Telegram Group Search
ژَکیدَنْگاه
فارغ نشویم یک‌ دم از فکر مَعاش
ای مرگ! بیا که زندگی ما را کشت!

#واعظ_قزوینی
پیش از این بر رفتگان افسوس می‌خوردند خلق
می‌خورند افسوس در ایامِ ما بر ماندگان...

#صائب_تبریزی
@zhakiidangah
💔93
ژَکیدَنْگاه
بگفتمی که «چه ارزد نسیم طرهٔ دوست؟»
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار

#هلالى_جغتايى
@zhakiidangah
11
ژَکیدَنْگاه
امان از وقتی که رقیب خودش هم عاشقِ معشوق بشه!
برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب!
جهان و هرچه در او هست از تو، یار از من...

#رضی_شیرازی
@zhakiidangah
💔92
‌زمینِ سوخته‌ام، ناامید و بی‌برکت...
که جز مراتعِ نفرت نمی‌چرید از من!

#حسین_منزوی
@zhakiidangah
11
‌‌باری، به هیچ نوع خلاصم ز رنج نیست!
گاه از فلک برنجم و گاه از فراقِ یار...

#اوحدی
@zhakiidangah
💔102
شب ز غم چون گذرانم؟ منِ تنها مانده...

#امیرخسرو_دهلوی
@zhakiidangah
💔111
دل داشتیم، دادیم! جان بود، عرض کردیم!
چیزی که دوست خواهد صبر است و ما نداریم...

#رفیع‌_خان‌_باذل
@zhakiidangah
11
همراهان عزیز!
در قسمت دیدگاه‌های این پست ما رو به یک بیت شعر و یا موسیقی دعوت کنید.

#شب_شعر
@zhakiidangah
11
گفتی:«چه می‌خوری که سفالینْ‌لبت تَر است؟»
دردِ فراقِ ناگُذرانِ تو می‌خورم...

#خاقانی
@zhakiidangah
💔122
مشکل غم و دردیست که درد و غمِ ما را
بی‌ غم نکند باور و بی‌ درد نداند...

#هلالى_جغتايى
@zhakiidangah
💔94
ز فکر رزق، جهان یک دل پریشان است...
خمیرمایهٔ غم‌ها همین غمِ نان است!

#صائب_تبریزی
@zhakiidangah
11
ژَکیدَنْگاه
دوش خود را سر به دامانِ تو می‌دیدم به‌ خواب کاش می‌مردم! چرا بیدار کردم خویش را؟ #قاضی_سعید_قمی @zhakiidangah
در خواب شبی، هم‌نفسِ یار شدم...
با وی نفسی محرمِ اسرار شدم...

روئی که بِدان رویْ نهادم به‌طرب
بر روی زمین بود، چو بیدار شدم...

#اثیرالدین_اخسیکتی
@zhakiidangah
💔72
صدباره وجود را فرو بیخته‌اند
تا مثل تو، صورتی برانگیخته‌اند

سبحان اللّٰه، ز فرقِ سر تا پایت
در قالبِ آرزویِ من ریخته‌اند...


#اثیرالدین_اخسیکتی
@zhakiidangah
14
ژَکیدَنْگاه
سبحان اللّٰه، ز فرق سر تا پایت
در قالبِ آرزویِ من ریخته‌اند...

#اثیرالدین_اخسیکتی
آیینه‌ی باران و بهارِ چمنی
شادابیِ بوستان و سرو و سمنی
بیرون ز تو نیست آن‌چه می‌خواسته‌ام
فهرستِ کتابِ آرزوهایِ منی...


#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
@zhakiidangah
15
مرا خَسَک به گريبان گل است با تو! ولى...
چو مار مى‌گَزَدَم تارِ پيرهن بى تو...

#طالب_آملی
@zhakiidangah
15
ز خود چگونه گریزم که بارِ خویشتنم؟

#حسین_منزوی
@zhakiidangah
8
‏تا عشق می‌گُشاید با ناخنِ بلندش
ای غم هر آنچه خواهی بفکن گره به کارم

#حسین_منزوی
@zhakiidangah
7
تنها دهانِ توست که دل را نمی‌زند...
قندی که در مُکررِ خود، نامکرر است!

#حسین_منزوی
@zhakiidangah
6
2025/08/24 03:44:32
Back to Top
HTML Embed Code: