مُردم آن روزی که دلبر، عهد و پیمان را شکست
حـرمت بـانـوی مجنون و غزلخوان را شکست
هر کسی پایش به جمهوری ی عشقت باز شد
حـرمـت دیـن و مـسـلـمـانی و قـرآن را شکست
مـوج گنـدم.زار گـیسـوی تـو کشتیبان عـشـق
با ورود خود به دریا پشت طوفان را شکست
بعـد تـو گـردیـده ام در گـوشـه ی غـربت اسیر
ای کـه چـشـم دلـربـایـت قـفل زندان را شکست
چون گلی خوش عطر و بو بودم میان باغ تو
نامسلمان رفـتـنـت ، قـد گلسـتـان را شکست
روز و شب شعرو غزل می گویم از عشقت ولی
بـی تـفـاوت بـودن تـو قـلـب دیـوان را شکست
#پدیده_احمدی
🥀
حـرمت بـانـوی مجنون و غزلخوان را شکست
هر کسی پایش به جمهوری ی عشقت باز شد
حـرمـت دیـن و مـسـلـمـانی و قـرآن را شکست
مـوج گنـدم.زار گـیسـوی تـو کشتیبان عـشـق
با ورود خود به دریا پشت طوفان را شکست
بعـد تـو گـردیـده ام در گـوشـه ی غـربت اسیر
ای کـه چـشـم دلـربـایـت قـفل زندان را شکست
چون گلی خوش عطر و بو بودم میان باغ تو
نامسلمان رفـتـنـت ، قـد گلسـتـان را شکست
روز و شب شعرو غزل می گویم از عشقت ولی
بـی تـفـاوت بـودن تـو قـلـب دیـوان را شکست
#پدیده_احمدی
🥀
آیا این بهار هم اینگونه است...؟
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خامش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی از پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
شهریار
🥀
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خامش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی از پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
شهریار
🥀
دلم، از بوسهات،،، گلپونهی خرداد میخواهد
از آغوشت هوای شرجی مرداد میخواهد
دو چشمم مست چشمانت،،نگاهم گرمِ ابرویت
دلم نوشیده از پیمانهات،،،، فریاد میخواهد
نفس دلتنگو بغضآلوده،چشمم خیره بر دفتر
قلم،،، بغضِ گلو را از قفس آزاد میخواهد
سر انگشتِ خیال از سازهای تار گیسویت
دف و تار و رباب و نغمههایی شاد میخواهد
نفسهایم،،، لبم، چشمم، نگاهم،،،آه،،،آغوشم
تو را در دستهایم،،،هر چه بادا باد میخواهد
دلم لرزیده از غم،، سقف و دیوارش ترک خورده
ولی در کشورش عشق تو را آباد میخواهد
تو سهمم نیستی، میدانم اما بعد مرگم،،دل
دمی و لحظهای در خاطراتت، یاد میخواهد
#مجتبے_خوش_زبان
🥀
از آغوشت هوای شرجی مرداد میخواهد
دو چشمم مست چشمانت،،نگاهم گرمِ ابرویت
دلم نوشیده از پیمانهات،،،، فریاد میخواهد
نفس دلتنگو بغضآلوده،چشمم خیره بر دفتر
قلم،،، بغضِ گلو را از قفس آزاد میخواهد
سر انگشتِ خیال از سازهای تار گیسویت
دف و تار و رباب و نغمههایی شاد میخواهد
نفسهایم،،، لبم، چشمم، نگاهم،،،آه،،،آغوشم
تو را در دستهایم،،،هر چه بادا باد میخواهد
دلم لرزیده از غم،، سقف و دیوارش ترک خورده
ولی در کشورش عشق تو را آباد میخواهد
تو سهمم نیستی، میدانم اما بعد مرگم،،دل
دمی و لحظهای در خاطراتت، یاد میخواهد
#مجتبے_خوش_زبان
🥀
شدم درگیر چشمانت، تو از آغوش پائیزی
تو حتی با خیالت هم، به فکرم شعر میریزی
منم که تند و بی پروا، برایت شعر می گویم
تو هم برعکس من هستی، شدیدا اهل پرهیزی
برایت شعر میسازم، تمام خاطراتم را
