت های مهم دموکرات و جمهوری خواه یا اروپا و آمریکا، شالوده الهیاتی سیاست این دو قاره است. کاتولیسیسم و پروتستانیسم دو سازمان اجتماعی و ذهنیت مذهبی هستند که اروپا و آمریکا را از هم شکاف داده اند و ادغام جهانی گربه ایران را دچار آستیگماتیسم کرده اند. نسبت گروه ضد مذاکره با کاتولیسیسم ریشه در تقلید کاتولیک گرایی یا کلیسا زدگی و تقلید امپراطوری عباسیان از الگوی سازمانی شریعت مسیحیت و سپس تقلید امپراطوری صفویه از این قاعده در ایران دارد.
پروتستان ها علیه انجماد حاکمیت کشیشان در امپراطوری های اروپایی قیام کردند. کشیش کاتولیک خود را واسط مردم با خدا ( و به طور پنهانی شریک حاکمیت امپراطور ) می دانست و معترضان مثل وحدت وجودی ها و صوفیان ایرانی ( که پس از مغول رسمیت یافت ) معتقدند هر کس بلاواسطه با خدا مرتبط است. این نکته یادآور نزدیک بودن خدا از رگ گردن به هر بنده است. خدا، برتر از هر کشیش و احزاب و امپراطوری است و انسان متصل به خدا از آزادی اصیل در فراسوی سازمان های انسان ساخته، و عقلانیت انتقادی برخوردار است نه آزادی های فرمایشی که با توهم آزادی اجتماعی و شخصیت نمایشی به او القا می شود.
به خاطر همین است که وقتی ترامپ از برجام خارج شد و گفت ایران باید وارد مذاکره مستقیم با ترامپ شود، مخالفان مذاکره که در سنت حدفاصل شدن میان انسان و خدا گام بر می دارند خواستار حکومت افلاطونی اند و جز خرد خود خردی برای انسان ایرانی جایز نمی دانند، جلوی این مذاکره می ایستند. به خاطر همین دعوا با کفار را مهم تر از دعوا با مشرکین جلوه می دهند. اما در اسلام که اولین تجربه سرکشی در برابر مسیحیت زمانۀ خود بود، سخن اصلی این بود که هر روز در مراسم نماز حدود 360 خدای بزرگ را ذکر می گوید او را از هر شرکی بر حذر دارد!
@thing
👏4👎2
استیضاح و بیتفاوتی
محمد زینالی اُناری
در مورد فروپاشی اجتماعی و سیاسی زیاد صحبت شده، اما فروپاشی اقتصادی یک کشور از ورشکستگی دولت یامترادف شیک امروزی اش «ناترازی»، سهمگینتر است. فروپاشی اقتصادی همانا حذف آن از مناسبات اقتصادی جهانی است؛ چون اساساً خود مفهوم «کشور بودن» یک امر بین المللی است. وقتی ریال به طور کامل حذف میشود و زمین، طلا، ارز دیجیتال و حتی لباس استوک جای حتی یک ساعت داشتن ریال را میگیرد، یعنی کشور از دورهی بینالملل به سوی مبادلهی پایاپای برگشته است. با سقوط پول ملی و مرگ تدریجی نیروهای تولیدی فعال در قلمروی اقتصادی ایران ، عملاً این ملت از مناسبات تولید جهان حذف و از نظر تولید ارزش پولی به یک زمین بایر تبدیل میشود تا مثل یک تریاکی با فروش فرش زیر پا یعنی منابع زیرزمینی و حراج معادن تن به غارت بدهد، چیزی که با ارزانفروشی نفت عملاً اتفاق میافتد.
استقلال از شعارهای انقلاب اسلامی 57 بود، تا ایران بتواند در دنیا حضور مستقلی داشته باشد. چرا که ورود ایران به مناسبت جهانی با وابستگی بانکی و تجاری در بعد اقتصادی همچنین با مدارس فرانسوی زبان و انگلیسی، وابستگی فرهنگی صورت گرفته بود. از طرفی نظریه چپ در ایران معتقد بود که این وابستگی موجب استعمار است و نظریهی اسلامی با اتکا به تفسیر آیهی نفی سبیل مخالف عملی تسلط کفار بود، ترکیب این دو به شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» انجامید. اما با سقوط ارزش پول یک کشور، نه استقلال و حتی وابستگی که حذف یک قلمروی اقتصادی از عرصهی جهانی صورت میگیرد. باری جریان به ظاهر انقلابی که پس از افشای راز بنزین های قاچاق و حذف پستهای مدیریت و استخدامهای فامیلی آینده از ایران خودرو و حذف قریبالوقوع دلالان نفتی با پیوستن به جنبش جهانی مبارزه با پولشویی، علیه وزیر کبیر خروشید، در عمل حذف ایران را جایگزین شعار انقلابی «استقلال» کرده است.
وقتی حسنک را به دار زدند، در جامعهی ایران هیچ اتفاقی جز مردن او نیفتاد؛ یک نفر کم شد. وقتی امیرکبیر را رگ زدند هیچ؛ یک نفر کم شد. این نظریهی اصلی علی رضاقلی در کتاب جامعهشناسی نخبهکشی است؛ حذف نخبگان سیاسی در جامعهی ایران با سلاح ایجاد بیتفاوتی در میان مردم صورت میگیرد. قطع رشوهگیری درباریان یکی از اقدامات میرزاتقیخان فراهانی بود که موجب شد برای او تله درست کنند و شبانه حذف شود. آخرش هم عاشقان قاجار گفتند تقصیر او نبود، مشروب خورده بود و هوش ازسرش پریده بود تا یک جرعه می بلاگردون شاه شود. ساماندهی الکترونیک چک در زمانی کوتاه در دورهی مدیریت بانک مرکزی، افشای قاچاق بنزین، حذف ارز رانتی، قطع رگ پستها و استخدامیهای متنفذین سیاسی از ایران خودرو، عملیاتی سازی مبارزه باپولشویی و .. همه نشان از مبارزهی همتی با رشوهخواری مدرن و قاچاق سازمانیافته ازملت و دولت ایران بود. اما در نهایت همان پروپاگاندایی که شاه قاجار را با اثبات جنون ناشی از مستی از قتل تبرئه میکرد، امروز با به میان آوردن مسائلی مثل کینه برخی از مناظره انتخابات 1400 و غیره بیتفاوتی مردم و مجلسِ صدر امور را از هر مسئولیتی در قبال حذف اقتصادی ایران تبرئه میکند.
@thing
محمد زینالی اُناری
در مورد فروپاشی اجتماعی و سیاسی زیاد صحبت شده، اما فروپاشی اقتصادی یک کشور از ورشکستگی دولت یامترادف شیک امروزی اش «ناترازی»، سهمگینتر است. فروپاشی اقتصادی همانا حذف آن از مناسبات اقتصادی جهانی است؛ چون اساساً خود مفهوم «کشور بودن» یک امر بین المللی است. وقتی ریال به طور کامل حذف میشود و زمین، طلا، ارز دیجیتال و حتی لباس استوک جای حتی یک ساعت داشتن ریال را میگیرد، یعنی کشور از دورهی بینالملل به سوی مبادلهی پایاپای برگشته است. با سقوط پول ملی و مرگ تدریجی نیروهای تولیدی فعال در قلمروی اقتصادی ایران ، عملاً این ملت از مناسبات تولید جهان حذف و از نظر تولید ارزش پولی به یک زمین بایر تبدیل میشود تا مثل یک تریاکی با فروش فرش زیر پا یعنی منابع زیرزمینی و حراج معادن تن به غارت بدهد، چیزی که با ارزانفروشی نفت عملاً اتفاق میافتد.
استقلال از شعارهای انقلاب اسلامی 57 بود، تا ایران بتواند در دنیا حضور مستقلی داشته باشد. چرا که ورود ایران به مناسبت جهانی با وابستگی بانکی و تجاری در بعد اقتصادی همچنین با مدارس فرانسوی زبان و انگلیسی، وابستگی فرهنگی صورت گرفته بود. از طرفی نظریه چپ در ایران معتقد بود که این وابستگی موجب استعمار است و نظریهی اسلامی با اتکا به تفسیر آیهی نفی سبیل مخالف عملی تسلط کفار بود، ترکیب این دو به شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» انجامید. اما با سقوط ارزش پول یک کشور، نه استقلال و حتی وابستگی که حذف یک قلمروی اقتصادی از عرصهی جهانی صورت میگیرد. باری جریان به ظاهر انقلابی که پس از افشای راز بنزین های قاچاق و حذف پستهای مدیریت و استخدامهای فامیلی آینده از ایران خودرو و حذف قریبالوقوع دلالان نفتی با پیوستن به جنبش جهانی مبارزه با پولشویی، علیه وزیر کبیر خروشید، در عمل حذف ایران را جایگزین شعار انقلابی «استقلال» کرده است.
