group-telegram.com/Baghekhabushan/8483
Last Update:
.
اما بزرگترین و شگفتزایترین چارهجویی بُنِ هستی، آفرینش آدمی است که با سر سپردن به «داد» اهورایی همگون و جانشین خداوند در جهان هستی میگردد. نبیگ بندهش بهروشنی و سزاواری از این آفرینش دوبارهی آدمی سخن میراند: «درآن هنگام بازسازی آدمیان و جانوران در «ور» ساختهی جم انجام میشود.» در بازگفتهای ایرانی، بزهی جمشید آناست که خویش را «آفریدگار» میخواند. آیا او برپایهی استورهای بس کهن و فراموش شده مردم را آفریده است؟ با گزارشهایی که در نبیگهای آریایی- ایرانی از سامان دادن و چگونگی ورِ جم و روشناییِ شگفتش که دارای درخشندگی از خورشید راستین و خورشید ساختگی است، سخن رفته است» درآن انجمنسرا، نه اندوه است، نه ناتوانی و سال خوردگی، نه گرسنگی و نه تشنگی، نه هیچ چیز ناخوشایندی را در آن جای است، و نه هیچگونه بدبختی و اندوه. در آنجا هیچ خستگی و هیچگونه احساس بد نمیتواند وجود داشته باشد. هرچه آرزو کردنی است، آسمانی یا بشری در آن سرا میتوان یافت. این بازگفتِ اندیشه برانگیز و بس شگفتِ بندهش در راستای این کارهای شگفت و پنهانی این سرزمینِ نهان ساخته شده در زیر زمین است. آیا ورِ جم را میتوان با آزمایشگاههای پیشرفته و فوق مدرن امروزی همانند کرد؟ واژهی بازسازی در ویژهی آدمیان و جانوران، اندیشه را بهاین سو باز میبرد که آیا در این آزمایشگاهِ نهانی و رازآمیز، چونان دنیای دانشیمند امروزین دی ان ای،(DNE) آدمی و جانوری نگهداری میشدهاست، که هرچه آرزو و اراده کنند، دست یافتنی است؟ واژهی نوروز پیوسته با تواننمایی خداوند و پسینتر آدمی است که به یاری فرهی توانمندش، توانا براین کارهای شگفت میگردد. هنگامی است که هویدایی توانش و توانایی اهورایی به کرانهی رسایی میرسد. زامياد یشت این توانمندی و چمکنمایی (قدرت نمایی) اهورایی را چنین زیبا و دلنواز گزارش میکند: « فرهی کیانیِ مزدا آفریده را میستاییم، که دیر زمانی جمشید دارندهی رمهی خوب را همراهی میکرد. به طوری که بر زمین و دارای هفت بخشش، بر دیوان بر جادوگران و پریان، فرمانروایان ستمگر، بر کَویها و کَرپَنها فرمانروایی میکرد. در دوران او نه سرما بود و نه گرما، نه پیری و نه مرگ، نه رشکِ دیو آفریده.» سخن شاهنامه نیز بهدرستی همگون و همرای این بازگفت کهن است:
زمانه برآسود از داوری
بهفرمان او دیو و مرغ و پری
چنان رفت سیصد همی سال کار
ندیدند مرگ اندرآن روزگار
در پایان این بازگفت سخن از «رشک دیو آفریده» شده است. چگونه است که با گناه کردن جمشید و گسستن فره از او، مردم نیز به گونهای دراین کار هنباز او میشوند، و همهی آن بخششهای روزگارِ جمشیدی از آنان ستاننده میشود. آیا مردم از خداوند روی برتافته و پیرو اهریمن شدهاند؟ چراکه در اندیشههای ایرانی، رشک از یاران دیوِ «آز» است، و در هر سرزمینی که دیو آز روی میآورد، زیادهخواهی و ناسپاسی آغاز میشود. نیرویی ویرانگر که سرآغازِ همهی فرو افتادنها و روی نمودنِ پتیارهی نیستیهاست. شاهنامه بهدرستی از چیرگی دیو آز و فرو افتادن مردم دراین دام سخن میگوید. پساز رفتن جمشید از ایران نشانههایی از زیادهخواهیها، آشوب و پریشانی را در هازمانِ ایرانی باز مییابیم، که در فرجام به دام و بند دیو آز که همانا ضحاک است، گرفتار میآیند:
از آن پس برآمد ز ایران خروش
پدید آمد از هر سوی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید
گسستند پیوند از جمّشید
پدید آمد از هرسوی خسروی
یکی نامجویی ز هر پهلوی
سپه کرده و جنگ را ساخته
دل از مهر جمشید پرداخته
یکایک ز ایران برآمد سپاه
سوی تازیان بر گرفتند راه
سواران ایران همه شاه جوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند
۵ از ۸
BY کانال رسمی هزار باده فرهنگ

Share with your friend now:
group-telegram.com/Baghekhabushan/8483