تو خیلی ساده می گوئی، عجب شعرِ غم انگیزی
نگاهت آتشین باشد، ،دلت مانند یک برکه
گره در دست تو مانده، که ذوقم را برانگیزی
بیا خوبی کن و یکبار، صرف از فعل رفتن کن
چه بگریزی ز ابیاتم؟ که بر زخمم نمک ریزی
عجب چشمی تو داری که برایش شعر میسازم
تو هم در جام من هر دم، غمی روی غمی ریزی
#هوشنگ_ابتهاج
🥀
تو حتی با خیالت هم، به فکرم شعر میریزی
منم که تند و بی پروا، برایت شعر می گویم
تو هم برعکس من هستی، شدیدا اهل پرهیزی
برایت شعر میسازم، تمام خاطراتم را
تو خیلی ساده می گوئی، عجب شعرِ غم انگیزی
نگاهت آتشین باشد، ،دلت مانند یک برکه
گره در دست تو مانده، که ذوقم را برانگیزی
بیا خوبی کن و یکبار، صرف از فعل رفتن کن
چه بگریزی ز ابیاتم؟ که بر زخمم نمک ریزی
عجب چشمی تو داری که برایش شعر میسازم
تو هم در جام من هر دم، غمی روی غمی ریزی
#هوشنگ_ابتهاج
🥀
❤1
بی تو دلتَنگ تَرین شاعر ِدلها شُده اَم
وَ اسیر ِ غمُ وتنهاییُ و رویا شُده اَم
خاطراتَت مثل یک سایه به دنبال ِ من ُو
هر کُجا یاد تو آنجاست به آنجا شُده اَم
رودی از عشقُ و محبّت ز مَن آمد به دَرَت
با هَمه کوچکی اَم عازمِ دریا شد ه اَم
اَهلِ " بَم شَهر" چه دانَند ز اندوهُ و فراغ
بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم
بودنَت مُعجزه ای بودُ و نَبودت ته عَجز
کاش می دیدی که بعد ِ تو چه تَنهاشده اَم....💔
وَ اسیر ِ غمُ وتنهاییُ و رویا شُده اَم
خاطراتَت مثل یک سایه به دنبال ِ من ُو
هر کُجا یاد تو آنجاست به آنجا شُده اَم
رودی از عشقُ و محبّت ز مَن آمد به دَرَت
با هَمه کوچکی اَم عازمِ دریا شد ه اَم
اَهلِ " بَم شَهر" چه دانَند ز اندوهُ و فراغ
بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم
بودنَت مُعجزه ای بودُ و نَبودت ته عَجز
کاش می دیدی که بعد ِ تو چه تَنهاشده اَم....💔
بی هـوا هـم در هـوایت شـعر میخوانـم هنوز
دوره گـرد کـوچــه هـای خـیس بـارانم هـنـوز..
واژه های خیس باران خورده میداندزچیست
نـم نــم اشـکی که میبـارد ز چـشمـانم هنــوز..
دسـت در دسـت خیـالت در هــوای بـی بــهار
مـن گـرفـــتار خـــم زلـــف پـریشــانـم هـنوز..
در سکــوت و بی قـــراری در بهــار بـی نـگار
هـمچــو بـرگی در خــــزان زرد آبــانم هـنوز..
رفـتی و از داغ هجـرانـت جـهـانم تیـره شد
غـرق در دریای عشقت مات و حیرانم هنوز..
تیـره بختی ، در میان فال نـحسم شـد پدید
می نخــورده ، زیــر بـار جـور بـهـتانم هنـوز..
زیـر باران غمـت، تا کی کجـا بـاید گـریـخت
چــون گــرفـتـار دل و درگیـر بحــرانم هنوز..
بی تو لیلا!فکر ماندن در بیابان صدخطاست
همچو مجنون درجـنون سـر درگریبانم هنوز..
گر چه گاهی در هـوای عشـق تو دلـــواپسم
روز و شب درگـیر سـوز بـاد و بـورانم هنـوز..
#علی_فعله_گری
🥀
دوره گـرد کـوچــه هـای خـیس بـارانم هـنـوز..
واژه های خیس باران خورده میداندزچیست
نـم نــم اشـکی که میبـارد ز چـشمـانم هنــوز..
دسـت در دسـت خیـالت در هــوای بـی بــهار
مـن گـرفـــتار خـــم زلـــف پـریشــانـم هـنوز..
در سکــوت و بی قـــراری در بهــار بـی نـگار
هـمچــو بـرگی در خــــزان زرد آبــانم هـنوز..
رفـتی و از داغ هجـرانـت جـهـانم تیـره شد
غـرق در دریای عشقت مات و حیرانم هنوز..
تیـره بختی ، در میان فال نـحسم شـد پدید
می نخــورده ، زیــر بـار جـور بـهـتانم هنـوز..
زیـر باران غمـت، تا کی کجـا بـاید گـریـخت
چــون گــرفـتـار دل و درگیـر بحــرانم هنوز..
بی تو لیلا!فکر ماندن در بیابان صدخطاست
همچو مجنون درجـنون سـر درگریبانم هنوز..
گر چه گاهی در هـوای عشـق تو دلـــواپسم
روز و شب درگـیر سـوز بـاد و بـورانم هنـوز..
#علی_فعله_گری
🥀
❤2
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بیسر و بیسامان شد
بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد
هرکه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شد
سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد
در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد
تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد
#عطار
🥀
همچو من در طلبت بیسر و بیسامان شد
بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد
هرکه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شد
سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد
در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد
تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد
#عطار
🥀
👍2
بهترینم
‹خیلی خوبه که هر روز و هر ساعت هر ثانیه
تو قلبمی و صداتو میشنوم
و نفساتو میشمارم بهشون گوش میدم
چون من با وجود همینا آرامش میگیرم
خوشحالم ڪه دوستت دارم
خوشحالم ڪه عاشقتم و عاشقمی
اینو بدون در هرشرایط از زندگیت کنارتم و
تنهات نمیذارم💚❤️
‹خیلی خوبه که هر روز و هر ساعت هر ثانیه
تو قلبمی و صداتو میشنوم
و نفساتو میشمارم بهشون گوش میدم
چون من با وجود همینا آرامش میگیرم
خوشحالم ڪه دوستت دارم
خوشحالم ڪه عاشقتم و عاشقمی
اینو بدون در هرشرایط از زندگیت کنارتم و
تنهات نمیذارم💚❤️
👍2
صبح میخندد و من ، گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح ! چه داری خبر از مقدم دوست ؟!
بر خودم ، گریه همیآید و بر خنده ی تو
تا تبسم چه کنی ، بیخبر از مبسم دوست !
ای نسیم سحر ! از من ، به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بُوَد محرم دوست
گو : کمِ یار ، برای دلِ اغیار ، مگیر
دشمن این نیک پسندد ، که تو گیری کمِ دوست !
تو که با جانب خصمت ، به ارادت نظرست !
بِه ، که ضایع نگذاری ، طرف معظم دوست !
من نه آنم که عدو گفت ؛ تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن ، خبر از عالم دوست
نی نی ای باد ! مرو ؛ حال منِ خسته مگوی
تا غباری ننشیند ، به دلِ خرّم دوست !
هر کسی را غم خویش است و دلِ سعدی را
همه وقتی غم آن ، تا چه کند با غم دوست !
#سعدی_شیرازی
🥀
ای دم صبح ! چه داری خبر از مقدم دوست ؟!
بر خودم ، گریه همیآید و بر خنده ی تو
تا تبسم چه کنی ، بیخبر از مبسم دوست !
ای نسیم سحر ! از من ، به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بُوَد محرم دوست
گو : کمِ یار ، برای دلِ اغیار ، مگیر
دشمن این نیک پسندد ، که تو گیری کمِ دوست !
تو که با جانب خصمت ، به ارادت نظرست !
بِه ، که ضایع نگذاری ، طرف معظم دوست !
من نه آنم که عدو گفت ؛ تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن ، خبر از عالم دوست
نی نی ای باد ! مرو ؛ حال منِ خسته مگوی
تا غباری ننشیند ، به دلِ خرّم دوست !
هر کسی را غم خویش است و دلِ سعدی را
همه وقتی غم آن ، تا چه کند با غم دوست !
#سعدی_شیرازی
🥀
❤1👍1
سهمِ قلبم بعد تو، دلشورهی بسیار شد
حال و روزم گريه و شبنالههای زار شد
رفت از باغم بهار و بی صدا آمد خزان
غنچهام پژمرد و خشکید و اسیر خار شد
از لب بامِ دلم حتی خیالت پر کشید
همدم تنهاییام خشت و گِل دیوار شد
بغضهایم درگلو زنجیری از دردوسکوت
آسمان چشمهایم ابری و نمدار شد
آنقدر از تو نوشتم در میان دفترم
از ردیف غصههایم هر غزل طومار شد
قاب عکس یاد تو بر روی پلک خاطرات
انعکاسش در میان اشکهایم تار شد
همزمان با قلبِ بیمارم میان هر تپش
ذکر نامت بر لبم نجوای طوطیوار شد
راز ناآرامیِ دل را نمیفهمم ولی
چارهی این بیقراریها طناب دار شد
گفته بودم بعد تو از غصه میمیرد دلم
گفتم و باور نکردی، مرگِ دل تکرار شد
با من از حال و هوای عاشقی دیگر مگو
چون دلم از عشق و از دلدادگی بیزار شد
#نگار_حسینی
🥀
حال و روزم گريه و شبنالههای زار شد
رفت از باغم بهار و بی صدا آمد خزان
غنچهام پژمرد و خشکید و اسیر خار شد
از لب بامِ دلم حتی خیالت پر کشید
همدم تنهاییام خشت و گِل دیوار شد
بغضهایم درگلو زنجیری از دردوسکوت
آسمان چشمهایم ابری و نمدار شد
آنقدر از تو نوشتم در میان دفترم
از ردیف غصههایم هر غزل طومار شد
قاب عکس یاد تو بر روی پلک خاطرات
انعکاسش در میان اشکهایم تار شد
همزمان با قلبِ بیمارم میان هر تپش
ذکر نامت بر لبم نجوای طوطیوار شد
راز ناآرامیِ دل را نمیفهمم ولی
چارهی این بیقراریها طناب دار شد
گفته بودم بعد تو از غصه میمیرد دلم
گفتم و باور نکردی، مرگِ دل تکرار شد
با من از حال و هوای عاشقی دیگر مگو
چون دلم از عشق و از دلدادگی بیزار شد
#نگار_حسینی
🥀
❤1👍1
❣مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
🌹در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
❣قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
🌹دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
❣تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
🌹کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
❣باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
🌹آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
❣فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
🌹دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
❣هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
🌹اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
❣کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
🌹 «آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است
#فاضل_نظری
🥀
🌹در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
❣قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
🌹دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
❣تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
🌹کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
❣باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
🌹آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
❣فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
🌹دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
❣هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
🌹اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
❣کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
🌹 «آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است
#فاضل_نظری
🥀
❤1
هر شاعری براي صبح بخیرهایش
شعری دارد و من
هر صبح،
تو را میسرایم
از دهانت واژه میچینم
گیلاسِ لبت را میبوسم
دستت را میگیرم
و تا خورشید میپَرم
و با تو
به کهکشانهای نوری
چشمک میزنم.
#شیدا_التیام
#سلام_صبحتون_دلبرانه
شعری دارد و من
هر صبح،
تو را میسرایم
از دهانت واژه میچینم
گیلاسِ لبت را میبوسم
دستت را میگیرم
و تا خورشید میپَرم
و با تو
به کهکشانهای نوری
چشمک میزنم.
#شیدا_التیام
#سلام_صبحتون_دلبرانه
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهی جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنهی دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
میتوان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمهی گیسوی سمنسای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرتزدهی صورت زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریدهدل از لعل شکرخای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست ؟
من که افتادهی بالای دلارای توام
سر مویی به خود از شوق نپرداختهام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام
بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد
مو به مو با خبر از عالم سودای توام
زیر شمشیر تو امروز فروغی میگفت
فارغ از کشمکش شورش فردای توام
#فروغی_بسطامی
🥀
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهی جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنهی دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
میتوان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمهی گیسوی سمنسای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرتزدهی صورت زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریدهدل از لعل شکرخای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست ؟
من که افتادهی بالای دلارای توام
سر مویی به خود از شوق نپرداختهام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام
بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد
مو به مو با خبر از عالم سودای توام
زیر شمشیر تو امروز فروغی میگفت
فارغ از کشمکش شورش فردای توام
#فروغی_بسطامی
🥀
روزگاری، يک تبسّم، يک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود
اين زمان بر هر که دل بستم دريغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاری، هستیام را مینواخت
آفتابِ عشقِ شورانگيزِ من
اين زمان خاموش و خالی مانده است
سينهی از آرزو لبريز من...
