group-telegram.com/Baghekhabushan/8485
Last Update:
.
در باورهای کهنِ مهری آمدهاست که «مهر هر هزار سال به صورت پیامبری ظاهر میگردد.» و مردم را از دام و بند اهریمن میرهاند، و به راهِ روشن خورشید رهنمون میگرداند:
جهانجوی با فرّ جمشید بود
بهکردار تابنده خورشید بود
فریدون به راستی نماد و نمود جمشید (خورشید= مهر) است که دوباره پس از هزارهای بر زمین و بر مردمان فرود آمدهاست. چرا که در اندیشههای ایرانی و ادبیات کهنِ پارسی، مهر به چم خورشید است. پس به گمانی درست، مهر و جمشید در آمیغ با یکدیگر یکی بودهاند. بر بنیاد این همانندیهای تنگ و پیوسته، این جمشید (خورشید) است که دوباره در پیکر فریدون آشکار شده و مهرگان را که بهراستی جشن بزرگداشتِ خورشید است، گرامی میدارد.
در اوستا یکی از برنامهای جمشید «هورَدِرس» بهچم خورشید دیدار است. جمشید خورشیدی زمینی است که با برآمدن نوروز به درخشش درمیآید، و به هستی اهورایی نوید زندگی و بالندگی را میدهد. به این شوند است که در بازگفتهای نوروزی نیز بهروشنی آمدهاست: «فرخندهترین ساعات نوروز متعلق به خورشید است» نوروز رخدادی است که با سرشت هستی اهورایی در پیوندی تنگ است، و به سخنی گاهِ چمک نمایی (قدرت نمایی) خداوندست، که فروزههای زیبایش را در جهان نمایان میسازد، و روزگاری نو را فراهم میآورد: «این رخداد در نخستین روز فروردین از نخستین ماهِ بهار پیش آمد، که آغاز سال و هنگام تازگی جهان و زنده شدن زمین پس از مرگ است. مردم این روز را نوروز و جشن فرخنده نامیدند... و آن را بهسان بزرگترین جشنها برگزیدند، و عید فیروزش نامیدند.» دراین بازگفت، پیش از فرارسیدنِ نوروز، سخن از مرگ و نیستی زمین بهمیان آمدهاست. آیا نویسندگان ایرانی به نبیگهایی دسترسی داشتهاند، که همچون نبیگ دیرینه سالِ «مهابهارته» که بیگمان بازمانده از دورانِ همزیستی هند و ایرانی است، از این رخداد مرگبارِ زمین در آنها نیز نشانی بودهاست؟ مهابهارته از رویدادی دهشتبار و ویرانگر سخن میگوید. در این بخش ِ هشدارآمیز بهروشنی از دگرگونی زمین و بالا آمدن آبها و فرو رفتن زمین و کوهها به ژرفای «صد یوجنه» سخن رفتهاست: «زمین که از بار بیاندازه در رنج بود، صد یوجنه فرو رفت، و زمین که همهی اعضایش از درد رنجه بود، و از فشارهای بیاندازه حواس خود را از دست داده بود.... و زمین تلاطم سختی را سبب شد، همهی آسمانیان همراه با فرزانگانِ ثروت زاهدانه به تلاطم در آمدند، و عرش و سپهر، و همچنین زمین پُر از کلمات تعجبآمیز «هان» و «افسوس» شد. نه آسمانیان توانستند در آرامش به سر برند، و نه مردمان، رویدادی بس ترسناک که حتا باشندگان آسمان را نیز به ترس و افسوس انداخت. رهایی بخش و تازهکنندهی زمین و مردم کسی نیست بهجز جمشید خورشید چهره.
اینجاست که گوشهای از راز بازگفت وندیداد آشکار میگردد، که چرا جمشید از دینآوری اهورامزدا سر باز زد، ولی آماده شد تا جهان اهورایی را بگسترد و ببالاند، و یاریگر و نگاهبان آن باشد. او با پذیرش این خویشکاری سترگ و با ساخت ورِ شگفتانگیزش، جهانهستی و باشندگانش را ازاین بلای نابودکننده میرهاند. در نبیگهای کهن آمدهاست که جمشید از دانش و زبانی که ویژهی آسمانیان است، بهرهمند بوده است. اوست که با داشتن دانش بیکران مغان خورشیدی و چیرگی بر دبیرهی مقدسِ پاراکریت بر بسی از رازهای نهان و رخدادهای جهان هستی آگاهی ژرف داشتهاست. آیا مردمان روزگارهای پسینتر چون این همه بزرگی و والاییِ خداگونهی او را برنمیتابیدند، و از دریافت کارهای شگفتش درمانده بودند، به او اَنگ خدامنی را زدند، تا او را از جایگاه بلند و خورشیدیاش به پایین بکشانند؟
۷ از ۸
BY کانال رسمی هزار باده فرهنگ

Share with your friend now:
group-telegram.com/Baghekhabushan/8485