وقتی حسنک را به دار زدند، در جامعهی ایران هیچ اتفاقی جز مردن او نیفتاد؛ یک نفر کم شد. وقتی امیرکبیر را رگ زدند هیچ؛ یک نفر کم شد. این نظریهی اصلی علی رضاقلی در کتاب جامعهشناسی نخبهکشی است؛ حذف نخبگان سیاسی در جامعهی ایران با سلاح ایجاد بیتفاوتی در میان مردم صورت میگیرد. قطع رشوهگیری درباریان یکی از اقدامات میرزاتقیخان فراهانی بود که موجب شد برای او تله درست کنند و شبانه حذف شود. آخرش هم عاشقان قاجار گفتند تقصیر او نبود، مشروب خورده بود و هوش ازسرش پریده بود تا یک جرعه می بلاگردون شاه شود. ساماندهی الکترونیک چک در زمانی کوتاه در دورهی مدیریت بانک مرکزی، افشای قاچاق بنزین، حذف ارز رانتی، قطع رگ پستها و استخدامیهای متنفذین سیاسی از ایران خودرو، عملیاتی سازی مبارزه باپولشویی و .. همه نشان از مبارزهی همتی با رشوهخواری مدرن و قاچاق سازمانیافته ازملت و دولت ایران بود. اما در نهایت همان پروپاگاندایی که شاه قاجار را با اثبات جنون ناشی از مستی از قتل تبرئه میکرد، امروز با به میان آوردن مسائلی مثل کینه برخی از مناظره انتخابات 1400 و غیره بیتفاوتی مردم و مجلسِ صدر امور را از هر مسئولیتی در قبال حذف اقتصادی ایران تبرئه میکند.
@thing
👍4👎1
Forwarded from Dr.Book.Ardabil دکتر بوک
📚 کتابفروشی دکتربوک برگزار میکند:
🔸نشست فرهنگی نوروز
🔹《اسطورهشناسی نوروز》
🔻 عمار احمدی، دکترای انسانشناسی
🔹 《پرسش دکارت و فروید از اسطوره》
🔻 محمد زینالی اوناری
پژوهشگر دکترای جامعهشناسی
🗓 چهارشنبه ۲۲ اسفندماه ۱۴۰۳
📍مکان: کتابفروشی دکتربوک
🕰ساعت: ۱۶ عصر
با مشارکت:
موزه تاریخ علوم اردبیل اردبیل
بنیاد ایرانشناسی استان اردبیل
انجمن مجموعهداران استان اردبیل
موسسه ارمغان علم و خرد ساوالان
📚 کتاب؛ دانایی؛ توانایی
📗 منتظر شما در دکتر بوک هستیم.
آدرس: اردبیل، خیابان دانشگاه، جنب ورودی اصلی دانشگاه محقق اردبیلی، روبروی بانک تجارت
تلفن: ۳۳۵۲۳۵۱۵-۰۴۵
کتابفروشی دکتربوک
🆔️ @drbook97
🔸نشست فرهنگی نوروز
🔹《اسطورهشناسی نوروز》
🔻 عمار احمدی، دکترای انسانشناسی
🔹 《پرسش دکارت و فروید از اسطوره》
🔻 محمد زینالی اوناری
پژوهشگر دکترای جامعهشناسی
🗓 چهارشنبه ۲۲ اسفندماه ۱۴۰۳
📍مکان: کتابفروشی دکتربوک
🕰ساعت: ۱۶ عصر
با مشارکت:
موزه تاریخ علوم اردبیل اردبیل
بنیاد ایرانشناسی استان اردبیل
انجمن مجموعهداران استان اردبیل
موسسه ارمغان علم و خرد ساوالان
📚 کتاب؛ دانایی؛ توانایی
📗 منتظر شما در دکتر بوک هستیم.
آدرس: اردبیل، خیابان دانشگاه، جنب ورودی اصلی دانشگاه محقق اردبیلی، روبروی بانک تجارت
تلفن: ۳۳۵۲۳۵۱۵-۰۴۵
کتابفروشی دکتربوک
🆔️ @drbook97
نکته: جامعه شناسی تجربه pinned «پلاستیکی شدن نوروز محمد زینالی اُناری؛ مقدمه نوروز آئینی از نو شدن، تغییر و انقلاب درونی انسانی، در رازورزی میان خورشیدِ سوزان فلات و سرمای کوه بودهاست. آنچه در گذشتهی این سرزمین فلسفه نوروز را میساخت، آئینیشدن در پیرامون مجموعهای از قصهها بود که…»
تضاد ساختگی در مسئله ایران
محمد زینالی اُناری
یک تفاوت یا تضاد ارزشی در این خصوص وجود دارد که مسئله اصلی یا اولویت اساسی حکمرانی در ایران چیست؟ در این خصوص دو نوع نگاه در تخالف اند یکی می گوید مسئله اصلی توسعه است و باید همه موانع بین المللی و داخلی را که مانع تحقق آن می شوند از جای کنده و با سرعت جهانی تحولات اقتصادی و اجتماعی همسو شد. نظریه دیگری نسبت به این موضوعات بی تفاوت بوده و مسائل دیگری نظیر حجاب و بی حجابی که از جمله مسائل مربوط به تحولات فرهنگی ایران است را برجسته کرده و وقت ها و حکمرانی را با خرج باتوم، ساچمه و هزینه های فرهنگی صرف ایجاد مناقشه و کشمکش در این موضوع می کند. تو گویی که مسئله اصلی ایران نه بقا و توسعه بلکه یک کاسه شدن شرم از بدن و تصویب پوشش و رفتار مرجح است.
هر کدام از این مسائل ذینفعانی دارند، منجمله کل مردم ایران که هر روز از مشکل تورم و عقب ماندگی کشور حتی از عربستان، تاجیکستان و افغانستان و از عدم تجارت نافع و رفت و آمد با کشورهای همجوار می نالند و اقتصاد دانان و سیاست مداران راه حل رفع این عقب ماندگی و غیره را در توسعه و ارتباط بهتر با همسایگان و جهانیان می دانند. به نظر می رسد ذینفعان طرح هایی مثل حجاب و مخالفت با FATF و غیره هم ناشی از طرح مشکلاتی چون کنترل اخلاقی جامعه توسط مردم و امنیت اطلاعات مالی کشور باشد. اما روند رشد فساد اداری و مشکلات اقتصادی نشان می دهد که اخلاق مسئله این گروه نیست. مدتی بعد مشخص می شود هر چه بیشتر مسئله حجاب مطرح و جامعه سرگرم آن شده، در پس پرده مسائلی چون چای دبش و سو استفاده از بهم ریختگی مالی دولت و افزایش بودجه های تشریفاتی اتفاق افتاده است.
از این دوگانگی عجیب بیشتر به نظر می رسد دست هایی در کار است که اجماع جامعه ایرانی بر سر توسعه و رفع مشکلات آن در عرصه عمومی شکل نگیرد. لذا تا حد شکل دادن به یک نزاع خیابانی و هژمونی تلویزیونی افکار سیاستگذاران و حاکمان را درگیر موضوع حجاب/بی حجابی می کنند تا مسئله اصلی حکمرانی کشور در این میان از یاد برود. دستهای نامرئی مسلط بر تعریف مسئله ایران حتی دولت و مجلس را تصاحب می کنند تا مگذارند که مسئله اصلی توسعه در ایران بر بنیان های اداری و اخلاقی آن سیطره کند. چرا که اولین گام در تأمین توسعه، حکمرانی توسعه، نوشتن استراتژیهای توسعه، بهداشت اداری و شایسته سالاری است و با این گام، دستهای نامرئی که در پس طرح حجاب آزادتر از هر لیبرالی امکان ایجاد فسادهای دبش را پیدا می کنند، قطع خواهد شد.
ژان بوردیار، با اشاره به چنین طرح موضوع هایی معتقد است که وقتی فساد بزرگی در یک نظام سیاسی رخنه کرده، با تردستی رسانه، خیابان و دادگاه، واقعیتی جعلی و بی ریشه در صحنه عمومی ساخته می شود تا مردم را درگیر نمایشی از واقعیت کرده و اقناع شان کند که حقیقت همین واقعیت است، حال آن که در پس پرده اتفاقات دیگری میافتد. به نظر می رسد مراکزی که برای بهبود اخلاقی خیابان، قضا و تلویزیون تأسیس شدهاند تا با خواندن نظریههایی مثل دیدگاه بوردیار انقلاب اسلامی را از فساد و افتادن به دست نااهلان جلوگیری کند، اگر نگوییم به چنگ دست های نامرئی افتاده اند، درگیر سودمندی از جذابیت های این نظریات و شرطی اعتبارهای خلق واقعیت جعلی شدهاند و در برابر اعتراضاتی که به این رویه های جعل خبر و واقعیت می شود، مدام بر تأمین اعتبارات مالی خود می افزایند. چرا که از خاصیت اهل جهنم است که آب آتشبار را می خورند و می گویند: « هل من مزید؟ »!
@thing
محمد زینالی اُناری
یک تفاوت یا تضاد ارزشی در این خصوص وجود دارد که مسئله اصلی یا اولویت اساسی حکمرانی در ایران چیست؟ در این خصوص دو نوع نگاه در تخالف اند یکی می گوید مسئله اصلی توسعه است و باید همه موانع بین المللی و داخلی را که مانع تحقق آن می شوند از جای کنده و با سرعت جهانی تحولات اقتصادی و اجتماعی همسو شد. نظریه دیگری نسبت به این موضوعات بی تفاوت بوده و مسائل دیگری نظیر حجاب و بی حجابی که از جمله مسائل مربوط به تحولات فرهنگی ایران است را برجسته کرده و وقت ها و حکمرانی را با خرج باتوم، ساچمه و هزینه های فرهنگی صرف ایجاد مناقشه و کشمکش در این موضوع می کند. تو گویی که مسئله اصلی ایران نه بقا و توسعه بلکه یک کاسه شدن شرم از بدن و تصویب پوشش و رفتار مرجح است.