فریدون_مشیری💚
من که در کوچه ی تنهایی خود گم شده ام
من در آوای پریشانی خود گم شده ام
من همانم که در این قافیه ها پیر شدم
من میان تو و این فاصله زنجیر شدم
من که بازیچه ی یک عشق خیالی بودم
صفحه ی چندمِ یک دفترِ خالی بودم
من همانم که خودم از خودِ من جا مانده
و در این مرحله از زندگی تنها مانده
من همانم که کسی یاد مرا یاد نکرد
دلِ غمدیده ی من را کَمَکی شاد نکرد
من همانم که خبر از اثرم نیست عزیز
تو چه میدانی در این سینه چه آهیست عزیز
من همانم که خودم قاتل و خود مقتولم
من همان مسئله ی ساده ولی مجهولم
من همانم که به دادم کسی جز من نرسید
من همانی که صدایم به رسیدن نرسید
من برای دل خود قفل و قفس ساخته ام
من همانی که دو صد بار به خودم باخته ام
#وحید_عیسوی
🥀
من در آوای پریشانی خود گم شده ام
من همانم که در این قافیه ها پیر شدم
من میان تو و این فاصله زنجیر شدم
من که بازیچه ی یک عشق خیالی بودم
صفحه ی چندمِ یک دفترِ خالی بودم
من همانم که خودم از خودِ من جا مانده
و در این مرحله از زندگی تنها مانده
من همانم که کسی یاد مرا یاد نکرد
دلِ غمدیده ی من را کَمَکی شاد نکرد
من همانم که خبر از اثرم نیست عزیز
تو چه میدانی در این سینه چه آهیست عزیز
من همانم که خودم قاتل و خود مقتولم
من همان مسئله ی ساده ولی مجهولم
من همانم که به دادم کسی جز من نرسید
من همانی که صدایم به رسیدن نرسید
من برای دل خود قفل و قفس ساخته ام
من همانی که دو صد بار به خودم باخته ام
#وحید_عیسوی
🥀
👍2
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی
شکننده تر میشوی...
با هر قدرناشناسی دلت
ترک بر میدارد،میشکند...
تکه های شکسته را در دستانت میگیری...
نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی
خوب بودنت!
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی به زیادی
خوب بودنت عادت میکنند...
آن وقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان میکنند زیادی بدی !
"سیمین بهبهانی"
.💚
زیادی که خوب باشی
شکننده تر میشوی...
با هر قدرناشناسی دلت
ترک بر میدارد،میشکند...
تکه های شکسته را در دستانت میگیری...
نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی
خوب بودنت!
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی به زیادی
خوب بودنت عادت میکنند...
آن وقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان میکنند زیادی بدی !
"سیمین بهبهانی"
.💚
👏1
با ڪہ گویم غم دل، جزتو ڪہ غمخوار منے
همہ عالم اَگرَم پُشت ڪند، یار منے
دل نبندم بہ ڪسے، روے نیارم بہ درے
تا تو رؤیاے منے، تا تو مددڪار منے
راهے ڪوے توأم، غافلہ سالارے نیست
غم نباشد، ڪہ تو خود غافلہ سالار منے
بہ چَمن روے نیارم، نروم در گلزار
تو چمنزار من هستے و تو گلزار منے
دردمندم، نہ طبیبے، نہ پرستارے هست
دلخوشم، چون تو طبیب و تو پرستار منے
عاشقم، سوختہ ام، هیچ مددڪارے نیست
تو مددڪار من عاشق و دلدار منے
" مَحرَمے نیست ڪہ مَرحم بِنَهَد بردل من"
" جز تو اے دوست، ڪہ خود محرم اسرار منی
ناشناس
🥀
همہ عالم اَگرَم پُشت ڪند، یار منے
دل نبندم بہ ڪسے، روے نیارم بہ درے
تا تو رؤیاے منے، تا تو مددڪار منے
راهے ڪوے توأم، غافلہ سالارے نیست
غم نباشد، ڪہ تو خود غافلہ سالار منے
بہ چَمن روے نیارم، نروم در گلزار
تو چمنزار من هستے و تو گلزار منے
دردمندم، نہ طبیبے، نہ پرستارے هست
دلخوشم، چون تو طبیب و تو پرستار منے
عاشقم، سوختہ ام، هیچ مددڪارے نیست
تو مددڪار من عاشق و دلدار منے
" مَحرَمے نیست ڪہ مَرحم بِنَهَد بردل من"
" جز تو اے دوست، ڪہ خود محرم اسرار منی
ناشناس
🥀