جامعه متوهم
تاریخ ایرانی در دورهی جدید در مواجهه با تاریخ غرب چه امکانهایی داشت و ما چه مواجهات دیگری میتوانستیم داشته باشیم؟
عبدالکریمی: این پرسش بر اساس عقلی انتزاعی و غیرتاریخی صورت گرفته است. در واقع، معنای این پرسش این است که در فضایی ذهنی و غیرتاریخی ما به لحاظ عقلی و منطقی از چه امکاناتی در مواجهه با غرب برخوردار هستیم. آنگاه باز هم بر اساس عقلی انتزاعی، غیرانضمامی و غیرتاریخی میتوانیم بگوییم در مواجهه با غرب ما از سه امکان ذهنی و منطقی برخوردار بوده و هستیم: ۱. انکار تام و تمام غرب و روند مدرنیته ۲. پذیرش کورکورانه و مقلدانة تام و تمام غرب و روند مدرنیته ۳. مواجهة متفکرانه و انتقادی با غرب و مدرنیته در طیفهایی بسیار گوناگون و متکثر.
لیکن مسأله اصلی این است که پرسش مطرح شده پرسشی تاریخی است که باید بر اساس عقل انضمامی و عقل تاریخی، یعنی عقل در تاریخ، و با توجه به شرایط، بافت و سیاق تاریخی جامعة ایرانی به پرسش مذکور پاسخ گفت. در واقعیت تاریخی و با توجه به شرایط عینی و واقعی خود زندگیــ و نه در فضایی ذهنی، اثیری و انتزاعیــ درمییابیم که نه غرب و مدرنیته اموری هستند که به سهولت قابل انکار بوده باشند و نه در تاریخ ما امکان پذیرش مطلق و تام و تمام یا مواجهة متفکرانه و نقادانهای بیش از آن چه متفکران ما تاکنون با غرب و روند مدرنیته صورت دادهاند، اساساً برای ما در گذشته وجود داشته است. لذا، واقع مطلب این است که به لحاظ شرایط تاریخی خود، امکانات تاریخی ما همانی است که در تاریخ ما بروز کرده است و آن را در مواجهههای انکاری سنتگرایان و متولیان رسمی عالم سنت، در غربزدگی منورالفکران و شیفتگان غرب، در تعارضات و آشفتگیهای جنبش مشروطه، در اندیشههای رهبران و مصلحان اجتماعی و متففکرانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی، بازرگان، شریعتی، سروش، فردید، داوری، شایگان، سیدجواد طباطبایی و ... میبینیم.
اما آدمی از این استعداد برخوردار است که به کمک قوة خیال از حال به سوی آینده یا گذشته حرکت کرده، بکوشد در گذشته یا در آینده امکانات یا راههای نرفتة دیگری را جستجو کرده، آنها را برای درسآموزی در زمان حال خویش بیازماید. لذا سخن گفتن از این امر که در گذشته ما به لحاظ نظری از امکانات دیگری برخوردار بودیم بههیچوجه به این معنا نیست که ما ضرورتاً به لحاظ عملی و واقعی نیز از امکان تحقق یک چنین امکاناتی نیز برخوردار بودیم.
ـ در صورت انتخاب هر یک از آن امکانها امروز چه وضعیتی میتوانستیم داشته باشیم؟
عبدالکریمی: این پرسش نیز در ادامة همان پرسش پیشین در فضایی ذهنی، اثیری و غیرتاریخی و بر اساس قوة خیال شکل گرفته است. آری! میتوان در ذهن خود تخیل کرد که اگر هر امکان دیگری عیر از امکانات متحقق شدة تاریخ بالفعل ما متحقق شده بود، تاریخ ما مسیر دیگری را طی کرده بود و وضعیت کنونی ما چیز دیگری بود. فرضاً اگر دیدگاههای سنتگرایان و غربگریزان غلبه یافته بود و برای مثال به جای شیخفضلالله یا امام جمعة تبریز این روشنفکرانی از سنخ ملکم خان یا تقیزاده به پای دار رفته بودند ما تجربهای از نوع جمهوری اسلامی را چند دهه زودتر از وقوع انقلاب ایران تجربه کرده بودیم یا اگر روشنفکرانی چون آلاحمد و شریعتی ظهور نمییافتند شاید ما مسیری چون مسیر ترکیه را بسیار زودتر از همسایة غربی خود میپیمودیم. اما همة این ارزیابیها غیرواقعبینانه و صرفاً بر اساس قوة خیال، حدس و گمان و تخیلهای ذهنی است. واقعیت امر همان امکاناتی است که در تاریخ ما ظهور یافته است. این سخن به هیچوجه به منزلة دفاع از جبراندیشی تاریخی و دفاع از پوزیتیویسم تاریخیــ به این معنا که هر چه در تاریخ روی داده است درست بوده و باید رویداده باشدــ نیست بلکه صرفاً دعوت به این امر است که ما باید با عقل انضمامی و تاریخی و نه عقل انتزاعی و غیرتاریخی بیندیشیم و نیز نباید اموری غیرممکن، توهمی و آرزومندانة محض را بر اساس نوعی ارادهگرایی جانشین واقعیت سترگ جهان کنونی خود سازیم. همة سخن بنده در این است که ما باید از واقعیتها به سوی آرمانها و ایدهآلها حرکت کنیم و نه برعکس. حرکت از سوی مفاهیم، اندیشهها،آمال و آرزوها و ایدهآلها به سوی واقعیتها از اوصاف بارز اندیشههای ایدئولوژیک و ولونتاریستیک (ارادهگرایانه) است که در نهایت با شکستهای سهمگینی مواجه شده و خواهند شد و جوامع به دنبال این شکستها هزینههای بسیار سنگین مادی، معنوی و انسانی پرداخت کرده و خواهند کرد و با آلام و رنجهای بسیار زیادی مواجه شده و خواهند شد که هیچکســ حتی در میان همان گروهها و جریاناتی که با تمام وجود از ارزشها و اندیشههای ایدئولوژیک حمایت کرده و حدیث آرزومندیهای خویش را دهههای طولانی فریاد میکشیدند و حلقوم هر مخالفی را در سینهاش خفه میکردندــ مسئولیت این شکستها، پرداخت هزینهها، مصائب، دردها و رنجها را بر
تاریخ ایرانی در دورهی جدید در مواجهه با تاریخ غرب چه امکانهایی داشت و ما چه مواجهات دیگری میتوانستیم داشته باشیم؟
عبدالکریمی: این پرسش بر اساس عقلی انتزاعی و غیرتاریخی صورت گرفته است. در واقع، معنای این پرسش این است که در فضایی ذهنی و غیرتاریخی ما به لحاظ عقلی و منطقی از چه امکاناتی در مواجهه با غرب برخوردار هستیم. آنگاه باز هم بر اساس عقلی انتزاعی، غیرانضمامی و غیرتاریخی میتوانیم بگوییم در مواجهه با غرب ما از سه امکان ذهنی و منطقی برخوردار بوده و هستیم: ۱. انکار تام و تمام غرب و روند مدرنیته ۲. پذیرش کورکورانه و مقلدانة تام و تمام غرب و روند مدرنیته ۳. مواجهة متفکرانه و انتقادی با غرب و مدرنیته در طیفهایی بسیار گوناگون و متکثر.
لیکن مسأله اصلی این است که پرسش مطرح شده پرسشی تاریخی است که باید بر اساس عقل انضمامی و عقل تاریخی، یعنی عقل در تاریخ، و با توجه به شرایط، بافت و سیاق تاریخی جامعة ایرانی به پرسش مذکور پاسخ گفت. در واقعیت تاریخی و با توجه به شرایط عینی و واقعی خود زندگیــ و نه در فضایی ذهنی، اثیری و انتزاعیــ درمییابیم که نه غرب و مدرنیته اموری هستند که به سهولت قابل انکار بوده باشند و نه در تاریخ ما امکان پذیرش مطلق و تام و تمام یا مواجهة متفکرانه و نقادانهای بیش از آن چه متفکران ما تاکنون با غرب و روند مدرنیته صورت دادهاند، اساساً برای ما در گذشته وجود داشته است. لذا، واقع مطلب این است که به لحاظ شرایط تاریخی خود، امکانات تاریخی ما همانی است که در تاریخ ما بروز کرده است و آن را در مواجهههای انکاری سنتگرایان و متولیان رسمی عالم سنت، در غربزدگی منورالفکران و شیفتگان غرب، در تعارضات و آشفتگیهای جنبش مشروطه، در اندیشههای رهبران و مصلحان اجتماعی و متففکرانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی، بازرگان، شریعتی، سروش، فردید، داوری، شایگان، سیدجواد طباطبایی و ... میبینیم.
اما آدمی از این استعداد برخوردار است که به کمک قوة خیال از حال به سوی آینده یا گذشته حرکت کرده، بکوشد در گذشته یا در آینده امکانات یا راههای نرفتة دیگری را جستجو کرده، آنها را برای درسآموزی در زمان حال خویش بیازماید. لذا سخن گفتن از این امر که در گذشته ما به لحاظ نظری از امکانات دیگری برخوردار بودیم بههیچوجه به این معنا نیست که ما ضرورتاً به لحاظ عملی و واقعی نیز از امکان تحقق یک چنین امکاناتی نیز برخوردار بودیم.
ـ در صورت انتخاب هر یک از آن امکانها امروز چه وضعیتی میتوانستیم داشته باشیم؟
عبدالکریمی: این پرسش نیز در ادامة همان پرسش پیشین در فضایی ذهنی، اثیری و غیرتاریخی و بر اساس قوة خیال شکل گرفته است. آری! میتوان در ذهن خود تخیل کرد که اگر هر امکان دیگری عیر از امکانات متحقق شدة تاریخ بالفعل ما متحقق شده بود، تاریخ ما مسیر دیگری را طی کرده بود و وضعیت کنونی ما چیز دیگری بود. فرضاً اگر دیدگاههای سنتگرایان و غربگریزان غلبه یافته بود و برای مثال به جای شیخفضلالله یا امام جمعة تبریز این روشنفکرانی از سنخ ملکم خان یا تقیزاده به پای دار رفته بودند ما تجربهای از نوع جمهوری اسلامی را چند دهه زودتر از وقوع انقلاب ایران تجربه کرده بودیم یا اگر روشنفکرانی چون آلاحمد و شریعتی ظهور نمییافتند شاید ما مسیری چون مسیر ترکیه را بسیار زودتر از همسایة غربی خود میپیمودیم. اما همة این ارزیابیها غیرواقعبینانه و صرفاً بر اساس قوة خیال، حدس و گمان و تخیلهای ذهنی است. واقعیت امر همان امکاناتی است که در تاریخ ما ظهور یافته است. این سخن به هیچوجه به منزلة دفاع از جبراندیشی تاریخی و دفاع از پوزیتیویسم تاریخیــ به این معنا که هر چه در تاریخ روی داده است درست بوده و باید رویداده باشدــ نیست بلکه صرفاً دعوت به این امر است که ما باید با عقل انضمامی و تاریخی و نه عقل انتزاعی و غیرتاریخی بیندیشیم و نیز نباید اموری غیرممکن، توهمی و آرزومندانة محض را بر اساس نوعی ارادهگرایی جانشین واقعیت سترگ جهان کنونی خود سازیم. همة سخن بنده در این است که ما باید از واقعیتها به سوی آرمانها و ایدهآلها حرکت کنیم و نه برعکس. حرکت از سوی مفاهیم، اندیشهها،آمال و آرزوها و ایدهآلها به سوی واقعیتها از اوصاف بارز اندیشههای ایدئولوژیک و ولونتاریستیک (ارادهگرایانه) است که در نهایت با شکستهای سهمگینی مواجه شده و خواهند شد و جوامع به دنبال این شکستها هزینههای بسیار سنگین مادی، معنوی و انسانی پرداخت کرده و خواهند کرد و با آلام و رنجهای بسیار زیادی مواجه شده و خواهند شد که هیچکســ حتی در میان همان گروهها و جریاناتی که با تمام وجود از ارزشها و اندیشههای ایدئولوژیک حمایت کرده و حدیث آرزومندیهای خویش را دهههای طولانی فریاد میکشیدند و حلقوم هر مخالفی را در سینهاش خفه میکردندــ مسئولیت این شکستها، پرداخت هزینهها، مصائب، دردها و رنجها را بر
عهده نخواهد گرفت و کمتر کسانی در میان آنان یافت خواهند شد که از این صداقت و شجاعت انقلابی (!) برخوردار باشند که به سهم خویش در این شکستها و در ظهور این دردها و رنجهای عظیم انسانی معترف باشند.
ـ وضعیت الان ما به لحاظ تاریخی چگونه وضعیتی است؟ آیا ما راهی جز غربیشدن میتوانیم داشته باشیم؟ غربیشدن چه چشماندازی برای ما دارد؟ و آیا به خروج از آن نیز میتوان فکر کرد؟
عبدالکریمی: وضعیت ما بسیار بسیار اسفبارتر و فاجعهآمیزتر از آن است که اصحاب تئولوژی، ایدئولوژی و قدرت در توهمات خویش میپندارند. به لحاط تاریخی ما از عالم سنتی خود رانده و در رسیدن به عالم مدرن و پسامدرن واماندهایم. لذا ما اسیر نوعی بیتاریخی، بیهویتی، سرگردان، گمکرده راه و بیخانمان هستیم. پرسیدهاید: «آیا ما راهی جز غربیشدن میتوانیم داشته باشیم؟» این پرسش بر اساس یک توهم شکل گرفته است که تو گویی «ما در برابر غربیم». وقتی از مدرنیتة غربی صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم که از روندی صحبت میکنیم که از حدود قرن سیزدهم (همزمان با پایان جنگهای صلیبی) با جریانی به نام بازار کالاـپول ابتدا در بخشهایی از اروپا به وجود آمد که محصول ارادة سیاسی یا ایدئولوژی معینی نبود بلکه نتیجة تحولات طبیعی حیات اجتماعی و تاریخی و بروز نتایج و پیامدهای این تحولات بود. به تدریج روند مدرنیته ابتدا در خود اروپا و سپس در سراسر جهان تمام کارکردهای زندگی هزارانسالة بشر را در همة عرصههای زندگی فنی، اقتصادی، فردی، اجتماعی، اخلاقی، دینی، خانوادگی، هنری، حقوقی، سیاسی و ... تغییر داد و همة ساختارهای کهن را فروشکست و بر فهم انسان از جهان، خویشتن و دیگری اثر گذارد. البته، گاه نبوغ فیلسوفان و متفکران در مورد فهم و پیشیابی وضعیت مدرن از خود تحولات اجتماعی و تاریخی پیشی میگرفت و بر جهت و سرعت روند مدرنیته اثر مثبت میگذاشت و گاه نیز اندیشههای آنان به نیروی مقاومت در مقابل روند شتابان مدرنیته تبدیل میشد و میراثهای کهن ذهنی و میرا را به نحوی اجالی حیاتی تصنعی میبخشید. اما باید توجه داشت که برای همة جوامع جهان عدم ورود به چنبرة روند مدرنیته و کارکردهای بازار و مبادلات کالاـپول امری ممتنع و غیرممکن و نه امری ارادی و اختیاری بوده است.
لذا ما ایرانیان نیز بیش از دو قرن است که به نحوی ناخودآگاه به مسیر تاریخ جهانی و تاریخ مدرنیتة غربی پیوستهایم و همین غفلت و ناخودآگاهی است که مسأله را برای ما بغرنج، پیچیده و دردناک کرده است. به لحاظ فکری و نظری، در این چند دهة اخیر ما نیزــ بسیار بیش از گذشتهــ به تبع جوامع مدرن غربی امر ایدهال و والا را به امر رئال، و امر قدسی را به امر عرفی، و دین را به ایدئولوژی و گفتمان قدرت تبدیل کرده و با تفسیر ماتریالیستیک از دیانت، معنویت، اسلام و تشیع عزیز زمینههای خشم جامعه، بهخصوص نسل جوان را نسبت به سنت و هویت تاریخی خویش و در غلیتدن به آغوش غرب و متافیزیک غربی فراهم ساختهایم و سکولاریسم و نیهیلیسم جهان کنونی را تا عمیقترین لایههای وجودی این جامعه بسط دادهایم تا آنجا که زمینههای مرگ اخلاق و به تبع آن مرگ انسان را در یکی از اخلاقیترین و انسانیترین فرهنگهای بشریــ یعنی فرهنگ و سنت ایرانیــ آنچنان فراهم آوردهایم که هر گونه ندایی برای دعوت به بازاندیشی در خصوص سنت تاریخی و بازیابی ریشههای هویت خویشتن به منزلة حرکتی ارتجاعی و ضدانسانی پیشاپیش محکوم گشته و در سینه خفه میگردد.