هر کدام از این مسائل ذینفعانی دارند، منجمله کل مردم ایران که هر روز از مشکل تورم و عقب ماندگی کشور حتی از عربستان، تاجیکستان و افغانستان و از عدم تجارت نافع و رفت و آمد با کشورهای همجوار می نالند و اقتصاد دانان و سیاست مداران راه حل رفع این عقب ماندگی و غیره را در توسعه و ارتباط بهتر با همسایگان و جهانیان می دانند. به نظر می رسد ذینفعان طرح هایی مثل حجاب و مخالفت با FATF و غیره هم ناشی از طرح مشکلاتی چون کنترل اخلاقی جامعه توسط مردم و امنیت اطلاعات مالی کشور باشد. اما روند رشد فساد اداری و مشکلات اقتصادی نشان می دهد که اخلاق مسئله این گروه نیست. مدتی بعد مشخص می شود هر چه بیشتر مسئله حجاب مطرح و جامعه سرگرم آن شده، در پس پرده مسائلی چون چای دبش و سو استفاده از بهم ریختگی مالی دولت و افزایش بودجه های تشریفاتی اتفاق افتاده است.
از این دوگانگی عجیب بیشتر به نظر می رسد دست هایی در کار است که اجماع جامعه ایرانی بر سر توسعه و رفع مشکلات آن در عرصه عمومی شکل نگیرد. لذا تا حد شکل دادن به یک نزاع خیابانی و هژمونی تلویزیونی افکار سیاستگذاران و حاکمان را درگیر موضوع حجاب/بی حجابی می کنند تا مسئله اصلی حکمرانی کشور در این میان از یاد برود. دستهای نامرئی مسلط بر تعریف مسئله ایران حتی دولت و مجلس را تصاحب می کنند تا مگذارند که مسئله اصلی توسعه در ایران بر بنیان های اداری و اخلاقی آن سیطره کند. چرا که اولین گام در تأمین توسعه، حکمرانی توسعه، نوشتن استراتژیهای توسعه، بهداشت اداری و شایسته سالاری است و با این گام، دستهای نامرئی که در پس طرح حجاب آزادتر از هر لیبرالی امکان ایجاد فسادهای دبش را پیدا می کنند، قطع خواهد شد.
ژان بوردیار، با اشاره به چنین طرح موضوع هایی معتقد است که وقتی فساد بزرگی در یک نظام سیاسی رخنه کرده، با تردستی رسانه، خیابان و دادگاه، واقعیتی جعلی و بی ریشه در صحنه عمومی ساخته می شود تا مردم را درگیر نمایشی از واقعیت کرده و اقناع شان کند که حقیقت همین واقعیت است، حال آن که در پس پرده اتفاقات دیگری میافتد. به نظر می رسد مراکزی که برای بهبود اخلاقی خیابان، قضا و تلویزیون تأسیس شدهاند تا با خواندن نظریههایی مثل دیدگاه بوردیار انقلاب اسلامی را از فساد و افتادن به دست نااهلان جلوگیری کند، اگر نگوییم به چنگ دست های نامرئی افتاده اند، درگیر سودمندی از جذابیت های این نظریات و شرطی اعتبارهای خلق واقعیت جعلی شدهاند و در برابر اعتراضاتی که به این رویه های جعل خبر و واقعیت می شود، مدام بر تأمین اعتبارات مالی خود می افزایند. چرا که از خاصیت اهل جهنم است که آب آتشبار را می خورند و می گویند: « هل من مزید؟ »!
@thing
👍6👎1
شاخه بی شاخگی
محمد زینالی اُناری
برای اولین بار وقتی رضا پهلوی نیلی پوشیده بود، مصاحبه وی را دیدم. باور داشتم که یک نیروی منفی قوی در برابر استقرار هر حکومت همان طور که اندیشه های دیوید هیوم باعث رشد افکار الهیاتی شد، به رشد عقلانیت در جامعه ایرانی می انجامد، اما این باور دود شد. در این سال ها به زعم کناره گیری ام از مباحث مطرح شده توسط وی و جنجال هایی که حواریون وی برگزار می کردند، از دور شاهد جشن بی شکوه مندیشه های وی بودم ( کنایه از چیزی شبیه به اندیشه )؛ گذار، مشروطه، نیلی، وکیل مکیل!
می خواهم در نگاه کوتاهی به حباب اندیشه ی وی بپردازم که این روزها سخت در آینه ی اوهامش ترکیده است. چیزی که امروز ترکیده، همان است که در من در کمتر از ساعتی دود شد. شاید تمام کسانی که به خاطر پژوهش و بحث سری به کتاب های فلسفه علم و راهبردهای اجتماعی و سیاسی می زنند، با من همدلی کنند وگرنه کسانی که در این سالها به خاطر حبابی شدن آموزش و پرورش به دنبال حباب ترکیده رفتند را حرجی نیست.
در این سالها، بسیاری از ما با خواندن راهبردهای اجتماعی و تغییر فرهنگی و سیاسی، متوجه شده ایم که برای هر تغییری باید اندیشه مسلط بر روزگار و اندیشه های متعارض یا هماورد را شناخت. همچنین برای هر تحقیقی نوآورانه باید بر بستر گفته ها و اندیشه ها سوار شد، پیشینه و چارچوب های فکری را در هم نوردید تا دیدگاهی را رد کرد و یا حرف تازهای زد. اما فکری که بدون ارتباط عقلایی با زمانه خود باشد، فکری خودمصلوب، متهم به خودکشی و برنامهی سقوط آزاد است. شأن همه انسانها حتی گناهکاران و گمراهان در پیشگاه انسانیت یکی است؛ اما در مقام مسئولیت اجتماعی و سیاسی، شأن او به اندیشه ای است که دارد.
رضا پهلوی کنش ارتباطی با جامعه ایرانی ندارد؛ دیدگاه ها و متون تولید شده در سالهای اخیر را نخوانده، جوابی برای آن ها نیافته و در بستری صحبت می کند که از عقل مشترک جامعه مدنی ایران بیگانه است. او در غیبت اندیشه، همچون کودکی نمود که از ایران رفته و هنوز سرگردان بی کجایی است. انگار که بعد از 57 در ساحت فکری ایرانیان نزیسته، نخوانده و بی توجهی پدرش و سایر مدیران به نظام اجتماعی و جُنگ اندیشه ای که در ایران با شکوه و عقلانیت پیش می رود، درس عبرتی برای وی نبوده است. در ایرانی که می گوید دست هر کودک 10 ساله قرن شاخه معرفتی است، این بی شاخگی از وی مایه تعجب و نکوهش است.
@thing
محمد زینالی اُناری
برای اولین بار وقتی رضا پهلوی نیلی پوشیده بود، مصاحبه وی را دیدم. باور داشتم که یک نیروی منفی قوی در برابر استقرار هر حکومت همان طور که اندیشه های دیوید هیوم باعث رشد افکار الهیاتی شد، به رشد عقلانیت در جامعه ایرانی می انجامد، اما این باور دود شد. در این سال ها به زعم کناره گیری ام از مباحث مطرح شده توسط وی و جنجال هایی که حواریون وی برگزار می کردند، از دور شاهد جشن بی شکوه مندیشه های وی بودم ( کنایه از چیزی شبیه به اندیشه )؛ گذار، مشروطه، نیلی، وکیل مکیل!
می خواهم در نگاه کوتاهی به حباب اندیشه ی وی بپردازم که این روزها سخت در آینه ی اوهامش ترکیده است. چیزی که امروز ترکیده، همان است که در من در کمتر از ساعتی دود شد. شاید تمام کسانی که به خاطر پژوهش و بحث سری به کتاب های فلسفه علم و راهبردهای اجتماعی و سیاسی می زنند، با من همدلی کنند وگرنه کسانی که در این سالها به خاطر حبابی شدن آموزش و پرورش به دنبال حباب ترکیده رفتند را حرجی نیست.
در این سالها، بسیاری از ما با خواندن راهبردهای اجتماعی و تغییر فرهنگی و سیاسی، متوجه شده ایم که برای هر تغییری باید اندیشه مسلط بر روزگار و اندیشه های متعارض یا هماورد را شناخت. همچنین برای هر تحقیقی نوآورانه باید بر بستر گفته ها و اندیشه ها سوار شد، پیشینه و چارچوب های فکری را در هم نوردید تا دیدگاهی را رد کرد و یا حرف تازهای زد. اما فکری که بدون ارتباط عقلایی با زمانه خود باشد، فکری خودمصلوب، متهم به خودکشی و برنامهی سقوط آزاد است. شأن همه انسانها حتی گناهکاران و گمراهان در پیشگاه انسانیت یکی است؛ اما در مقام مسئولیت اجتماعی و سیاسی، شأن او به اندیشه ای است که دارد.
رضا پهلوی کنش ارتباطی با جامعه ایرانی ندارد؛ دیدگاه ها و متون تولید شده در سالهای اخیر را نخوانده، جوابی برای آن ها نیافته و در بستری صحبت می کند که از عقل مشترک جامعه مدنی ایران بیگانه است. او در غیبت اندیشه، همچون کودکی نمود که از ایران رفته و هنوز سرگردان بی کجایی است. انگار که بعد از 57 در ساحت فکری ایرانیان نزیسته، نخوانده و بی توجهی پدرش و سایر مدیران به نظام اجتماعی و جُنگ اندیشه ای که در ایران با شکوه و عقلانیت پیش می رود، درس عبرتی برای وی نبوده است. در ایرانی که می گوید دست هر کودک 10 ساله قرن شاخه معرفتی است، این بی شاخگی از وی مایه تعجب و نکوهش است.
@thing
👍5
Forwarded from آینده (عباس عبدی)
🔴مهارناپذیری طرفداران
▪️نفطاندازی هندو
🔺اعتماد تیر ۱۴۰۳
✍️عباس عبدی
🔘همیشه در پی پاسخ به این پرسش بودم که چرا سیستم سیاسی ایران مانع زدن حرفهای آن دسته از مدافعان خود نمیشود که سخنانشان جز هزینه هیچ سودی برای حکومت ندارد؟ در واقع عقل سليم حکم میکند که آنان را از اظهار این گونه مواضع زیانبار منع کنند. شاید بتوان گفت با وجود چنین دوستانی بینیاز از مخالف هستند.
🔘اکنون به این نتیجه رسیدهام که اینها قابل اداره و توجیه کردن نیستند زیرا درکشان از واقعیتها همین است که میگویند. اجازه دهید چند مورد را که در روزهای اخیر گفته شده مرور کنیم. اینها بخشی از مهمترین افراد حامی حکومت هستند.
🔘امام جمعه مهمی گفته است که: ▪️حکم شرعی ترامپ و نتانیاهو اعدام است. ترامپ و سگ هار تربیت شده آنها ولایت و مراجع را تهدید کردهاند؛ این حرف خیلی از دهان آنها بزرگتر است. این حرف احمقانه است و اصلاً هیچ تفسیری برای آن نیست.▪️
کارشناس علوم قرآنی در یک برنامه تلویزیونی: ▪️مردم باید مبالغی را برای به قتل رساندن ترامپ و نتاتیاهو جمع کنند. در کشورهای اروپایی افرادی هستند که با ۱۰، ۲۰ میلیون دلار این کار را میکنند.▪️
یک عضو مجلس خبرگان: ▪️دولت و رئیسجمهور آمریکا، به عنوان کافر حربی تعریف میشوند و مال و جان آنها برای ما مباح است؛ جان کسانی که به حکومت این کشور وابسته هستند هم همینطور.▪️
یک امام جمعه دیگری با اشاره به مصوبه مجلس در باره خروج از NPT گفت: ▪️این بهترین فرصت برای مسئولان هستهای است که این امور را به طور مخفیانه دنبال کنند و آنها را در ابهام بگذارند.▪️
یک امام جمعه به زبان عبری توییت کرده که: ▪️ترور نتانیاهو نزدیک است.▪️
یک نماینده تندرو: ▪️با پیگیریهای انجام شده نمایندگان مجلس از سازمان انرژی اتمی، به زودی جاسوسان باقی مانده از آژانس در ایران اخراج خواهند شد.▪️ قبلا هم نویسنده روزنامهای که سخنگوی این جناح است، مشابه همین احکام را صادر کرده بود، و حتی خواهان اعدام رئیس آژانس انرژی اتمی شده بود. که نماینده ایران در سازمان ملل مجبور به تکذیب شد.
🔘به نظر میرسد که:
۱_ درک همه اینها از سیاست و قدرت، معادل ترور و کشتن و جاسوسی است. به گمان آنان با کشتن یک نفر مسأله حل میشود.
۲_ سادهلوحانه است که فکر کنند این کار را میتوانند انجام دهند.
۳_ متوجه این مسأله ساده نیستند که دست طرف مقابل برای ترور از این طرف صد برابر بازتر است.
۴_ فاجعهبار این که گمان دارند مشکل عدم اجرای این ماموریت الهی! فقدان پول است.
۵_ فکر میکنند مجریان چنین کاری معطل حکم شرعی این افراد هستند و حتی توجهی هم ندارند که صدور این کار در صلاحیت آنان هم نیست.
۶_ متوجه نیستند که این مسأله در سطح روابط بینالملل است و تابع احکام شرعی نيست بلکه تابع توافقات و کنوانسیونهای مربوط است. حتی نمیتوان یک دیپلمات را در خاک ایران محاکمه کرد چه رسد به ترور رهبران در خاک خودشان.
۷_ این حرفها اثبات ادعای طرف مقابل علیه ایران است.
۸_ مردم هم به توخالی بودن این ادعاها واقفاند و به آنها میخندند. و.... قطعا هیچ فایدهای هم در این سخنان وجود ندارد و همهاش برای حکومت زیان محض است.
🔘پنهانی کار کردن امور هستهای چه فایدهای جز زیان دارد؟ این قرینهای قوی برای اثبات همه اتهامات علیه ایران است. کافیه اسنپبک اجرا شود تا متوجه تبعات این ایده شوید. حتی چین و روسیه هم علیه ایران رای خواهند داد همچنان که در تمام سالهای دوره احمدینژاد رای دادند.
🔘جاسوس نامیدن ماموران آژانس ناشی از بیاطلاعی است. ایران پذیرفته است که همه فعالیتهای هستهای برای آژانس آشکار باشد. دیگر از چه چیزی جاسوسی کنند؟ اینها محرمانهترین موضوعاتی است که پذیرفتهایم در اختیار آنان بگذاریم. باید به پرسشهای آنها هم پاسخ دهید.
🔘اعدام و ترور و جاسوسی سه کلید واژه اصلی این گروه در سیاستهای داخلی و خارجی است و اتفاقا حداقل در شرایط کنونی در هر سه مورد ناکام هستند و طرف مقابل دست برتر را دارد. سعدی در گلستان جاودانهاش آورده؛ ▪️هندویی نفطاندازی(اتشبازی؛ کنایه از سخن بدون اندیشه) همی آموخت. حکیمی گفت تو را که خانه نیین(از نی سست) است، بازی نه این است./ تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی/وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی.▪️
🔘از این رو باید از بیان این گزارهها پرهیز کرد. ولی متاسفانه همچنان گفته میشود. ظاهرا درون ساختار نیرویی نیست که قادر به مهار یا هدایت اینها باشد. این برای کشور خیلی خطرناک است.
🔘اگر کلیت ساختار سیاسی قادر نباشد که گفتار و رفتار طرفداران خود را مهار کند، و طرفداران هم درکی از سود و زیان گفتار و رفتار خود ندارند که تا این اندازه هزینه برای کشور و حکومت ایجاد نکنند؛ آنان دوست دارند چیزی بگویند که رضایت خودشان را تامین کند. پس پایان این وضع پیشاپیش روشن است.
▪️نفطاندازی هندو
🔺اعتماد تیر ۱۴۰۳
✍️عباس عبدی
🔘همیشه در پی پاسخ به این پرسش بودم که چرا سیستم سیاسی ایران مانع زدن حرفهای آن دسته از مدافعان خود نمیشود که سخنانشان جز هزینه هیچ سودی برای حکومت ندارد؟ در واقع عقل سليم حکم میکند که آنان را از اظهار این گونه مواضع زیانبار منع کنند. شاید بتوان گفت با وجود چنین دوستانی بینیاز از مخالف هستند.
🔘اکنون به این نتیجه رسیدهام که اینها قابل اداره و توجیه کردن نیستند زیرا درکشان از واقعیتها همین است که میگویند. اجازه دهید چند مورد را که در روزهای اخیر گفته شده مرور کنیم. اینها بخشی از مهمترین افراد حامی حکومت هستند.
🔘امام جمعه مهمی گفته است که: ▪️حکم شرعی ترامپ و نتانیاهو اعدام است. ترامپ و سگ هار تربیت شده آنها ولایت و مراجع را تهدید کردهاند؛ این حرف خیلی از دهان آنها بزرگتر است. این حرف احمقانه است و اصلاً هیچ تفسیری برای آن نیست.▪️
کارشناس علوم قرآنی در یک برنامه تلویزیونی: ▪️مردم باید مبالغی را برای به قتل رساندن ترامپ و نتاتیاهو جمع کنند. در کشورهای اروپایی افرادی هستند که با ۱۰، ۲۰ میلیون دلار این کار را میکنند.▪️
یک عضو مجلس خبرگان: ▪️دولت و رئیسجمهور آمریکا، به عنوان کافر حربی تعریف میشوند و مال و جان آنها برای ما مباح است؛ جان کسانی که به حکومت این کشور وابسته هستند هم همینطور.▪️
یک امام جمعه دیگری با اشاره به مصوبه مجلس در باره خروج از NPT گفت: ▪️این بهترین فرصت برای مسئولان هستهای است که این امور را به طور مخفیانه دنبال کنند و آنها را در ابهام بگذارند.▪️
یک امام جمعه به زبان عبری توییت کرده که: ▪️ترور نتانیاهو نزدیک است.▪️
یک نماینده تندرو: ▪️با پیگیریهای انجام شده نمایندگان مجلس از سازمان انرژی اتمی، به زودی جاسوسان باقی مانده از آژانس در ایران اخراج خواهند شد.▪️ قبلا هم نویسنده روزنامهای که سخنگوی این جناح است، مشابه همین احکام را صادر کرده بود، و حتی خواهان اعدام رئیس آژانس انرژی اتمی شده بود. که نماینده ایران در سازمان ملل مجبور به تکذیب شد.
🔘به نظر میرسد که:
۱_ درک همه اینها از سیاست و قدرت، معادل ترور و کشتن و جاسوسی است. به گمان آنان با کشتن یک نفر مسأله حل میشود.
۲_ سادهلوحانه است که فکر کنند این کار را میتوانند انجام دهند.
۳_ متوجه این مسأله ساده نیستند که دست طرف مقابل برای ترور از این طرف صد برابر بازتر است.
۴_ فاجعهبار این که گمان دارند مشکل عدم اجرای این ماموریت الهی! فقدان پول است.
۵_ فکر میکنند مجریان چنین کاری معطل حکم شرعی این افراد هستند و حتی توجهی هم ندارند که صدور این کار در صلاحیت آنان هم نیست.
۶_ متوجه نیستند که این مسأله در سطح روابط بینالملل است و تابع احکام شرعی نيست بلکه تابع توافقات و کنوانسیونهای مربوط است. حتی نمیتوان یک دیپلمات را در خاک ایران محاکمه کرد چه رسد به ترور رهبران در خاک خودشان.
۷_ این حرفها اثبات ادعای طرف مقابل علیه ایران است.
۸_ مردم هم به توخالی بودن این ادعاها واقفاند و به آنها میخندند. و.... قطعا هیچ فایدهای هم در این سخنان وجود ندارد و همهاش برای حکومت زیان محض است.
🔘پنهانی کار کردن امور هستهای چه فایدهای جز زیان دارد؟ این قرینهای قوی برای اثبات همه اتهامات علیه ایران است. کافیه اسنپبک اجرا شود تا متوجه تبعات این ایده شوید. حتی چین و روسیه هم علیه ایران رای خواهند داد همچنان که در تمام سالهای دوره احمدینژاد رای دادند.
🔘جاسوس نامیدن ماموران آژانس ناشی از بیاطلاعی است. ایران پذیرفته است که همه فعالیتهای هستهای برای آژانس آشکار باشد. دیگر از چه چیزی جاسوسی کنند؟ اینها محرمانهترین موضوعاتی است که پذیرفتهایم در اختیار آنان بگذاریم. باید به پرسشهای آنها هم پاسخ دهید.
🔘اعدام و ترور و جاسوسی سه کلید واژه اصلی این گروه در سیاستهای داخلی و خارجی است و اتفاقا حداقل در شرایط کنونی در هر سه مورد ناکام هستند و طرف مقابل دست برتر را دارد. سعدی در گلستان جاودانهاش آورده؛ ▪️هندویی نفطاندازی(اتشبازی؛ کنایه از سخن بدون اندیشه) همی آموخت. حکیمی گفت تو را که خانه نیین(از نی سست) است، بازی نه این است./ تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی/وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی.▪️
🔘از این رو باید از بیان این گزارهها پرهیز کرد. ولی متاسفانه همچنان گفته میشود. ظاهرا درون ساختار نیرویی نیست که قادر به مهار یا هدایت اینها باشد. این برای کشور خیلی خطرناک است.
🔘اگر کلیت ساختار سیاسی قادر نباشد که گفتار و رفتار طرفداران خود را مهار کند، و طرفداران هم درکی از سود و زیان گفتار و رفتار خود ندارند که تا این اندازه هزینه برای کشور و حکومت ایجاد نکنند؛ آنان دوست دارند چیزی بگویند که رضایت خودشان را تامین کند. پس پایان این وضع پیشاپیش روشن است.
👍3
https://inn.ir/news/article/109531/%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D9%BE%D9%84%D9%86%DA%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
@thing
@thing
ایران آنلاین
مارش اجتماعی پلنگ ایران
یک جامعهشناس میگوید در افسانههای شکار مشهور است اگر تیری به چشم پلنگ اصابت کند نمیمیرد بلکه خشمگینتر میشود و معتقد است افسانه زخمِ چشمِ پلنگ نیز از عملکرد رزمآورانهی سلحشوران ایران پس از اصابت تیر به چشمان پدافند هوایی به ذهن متبادر میشود.
👍1
ناترازی انرژی یا ناترازی عقل؟
محمد زینالی اُناری
رأی یا تکوین خواست بشر، پدیده ای است که انسان معاصر آن را با شورا و دموکراسی به کرسی رسانده و در ایران نیز از مشروطه به بعد دنبال این بوده ایم که تک تک ما ایرانیان رأی داشته باشیم و جلو استبداد رأی یک نفر یا الیگارشی حاکم بایستیم. اما این سیستم انتخاباتی که ما داریم و هشتاد درصد جامعه را از داشتن نماینده و رأی مشابه افکار خودش حذف می کند و اسمشان را می گذارد فتنه گر، غربزده و لیبرال، دیگر عملاً شورا و دموکراسی نیست، بلکه مثل همین ناترازی انرژی که داریم، نوعی ناترازی در عقل و رأی آدمی است.
دوره بی سوادی گذشته و همگان به مدرسه رفته اند و انسان امروز ایرانی به شرافت سواد و عقل دست پیدا کرده، اما در نهایت، به جای این که خودش حاکم بر سرنوشت خود باشد، یک سری افراد ستیزه جو، تندخو و درشت گو همه را ترسانده و با تولید افکار پارانوئید و دشمن های فرضی در داخل جامعه برای صدارت خودشان بازاریابی می کنند. انگار کل جامعه در کنار هم امکان درک و عاملیت را ندارد و باید این بخش کوچک که در بسیاری از موارد ضعیف تر از عقل سلیم و میانگین درک آحاد جامعه فکر می کند، برای دیگران تصمیم بگیرد.
مدت ها بود بحث بحران آب می شد، حداقل از سال 75 که من وارد دانشگاه شدم، بحث رایج اساتید کشاورزی، بحث آب بود و به گوش من دانشجو هم رسیده بود. اما ده سال پیش بود که دیدم نهادهای موازی خارج از دولت شکل گرفته و به هر کسی اجازه حفر چاه غیرقانونی و حتی پاداش کشاورزی ابتکاری می دهد. تصادفاً به بازدید یکی از این ابتکارات رفتم دیدم طرحش را از یکی کش رفته و استان محل فعالیت وی نیز خارج از استانی بود که از آن کمک بلاعوض گرفته بود. این ها همان چیزهایی بودند که جلال آل احمد به آن ها می گفت پشم الدین کشکولی اگرچه خودشان را دنباله روی وی می دانستند.
دهه ها است بلکه از زمان پیدایش رأی گیری، به جای این که نماینده مجلس لااقل میانگینی از عقل جامعه را داشته باشد، از دل افکار پارانوئید و هیجانی بیرون می آید و من به عنوان یک بدنه کارشناسی تا کنون ندیده ام که نماینده ای برای تطبیق بهتر آرای نمایندگی اش نشست و برخاست داشته باشد، بلکه تمام تلاش وی این است که در غیریت جستن از بدنه کارشناسی و ذینفعان اجتماعی و فرهنگی فعالیت کند، یعنی خارج از دایره جامعه مدنی و عقل سلیم!
به شما تندخویان پارانویاسازِ به ظاهر حماسی و به دروغ انقلابی تسلیت می گویم، مملکت را به قحطی کشاندید و این گناهان بی عقوبت نخواهند ماند.
@thing
محمد زینالی اُناری
رأی یا تکوین خواست بشر، پدیده ای است که انسان معاصر آن را با شورا و دموکراسی به کرسی رسانده و در ایران نیز از مشروطه به بعد دنبال این بوده ایم که تک تک ما ایرانیان رأی داشته باشیم و جلو استبداد رأی یک نفر یا الیگارشی حاکم بایستیم. اما این سیستم انتخاباتی که ما داریم و هشتاد درصد جامعه را از داشتن نماینده و رأی مشابه افکار خودش حذف می کند و اسمشان را می گذارد فتنه گر، غربزده و لیبرال، دیگر عملاً شورا و دموکراسی نیست، بلکه مثل همین ناترازی انرژی که داریم، نوعی ناترازی در عقل و رأی آدمی است.
دوره بی سوادی گذشته و همگان به مدرسه رفته اند و انسان امروز ایرانی به شرافت سواد و عقل دست پیدا کرده، اما در نهایت، به جای این که خودش حاکم بر سرنوشت خود باشد، یک سری افراد ستیزه جو، تندخو و درشت گو همه را ترسانده و با تولید افکار پارانوئید و دشمن های فرضی در داخل جامعه برای صدارت خودشان بازاریابی می کنند. انگار کل جامعه در کنار هم امکان درک و عاملیت را ندارد و باید این بخش کوچک که در بسیاری از موارد ضعیف تر از عقل سلیم و میانگین درک آحاد جامعه فکر می کند، برای دیگران تصمیم بگیرد.
مدت ها بود بحث بحران آب می شد، حداقل از سال 75 که من وارد دانشگاه شدم، بحث رایج اساتید کشاورزی، بحث آب بود و به گوش من دانشجو هم رسیده بود. اما ده سال پیش بود که دیدم نهادهای موازی خارج از دولت شکل گرفته و به هر کسی اجازه حفر چاه غیرقانونی و حتی پاداش کشاورزی ابتکاری می دهد. تصادفاً به بازدید یکی از این ابتکارات رفتم دیدم طرحش را از یکی کش رفته و استان محل فعالیت وی نیز خارج از استانی بود که از آن کمک بلاعوض گرفته بود. این ها همان چیزهایی بودند که جلال آل احمد به آن ها می گفت پشم الدین کشکولی اگرچه خودشان را دنباله روی وی می دانستند.
دهه ها است بلکه از زمان پیدایش رأی گیری، به جای این که نماینده مجلس لااقل میانگینی از عقل جامعه را داشته باشد، از دل افکار پارانوئید و هیجانی بیرون می آید و من به عنوان یک بدنه کارشناسی تا کنون ندیده ام که نماینده ای برای تطبیق بهتر آرای نمایندگی اش نشست و برخاست داشته باشد، بلکه تمام تلاش وی این است که در غیریت جستن از بدنه کارشناسی و ذینفعان اجتماعی و فرهنگی فعالیت کند، یعنی خارج از دایره جامعه مدنی و عقل سلیم!
به شما تندخویان پارانویاسازِ به ظاهر حماسی و به دروغ انقلابی تسلیت می گویم، مملکت را به قحطی کشاندید و این گناهان بی عقوبت نخواهند ماند.
@thing
👍4
اصلاحات پست مدرن
محمد زینالی اناری
ماجرای لایحه صیانت بجای آن که یک دیالکتیک مطالبه باشد بیشتر شبیه یک روایت رسانه ای یا کمپین بود که درست یا غلط جامعه را درگیر نقش و عقلانیت دولت بکند. ما فهمیدیم و خیلی هم خوب فهمیدیم که دولت در ازای وعده ای که داده جلوی طرح صیانت ایستاد و نگذاشت دوباره مسئله شبکه های اجتماعی مردم را مورد رنج و تعب قرار بدهد. اما این تمام ماجرا نیست و ما باید روایت بزرگتر دولت-ها را در نظر بگیریم، دولت هایی که از پیدایش عقلانیت مدرن و بروکراسی در ایران شکل گرفتند و کارشان در تحول و اصلاح جامعه بجایی رسیده که کار اصلی را در جلب رضایت مردم یا جلب منافع عامه مردم رها کرده و به بازی تکنیکی روایت رسانه ای روی بیاورند. اینجا می توان فهمید که چطور مبارزه با فساد و انحراف جایش را می تواند به یک سرگرمی رسانه ای بدهد و مردم در یک روال عادی و بدون تغییر در مناسبات اقتصادی و سیاسی ناگهان متوجه بشوند که دولت برای عادی نگه داشتن شرایط قهرمان قابل تقدیری است. دست شما هم درد نکنه!
دولت های مدرن ایران با خلق بروکراسی جدید و ضرورت تغییر در مناسبات شبکه ای و قبیله ای با ابرمشکل رشوه، رانت، فساد و قاچاق روبرو بودند و همواره درگیری گسترده ای با شبکه های زد و بند داشتند. نمونه آن را در دانشگاه شیراز شاهدیم که به قصد راه اندازی یک پلی تکنیک عاری از درگیری و سیاسی شدن دانشجویان به راه افتاد اما زد و بند محلی بقدری آن را به محاق کشاند که حاکمیت مدام اساتید مبرز را از خارج دعوت می کرد ولی شبکه های محلی بی سواد نفوذ کرده در قالب هیئت علمی که عطش دستمزد استادی داشتند با تحصن آنها را فراری می دادند. حاکمیت وقت درگیر و دار حل این مشکل بود که علیهش انقلاب شد. یکی از دلایل و نارضایتی های انقلاب همین رشوه و زد و بند بود که موجب نارضایتی عامه از دستگاه اداری بود اما حاکمیت در حل مسئله عاجز و ناگهان صورت مسئله عوض شده و از طریق تحصن مجبور به حل غائله بنفع گروه های محلی میشد.
بعد از انقلاب دوباره این شبکه ها از فرصت جنگ استفاده کرده و در قالب قاچاق گسترده زیرزمینی مواد تاریخی جای گرفتند و مبارزات امثال خلخالی هم صرفا نارضایتی درست کرد. در این حین بود که سازمان ایران گردی و جهانگردی تاسیس شد تا مراقب میراث فرهنگی و اشیای باستانی که ارزش اقتصادی دارند بشود اما شبکه ها در کافه ها و میان مردم خود مجری اصلی دولت را متهم به دزدیدن اشیا با هلی کوپتر شدند و مردم محلی را اقناع و پسران رهبران حاکمیت را متهم به دزدی می کردند و بالاخره پایگاه اجتماعی آنها را نابود کردند تا بعدا همدست دولت شده و حق الکشف هم بگیرند. این ماجراها یادآور این نکته بود که چطور می شد به دستگاه دربار شاهی تهمت قاچاق مواد مخدر را هم بست. این قبیل تحریک و شایعه سازی مردم را اقناع میکرد که قاچاقچی خرد دزد نیست بلکه قاچاقچی اصلی خود سیستم دولت است. در نتیجه اقدام دولت برای برقراری نظم به علیه او تبدیل می شد و روسای جمهور خودشان متهم اصلی دزدی محسوب شدند.
حالا دو دهه ای هست که دولت ها از پرداختن واقعی به حل مشکل فساد عاجز و خسته شده اند. راه حل بجای این که اصلاح واقعی باشد، این شده که دولت سینمایی مثل مرد عنکبوتی راه بیندازد تا بدون این که مبارزه ای از سوی دولت و مجریانش صورت گیرد و تحصنی از سوی شبکه های فاسد شکل گرفته و مردم را گول بزند، مدام بنشینند و سخنرانی کنند و عکس بگیرند و لایحه های برو و برگشتی تصویب کنند تا خدای نکرده ارکان دولت مورد تهمت دزدان و درگیر کردن مردم بر علیه آن نگیرد. رسانه و سبک تبلیغات پست مدرن کمک می کند بدون این که تغییر ، مبارزه و اصلاحی صورت گیرد قهرمانان اصلاح و مبارز داشته باشیم. این نکته کمک می کند که حاکمیت با تعارض منافع گسترده شبکه های پنهان در دولت و بازار درگیر نشده و در عین حال دولتی محبوب و اصلاح طلب یا اصولگرا به حساب بیاید. رسانه کمک می کند که بدون جنگ و خونریزی هم پیروز و محبوب قلوب مردم شد اما این راه حل کمکی به کاستن از نارضایتی عمومی نخواهد کرد و اوضاع بدتر هم خواهد شد.
@thing
محمد زینالی اناری
ماجرای لایحه صیانت بجای آن که یک دیالکتیک مطالبه باشد بیشتر شبیه یک روایت رسانه ای یا کمپین بود که درست یا غلط جامعه را درگیر نقش و عقلانیت دولت بکند. ما فهمیدیم و خیلی هم خوب فهمیدیم که دولت در ازای وعده ای که داده جلوی طرح صیانت ایستاد و نگذاشت دوباره مسئله شبکه های اجتماعی مردم را مورد رنج و تعب قرار بدهد. اما این تمام ماجرا نیست و ما باید روایت بزرگتر دولت-ها را در نظر بگیریم، دولت هایی که از پیدایش عقلانیت مدرن و بروکراسی در ایران شکل گرفتند و کارشان در تحول و اصلاح جامعه بجایی رسیده که کار اصلی را در جلب رضایت مردم یا جلب منافع عامه مردم رها کرده و به بازی تکنیکی روایت رسانه ای روی بیاورند. اینجا می توان فهمید که چطور مبارزه با فساد و انحراف جایش را می تواند به یک سرگرمی رسانه ای بدهد و مردم در یک روال عادی و بدون تغییر در مناسبات اقتصادی و سیاسی ناگهان متوجه بشوند که دولت برای عادی نگه داشتن شرایط قهرمان قابل تقدیری است. دست شما هم درد نکنه!
دولت های مدرن ایران با خلق بروکراسی جدید و ضرورت تغییر در مناسبات شبکه ای و قبیله ای با ابرمشکل رشوه، رانت، فساد و قاچاق روبرو بودند و همواره درگیری گسترده ای با شبکه های زد و بند داشتند. نمونه آن را در دانشگاه شیراز شاهدیم که به قصد راه اندازی یک پلی تکنیک عاری از درگیری و سیاسی شدن دانشجویان به راه افتاد اما زد و بند محلی بقدری آن را به محاق کشاند که حاکمیت مدام اساتید مبرز را از خارج دعوت می کرد ولی شبکه های محلی بی سواد نفوذ کرده در قالب هیئت علمی که عطش دستمزد استادی داشتند با تحصن آنها را فراری می دادند. حاکمیت وقت درگیر و دار حل این مشکل بود که علیهش انقلاب شد. یکی از دلایل و نارضایتی های انقلاب همین رشوه و زد و بند بود که موجب نارضایتی عامه از دستگاه اداری بود اما حاکمیت در حل مسئله عاجز و ناگهان صورت مسئله عوض شده و از طریق تحصن مجبور به حل غائله بنفع گروه های محلی میشد.
بعد از انقلاب دوباره این شبکه ها از فرصت جنگ استفاده کرده و در قالب قاچاق گسترده زیرزمینی مواد تاریخی جای گرفتند و مبارزات امثال خلخالی هم صرفا نارضایتی درست کرد. در این حین بود که سازمان ایران گردی و جهانگردی تاسیس شد تا مراقب میراث فرهنگی و اشیای باستانی که ارزش اقتصادی دارند بشود اما شبکه ها در کافه ها و میان مردم خود مجری اصلی دولت را متهم به دزدیدن اشیا با هلی کوپتر شدند و مردم محلی را اقناع و پسران رهبران حاکمیت را متهم به دزدی می کردند و بالاخره پایگاه اجتماعی آنها را نابود کردند تا بعدا همدست دولت شده و حق الکشف هم بگیرند. این ماجراها یادآور این نکته بود که چطور می شد به دستگاه دربار شاهی تهمت قاچاق مواد مخدر را هم بست. این قبیل تحریک و شایعه سازی مردم را اقناع میکرد که قاچاقچی خرد دزد نیست بلکه قاچاقچی اصلی خود سیستم دولت است. در نتیجه اقدام دولت برای برقراری نظم به علیه او تبدیل می شد و روسای جمهور خودشان متهم اصلی دزدی محسوب شدند.
حالا دو دهه ای هست که دولت ها از پرداختن واقعی به حل مشکل فساد عاجز و خسته شده اند. راه حل بجای این که اصلاح واقعی باشد، این شده که دولت سینمایی مثل مرد عنکبوتی راه بیندازد تا بدون این که مبارزه ای از سوی دولت و مجریانش صورت گیرد و تحصنی از سوی شبکه های فاسد شکل گرفته و مردم را گول بزند، مدام بنشینند و سخنرانی کنند و عکس بگیرند و لایحه های برو و برگشتی تصویب کنند تا خدای نکرده ارکان دولت مورد تهمت دزدان و درگیر کردن مردم بر علیه آن نگیرد. رسانه و سبک تبلیغات پست مدرن کمک می کند بدون این که تغییر ، مبارزه و اصلاحی صورت گیرد قهرمانان اصلاح و مبارز داشته باشیم. این نکته کمک می کند که حاکمیت با تعارض منافع گسترده شبکه های پنهان در دولت و بازار درگیر نشده و در عین حال دولتی محبوب و اصلاح طلب یا اصولگرا به حساب بیاید. رسانه کمک می کند که بدون جنگ و خونریزی هم پیروز و محبوب قلوب مردم شد اما این راه حل کمکی به کاستن از نارضایتی عمومی نخواهد کرد و اوضاع بدتر هم خواهد شد.
@thing
❤3
زندگی بدون قلب
محمد زینالی اُناری
صفحه ۱ از ۲
در شهری که تشخص آدمی مدیون نوبت دندانپزشکی و در تبلیغات پیامکی محصور شده، خانم مهندس معترض را جلوی چشم همه در نظام مهندسی میزنند، و همکارانش نه ساکت، بلکه بیزباناند و از شناعت این حادثه بیتجسم. اینجا نه فقط خانم مهندس کتک میخورد، بلکه ساحت زبان به دار آویخته میشود. این دیگر یک حادثهی موردی نیست، تصویر واضحیست از جامعهای که نهادهایش، یکییکی انسان را از بودن و حق سخن گفتن تهی میکنند. زبان، نه به معنای صرف کلام، بلکه به معنای امکان حضور، امکان تأثیر و شأن آدمیت از عضو اصلی یک صنف سلب میشود.
امروز، نظامهای صنفی از مهندسی تا پزشکی، از علوم ورزشی تا مشاوره روانشناسی از نظام اجتماعی بیگانه شده و مثل یک ماشین سختپوست و سرد، در خدمت کار و سودند نه سرزمین و همبستگی. آنها نه برای همزیستی، بلکه برای تولیدِ دقیق و بازدهیِ بیشتر طراحی شدهاند. این نهادها دیگر زبان دل را نمیفهمند، فقط برنامه، مجوز و انواع استانداردهای پوچ دیگر. شهری که زیر سایهی این نظم بزرگ شده، مردمش را به روزمرگی بیمعنا کشانده است: ما میخوریم، کار میکنیم، به تجویزها عمل میکنیم، بدنمان را با الگوریتمهای فنی شکل میدهیم، تکرار و باز تکرار. زندگیمان نه مسیری از شدن، بلکه از ما همان سلفی میماند که به بیان رولان بارت مثل عکسی در حال انجماد است. دیگر هیچ سرِّی از دل آدمی به زبانش نمینشیند. همدلی و همزبانی که مولوی فریاد میزد، حالا در بایگانیهای الکترونیکی و دستورالعملهای بیروح گم شده. در این ساختار است که هرکس که با بدن، صدا، یا زبانش مرزهای نرم نظم را بلرزاند، ابژکت میشود.
به زبان ژولیا کریستوا، شهروند در موجودیت خودش به شیء بدل میشود. چیزی که باید از متن رسمی زندگی کنار گذاشته شود، چون زشت، بیقاعده، نامرتب یا سخن گفتنش خط قرمز (مالکانِ) نظام مهندسی و فاقد مجوز است. ابژکسیون، فقط طرد نیست؛ فرآیندیست برای بیاهمیتسازی انسانها. زن معترض در نظام مهندسی نه صرفاً یک زن کتکخورده، بلکه نماد انسانیست که سالها است از فرایندهای مشارکت اجتماعی و نظم نمادین جامعهی مهندسی شده حذف میشود. این حذف، بیرحمانهتر از مرگ است؛ حذف از گفتن، حذف از داشتن و حتی حذف از بودن. بدتر آنکه دیگران اعم از همکارانش و تحلیلگران سیاست و فرهنگ، تماشاگر این حذف و نابودیاند، چون سالهاست این بیزبانی، تهوع و فقدان معنا به روح سیاه این جامعه تبدیل شده!
نظامهای صنفی، پشت سر قواعد تولید شهری و شهروندی حاکم واقعی شهرها شدهاند. نه فقط از مردم پول میگیرند، بلکه فرم زیستن را هم تجویز میکنند: خانه چگونه ساخته شود، ازدواج چه رسم هزینهآوری داشته باشد. از این که چه روز و ساعتی بتوانی پشت نوبتهای کلینیکی آدمیزاد شویم به فورموله کردن عشق و زیبایی رسیده ایم. قلب دیگر یک استعارهی شاعرانه نیست؛ بلکه تولیدی مرموز از عدد و دستور است. کسی که بخواهد فقط زندگی کند، باید اجاره و هزینهبهای این الگوریتمهای ضداخلاقی را بخرد، هزار بار باید خود را ثابت کنیم و باز هم پیش خود میدانیم که نه، من هنوز باید تلاش کنم تا این که نوبت هزینهی سنگ قبرمان شود. زندگی در این ساختار، نه با قلب، که با ماشین حساب پلشت پشت روابط رانتی و سوداگرانه اندازهگیری میشود.
اما این فقط نظامهای صنفی نیستند، انسانها نیز تغییر کردهاند. بدن از همراز نداهاو دعاها به بخشنامهی زیبایی تبدیل شده و نسخههای تغذیه و ورزش را مو به مو اجرا میکنیم، روح به یک سری قواعد تو میتونی و بلند شو و برخیز تبدیل شده اما قلب و دل را که یک تاریخ شاعرانه پشت آن ایستاده است، فراموش کرده ایم. روح ما که زمانی محمل معنای طبیعت و سخن بود، به بایگانی فرم، دوربین و کنترل تبدیل شده است. تهوعآور است این وضعیت، چون شهروند به بردهی بیزبانِ و بیتجسمِ نظم صنفی تبدیل شده است. شهروند مرده، شهروند به عدد تبدیل شده، شهروند به عکس یادگاری خودش تبدیل شده است. کسی که دیگر شور ندارد، صدا ندارد، و در بهترین حالت، به درد تکرار کردن میخورد. وجود آدمی دیگر شأن آفرینش و موجد روح تاریخ نیست، ما روی تردمیل راه میرویم.
اینک نظارت رسمی، نمایندگان و برگزیدگان اصناف و انجمنها، به جای مدیریت ارزشها و افراد، زندگی را به شکل پروژهای مدیریتشده ذیل یدشان میبینند. حتی آنجایی که باید حریم امن آدمی برای شأنیت، احترام، حمایت و پناه مثل یک انجمن صنفی واقعی باشد به سلاخ خانه حرف های تکراری و حساب شده تبدیل شده است. این روزگار خانه، روح و بدن آدمی هم که ذیل منطق مهندسی ( از عمرانی تا فرهنگی ) تولید میشود، نه پناه، که پلان اجراییست. خانواده دیگر نه آغوش امن، که پروندهای ثبتشده در دادگاه محاسبات جهان شبه صنعتی ما ایرانیها است.
