group-telegram.com/yek_harf_az_hezaran/6093
Last Update:
🔹قوچمیش، قسمت سوم
🔸سفر به کرانههای نیشابور، فصل چهارم
قسمت | ۱ | ۲ |
پساز پذیرایی با چای، ابتدا قرار بر این شد که دو ساعتی داخل دره پیادهروی کنیم و سپس اگر لازم شد با ماشین به پاسگاه روی قله برویم. اما چون طبیعتگردهایی قبلاز ما در همان مسیر رفته بودند، به ما گفتند احتمال اینکه بتوانیم گلههای قوچمیش را در مسیر پیادهروی ببینیم بسیار کم است. بنابراین تصمیم براین شد که ماشین را سوار شده و همراه دو نفر از محیطبانها کوه را دور بزنیم و به پاسگاه «یخاب» برویم در بالاترین نقطهٔ منطقهٔ حفاظتشده. مسیری طولانی که بیشاز دو ساعت طول کشید تا آن را پیمودیم.
به جادهٔ فیروزه-چکنه برگشتیم و با عبور از روستای «عبدالله گیو» به طرف چکنه حرکت کردیم. روستایی که شش ماه از روزهای جوانیام را در آنجا سپری کردهام و باید روزی مفصل دربارهاش بنویسم. نرسیده به چکنه به طرف حسنآباد پیچیدیم و در یک راه فرعی خاکیِ پراُفتوخیز به طرف کلاته احمد، که آخرین روستای نیشابور است، پیش راندیم. در ادامهٔ مسیر از روستاهایی رد شدیم که تاکنون نظیرشان را ندیده بودم. روستاهای «چاهآب»، «عراقی»، «آلاتمان» و «کلاتهزمان». این روستاها جاده داشتند و برق و مدرسه و مسجد هم داشتند اما تنها چیزی که نداشتند سکنهای بود که از آن امکانات استفاده کند. این چهار روستا در حوزهٔ شهرستان قوچان قرار دارند. این وضعیت نشان میدهد که برنامهٔ توسعهٔ روستایی در این منطقه بسیار ناشیانه تدوین و اجرا شده است و بدون توجه به آمایش سرزمین.
در نزدیکی روستای آلاتمان یک بند خاکی را دیدیم که معلوم بود با صرف هزینهٔ بسیار زیادی بلند و مستحکم ساخته شده بود. اینجا هم مثل همان روستاها بود. بندْ مستحکم و مهندسیساز بود اما دریغ از یک قطرهٔ آب که در پشت آن بند بزرگ وجود داشته باشد؛ خشک خشک! در بالادست کلاتهزمان هم بندِ «آبدیوانه» بود، اما در آنجا هم آب چندانی وجود نداشت.
در مسیرمان به بالای قله از کنار چند اولنگ دیگر عبور کردیم که همه خشکیده بودند. آقای جعفری که سالهاست در آن منطقه رفتوآمد میکند میگفت در روزگار گذشته آن اولنگها در تمام سال آب داشته و سرسبز بودهاند.
همهٔ این واقعیتها را که کنار هم میچیدم، بهعنوان یک پژوهشگر و مدرس «تغییراقلیم» عمیقاً به این باور رسیدم که آنچه دربرابر چشمان نگرانم میدیدم به احتمال خیلی زیاد ناشی از پدیدهٔ تغییراقلیم بود نه خشکسالیهایی که ویژگی معمول منطقهٔ ماست. وقتی آقای جعفری گفت در جبههٔ جنوبی آن کوهستان، یعنی همان طرف دهنهٔ حیدری، چشمههای بسیاری را سراغ دارد که در سالهای اخیر بهطور کامل خشک شدهاند، اطمینان مرا نسبت به این موضوع بیشتر میکرد. زیرا آن چشمهها حتی در سالهای با بارندگی نرمال هم دیگر آبدار نشدهاند و نیز اینکه خط برف در ماههای اول فصل بهار اخیراً خیلی به ارتفاعات بالاتر کشیده شده است. البته همهٔ این موارد باید با دادههای دقیق و تصاویر ماهوارهای تحلیل و بررسی شوند. اما در ارزیابی اولیه چنین بهنظر میرسد که تغییراقلیم گلویمان را گرفته و بهشدت فشار آورده است.
از کلاتهزمان به سمت «پاسگاه محیطبانی بینالود» پیچیدیم. در واقع این پاسگاه و محدودهٔ تحت حفاظت آن، هم ازنظر جغرافیای طبیعی و هم ازنظر تقسیمات کشوری در محدودهٔ شهرستان قوچان قرار گرفته است. به همین دلیل برای من خیلی عجیب بود که چگونه مسئولیت آن بر عهدهٔ محیطبانهای دهنهٔ حیدری گذاشته شده است. آن محیطبانهای زحمتکش باید در شیفتهای منظم راهی به طول ۷۵ کیلومتر را، گاه در شرایط سخت زمستانی، طی کنند تا از پاسگاه اصلیشان در حیدری به این پاسگاه برسند. با این دشواری بیگمان نمیتوانند وظایف محیطبانیشان را بهخوبی انجام دهند.
با اینحال، آنها برای اینکه بتوانند در هر صورت کنترلشان را بر آن منطقهٔ تحتحفاظت بهتر انجام دهند، راهِ ماشینرو به داخل منطقهٔ حفاظتشده را با یک درِ نردهای مسدود کرده بودند. کاری که بهنظر نمیرسید راهحل کاملاً مناسبی باشد. کما اینکه موتورسوارانی را دیدیم که توانسته بودند از کنار آن در عبور کرده و وارد منطقهٔ حفاظتشده شوند.
از کلاتهزمان به طرف پاسگاه محیطبانی بینالود پیچیدیم که در فاصلهٔ نهچندان زیادی از آن سولهٔ بسیار بزرگی قرار داشت و اکنون مخروبه بود. گفته میشد آن سوله را روزگاری برای بستهبندی آبمعدنی احداث کردهاند و عجیب بود! زیرا در آن نزدیکی آبی نبود که بخواهد بستهبندی شود! یاد قصهای افتادم که مادرم در زمان کودکی برایم میگفت:
دو برادر بودند. یکی کورِ کور، دیگری اصلاً چشم نداشت. رفتند و رفتند تا رسیدند به دو رودخانه، یکی خشکِ خشک، دیگری اصلًا آب نداشت…
(ادامه دارد)
#نیشابور #قوچمیش #محیط_زیست #محیطبان
#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran
BY 🥀 یک حرف از هزاران

Share with your friend now:
group-telegram.com/yek_harf_az_hezaran/6093