در خصوص بخش دیگر پرسشتان باید عرض کنم که اگر مراد از غربی شدن از بین رفتن رازآلودی هستی، عرفی دیدن جهان، سکولار شدن معرفت، تبدیل امر قدسی به امر عرفی و تنزل امر والا تا سطح امر رئال، جانشین شدن قدرت به جای حقیقت، نشستن سود به جای ارزش و فضیلت، زیستن در زمان حال و فراموشی مقولة ابدیت، پایان یافتن جامعهگرایی و سیطرة فردگرایی و تبدیل فرد به منزلة اتمهای اجتماعی، حاکمیت عقل ابزاری و مناسبات ابزاری به جای عقل تفهمی و مناسبات انسانی، تبدیل انسان به گرگ انسان، و ... باشد، جامعة ما از دو قرن پیش در این مسیر قرار گرفته است و در این چند دهة بعد از انقلاب این مسیر را با سرعت، شدّت و حدّت بیشتری طی کرده، انقلاب ایران را باید مرحلهای تازه و جدی در روند غربی شدن، مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون جامعهمان تلقی کرد. اما اگر مراد از غربی شدن رسیدن به عقلگرایی، تجربهگرایی، شکاکیت، استفاده از عقل ابزاری در ادارة امور جامعه، رشد فردگرایی به معنای به رسمیت شناختن حوزة خصوصی افراد و بر پایة آن رشد ارزشهای فردی و لیبرالی، رشد دمکراسی و نهادهای دمکراتیک، توجه به روند منطقی، علمی و تکنولوژیک شدن فرایندهای حیات اجتماعی و ... باشد، ما در نیل بدانها واماندهایم و به همین دلیل در میانة جامعة سنتی و جامعة مدرن سرگردان و پریشانیم.
ـ وضعیت الان ما به لحاظ تاریخی چگونه وضعیتی است؟ آیا ما راهی جز غربیشدن میتوانیم داشته باشیم؟ غربیشدن چه چشماندازی برای ما دارد؟ و آیا به خروج از آن نیز میتوان فکر کرد؟
عبدالکریمی: وضعیت ما بسیار بسیار اسفبارتر و فاجعهآمیزتر از آن است که اصحاب تئولوژی، ایدئولوژی و قدرت در توهمات خویش میپندارند. به لحاط تاریخی ما از عالم سنتی خود رانده و در رسیدن به عالم مدرن و پسامدرن واماندهایم. لذا ما اسیر نوعی بیتاریخی، بیهویتی، سرگردان، گمکرده راه و بیخانمان هستیم. پرسیدهاید: «آیا ما راهی جز غربیشدن میتوانیم داشته باشیم؟» این پرسش بر اساس یک توهم شکل گرفته است که تو گویی «ما در برابر غربیم». وقتی از مدرنیتة غربی صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم که از روندی صحبت میکنیم که از حدود قرن سیزدهم (همزمان با پایان جنگهای صلیبی) با جریانی به نام بازار کالاـپول ابتدا در بخشهایی از اروپا به وجود آمد که محصول ارادة سیاسی یا ایدئولوژی معینی نبود بلکه نتیجة تحولات طبیعی حیات اجتماعی و تاریخی و بروز نتایج و پیامدهای این تحولات بود. به تدریج روند مدرنیته ابتدا در خود اروپا و سپس در سراسر جهان تمام کارکردهای زندگی هزارانسالة بشر را در همة عرصههای زندگی فنی، اقتصادی، فردی، اجتماعی، اخلاقی، دینی، خانوادگی، هنری، حقوقی، سیاسی و ... تغییر داد و همة ساختارهای کهن را فروشکست و بر فهم انسان از جهان، خویشتن و دیگری اثر گذارد. البته، گاه نبوغ فیلسوفان و متفکران در مورد فهم و پیشیابی وضعیت مدرن از خود تحولات اجتماعی و تاریخی پیشی میگرفت و بر جهت و سرعت روند مدرنیته اثر مثبت میگذاشت و گاه نیز اندیشههای آنان به نیروی مقاومت در مقابل روند شتابان مدرنیته تبدیل میشد و میراثهای کهن ذهنی و میرا را به نحوی اجالی حیاتی تصنعی میبخشید. اما باید توجه داشت که برای همة جوامع جهان عدم ورود به چنبرة روند مدرنیته و کارکردهای بازار و مبادلات کالاـپول امری ممتنع و غیرممکن و نه امری ارادی و اختیاری بوده است.
لذا ما ایرانیان نیز بیش از دو قرن است که به نحوی ناخودآگاه به مسیر تاریخ جهانی و تاریخ مدرنیتة غربی پیوستهایم و همین غفلت و ناخودآگاهی است که مسأله را برای ما بغرنج، پیچیده و دردناک کرده است. به لحاظ فکری و نظری، در این چند دهة اخیر ما نیزــ بسیار بیش از گذشتهــ به تبع جوامع مدرن غربی امر ایدهال و والا را به امر رئال، و امر قدسی را به امر عرفی، و دین را به ایدئولوژی و گفتمان قدرت تبدیل کرده و با تفسیر ماتریالیستیک از دیانت، معنویت، اسلام و تشیع عزیز زمینههای خشم جامعه، بهخصوص نسل جوان را نسبت به سنت و هویت تاریخی خویش و در غلیتدن به آغوش غرب و متافیزیک غربی فراهم ساختهایم و سکولاریسم و نیهیلیسم جهان کنونی را تا عمیقترین لایههای وجودی این جامعه بسط دادهایم تا آنجا که زمینههای مرگ اخلاق و به تبع آن مرگ انسان را در یکی از اخلاقیترین و انسانیترین فرهنگهای بشریــ یعنی فرهنگ و سنت ایرانیــ آنچنان فراهم آوردهایم که هر گونه ندایی برای دعوت به بازاندیشی در خصوص سنت تاریخی و بازیابی ریشههای هویت خویشتن به منزلة حرکتی ارتجاعی و ضدانسانی پیشاپیش محکوم گشته و در سینه خفه میگردد.
در خصوص بخش دیگر پرسشتان باید عرض کنم که اگر مراد از غربی شدن از بین رفتن رازآلودی هستی، عرفی دیدن جهان، سکولار شدن معرفت، تبدیل امر قدسی به امر عرفی و تنزل امر والا تا سطح امر رئال، جانشین شدن قدرت به جای حقیقت، نشستن سود به جای ارزش و فضیلت، زیستن در زمان حال و فراموشی مقولة ابدیت، پایان یافتن جامعهگرایی و سیطرة فردگرایی و تبدیل فرد به منزلة اتمهای اجتماعی، حاکمیت عقل ابزاری و مناسبات ابزاری به جای عقل تفهمی و مناسبات انسانی، تبدیل انسان به گرگ انسان، و ... باشد، جامعة ما از دو قرن پیش در این مسیر قرار گرفته است و در این چند دهة بعد از انقلاب این مسیر را با سرعت، شدّت و حدّت بیشتری طی کرده، انقلاب ایران را باید مرحلهای تازه و جدی در روند غربی شدن، مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون جامعهمان تلقی کرد. اما اگر مراد از غربی شدن رسیدن به عقلگرایی، تجربهگرایی، شکاکیت، استفاده از عقل ابزاری در ادارة امور جامعه، رشد فردگرایی به معنای به رسمیت شناختن حوزة خصوصی افراد و بر پایة آن رشد ارزشهای فردی و لیبرالی، رشد دمکراسی و نهادهای دمکراتیک، توجه به روند منطقی، علمی و تکنولوژیک شدن فرایندهای حیات اجتماعی و ... باشد، ما در نیل بدانها واماندهایم و به همین دلیل در میانة جامعة سنتی و جامعة مدرن سرگردان و پریشانیم.