ادامه در صفحه دوم
https://www.group-telegram.com/thing.com/2180
محمد زینالی اُناری
صفحه ۱ از ۲
در شهری که تشخص آدمی مدیون نوبت دندانپزشکی و در تبلیغات پیامکی محصور شده، خانم مهندس معترض را جلوی چشم همه در نظام مهندسی میزنند، و همکارانش نه ساکت، بلکه بیزباناند و از شناعت این حادثه بیتجسم. اینجا نه فقط خانم مهندس کتک میخورد، بلکه ساحت زبان به دار آویخته میشود. این دیگر یک حادثهی موردی نیست، تصویر واضحیست از جامعهای که نهادهایش، یکییکی انسان را از بودن و حق سخن گفتن تهی میکنند. زبان، نه به معنای صرف کلام، بلکه به معنای امکان حضور، امکان تأثیر و شأن آدمیت از عضو اصلی یک صنف سلب میشود.
امروز، نظامهای صنفی از مهندسی تا پزشکی، از علوم ورزشی تا مشاوره روانشناسی از نظام اجتماعی بیگانه شده و مثل یک ماشین سختپوست و سرد، در خدمت کار و سودند نه سرزمین و همبستگی. آنها نه برای همزیستی، بلکه برای تولیدِ دقیق و بازدهیِ بیشتر طراحی شدهاند. این نهادها دیگر زبان دل را نمیفهمند، فقط برنامه، مجوز و انواع استانداردهای پوچ دیگر. شهری که زیر سایهی این نظم بزرگ شده، مردمش را به روزمرگی بیمعنا کشانده است: ما میخوریم، کار میکنیم، به تجویزها عمل میکنیم، بدنمان را با الگوریتمهای فنی شکل میدهیم، تکرار و باز تکرار. زندگیمان نه مسیری از شدن، بلکه از ما همان سلفی میماند که به بیان رولان بارت مثل عکسی در حال انجماد است. دیگر هیچ سرِّی از دل آدمی به زبانش نمینشیند. همدلی و همزبانی که مولوی فریاد میزد، حالا در بایگانیهای الکترونیکی و دستورالعملهای بیروح گم شده. در این ساختار است که هرکس که با بدن، صدا، یا زبانش مرزهای نرم نظم را بلرزاند، ابژکت میشود.
به زبان ژولیا کریستوا، شهروند در موجودیت خودش به شیء بدل میشود. چیزی که باید از متن رسمی زندگی کنار گذاشته شود، چون زشت، بیقاعده، نامرتب یا سخن گفتنش خط قرمز (مالکانِ) نظام مهندسی و فاقد مجوز است. ابژکسیون، فقط طرد نیست؛ فرآیندیست برای بیاهمیتسازی انسانها. زن معترض در نظام مهندسی نه صرفاً یک زن کتکخورده، بلکه نماد انسانیست که سالها است از فرایندهای مشارکت اجتماعی و نظم نمادین جامعهی مهندسی شده حذف میشود. این حذف، بیرحمانهتر از مرگ است؛ حذف از گفتن، حذف از داشتن و حتی حذف از بودن. بدتر آنکه دیگران اعم از همکارانش و تحلیلگران سیاست و فرهنگ، تماشاگر این حذف و نابودیاند، چون سالهاست این بیزبانی، تهوع و فقدان معنا به روح سیاه این جامعه تبدیل شده!
نظامهای صنفی، پشت سر قواعد تولید شهری و شهروندی حاکم واقعی شهرها شدهاند. نه فقط از مردم پول میگیرند، بلکه فرم زیستن را هم تجویز میکنند: خانه چگونه ساخته شود، ازدواج چه رسم هزینهآوری داشته باشد. از این که چه روز و ساعتی بتوانی پشت نوبتهای کلینیکی آدمیزاد شویم به فورموله کردن عشق و زیبایی رسیده ایم. قلب دیگر یک استعارهی شاعرانه نیست؛ بلکه تولیدی مرموز از عدد و دستور است. کسی که بخواهد فقط زندگی کند، باید اجاره و هزینهبهای این الگوریتمهای ضداخلاقی را بخرد، هزار بار باید خود را ثابت کنیم و باز هم پیش خود میدانیم که نه، من هنوز باید تلاش کنم تا این که نوبت هزینهی سنگ قبرمان شود. زندگی در این ساختار، نه با قلب، که با ماشین حساب پلشت پشت روابط رانتی و سوداگرانه اندازهگیری میشود.
اما این فقط نظامهای صنفی نیستند، انسانها نیز تغییر کردهاند. بدن از همراز نداهاو دعاها به بخشنامهی زیبایی تبدیل شده و نسخههای تغذیه و ورزش را مو به مو اجرا میکنیم، روح به یک سری قواعد تو میتونی و بلند شو و برخیز تبدیل شده اما قلب و دل را که یک تاریخ شاعرانه پشت آن ایستاده است، فراموش کرده ایم. روح ما که زمانی محمل معنای طبیعت و سخن بود، به بایگانی فرم، دوربین و کنترل تبدیل شده است. تهوعآور است این وضعیت، چون شهروند به بردهی بیزبانِ و بیتجسمِ نظم صنفی تبدیل شده است. شهروند مرده، شهروند به عدد تبدیل شده، شهروند به عکس یادگاری خودش تبدیل شده است. کسی که دیگر شور ندارد، صدا ندارد، و در بهترین حالت، به درد تکرار کردن میخورد. وجود آدمی دیگر شأن آفرینش و موجد روح تاریخ نیست، ما روی تردمیل راه میرویم.
اینک نظارت رسمی، نمایندگان و برگزیدگان اصناف و انجمنها، به جای مدیریت ارزشها و افراد، زندگی را به شکل پروژهای مدیریتشده ذیل یدشان میبینند. حتی آنجایی که باید حریم امن آدمی برای شأنیت، احترام، حمایت و پناه مثل یک انجمن صنفی واقعی باشد به سلاخ خانه حرف های تکراری و حساب شده تبدیل شده است. این روزگار خانه، روح و بدن آدمی هم که ذیل منطق مهندسی ( از عمرانی تا فرهنگی ) تولید میشود، نه پناه، که پلان اجراییست. خانواده دیگر نه آغوش امن، که پروندهای ثبتشده در دادگاه محاسبات جهان شبه صنعتی ما ایرانیها است.
ادامه در صفحه دوم
https://www.group-telegram.com/thing.com/2180
❤1👍1
زندگی بدون قلب
محمد زینالی اناری
صفحه ۲ از ۲
صحنهی مرموز این دادگاه، آنجا افشا میشود که کسی بخواهد برخلاف نقشههای بیجان تثبیت شده در نظامها و ادارات نفسی بکشد و سخنی برآرد، آن ساعت و بلافاصله بایستی به جرم انسان بودن زبانش بریده شود. نه با چاقو، که با فرم، با پرونده، با بیتوجهی. اینجاست که بدن معترض خانم مهندس تیموری، بدنِ بیفرمِ بیرونزده از نظم، باید کوبیده شود. چون ما دیگر نه صدای او را میشنویم، نه حتی صدای خودمان را. همکارانش نیز همبندان زندان آهنین بیزبانی و بیوجودی شدهاند. در شهری که به بیصدایی و بیوجودی پاداش احساس تکراری بودن و جذابیت میدهند، زبان داشتن، گناهی نابخشودنیست.
اینجا آن شعری که در جوانی سروده ام به یادم می آید که چگونه وارد این ساحت نمادین می شدم و آن را می دیدم و می نگاشتم:
زندگی در این جا مرگ تدریجی است
آفتاب این شهر ماه تقریبی است
خاک هایش ژنده رویاها هم مرده
مثل گورستان ها آه تضمینی است
مست چاکرهایش لنگ مکنت هستند
هر که بهتر مست لُنگ تقدیری است
گرگها پیوسته، گوسفندان بسته
روبه بیشه شهر شیر تحمیلی است
…
لینک صفحه اول
https://www.group-telegram.com/thing.com/2179
@thing
محمد زینالی اناری
صفحه ۲ از ۲
صحنهی مرموز این دادگاه، آنجا افشا میشود که کسی بخواهد برخلاف نقشههای بیجان تثبیت شده در نظامها و ادارات نفسی بکشد و سخنی برآرد، آن ساعت و بلافاصله بایستی به جرم انسان بودن زبانش بریده شود. نه با چاقو، که با فرم، با پرونده، با بیتوجهی. اینجاست که بدن معترض خانم مهندس تیموری، بدنِ بیفرمِ بیرونزده از نظم، باید کوبیده شود. چون ما دیگر نه صدای او را میشنویم، نه حتی صدای خودمان را. همکارانش نیز همبندان زندان آهنین بیزبانی و بیوجودی شدهاند. در شهری که به بیصدایی و بیوجودی پاداش احساس تکراری بودن و جذابیت میدهند، زبان داشتن، گناهی نابخشودنیست.
اینجا آن شعری که در جوانی سروده ام به یادم می آید که چگونه وارد این ساحت نمادین می شدم و آن را می دیدم و می نگاشتم:
زندگی در این جا مرگ تدریجی است
آفتاب این شهر ماه تقریبی است
خاک هایش ژنده رویاها هم مرده
مثل گورستان ها آه تضمینی است
مست چاکرهایش لنگ مکنت هستند
هر که بهتر مست لُنگ تقدیری است
گرگها پیوسته، گوسفندان بسته
روبه بیشه شهر شیر تحمیلی است
…
لینک صفحه اول
https://www.group-telegram.com/thing.com/2179
@thing
👍6