group-telegram.com/seaofwriter/376
Last Update:
جزئیات، بده را هم خوبـ...کمتر بد مینمایاند
عصر بدو بدو، با تأخیر به قرارِ هفتگیمان رسیدم. با بچههای پاورقی در میت جلسه داشتیم. دربارهی مادام بوآری صحبت کردیم. گاهی اِما را کوباندیم، گاهی برایش دل سوزاندیم. هرکدام نظری متفاوت داشتیم. یکی نهیاش میکرد، یکی حق میدادش. از این تفاوتِ نظرها خوشم آمد. اینطوری زوایای مختلفِ کتاب را در میآوردیم.
اول بحثمان دربارهی جزئیات بود. گفتم وقتی مادام بوآری را میخوانی انگار داری در کوچههای آن شهر راه میروی. آنقدر حسش میکنی. همهمان از زیادی توصیفها شکایت داشتیم ولی زنده بودنشان هم انکار نمیکردیم.
بعد صحبت از بیاعتنایی اِما به دخترش شد. به شوهرش. به زندگیاش.
نمیتوانم بگویم خودم همش ایراد میگرفتم ازش. گاهی خلاءاش را در میکردم، لجبازیاش را، نادرکیاش به موقعیت را.
ولی باز گاهی میگفتم چرا انقدر سهلانگاری میکنی؟ چرا شوهرت را نمیبینی؟
قسمتِ خندهدارش این بود که همه از قبل پایان را میدانستیم. ماجرا را هم. اگر نمیدانید شاید اسپولکی بکنمتان.
با خواندن مادام بوآری باز نکتهای را فهمیدم. وقتی ما داستان را میخوانیم گاهی به اِما حق میدهیم. گناهکارِ صَدش نمیدانیم حتی با اینکه گاهی رفتارهایش نامعقول میشد. اما اگر کسی در واقعیت این کارها را انجام دهد و ما از دور شنوندهاش باشیم میگوییم: اوه خیانتکار است. چه کارِ بدی.
ولی وقتی از نزدیک شاهدِ اتفاقی هستی و با جزئیات میدانیاش، ماجرا فرق میکند. وقتی دوستت اشتباهی میکند همانطور که خودت اشتباه کردی توجیحش میکنی. شاید چون از جزئیاتِ زندگیاش خبر داری کمتر سرزنشش میکنی.
برای همین رمانها را دوست دارم. آنچنان در زندگیِ آدمها غرقت میکند که میگویی نه کاری جز این نمیتوانست بکند. او آنقدرها هم آدمِ بدی نیست. او هیولا نیست.
و گاهی فکر میکنم اگر همینقدر از زندگیِ دیگران میدانستیم آیا میشد کسی را سرزنش کنیم؟
✍ ریحانه سادات ربانی
#کتاب_جات
@seaofwriter
BY وارونه نویس|ریحانه ربانی
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/seaofwriter/376