❤1
پرسیدهاید «آیا به خروج از این مسیر میتوان اندیشید؟» باز هم این پرسش بر اساس عقلی انتزاعی صورت گرفته است. پاسخ آن نیز بر اساس عقل انتزاعی این است: آری! علیالاصول و به لحاظ ذهنی و منطقی میتوان در خصوص برونشد از این مسیر و از روند هر چه بیشتر غربی شدن جامعهمان اندیشید. اما در عمل و با توجه به شرایط کنونی که با سونامیای از تخریب و ویرانی مواجهایم ما همچون پر کاهی میمانیم که طوفان حوادث ما را به نحوی ناخواسته و ناخودآگاه و در فرآیندی از بیارادگی و نااندیشگی به هر سو سوق میدهد. در شرایط کنونی، قبل از هر چیز ما باید موقعیت کنونی خود را تشخیص دهیم. مهمترین مسألة جامعة کنونی ما این است: ما ایر انیان امروز دچار نوعی توهمایم. ما هنوز صورت مسألة اصلی خویش را تشخیص ندادهایم. ما متوهمانه خود را یک قدرت برمیشماریم در حالی که به ضعیفترین مراحل تاریخ خود سوق یافتهایم. ما به منابع قدرت مدرن دسترسی نداریم لیکن بر اساس نوعی توهم میپنداریم که با اسب چوبین ایدئولوژی و با شعارها و رجزخوانیهای سیاسی میتوانیم در برابر قدرت واقعی تمدن غرب که بر اساس منابع قدرت مدرن شکل، یعنی تکنولوژی، عقلانیت تکنولوژیک و نظام عقلانی سازمان اجتماعی کار، شکل گرفته است، ایستادگی کنیم. هنوز نگاه ما به شکاف و فاصلة عظیم خودمان با جوامع مدرن کنونی گشوده نشده است و تصور میکنیم این شکاف به این سادگی پرشدنی است. نمیگویم این شکاف بههیچوجه و علیالاصول عبورکردنی نیست اما مخالفتم با این توهم است که ما با جدی نگرفتن تفکر اصیل و با حاکمیت بخشیدن به پوپولیسم، عوامزدگی و عوامگرایی و با انحصارطلبی، همة سرمایههای مادی و معنوی و انسانی را به نابودی کشاندهایم و از حل سادهترین مسائل زندگی روزمرة خویش واماندهایم و از بالاترین سطح تورم جهان برخورداریم و تودهها را در زیر بار فشار زندگی له و نابود کردهایم آنگاه از تأسیس تمدن نوین اسلامی، دینیسازی علوم جدید و اسلامیسازی علوم انسانی و مدیریت جهانی و ... سخن میگوییم! بنابراین، نخستین گام ما برای برونشد از وضعیت کنونی باید مبارزه برای خروج از توهم و دیدن واقعیات موجود جهان و واقعیات خودمان باشد. تا ارادة معطوف به فهم واقعیات جهان و واقعیات خودمانــ همانگونه که هست و نه آنگونه که میخواهیم باشیم یا وانمود میکنیم که هستیمــ در ما شکل نگیرد از روند انحطاط رهایی نخواهیم یافت. ما هنوز به مرحلة طرح پرسشهای راستین سوق نیافتهایم و با طرح شبهمسائل به جای مسائل حقیقی مسیر خویش را به بیراه هتر از پیش سوق میدهیم.
نقدی بر ایده «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» دکتر سیدجواد طباطبایی در تحلیل وقایع اخیر ایران
مصایب نگاه تجددمآبانه و اروپاسالارانه
عبدالکریمی: طباطبایی به دلیل تن دادن به منطق شرق شناسانه و اروپا محور نمی تواند تاریخ ما را به درستی مفهوم سازی کند
منتشر شده در روزنامه ایران، شماره هشت هزار و صد و بیست و نه، ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
ضمن احترام به شخصیت علمی و تلاشهای نظری دکتر سید جواد طباطبایی، میکوشم در خصوص اظهارات ایشان پیرامون وقایع و ناآرامیهای اخیر و طرح ایده «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» نکاتی را طرحکنم:
به نظر میرسد که مواجهه دکتر طباطبایی با سنت تاریخی ما بیش از آنکه مواجههای فلسفی باشد، مواجههای ایدئولوژیک است. ایشان در واقع تجدد و عقل مدرن را مطلق میکنند و از چشمانداز خرد یونانی، تجدد و مدرنیته به جامعه و تاریخ ما مینگرند و هر آنچه که ما را به تجدد نزدیککند از عوامل رشد و بالندگی تاریخ ما و هرآنچه که ما را از تجدد دور کند، عامل انحطاط ما میدانند. در واقع دکتر طباطبایی، به منطق شرقشناسان تن دادهاند، و نگاهشان اروپامحور است و به همین دلیل، علیرغم احترامی که برای تلاشهای سترگ ایشان قائلم، لیکن باید اظهار کنم که ایشان نمیتوانند تاریخ ما را به درستی مفهومسازی کرده و به درستی به سرشت خرد ایرانی نزدیک شوند. در این راستا، ایشان تمام مؤلفههایی که قوامبخش هویت و خرد ایرانی است، اعم از تفسیر معنوی از جهان، عرفان و خرد دینی ایرانی، را عامل انحطاط تلقی میکنند. دکتر طباطبایی اصلاً نتوانستهاند به این حقیقت نزدیکشوند که ایران یکی از کانونهای معنوی جهان است. درواقع، اگر این خرد معنوی را از ایران حذفکنیم، چیزی از ایرانیت باقی نمیماند. به دلیلِ همین نادیدهگرفتن خرد و هویت خاص و معنوی ایرانی است که ایشان سرمایههای بزرگ فرهنگی و اجتماعیایی چون شریعتی یا فردید یا فهم اندیشمندانی چون هانری کربن از ایران به منزلۀ یک سنت عظیم تاریخی و نوعی انتولوژی را، به تبع پوپولیسم حاکم بر جامعه، مورد سختترین و تلخترین حملات قرار میدهند. به نظر من، بیتردید، کربن، شریعتی و فردید، علیرغم انتقادات بسیاری که احیاناً میتوان به آنها داشت، ایران را به عنوان یکی از بزرگترین کانونهای معنوی جهان درککرده، به خرد و امر ایرانی نزدیکترند.
متأسفانه نگاه تجددمآبانه، شرقشناسانه، و منطق اروپاسالارانۀ دکتر طباطبایی عزیز خود را در تحلیل مسائل اخیر نیز نشان داد. من میتوانم با آقای دکتر طباطبایی همسو و همدل باشم که جامعه جدیدی در ایران در حال شکلگیری است و ایران جدیدی متولد شدهاست. اما به گمانم ما با دومین شکاف تمدنی خودمان مواجه شدهایم بدین معنا که اگر با رویارویی با مدرنیته در صدر تاریخ مشروطه و قبل از آن وجدان اجتماعیـتاریخی ما شکاف برداشت و برج و باروهای قلعه ایمان سنتی برسر سوبژه مدرن نوظهور ایرانی ویران شد، امروز با ظهور جهان پسامدرن، ما با دومین شکاف تمدنیمان مواجه هستیم و همگام با نسلهای جدید دومین شکاف و گسست تاریخی و تمدنیمان از میراث، سنت، زیستجهان سنتی و هویت ملی و تاریخیمان تجربهمیشود. البته ما امروز فقط شاهد نوعی شکاف و گسست تاریخی نیستیم، بلکه نوعی خشم، کینه، نفرت و طغیان نسبت به هویت اجتماعیـتاریخی و میراث و مآثر ما ظهور یافته است. با انقلاب سال 1357، که قرار بود نوعی بازگشت به خویش صورت گیرد، متأسفانه به دلیل بسیاری عوامل داخلی همچون حاکمیت فرهنگ جهل و ظاهرپرستی مذهبی، انحصارگرایی دینی و تفسیر ایدئولوژیک از دین در قرائتهای رسمی از امر دینی، تجسم مادی بخشیدن به ارزشهای بزرگ باطنی و معنوی و عدم درک حقیقت خرد ایرانی و همسوییهای این عوامل بومی با عوامل جهانیای چون ظهور جهان پسامدرن، بسط سوبژکتیویسم متافیزیکی و دومین انقلاب صنعتی، یعنی تحولات در فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و شکلگیری شبکههای جهانی شاهد بروز نوعی خودزنی و خشم و نفرت نسبت به هر آن چیزی هستیم که متعلق به خودمان است، خشم و نفرتی که به لحاظ اجتماعی و روانشناختی کاملاً قابل فهم است لیکن به لحاظ متافیزیکی و تاریخی بههیچوجه قابل تأیید نیست.
