Telegram Group Search
Forwarded from | حامد طونی |
از خویش رها باش، رها، باز برقص
با بال و پری بلندپرواز برقص
بشکوه‌تر از همیشه در طوفان‌ها
ای پرچم تا ابد سرافراز برقص

#حامد_طونی

ز پوچِ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم 🇮🇷
@HamedTooni
🖤

می‌گرید اگر ابر بهاری ناگاه
شالی از شب اگر به سر دارد ماه
این خون‌جگری‌ها که به دل دارد آه
کار غم توست یا اباعبدالله

- میثم یوسفی


📚 @mimremeembook
امروز از بعد از تماشای تکرار اولین قسمت مختارنامه این کتاب رو شروع کردم و تا الان هفتاد درصدش رو خوندم. بسیار جذابه واقعا.
مردی در تبعید ادبی
نهمین کتاب سال ۱۴۰۴ «بندها» خفن. بیست. شاهکار. درجه‌یک. ده از ده. در فرم و محتوا بی‌نظیر. اگرچه استونر برای عدهٔ شاید زیادی ملال‌آوره و نمیشه از هر کسی توقع داشت باهاش ارتباط بگیره، اما بندها قطعا هر مخاطبی رو شیفتهٔ خودش می‌کنه. حرف برای گفتن راجع به…
دهمین کتاب سال ۱۴۰۴

«راه‌های رسیدن به خانه»

این کتاب رو که با اسم راه‌های بازگشتن به خانه هم ترجمه شده، بعد از بندها و قبل از پرده خوندم اما یادم رفت اینجا ازش بنویسم. کتاب راجع به پسربچه‌ایه که شب بعد از زلزله، از طرف دختر همسایه ماموریت می‌گیره که از یکی از همسایه‌ها جاسوسی کنه.

مطالعهٔ این کتاب که ظاهرا در نقد حکومت دیکتاتوری شیلی نوشته شده (چیزی که من خیلی متوجهش نشدم یا ازش اطلاعی نداشتم یا اصلا برام مهم نبود،) تجربهٔ خوبی بود و من شخصا دوستش داشتم. نثر نویسنده منو با خودش همراه می‌کرد. مخصوصا فصل اولش که یادآور «زندگی در پیش رو» از رومن گاری بود که از کتاب‌های محبوب منه.

شاید این که وسط استرس‌ها و اخبار جنگ و درگیری‌های ذهنی این روزها خوندمش باعث شد به اندازهٔ تعاریفی که ازش شنیده بودم ازش لذت نبرم؛ اما مجاب شد کار دیگهٔ نویسنده که نشر خوب چاپش کرده با عنوان «چقدر خوب سیگار می‌کشیدم» رو زودتر بخونم.

از این رمان کوتاه فکر می‌کنم سه ترجمه در بازار وجود داره که من همین ترجمهٔ توسلیان چاپ نشر هیرمند رو خوندم. ترجمهٔ نشر چشمه رو هم به هیچ‌وجه توصیه نمی‌کنم.


📚 @mimremeembook
#پیام_شما

بندها رو قبلا یکی دو صفحه خوندم جذب نشدم
حالا دوباره بهش مهلت میدم
لطف می‌کنید قربان. منت سر کتاب و نویسنده‌ش می‌ذارید. اصلا همون دو صفحه هم به نظرم مهلت زیادی دادید و نویسنده رو پررو کردید. نکنید آقا.
شما با تیتراژ فیلم حال نکنی دیگه نمی‌بینی‌ش؟ دو صفحهٔ کتاب که از تیتراژ فیلم هم کمتره مسلمون.
مردی در تبعید ادبی
دهمین کتاب سال ۱۴۰۴ «راه‌های رسیدن به خانه» این کتاب رو که با اسم راه‌های بازگشتن به خانه هم ترجمه شده، بعد از بندها و قبل از پرده خوندم اما یادم رفت اینجا ازش بنویسم. کتاب راجع به پسربچه‌ایه که شب بعد از زلزله، از طرف دختر همسایه ماموریت می‌گیره که از یکی…
دوازدهمین کتاب ۱۴۰۴

«چیزهای کوچکی مثل این‌ها»

یک رمان کوتاه، تلخ، واقعا خوندنی و واقعا باکیفیت که اخیرا یک فیلم با بازی کیلین مورفی هم ازش اقتباس شده، با همین نام. چندین ترجمه از این کتاب در بازار وجود داره؛ من ترجمهٔ نشر بیدگل رو خوندم و پسندیدم. یادگاری از این کتاب:

«یاد خانم ویلسون و مهربانی‌های همیشگی‌اش افتاد. یاد اینکه چطور غلط‌هایش را می‌گرفت و تشویقش می‌کرد، یاد چیزهای کوچکی که گفته و کارهای کوچکی که کرده بود و چیزهایی که نگفته و کارهایی که نکرده بود و چیزهایی که به احتمال زیاد می‌دانست، چیزهایی که اگر همه را با هم جمع می‌بستی حاصلش می‌شد یک زندگی.»


