Telegram Group Search
چو شادی بکاهد  بکاهد روان
خرد  گردد  اندر  میان ناتوان



.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 *گشتی در آرامستانِ مهرپرستانِ تبریز، شهر سوختهٔ زابل و مهرآوهٔ مراغه*

چرا مردگان سه هزار و ۲۰۰ سالهٔ تبریز به همان سبک و سیاق در گور خفته‌اند که مردگانِ زابل؟


گزارش از «محمد مطلق»


🔴 بُن‌مایه:
نای؛ رسانهٔ فرهنگِ ایرانی و ایرانِ فرهنگی

💢
خرد افسرِ شهریاران بود
همان زیورِ نامداران بود

بداند بد و نیک مردِ خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد

تو اندازه ی خود ندانی همی
روان را به خون در نشانی‌همی ۰۰۰

ز ما باد بر جانِ آن کس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود پادشاهی بهرام گور ، ۵۵۸



.
فزون از خرد نیست اندر جهان
فردزنده ی کهتران و مهان

هر آنکس که شاد گشت از خرد
جهان را به کردارِ بد نسپَرد


پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد را ز آب دانش نیارد مَزید ، پادشاهی بهرام گور ، ۵۵۷

مَزید : مکید

.
کار از مولوی با صدای و خوانش یک زن
گاهی گمان می کنم برخی از غزل های او را زنانه باید خواند



،
بدان  ای برادر  که  از  شهریار
بجوید خردمند هر گونه کار :

یکی آنکه پیروز گر  ( دلیر )  باشد   اوی
ز دشمن نتابد گهِ  جنگ روی

دگر آنکه  لشکر  بدارد  به "  داد"
بداند فزونیِِّ  مردِ   نژاد

-- کسی کز درِ  ( در خور ) پادشاهی بود
بخواهد که مهتر سپاهی بود --
(  شاه شایسته می خواهد که سپاهی او از مهتران و بزرگان  باشد )

سه دیگر  که دارد به دل" راستی"
نیارد  به  'داد " اندرون  کاستی

چهارم که با "  زیر دستان"  خویش
همان  با " گهر  در پرستان"    خویش،

ندارد درِ  گنج را  بسته  سخت (  گنج اندوزی نکند )
همی بارد از شاخ‌   بارِ  درخت ( بخشش کند  )

نباید  درِ  پادشا  بی سپاه
سپه را درِ   گنج  دارد  نگاه

اگر گنجت آباد داری به داد  (خزانه  باید به داد فراهم آید )
تواز گنج شاد  وسپاه از تو  شاد

اندرز شاهپور دوم به برادر خود اردشیر
دفتر سوم شاهنامه.شاهپور ذوالاکتاف
برگ۴۴۶
حسین جان عزیز
درود و شادی و شادمانی ارزانی روان درگذشتگان مان باد !

می سزد در دریغ درگذشتگان مان از خداوند جان و خرد بخواهیم که از اندوه مان بکاهد ۰ و آرزو کنیم روان شان در مینو به شادمانی پذیرا شوند و با نیاکانِ نیکوکار مان همپرسه ، همسخن و هم نشین وهمزندگی شوند۰

در گذشتگامان از میان مان نمی روند ۰
درگذشتگان مان هیچگاه پایان نمی پذیرند ۰
آنها هنوز نگران مان هستند که این جهان را ارج بنهیم،
این جهان را آباد سازیم ،
به این جهانیان مهربان باشیم و مهربانی ورزیم ۰

خداوند بزرگ شما وخانواده تان یاری دهد
آرامش دهد ، شادی تان دهد ۰

درود بر دوست سال های ایران شناسی و ايران دوستی مان ۰



.
حسین جان عزیز
درود و شادی و شادمانی ارزانی روان درگذشتگان مان باد !
می سزد در دریغ درگذشتگان مان از خداوند جان و خرد بخواهیم که از اندوه مان بکاهد
و آرزو کنیم روان شان در مینو به شادمانی پذیرا شود و با نیاکانِ نیکوکار مان همپرسه ، همسخن و هم نشین شوند۰

در گذشتگامان از میان مان نمی روند
آنها هنوز نگران مان هستند که این جهان را ارج بنهیم، این جهان را آباد سازیم ، به این جهانیان مهربان باشیم و مهربانی ورزیم ۰

خداوند بزرگ شما وخانواده تان یاری دهد
آرامش دهد ، شادی تان دهد ۰

درود بر دوست سال های ایران شناسی و ايران دوستی مان ۰
Forwarded from چیستا طاهری
از اندوه باشد رخِ مرد زرد
به رامش فزاید تنِ زادمرد

تنِ خوبرخ. رامش افزای و بس!
که زن باشد از درد فریادرس

به زن گیرد آرام مردِ جُوان
اگر تاجدارست ، اگر پهلوان

همان زو بُوَد دینِ یزدان به پای
جُوان را به نیکی بود رهنمای

پادشاهی یزدگرد یکم
جشن چله شو / دیگان / جشن  سال نو اوستایی

۱ _  نگاه هستی شناسی ایرانی به جشن :
ما ایرانی هستیم ،ایران میهن ماست ، ايران راهی دراز در بسترِ  روزگاران
پیموده است  فراز و فرود های بی شماری بر روان و پیکر ایران  نشسته است
با این همه ایران هنوز زنده است ، هستند ایرانیانی که نام های ایرانی بر فرزندان خود میگذارند ،به ایران می اندیشند ،ایرانی برومند و سربلند  را آرزو می کنند .
برای رسیدن به این آرزو می کوشند و داد و دهش می ورزند.
به راستی یکبار از خود پرسيده ایم که نخستين  هسته های  اندیشه ایرانی چه بوده است و نگاه هستی شناسی ایرانی به خدا و ایزدان ایرانی و خویشکاری مردم چگونه می بود ؟
دانشمند والتر برونو هنینگ و   همکار  او  مری بویس ،
یسنای ۳۰ ( بند ۳ _ ۵ ) گاهان  را جان مایه انديشه ایرانی می شمارند.
در یسنای ۳۰  گاهان  ،زرتشت از سویی یکتاپرستی را دامن می زند
که تنها اهوره مزدا،نیک و ستوده است
و از سویی ديگر ثنویتی را نشان مان می دهد
که بر پایه آن دو نیروی نیک و بد  در کارِ جهانند ،
که پیوسته باهم در چالش و ستیزند ،یکی شان را باید ستود و یاری نمود،
دیگری را باید نکوهید و به پیکارش بر خاست ،
اسطوره ای را از روزگار ساسانی می شناسيم
که در فهم نگاه هستی شناسی ایرانی یاری مان می کند :
زرتشت سی ساله است ،پس از جستجو فراوان برای پی بردن به رازِ هستی ،
و پاسخ دادن به دغدغه مرگ و زندگی و اینکه چگونه پدید آمدند ،
در بامدادی بهاری ،تن را و جان را به آب های هیرمند و هامون می سپارد ،
در نماد های اسطوره ای ،آب و نوروز و بهار ،نماد زایش و تولدی ديگرهستند  ،
زرتشت در این زایش نو ،راز جهان را در می یابد  .او فرشته نورانی و سراسر روشنایی را می بیند که در گاهان و در ادب فارسی :
هومنه / بهمن / اندیشه و خرد نیک نام گرفته است.
بهمن ،انديشه نیک ،وخشور ایرانی را از هامون و هیرمند به آسمان ها می برد.
زرتشت در این دیدار ،  با خردِ  نیکی که همراه  ،  همتا و یکتا  شده است ،
به بلندای هستی راه می پیماید ،سرزمینی را می بیند سراسر روشن و زیبا ،
او در می یابد که سروری دانا و خردمند ( اهوره مزدا)  بر آن شهریاری می کند. وخشور ایرانی در می یابد که :
سرور دانایی و خرد ،تنها و تنها ،نیکی ،زندگی ،زیبایی و جاودانگی را می آفریند
و نام این سرور دانا و خردمند با زندگی و زیبایی یکسان و یگانه می باشد.
زرتشت در این پرواز مینوی و در این دل آگاهی  پی می برد که این سرور دانا
تنها نیروی آغازین و ازلی  در جهان نیست ،و جهان تنها به اراده او نمی گردد.
بلکه نیروی آغازین دیگری هم هست که اراده اش در کارِ  هستی کار ساز می باشد و آن اهریمن است  انديشه بد ،ويرانگر ،که بر سیاهی ها شهریاری می کند
و اوست که مرگ  ونیستی ،نازندگی،  جنگ ،پیری و پلشتی را پدید می آورد
واین اهریمن شهریار سرزمین تاریکی هاست  .
وخشور ایرانی در این همپرسگی آگاه می گردد
که میان این دو نیروی آغازین چالشی سخت وستیزی ستبر روان است
ستیزی به پهنا  و گستردگی گیهان و به پهنا و گستردگی اندیشه ؛
وخشور ایرانی در این دل آگاهى که خردِ نیک با او همراه شده است
به آگاهی ارزشمندی دیگری هم می رسد :
که این دو نیروی آغازین  ،هر کدام به اختیار و به آزادی ،راه نیک و راه بد را بر گزیدند ، آزادی و اختیار ،همیشه از بارز ترین ویژگی اندیشه ایرانی بود ،
وخشور ایرانی در این  پرواز مینوی همراه با بهمن و خرد نیک ،سومین بلندای اندیشه ی ایرانی را هم در می یابد :
جایگاه ارزشمند مردم در این نبرد گیهانی  ،که دانشمند مری بویس و استادش پروفسور هنینگ هر دو،  آن را بر جسته می کنند این مردم گرچه در اندازه و اندام از دو نیروی ازلی کوچک ترند اما سرنوشت این نبرد گیهانی روشن می سازند 
با پندار و گفتار و کردار نیک یا بدشان .
پروفسور هنینگ می گوید :
" از آنجا که هر دو نیروی ازلی که در چالش با همند هم توان و هم اندازه اند ،فرجامِ  نبردشان نا روشن است ،در این میان کردار جمعی بشریت ،انجام این نبرد بزرگ را روشن می سازد  ،هر مرد و هر زنی آزاد است که راه خود را بر گزیند و به یکی از این دو بپیوند :
این یاری و همبستگی مردم ، همواره بر نیروی آن سویی که بدان پیوسته ،می افزاید... " زرتشت سياستمدار یا جادو گر ،برگردان فارسی کامران فانی ،برگ ۸۸

هر جشن ایرانی پیوند تنگاتنگی با این سه ویژگی اندیشه دارد
اکنون با این نگاه هستی شناسی ایرانی به دیدار جشنِ 
چله شو / جشن یلدا /جشن چله بزرگ/ جشن سال نو اوستایی می رویم تا بگوییم با برگزاری به هنگام و به آیینِ این جشن ،ما وارد این آوردگاه گیهانی
می شویم  تا ایزدان ایرانی یاری دهیم تا اهریمن و دیوان و نیرو های زیانبار و
ویرانگرِ گیتی را ناتوان سازیم.


.
جشن چله شو / دیگان / جشن  سال نو اوستایی

۱ _  نگاه هستی شناسی ایرانی به جشن :
ما ایرانی هستیم ،ایران میهن ماست ، ايران راهی دراز در بسترِ  روزگاران
پیموده است  فراز و فرود های بی شماری بر روان و پیکر ایران  نشسته است
با این همه ایران هنوز زنده است ، هستند ایرانیانی که نام های ایرانی بر فرزندان خود میگذارند ،به ایران می اندیشند ،ایرانی برومند و سربلند  را آرزو می کنند .
برای رسیدن به این آرزو می کوشند و داد و دهش می ورزند.
به راستی یکبار از خود پرسيده ایم که نخستين  هسته های  اندیشه ایرانی چه بوده است و نگاه هستی شناسی ایرانی به خدا و ایزدان ایرانی و خویشکاری مردم چگونه می بود ؟
دانشمند والتر برونو هنینگ و   همکار  او  مری بویس ،
یسنای ۳۰ ( بند ۳ _ ۵ ) گاهان  را جان مایه انديشه ایرانی می شمارند.
در یسنای ۳۰  گاهان  ،زرتشت از سویی یکتاپرستی را دامن می زند
که تنها اهوره مزدا،نیک و ستوده است
و از سویی ديگر ثنویتی را نشان مان می دهد
که بر پایه آن دو نیروی نیک و بد  در کارِ جهانند ،
که پیوسته باهم در چالش و ستیزند ،یکی شان را باید ستود و یاری نمود،
دیگری را باید نکوهید و به پیکارش بر خاست ،
اسطوره ای را از روزگار ساسانی می شناسيم
که در فهم نگاه هستی شناسی ایرانی یاری مان می کند :
زرتشت سی ساله است ،پس از جستجو فراوان برای پی بردن به رازِ هستی ،
و پاسخ دادن به دغدغه مرگ و زندگی و اینکه چگونه پدید آمدند ،
در بامدادی بهاری ،تن را و جان را به آب های هیرمند و هامون می سپارد ،
در نماد های اسطوره ای ،آب و نوروز و بهار ،نماد زایش و تولدی ديگرهستند  ،
زرتشت در این زایش نو ،راز جهان را در می یابد  .او فرشته نورانی و سراسر روشنایی را می بیند که در گاهان و در ادب فارسی :
هومنه / بهمن / اندیشه و خرد نیک نام گرفته است.
بهمن ،انديشه نیک ،وخشور ایرانی را از هامون و هیرمند به آسمان ها می برد.
زرتشت در این دیدار ،  با خردِ  نیکی که همراه  ،  همتا و یکتا  شده است ،
به بلندای هستی راه می پیماید ،سرزمینی را می بیند سراسر روشن و زیبا ،
او در می یابد که سروری دانا و خردمند ( اهوره مزدا)  بر آن شهریاری می کند. وخشور ایرانی در می یابد که :
سرور دانایی و خرد ،تنها و تنها ،نیکی ،زندگی ،زیبایی و جاودانگی را می آفریند
و نام این سرور دانا و خردمند با زندگی و زیبایی یکسان و یگانه می باشد.
زرتشت در این پرواز مینوی و در این دل آگاهی  پی می برد که این سرور دانا
تنها نیروی آغازین و ازلی  در جهان نیست ،و جهان تنها به اراده او نمی گردد.
بلکه نیروی آغازین دیگری هم هست که اراده اش در کارِ  هستی کار ساز می باشد و آن اهریمن است  انديشه بد ،ويرانگر ،که بر سیاهی ها شهریاری می کند
و اوست که مرگ  ونیستی ،نازندگی،  جنگ ،پیری و پلشتی را پدید می آورد
واین اهریمن شهریار سرزمین تاریکی هاست  .
وخشور ایرانی در این همپرسگی آگاه می گردد
که میان این دو نیروی آغازین چالشی سخت وستیزی ستبر روان است
ستیزی به پهنا  و گستردگی گیهان و به پهنا و گستردگی اندیشه ؛
وخشور ایرانی در این دل آگاهى که خردِ نیک با او همراه شده است
به آگاهی ارزشمندی دیگری هم می رسد :
که این دو نیروی آغازین  ،هر کدام به اختیار و به آزادی ،راه نیک و راه بد را بر گزیدند ، آزادی و اختیار ،همیشه از بارز ترین ویژگی اندیشه ایرانی بود ،
وخشور ایرانی در این  پرواز مینوی همراه با بهمن و خرد نیک ،سومین بلندای اندیشه ی ایرانی را هم در می یابد :
جایگاه ارزشمند مردم در این نبرد گیهانی  ،که دانشمند مری بویس و استادش پروفسور هنینگ هر دو،  آن را بر جسته می کنند این مردم گرچه در اندازه و اندام از دو نیروی ازلی کوچک ترند اما سرنوشت این نبرد گیهانی روشن می سازند 
با پندار و گفتار و کردار نیک یا بدشان .
پروفسور هنینگ می گوید :
" از آنجا که هر دو نیروی ازلی که در چالش با همند هم توان و هم اندازه اند ،فرجامِ  نبردشان نا روشن است ،در این میان کردار جمعی بشریت ،انجام این نبرد بزرگ را روشن می سازد  ،هر مرد و هر زنی آزاد است که راه خود را بر گزیند و به یکی از این دو بپیوند :
این یاری و همبستگی مردم ، همواره بر نیروی آن سویی که بدان پیوسته ،می افزاید... " زرتشت سياستمدار یا جادو گر ،برگردان فارسی کامران فانی ،برگ ۸۸