در همینجا، باید متذکر شوم که هیچ یک از جریانات فکری و اجتماعی ما، اعم از حوزههای علمیه، گفتمان انقلاب، حاکمیت سیاسی و نیز دانشگاهها، روشنفکران و اپوزیسیون ما از جمله خود دکتر طباطبایی و اندیشههای ایشان به هیچ وجه آمادگی مواجهه با بحرانهای ایران جدید را نداشته و نداریم. متأسفانه، اپوزیسیون ما و اکثر قریب به اتفاق روشنفکران از جمله آقای دکتر سیدجواد طباطباییِ بزرگ نیز، که همواره کوشیدهاند بر خلاف روشنفکران، مواجههای فلسفی با مسائل داشته، از رویکردهای سطحی و ایدئولوژیک فاصله گیرند، اسیر مواجههای احساسی و ایدئولوژیک با جامعه ایران شده، به تمامی به فراواقعیت (hyper-reality) در معنای بودریاری کلمه تن
مصایب نگاه تجددمآبانه و اروپاسالارانه
عبدالکریمی: طباطبایی به دلیل تن دادن به منطق شرق شناسانه و اروپا محور نمی تواند تاریخ ما را به درستی مفهوم سازی کند
منتشر شده در روزنامه ایران، شماره هشت هزار و صد و بیست و نه، ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
ضمن احترام به شخصیت علمی و تلاشهای نظری دکتر سید جواد طباطبایی، میکوشم در خصوص اظهارات ایشان پیرامون وقایع و ناآرامیهای اخیر و طرح ایده «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» نکاتی را طرحکنم:
به نظر میرسد که مواجهه دکتر طباطبایی با سنت تاریخی ما بیش از آنکه مواجههای فلسفی باشد، مواجههای ایدئولوژیک است. ایشان در واقع تجدد و عقل مدرن را مطلق میکنند و از چشمانداز خرد یونانی، تجدد و مدرنیته به جامعه و تاریخ ما مینگرند و هر آنچه که ما را به تجدد نزدیککند از عوامل رشد و بالندگی تاریخ ما و هرآنچه که ما را از تجدد دور کند، عامل انحطاط ما میدانند. در واقع دکتر طباطبایی، به منطق شرقشناسان تن دادهاند، و نگاهشان اروپامحور است و به همین دلیل، علیرغم احترامی که برای تلاشهای سترگ ایشان قائلم، لیکن باید اظهار کنم که ایشان نمیتوانند تاریخ ما را به درستی مفهومسازی کرده و به درستی به سرشت خرد ایرانی نزدیک شوند. در این راستا، ایشان تمام مؤلفههایی که قوامبخش هویت و خرد ایرانی است، اعم از تفسیر معنوی از جهان، عرفان و خرد دینی ایرانی، را عامل انحطاط تلقی میکنند. دکتر طباطبایی اصلاً نتوانستهاند به این حقیقت نزدیکشوند که ایران یکی از کانونهای معنوی جهان است. درواقع، اگر این خرد معنوی را از ایران حذفکنیم، چیزی از ایرانیت باقی نمیماند. به دلیلِ همین نادیدهگرفتن خرد و هویت خاص و معنوی ایرانی است که ایشان سرمایههای بزرگ فرهنگی و اجتماعیایی چون شریعتی یا فردید یا فهم اندیشمندانی چون هانری کربن از ایران به منزلۀ یک سنت عظیم تاریخی و نوعی انتولوژی را، به تبع پوپولیسم حاکم بر جامعه، مورد سختترین و تلخترین حملات قرار میدهند. به نظر من، بیتردید، کربن، شریعتی و فردید، علیرغم انتقادات بسیاری که احیاناً میتوان به آنها داشت، ایران را به عنوان یکی از بزرگترین کانونهای معنوی جهان درککرده، به خرد و امر ایرانی نزدیکترند.
متأسفانه نگاه تجددمآبانه، شرقشناسانه، و منطق اروپاسالارانۀ دکتر طباطبایی عزیز خود را در تحلیل مسائل اخیر نیز نشان داد. من میتوانم با آقای دکتر طباطبایی همسو و همدل باشم که جامعه جدیدی در ایران در حال شکلگیری است و ایران جدیدی متولد شدهاست. اما به گمانم ما با دومین شکاف تمدنی خودمان مواجه شدهایم بدین معنا که اگر با رویارویی با مدرنیته در صدر تاریخ مشروطه و قبل از آن وجدان اجتماعیـتاریخی ما شکاف برداشت و برج و باروهای قلعه ایمان سنتی برسر سوبژه مدرن نوظهور ایرانی ویران شد، امروز با ظهور جهان پسامدرن، ما با دومین شکاف تمدنیمان مواجه هستیم و همگام با نسلهای جدید دومین شکاف و گسست تاریخی و تمدنیمان از میراث، سنت، زیستجهان سنتی و هویت ملی و تاریخیمان تجربهمیشود. البته ما امروز فقط شاهد نوعی شکاف و گسست تاریخی نیستیم، بلکه نوعی خشم، کینه، نفرت و طغیان نسبت به هویت اجتماعیـتاریخی و میراث و مآثر ما ظهور یافته است. با انقلاب سال 1357، که قرار بود نوعی بازگشت به خویش صورت گیرد، متأسفانه به دلیل بسیاری عوامل داخلی همچون حاکمیت فرهنگ جهل و ظاهرپرستی مذهبی، انحصارگرایی دینی و تفسیر ایدئولوژیک از دین در قرائتهای رسمی از امر دینی، تجسم مادی بخشیدن به ارزشهای بزرگ باطنی و معنوی و عدم درک حقیقت خرد ایرانی و همسوییهای این عوامل بومی با عوامل جهانیای چون ظهور جهان پسامدرن، بسط سوبژکتیویسم متافیزیکی و دومین انقلاب صنعتی، یعنی تحولات در فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و شکلگیری شبکههای جهانی شاهد بروز نوعی خودزنی و خشم و نفرت نسبت به هر آن چیزی هستیم که متعلق به خودمان است، خشم و نفرتی که به لحاظ اجتماعی و روانشناختی کاملاً قابل فهم است لیکن به لحاظ متافیزیکی و تاریخی بههیچوجه قابل تأیید نیست.
در همینجا، باید متذکر شوم که هیچ یک از جریانات فکری و اجتماعی ما، اعم از حوزههای علمیه، گفتمان انقلاب، حاکمیت سیاسی و نیز دانشگاهها، روشنفکران و اپوزیسیون ما از جمله خود دکتر طباطبایی و اندیشههای ایشان به هیچ وجه آمادگی مواجهه با بحرانهای ایران جدید را نداشته و نداریم. متأسفانه، اپوزیسیون ما و اکثر قریب به اتفاق روشنفکران از جمله آقای دکتر سیدجواد طباطباییِ بزرگ نیز، که همواره کوشیدهاند بر خلاف روشنفکران، مواجههای فلسفی با مسائل داشته، از رویکردهای سطحی و ایدئولوژیک فاصله گیرند، اسیر مواجههای احساسی و ایدئولوژیک با جامعه ایران شده، به تمامی به فراواقعیت (hyper-reality) در معنای بودریاری کلمه تن
روزنامه ایران
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و بیست و نه - صفحه ۲۰
سایت مطبوعاتی روزنامه ایران - موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران
داده، تسلیم برساختهای رسانهای دستگاه امپراطوریهای دروغ وابسته به نظام سلطۀ جهانی شدند.
دکتر طباطبایی عزیز، دراین چند دهه فعالیتهای علمی و نظریشان، همچون بسیاری از روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون ما، هیچگاه چشمانشان به واقعیت نیهیلیسم دوران جدید گشودهنشد و بالطبع در حوادث اخیر نیز نتوانستند بسط نهیلیسم را در سطح جهانی و ملی ببینند.
آیا من خواهان دفاع و توجیه وضعیت موجود کشور هستم؟ بههیچوجه! بههیچوجه! بههیچوجه!
به اعتقاد من، ما اسیر دو گونه نیهیلیسم هستیم: نیهیلیسم تئولوژیک که زمینهساز بسط و طغیان نیهیلیسم مدرن شدهاست و شریعتی چه زیبا دریافت که همواره «استحمار کهنه زمینهساز رشد و گسترش استحمار نو شدهاست». لذا جامعه امروز ما اسیر یک دوقطبی و درگیر نزاع میان دو گونه نیهیلیسم سنتی و مدرن است و هیچیک از این دو قطب نمیتواند رهگشای بنبستهای کنونی جامعه ما و پاسخگوی بحرانهایی باشد که ایرانِجدید با آنها مواجهخواهدبود.
دکتر سیدجواد طباطبایی تحت تأثیر فضاهای رسانهای، شرایط ایران را شرایط انقلابی دیدند، غافل از اینکه اولاً، پدیدار انقلاب، پدیداری قرن هجدهمی، نوزدهمی و تا سه ربع اول قرن بیستمی بود و در روزگار ما و در قرن بیستویکم، پدیدار انقلاب از قاموس فرهنگ بشری پاک شدهاست. انقلاب پدیدهای متعلق به دوران مدرنیته متقدم است و ما امروز در دوران مدرنیته متأخر (جهان پساصنعتی و پسامدرن) بسر میبریم و متأسفانه اکثر روشنفکران، اپوزیسیون و کنشگران سیاسی و اجتماعی ما، هنوز در فضای دوران مدرنیتۀ متقدم نفس میکشند، بیخبر از آنکه احکام و قواعد بازی تغییراتی اساسی یافته است. در روزگار ما، به خصوص با قدرت فوقالعاده یافتن ارتشهای جهان به واسطۀ تکنولوژیهای جدید و نیز به دلیل بسط فردگرایی و اتمیزه شدن انسانها و فروپاشی نظامهای ارزشی و ایدئولوژیک، پدیدار انقلاب اساساً و علی الاصول امکانپذیر نیست.
حتی اگر با این مقدمه نیز موافق نباشیم و پدیدار انقلاب را امکانپذیر بدانیم شرایط کنونی ایران، شرایط انقلابی نیست و آنچه که در فضای مجازی و شبکههایی همچون ایران اینترنشنال، بی بی سی، من و تو و امثالهم به نمایش گذاشتهشد و متأسفانه، دکتر طباطبایی بزرگ نیز اسیر این فضا شدند، صرفاً برساختی رسانهای بود. نمیخواهم بگویم که اعتراضات ریشههای داخلی نداشت یا ما مسائل و بحرانهای داخلی و لذا اعتراضات و مطالبات داخلی نداریم یا نمیخواهم اعتراضات را همچون حاکمیت سیاسی به منزلۀ اغتشاشات جلوه دهم، اما اینکه شرایط کنونی کشور را شرایطی انقلاب بدانیم، اشتباه بزرگی است.
نکتۀ انتقادی دیگرم، به استادم، دکتر طباطبایی گرانمایه، در مقام اندیشمندی که همواره به امر ملی و اندیشه ایرانشهری اندیشیده و میاندیشند، این است: آیا ایشان هرگز به بحران و مصیبتهای حاصل از خلأ قدرت اندیشیدهاند؟ آیا ایشان برای حاکمیت سیاسی کنونی آلترناتیوی قابل اعتماد و واقعی می-شناسند که کشور را از بحران خلأ قدرت به سلامت برهاند؟ آیا ایشان نیز همچون برخی از عوام به مجاهدین خلق امید بستهاند یا خواهان دادن وکالت به شاهزاده رضاپهلوی هستند؟! آیا در حال حاضر جز گفتمان انقلاب و نیروهای وابسته به آن قدرت دیگری در کشور وجود دارد که بتواند از امر ملی دفاعکند؟ هر چند این سخن به معنای تائید تمام مواضع گفتمان انقلاب در همه عرصهها به خصوص در عرصه داخلی نیست. من بارها فریاد زدهام که گفتمان انقلاب در سطح بینالمللی یک شاهکار خلقکرد اما در سطح داخلی به دلیل عدم درک سوبژه مدرن و مواجهۀ درست با آن فاجعه آفرید.
در همینجا، به همۀ دوستداران و حامیان گفتمان انقلاب صراحتاً و بیپیرایه میگویم ما با خطرات بسیار زیادی مواجه هستیم و امنیت ملی ما در خطر است و چنانچه آنان نخواهند به انتقادات دردمندانه و مشفقانۀ نیروهای ملی گوش فرا دهند، بیتردید ما با یک فاجعه بزرگ ملی، یعنی شکست در برابر غرب و تن دادن به همه نتایج و پیامدهای ظالمانۀ آن مواجه خواهیمبود. اما از این سو نیز، درخواست من از همه نیروهای اپوزیسیون، روشنفکران و حتی بزرگمردی چون دکتر طباطبایی این است که به پیچیدگی شرایط تاریخی توجه داشتهباشند و مسائل کشور را تقلیلگرایانه ساده نکنند و تصور نکنند که اگر کشور ما به سوی قدرتهای بزرگ جهانی دست دوستی درازکند آنها نیز به گرمی دستان ما را خواهند فشرد و آزادی و توسعه و رفاه را برای ملت ما به ارمغان خواهند آورد. آقای دکتر طباطبایی بیش از بسیاری از دیگر روشنفکران، با تاریخ سه قرن اخیر ایران آشنا هستند و به خوبی میدانند که قدرتهای بزرگ جهانی با مردم ما چه کردهاند و چگونه همواره سرنوشت مردم و منافع ملی ما را قربانی مطامع نامشروع خود کرده، با همین امپراطوری رسانههایشان همواره و همچون تجربیات گذشته، در جهت منافع خودشان و به هزینۀ قربانی کردن منافع ملی ما، به حرکت اجتماعی و تاریخی مردم ما جهت
دکتر طباطبایی عزیز، دراین چند دهه فعالیتهای علمی و نظریشان، همچون بسیاری از روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون ما، هیچگاه چشمانشان به واقعیت نیهیلیسم دوران جدید گشودهنشد و بالطبع در حوادث اخیر نیز نتوانستند بسط نهیلیسم را در سطح جهانی و ملی ببینند.
آیا من خواهان دفاع و توجیه وضعیت موجود کشور هستم؟ بههیچوجه! بههیچوجه! بههیچوجه!
به اعتقاد من، ما اسیر دو گونه نیهیلیسم هستیم: نیهیلیسم تئولوژیک که زمینهساز بسط و طغیان نیهیلیسم مدرن شدهاست و شریعتی چه زیبا دریافت که همواره «استحمار کهنه زمینهساز رشد و گسترش استحمار نو شدهاست». لذا جامعه امروز ما اسیر یک دوقطبی و درگیر نزاع میان دو گونه نیهیلیسم سنتی و مدرن است و هیچیک از این دو قطب نمیتواند رهگشای بنبستهای کنونی جامعه ما و پاسخگوی بحرانهایی باشد که ایرانِجدید با آنها مواجهخواهدبود.
دکتر سیدجواد طباطبایی تحت تأثیر فضاهای رسانهای، شرایط ایران را شرایط انقلابی دیدند، غافل از اینکه اولاً، پدیدار انقلاب، پدیداری قرن هجدهمی، نوزدهمی و تا سه ربع اول قرن بیستمی بود و در روزگار ما و در قرن بیستویکم، پدیدار انقلاب از قاموس فرهنگ بشری پاک شدهاست. انقلاب پدیدهای متعلق به دوران مدرنیته متقدم است و ما امروز در دوران مدرنیته متأخر (جهان پساصنعتی و پسامدرن) بسر میبریم و متأسفانه اکثر روشنفکران، اپوزیسیون و کنشگران سیاسی و اجتماعی ما، هنوز در فضای دوران مدرنیتۀ متقدم نفس میکشند، بیخبر از آنکه احکام و قواعد بازی تغییراتی اساسی یافته است. در روزگار ما، به خصوص با قدرت فوقالعاده یافتن ارتشهای جهان به واسطۀ تکنولوژیهای جدید و نیز به دلیل بسط فردگرایی و اتمیزه شدن انسانها و فروپاشی نظامهای ارزشی و ایدئولوژیک، پدیدار انقلاب اساساً و علی الاصول امکانپذیر نیست.
حتی اگر با این مقدمه نیز موافق نباشیم و پدیدار انقلاب را امکانپذیر بدانیم شرایط کنونی ایران، شرایط انقلابی نیست و آنچه که در فضای مجازی و شبکههایی همچون ایران اینترنشنال، بی بی سی، من و تو و امثالهم به نمایش گذاشتهشد و متأسفانه، دکتر طباطبایی بزرگ نیز اسیر این فضا شدند، صرفاً برساختی رسانهای بود. نمیخواهم بگویم که اعتراضات ریشههای داخلی نداشت یا ما مسائل و بحرانهای داخلی و لذا اعتراضات و مطالبات داخلی نداریم یا نمیخواهم اعتراضات را همچون حاکمیت سیاسی به منزلۀ اغتشاشات جلوه دهم، اما اینکه شرایط کنونی کشور را شرایطی انقلاب بدانیم، اشتباه بزرگی است.
نکتۀ انتقادی دیگرم، به استادم، دکتر طباطبایی گرانمایه، در مقام اندیشمندی که همواره به امر ملی و اندیشه ایرانشهری اندیشیده و میاندیشند، این است: آیا ایشان هرگز به بحران و مصیبتهای حاصل از خلأ قدرت اندیشیدهاند؟ آیا ایشان برای حاکمیت سیاسی کنونی آلترناتیوی قابل اعتماد و واقعی می-شناسند که کشور را از بحران خلأ قدرت به سلامت برهاند؟ آیا ایشان نیز همچون برخی از عوام به مجاهدین خلق امید بستهاند یا خواهان دادن وکالت به شاهزاده رضاپهلوی هستند؟! آیا در حال حاضر جز گفتمان انقلاب و نیروهای وابسته به آن قدرت دیگری در کشور وجود دارد که بتواند از امر ملی دفاعکند؟ هر چند این سخن به معنای تائید تمام مواضع گفتمان انقلاب در همه عرصهها به خصوص در عرصه داخلی نیست. من بارها فریاد زدهام که گفتمان انقلاب در سطح بینالمللی یک شاهکار خلقکرد اما در سطح داخلی به دلیل عدم درک سوبژه مدرن و مواجهۀ درست با آن فاجعه آفرید.