📚 @mimremeembook
چندوقته اگر فرصتی گیرم بیاد سعی می‌کنم رمان بودنبروک‌ها: زوال یک خاندان رو پیش ببرم. رمانی که تهش از اسمش معلومه. نکتهٔ جالبش اینه که توماس مان، نویسندهٔ این کتاب، این رمان خفن طولانی درجه‌یک رو تو ۲۶ سالگی نوشته. پایان پیام.
مردی در تبعید ادبی
بچهٔ مردمو از زندگی انداختم پنج صبح پیام داد گفت کتاب تموم شد
دارم نهضت #از_زندگی_انداختن_بچه_های_مردم راه میندازم. علاوه بر این موردی که ریپلای زدم، یکی دیگه‌تون هم چهارشنبه گفت دیار اجدادی رو شروع کرده و سه چهار ساعت پیش دوباره پیام داد گفت تمومش کرده. ۸۰۰ صفحه کتاب تو کمتر از دو روز.
بندها و دیار اجدادی واقعا از اون کتاب‌هایی هستن که وقتی شروعشون کنید، زمین گذاشتنشون سخته. کشش عجیب و غریبی دارن هردو.
نشستم یه تعداد زیادی از کتابای شعر و کتابای دوران نوجوونی که یادم بود خونده‌م رو تو بهخوان ثبت کردم. علی‌الحساب نشان کتاب‌دوست اعظم رو بهم اعطا کردن. کاش کل کتابایی که خونده‌م رو یادم بود.🚬
مردی در تبعید ادبی
خوشه‌های خشم ابداع مورل
کانالشون رو عضو نشدین هنوز؟ عضو بشین.
مردی در تبعید ادبی
دوازدهمین کتاب ۱۴۰۴ «چیزهای کوچکی مثل این‌ها» یک رمان کوتاه، تلخ، واقعا خوندنی و واقعا باکیفیت که اخیرا یک فیلم با بازی کیلین مورفی هم ازش اقتباس شده، با همین نام. چندین ترجمه از این کتاب در بازار وجود داره؛ من ترجمهٔ نشر بیدگل رو خوندم و پسندیدم. یادگاری…
سیزدهمین کتاب ۱۴۰۴

«دفتر بزرگ»

۲۰۰ صفحه کتاب رو نفهمیدم کی شروع و کی تموم کردم. من چاپ دهم این کتاب (سال ۹۶) رو دارم. آخرین چاپش امسال و در نوبت بیست‌ودوم انجام شده. حدودا هشت ساله که این کتاب رو دارم و نمی‌دونم چرا تا همین دو سه روز پیش نرفته بودم سراغش.

داستان کتاب داستان دو پسر دوقلوئه که مادرشون اون‌ها رو از شهر بزرگ میاره به روستا و به مادربزرگشون می‌سپردشون تا از جنگ در امان باشن. حالا این دو پسربچه باید برای بقا در شرایط جنگی در کنار مادربزرگی تلاش کنن که از این دو بچه و مادرشون متنفره.

نثر کتاب شدیدا مینیمال (خلاصه و مفید) و خوش‌خوانه. داستان کتاب هم جالب، عجیب، تلخ، گزنده و بهت‌آوره. در واقع کتاب داره تلاش می‌کنه نشون بده که جنگ می‌تونه انسان‌ها رو دچار چه بحران‌های اخلاقی و رفتاری‌ای کنه و این کار رو با بی‌رحمی، با شوخی‌های خیلی تلخ و با گزندگی شدیدِ واقعیت‌هایی که پشت سر هم ردیف می‌کنه انجام میده. نگاه کتاب به جنگ البته با عقاید و مطالعات و حتی با تجربیات ما که جنگ رو انسان‌ساز می‌دونه متعارضه اما خوندنی بود. واقعا خوندنی بود. حتما سراغ دو جلد بعدی این مجموعه هم میرم.


📚 @mimremeembook
2025/06/29 02:42:53
Back to Top
HTML Embed Code: