group-telegram.com/chistataheri/4952
Last Update:
۲ --- داستان زو تهماسپ
صلح باران می آورد ، جنگ خشکسالی می سازد
زال و پهلوانان ایران زو تهماسپ را شایسته ی پادشاهی ایران می دانند که
" فرِ کیان داشت و فرهنگِ گَو "
قارن و دیگر مرزبانان نزد زو تهماسپ می روند و تاج فریدون را به او می سپارند که دستان تو را به شاهی بر گزید
سپهدار دستان و یکسر سپاه
تو را خواستند ، ای سزاوارِ گاه
و زو تهماسپ می پذیرد ۰
اکنون ایرانشهر شاه دارد ، شاهی که پهلوانان او را به شاهی خواندند ۰ پس هنگامه آن است که دشمن را از ایران بیرون کنند ۰
سپاه نيمروز با همراهی زال ، قارن ، گستهم و توس ، همراه با شاه زو تهماسپ ، رو یارویِ سپاه افراسیاب می ایستند ولی میان شان جنگی در نمی گیرد ، هشت ماه می گذرد ، سپاهیان در خفتان و زره و کلاه خودشان در ستوه اند ، خشکسالی ایران را فرا گرفت ، آسمان نمی بارد ،
از دو لشکر تار و پودی نمی ماند ۰
دو سپاه به این آگاهی می رسند که "
از ماست بر ما ، بدِ آسمان "
سخن رفت شان یک به یک هم زبان
که " از ماست بر ما بَدِ آسمان "
" بیا تا ببخشیم رویِ زمین [ آن سان که فریدون بخشید ]
سَراییم یک با دگر آفرین "
سرِ نامداران تُهی شد ز جنگ
ز تنگی نبُد روزگارِ درنگ
بر آن بر نهادند هر دو سخن
که در دل ندارند کینِ کهن
ببخشند گیتی به رسم و داد [ که فریدون انجام داده بود 】
ز کارِ گذشته نیارند یاد
دو سپاه پس از هشت ماه دست از جنگ می کشند ۰ تورانیان به آن سوی آمو دریا می روند ، زال با سپاه نيمروز به زاولستان روانه می شود و زو تهماسپ هم سوی پارس ، پایتخت تازهِ ایرانشهر سپاه می راند ۰ سپاهیان در سرزمین های شان زره و جوشن و جامه رزم از تن به در می آورند و در می یابند که
جنگ و بیداد ، خشکسالی می آورد ،
که صلح ، باران می آورد ،
که صلح ، تازگی و زندگی و زایش به گیتی به زمین و به آب و به گیاه می بخشد ۰
دو سپاه در می یابند که :
که اگر خشکسالی می آید و آسمان ، بارانش را از زمین دریغ می دارد از کردارِ زمینی ها و از خوی و خیمِ پلنگی شان می باشد ، دوسپاه باید به مرز هایی که فریدون نهاده بود وفا دار باشند و از کین ها و رنج های گذشته یاد نکنند :
سر نامداران تهی شد ز جنگ
ز تنگی نبُد روزگارِ درنگ
بر آن برنهادند هر دو سخن
که در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم و به داد
ز کار گذشته نیارند یاد
📖📖📖📖
و این سان آسمان که دید زمینی ها به صلح نشستند بر زمین باران بارانید و جهان را از روییدنی ها رنگین ساخت
پُر از غلغل رعد شد کوهسار
زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار
جهان چون عروسی رسیده جوان
پر از چشمه و باغ و آب روان
چو مردم ندارد نهاد پلنگ
نگردد زمانه بر او تار و تنگ
فراخی که آمد ز تنگی پدید
جهان آفرین داشت آن را کلید
به هر سو یکی جشنگه ساختند
دل از کین و نفرین بپرداختند
چنین تا برآمد بر این پنج سال
نبودند آگه ز رنج همال
📖📖📖📖
و این سان ایران و توران کین گذشته از یاد می برند
و دل های شان را به صلح می نهند و باران دو کشور را فرا می گیرد ۰ و جهان تازه می شود ۰
.
BY چیستا طاهری
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/chistataheri/4952