در همینجا، به همۀ دوستداران و حامیان گفتمان انقلاب صراحتاً و بیپیرایه میگویم ما با خطرات بسیار زیادی مواجه هستیم و امنیت ملی ما در خطر است و چنانچه آنان نخواهند به انتقادات دردمندانه و مشفقانۀ نیروهای ملی گوش فرا دهند، بیتردید ما با یک فاجعه بزرگ ملی، یعنی شکست در برابر غرب و تن دادن به همه نتایج و پیامدهای ظالمانۀ آن مواجه خواهیمبود. اما از این سو نیز، درخواست من از همه نیروهای اپوزیسیون، روشنفکران و حتی بزرگمردی چون دکتر طباطبایی این است که به پیچیدگی شرایط تاریخی توجه داشتهباشند و مسائل کشور را تقلیلگرایانه ساده نکنند و تصور نکنند که اگر کشور ما به سوی قدرتهای بزرگ جهانی دست دوستی درازکند آنها نیز به گرمی دستان ما را خواهند فشرد و آزادی و توسعه و رفاه را برای ملت ما به ارمغان خواهند آورد. آقای دکتر طباطبایی بیش از بسیاری از دیگر روشنفکران، با تاریخ سه قرن اخیر ایران آشنا هستند و به خوبی میدانند که قدرتهای بزرگ جهانی با مردم ما چه کردهاند و چگونه همواره سرنوشت مردم و منافع ملی ما را قربانی مطامع نامشروع خود کرده، با همین امپراطوری رسانههایشان همواره و همچون تجربیات گذشته، در جهت منافع خودشان و به هزینۀ قربانی کردن منافع ملی ما، به حرکت اجتماعی و تاریخی مردم ما جهت
بخشیدهاند؛ و مردم ما نیز چه سهل و ساده همواره به دلیل سیطره فضای احساسی و عاطفی، چه در گذشته و چه در زمان حال، اسیر فضاسازیهای رسانهای شدهاند. لذا،از ایشان و همۀ روشنفکران اصیل ایران انتظار دارم که در زمین سلطهگران جهانی و نابودکنندگان زندگی نسلهای متعدد مردممان بازینکنند.
جوانان معترض ما بیش از اینکه وجه ایجابی داشتهباشند، وجه سلبی دارند، این وجه سلبیت و نفی وضع موجود، که از ویژگیهای جهانی روزگار ما است، نشان دهندۀ وجود دردها، رنجها و بحرانهای بزرگی است که در جامعه وجوددارد، لذا، به اعتبار اعتراض به این دردها و نابسامانیها من در کنار جوانان و با آنها همدل هستم و من هم همچون آنان نسبت به جامعه خودم فریاد اعتراض دارم اما در خصوص اینکه «راه ایجابی چیست؟» فکر میکنم که باید قدری صبورانهتر، منطقیتر و رهگشاتر عملکنیم. ما با یک معادلۀ چند مجهوله مواجهیم و گلهمندی من از روشنفکران و جوانان و از جمله از نازنینانی همچون دکتر طباطبایی این است که درک کنند که هیچگونه آلترناتیو ساختاریای برای وضعیت موجود وجود ندارد و انقلاب سیاسی برای این جامعه سم است. ما نیازمند انقلابی ساختاری هستیم اما تحقق این انقلاب ساختاری به هیچ وجه از رهگذر انقلاب سیاسی محقق نمیشود. امروز «تغییر» به «خواستی ملی» تبدیل شده است و برداشتن گام دوم انقلاب در مسیر تحقق این خواست ملی امکانپذیر است و چنانچه گفتمان انقلاب بخواهد در برابر این خواست مقاومت کند، تمام ارزشهای بزرگی را که تاکنون خلق کرده است، از دست خواهد داد و زمینههای بیشتر درغلتیدن بخشی از جامعه به سوی زمین بازی غرب را فراهم خواهد آورد. بیتردید نیروهای ملیایی چون دکتر سیدجواد طباطبایی، در قیاس با قدرتهای بیرحم و جنایتکار جهانی و منطقهای، نسبت به کشور، انقلاب و منافع ملی ما بسیار دلسوزتر و همسوتر هستند. آرزومندم با تشکیل جبهۀ واحدی از همۀ نیروهای صادق و اصیل گفتمان انقلاب و نیروهای ملی بتوانیم از این کشور عزیز و منافع ملی آن در این برهۀ خطرناک دفاع کرده، از تگناهای تاریخی آن به سلامت و با هزینههایی کمتر عبور کنیم.
جوانان معترض ما بیش از اینکه وجه ایجابی داشتهباشند، وجه سلبی دارند، این وجه سلبیت و نفی وضع موجود، که از ویژگیهای جهانی روزگار ما است، نشان دهندۀ وجود دردها، رنجها و بحرانهای بزرگی است که در جامعه وجوددارد، لذا، به اعتبار اعتراض به این دردها و نابسامانیها من در کنار جوانان و با آنها همدل هستم و من هم همچون آنان نسبت به جامعه خودم فریاد اعتراض دارم اما در خصوص اینکه «راه ایجابی چیست؟» فکر میکنم که باید قدری صبورانهتر، منطقیتر و رهگشاتر عملکنیم. ما با یک معادلۀ چند مجهوله مواجهیم و گلهمندی من از روشنفکران و جوانان و از جمله از نازنینانی همچون دکتر طباطبایی این است که درک کنند که هیچگونه آلترناتیو ساختاریای برای وضعیت موجود وجود ندارد و انقلاب سیاسی برای این جامعه سم است. ما نیازمند انقلابی ساختاری هستیم اما تحقق این انقلاب ساختاری به هیچ وجه از رهگذر انقلاب سیاسی محقق نمیشود. امروز «تغییر» به «خواستی ملی» تبدیل شده است و برداشتن گام دوم انقلاب در مسیر تحقق این خواست ملی امکانپذیر است و چنانچه گفتمان انقلاب بخواهد در برابر این خواست مقاومت کند، تمام ارزشهای بزرگی را که تاکنون خلق کرده است، از دست خواهد داد و زمینههای بیشتر درغلتیدن بخشی از جامعه به سوی زمین بازی غرب را فراهم خواهد آورد. بیتردید نیروهای ملیایی چون دکتر سیدجواد طباطبایی، در قیاس با قدرتهای بیرحم و جنایتکار جهانی و منطقهای، نسبت به کشور، انقلاب و منافع ملی ما بسیار دلسوزتر و همسوتر هستند. آرزومندم با تشکیل جبهۀ واحدی از همۀ نیروهای صادق و اصیل گفتمان انقلاب و نیروهای ملی بتوانیم از این کشور عزیز و منافع ملی آن در این برهۀ خطرناک دفاع کرده، از تگناهای تاریخی آن به سلامت و با هزینههایی کمتر عبور کنیم.
دکتر مهدی ممکن از همفکران دکتر شریعتی-که بعد از انقلاب در وزارت ارشاد معاون وزیر شد-در کتاب "طرحی از یک زندگی" خاطره ای از دیدار با وی و گلایه های دکتر شریعتی از حرف و حدیث مردم درباره بی حجابی همسرش نقل می کند که بدین شرح است:
🗣️
در ايامي كه شريعتي تازه ازدواج كرده بود به ديدارش رفتم، گمان ميكردم اين بار نيز مانند هميشه با شور و هيجان از هر دري سخن خواهد گفت، ولي او كسل و افسرده بود و درد دل ميكرد:" ترا خدا ببين در اين شهر يك نفر از بينش، تحصيلات و نجابت اين خانم حرف نميزند، از خانوادهاش كه غالباً خدمتگذار فرهنگ اين شهر هستند، از برادرش كه شهيد شده-در واقعه 16 آذر دانشكده فني تهران - و اينكه اين همسر چقدر ميتواند در رشد من ياري رساند سخني در ميان نيست، سخن روز و تنها مسئله شهر شده است، بيحجابي همسرم…"
🗣️
در ايامي كه شريعتي تازه ازدواج كرده بود به ديدارش رفتم، گمان ميكردم اين بار نيز مانند هميشه با شور و هيجان از هر دري سخن خواهد گفت، ولي او كسل و افسرده بود و درد دل ميكرد:" ترا خدا ببين در اين شهر يك نفر از بينش، تحصيلات و نجابت اين خانم حرف نميزند، از خانوادهاش كه غالباً خدمتگذار فرهنگ اين شهر هستند، از برادرش كه شهيد شده-در واقعه 16 آذر دانشكده فني تهران - و اينكه اين همسر چقدر ميتواند در رشد من ياري رساند سخني در ميان نيست، سخن روز و تنها مسئله شهر شده است، بيحجابي همسرم…"
روابط فکری بین مارتین هایدگر (Martin Heidegger) و سورن کرکگور (Søren Kierkegaard)
پیچیده و جالب است.
در پاسخ کوتاه: هایدگر به کرکگور احترام میگذاشت، اما او را در چارچوب پروژه فلسفی خود بهکار گرفت، نه اینکه ارادت شخصی یا تعلق فکری کامل به او داشته باشد.
۱. تأثیر کرکگور بر هایدگر:
هایدگر بهویژه در دورهی تدریس خود در دههی ۱۹۲۰ (پیش از انتشار «هستی و زمان») آثار کرکگور را خوانده بود.
در تحلیل مفاهیمی چون اضطراب (Angst)، مرگ، تکینگی وجودی (existential individuality) و تصمیمگیری اصیل، از کرکگور تأثیر پذیرفت.
او کرکگور را بهعنوان متفکری میدید که «وجود» انسان را نه بهعنوان یک مقوله انتزاعی، بلکه در تجربههای بنیادین و وجودی بررسی میکند.
۲. نگاه انتقادی هایدگر:
هایدگر کرکگور را بهعنوان متفکری مذهبی (و نه فیلسوفی به معنای سنتی) طبقهبندی میکرد.
در نظر او، کرکگور «امکانهای اصیل هستیشناسانه» را نشان داد، اما نتوانست آنها را از چارچوب ایمان مسیحی فراتر ببرد.
در نتیجه، هایدگر با حفظ احترام، از دیدگاه او فاصله گرفت تا پروژهی هستیشناسی بنیادی خود را غیردینی و پدیدارشناسانه پیگیری کند.
۳. نقل قول:
هایدگر در درسگفتارهای خود به این نکته اشاره میکند که کرکگور «درک روشنی از فرد بهعنوان هستندهای در جهان» داشت.
اما در «هستی و زمان» بهطور مستقیم از کرکگور نام نمیبرد، هرچند که رد پای مفاهیم او (بهویژه «اضطراب» و «مرگ») بهوضوح دیده میشود.
🗣️
هایدگر به کرکگور ارج مینهاد، او را متفکری مهم در مسیر فهم وجود میدانست، اما نه مرید او بود و نه وابسته به دستگاه دینیاش. میتوان گفت رابطهاش با کرکگور فکری، تحلیلی و گزینشی بود، نه ارادتگونه یا پیروانه.
پیچیده و جالب است.
در پاسخ کوتاه: هایدگر به کرکگور احترام میگذاشت، اما او را در چارچوب پروژه فلسفی خود بهکار گرفت، نه اینکه ارادت شخصی یا تعلق فکری کامل به او داشته باشد.
۱. تأثیر کرکگور بر هایدگر:
هایدگر بهویژه در دورهی تدریس خود در دههی ۱۹۲۰ (پیش از انتشار «هستی و زمان») آثار کرکگور را خوانده بود.
در تحلیل مفاهیمی چون اضطراب (Angst)، مرگ، تکینگی وجودی (existential individuality) و تصمیمگیری اصیل، از کرکگور تأثیر پذیرفت.
او کرکگور را بهعنوان متفکری میدید که «وجود» انسان را نه بهعنوان یک مقوله انتزاعی، بلکه در تجربههای بنیادین و وجودی بررسی میکند.
۲. نگاه انتقادی هایدگر:
هایدگر کرکگور را بهعنوان متفکری مذهبی (و نه فیلسوفی به معنای سنتی) طبقهبندی میکرد.
در نظر او، کرکگور «امکانهای اصیل هستیشناسانه» را نشان داد، اما نتوانست آنها را از چارچوب ایمان مسیحی فراتر ببرد.
در نتیجه، هایدگر با حفظ احترام، از دیدگاه او فاصله گرفت تا پروژهی هستیشناسی بنیادی خود را غیردینی و پدیدارشناسانه پیگیری کند.
۳. نقل قول:
هایدگر در درسگفتارهای خود به این نکته اشاره میکند که کرکگور «درک روشنی از فرد بهعنوان هستندهای در جهان» داشت.
اما در «هستی و زمان» بهطور مستقیم از کرکگور نام نمیبرد، هرچند که رد پای مفاهیم او (بهویژه «اضطراب» و «مرگ») بهوضوح دیده میشود.
🗣️
هایدگر به کرکگور ارج مینهاد، او را متفکری مهم در مسیر فهم وجود میدانست، اما نه مرید او بود و نه وابسته به دستگاه دینیاش. میتوان گفت رابطهاش با کرکگور فکری، تحلیلی و گزینشی بود، نه ارادتگونه یا پیروانه.
🔴روسیه، با تهران ابراز همدردی میکنیم ولی کمک نمیکنیم
دکتر محمد یوسفی متخصص امور روسیه
🔸️فقیری کنار خیابان از فرط بینوایی و درماندگی میگریست. رهگذری که از آنجا عبور میکرد، کنار فقیر مینشیند و شروع میکند به گریستن در کنار فقیر، مرد بینوا به رهگذر میگوید نیازی به گریستن نیست، اگر یکی از دو نانی را که در دست داری به من بدهی، سیر میشوم و دیگر گریه و زاری نمیکنم
🔸️مرد رهگذر جواب میدهد که تا هر وقت که بخواهی در کنارت گریه میکنم ولی نمیتوانم نانی به تو بدهم.
🔸️حالا مثل روسیه با ایران همین است، پوتین تماس میگیرد و پزشکیان شهادت سرداران ایرانی را تسلیت میگوید، ولی در این سالها جنگنده سوخو۳۵ را که به هر کشوری که مشتری باشد، از جمله مصر که ارتشش با کمک ایالات متحده سرپاست حاضر است بفروشد، ولی با وجود کمک پهپادی ایران به روسیه در زمانیکه هیچ کس حاضر به اعطای چنین کمکی نبود، تا کنون جنگندهای به ایران نداده تا امنیت آسمانش را در برابر تجاوز رژیم صهیونسیتی بهبود بخشد
🔸️زمستان میرود اما رو سیاهی ذغال ماندنی خواهد شد
دکتر محمد یوسفی متخصص امور روسیه
🔸️فقیری کنار خیابان از فرط بینوایی و درماندگی میگریست. رهگذری که از آنجا عبور میکرد، کنار فقیر مینشیند و شروع میکند به گریستن در کنار فقیر، مرد بینوا به رهگذر میگوید نیازی به گریستن نیست، اگر یکی از دو نانی را که در دست داری به من بدهی، سیر میشوم و دیگر گریه و زاری نمیکنم
🔸️مرد رهگذر جواب میدهد که تا هر وقت که بخواهی در کنارت گریه میکنم ولی نمیتوانم نانی به تو بدهم.
🔸️حالا مثل روسیه با ایران همین است، پوتین تماس میگیرد و پزشکیان شهادت سرداران ایرانی را تسلیت میگوید، ولی در این سالها جنگنده سوخو۳۵ را که به هر کشوری که مشتری باشد، از جمله مصر که ارتشش با کمک ایالات متحده سرپاست حاضر است بفروشد، ولی با وجود کمک پهپادی ایران به روسیه در زمانیکه هیچ کس حاضر به اعطای چنین کمکی نبود، تا کنون جنگندهای به ایران نداده تا امنیت آسمانش را در برابر تجاوز رژیم صهیونسیتی بهبود بخشد
🔸️زمستان میرود اما رو سیاهی ذغال ماندنی خواهد شد
🥰1
Forwarded from Hamvatan | هموطن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبدالکریمی در یاخچیآباد!
ویدئوی کامل این مستند روز سهشنبه، ۳۱ تیر در کانال یوتوب هموطن منتشر خواهد شد.
هموطن را در رسانههای اجتماعی دنبال کنید.
یوتوب | اینستاگرام | تلگرام | ایتا
ویدئوی کامل این مستند روز سهشنبه، ۳۱ تیر در کانال یوتوب هموطن منتشر خواهد شد.
هموطن را در رسانههای اجتماعی دنبال کنید.
یوتوب | اینستاگرام | تلگرام | ایتا
Forwarded from Hamvatan | هموطن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبدالکریمی در یاخچیآباد!
ویدئوی کامل این مستند روز سهشنبه، ۳۱ تیر در کانال یوتوب هموطن منتشر خواهد شد.
هموطن را در رسانههای اجتماعی دنبال کنید.
یوتوب | اینستاگرام | تلگرام | ایتا
ویدئوی کامل این مستند روز سهشنبه، ۳۱ تیر در کانال یوتوب هموطن منتشر خواهد شد.
هموطن را در رسانههای اجتماعی دنبال کنید.
یوتوب | اینستاگرام | تلگرام | ایتا
Forwarded from Hamvatan | هموطن
نسخه کامل ویدئوی عبدالکریمی در یاخچیآباد در یوتوب هموطن منتشر شد.
https://www.youtube.com/watch?v=ZCuyWeWHhlw
https://www.youtube.com/watch?v=ZCuyWeWHhlw
YouTube
مستند عبدالکریمی در یاخچیآباد! | هموطن
#ایران #جمهوری_اسلامی #بیژن_عبدالکریمی
این گفتوگو در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ انجام شده است. بیژن عبدالکریمی مهمان جمعی از جوانانی است که جلسه هفتگی کتابخوانی جمعی در منزل خود برگزار میکنند.
این گفتوگو در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ انجام شده است. بیژن عبدالکریمی مهمان جمعی از جوانانی است که جلسه هفتگی کتابخوانی جمعی در منزل خود برگزار میکنند.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روشنفکران ما...#بیژن عبدالکریمی