هر جشن ایرانی پیوند تنگاتنگی با این سه ویژگی اندیشه دارد
اکنون با این نگاه هستی شناسی ایرانی به دیدار جشنِ 
چله شو / جشن یلدا /جشن چله بزرگ/ جشن سال نو اوستایی می رویم تا بگوییم با برگزاری به هنگام و به آیینِ این جشن ،ما وارد این آوردگاه گیهانی
می شویم  تا ایزدان ایرانی یاری دهیم تا اهریمن و دیوان و نیرو های زیانبار و
ویرانگرِ گیتی را ناتوان سازیم.


.
۲ _  جشن چله شو و جشن دیگان

این جشن را که اکنون با نام یلدا می شناسیم
مانند همه جشن های پُرشمارِ ایرانی ،
چالشی است با اهریمنِ مرگ و نازندگی ،
و همچنین ستایش و نکو داشتی است برای مرز های زندگی ،
و سرانجام می توان پنداشت که :
نیاکان ایرانی مان با آن فهم هستی شناسی خود ،
با بر پایی" به آیین " این جشن باور می داشتند که :
به یاری ایزدان ایرانی می شتابند ،
باور داشتند با بر پایی به هنگامِ جشن چله شو ،
به پیکار با اهریمنِ سرما و تاریکی می پردازند .

چله بزرگ با چله شو آغاز می شود شب یکم دی ماه ،
و تا جشن سده ،روز دهم بهمن ماه ،به درازا می انجامد ،
چله شو / شب یلدا ،از سویی اهریمنی ترین شبِ سال می باشد،
چون سرد ترین و دراز تربن و تاریک ترين شب سال است
که در نگاه ایرانیان باستان ،تاریکی و سرما و شب ، اهریمنی اند
و روز ،  گرما و روشنایی  ، هرمزدی می باشند.
نگاه دو بُن نگر ایرانی  در چنین شب دهشتناکی،
جشن چله شو /جشن شب یلدا   را برپا می دارد ،
که یکی از بزرگترين جشن های ایرانی  در همه روزگاران می باشد ؛

از چله شو و فردای آن ،روزِ  یکم دی ماه ، که آغاز زمستان است ،
تا جشن سده  ، دهم بهمن ،
سرما و تاریکی در اوج نیرومندی اند ،
چله بزرگ  اوجِ  شهریاریِ  اهریمنی است،
که می خواهد با سرمای خود
با شب های بلند خود ،
دام و دهشن اهورایی را ،به فسردن ،به نابودی ،به نازندگی و به مرگ بکشاند.
که می خواهد زمین را ،آب را ، گیاه را بخشکاند
که می خواهد قدرت زایش و زایندگی را که اهورایی اند
از زمین،  از آب ،از گیاه و از مردم بستاند،
و مرگِ   را با سرمای کشنده اش بر گیتی بگستراند 
گیتیی که در نگاهِ هستی شناسی ایرانی هرمزدی است ،
و هرمزد گیتی را   آفریده که یار و یاور او در پیکار با اهريمن باشد
پس بیهوده نبود که در چله بزرگ،  شش جشن بزرگ و شش آتش افروزی داشتیم .

اگر در آغاز و در ازل ،هرمزد و اهریمن در اندیشه،  رویاروی هم بودند
اکنون در آوردگاهی به گستردگیِ  گیتی به ستیزِ با هم پردخته اند ،
اهریمن می خواهد گیتی را از زندگی تهی کند
و هرمزد می خواهد زندگی را در گیتی بپاید ،
جشن چله شو / جشن شب یلدا ،گزارش این ستیز گیهانی است
و گزارش مردمانی است که با شکوه برگذار کردن جشن یلدا
دام و دهشن اهورایی را از فسردن و از سرما نگهبانی می کنند .
درنگ کنید در اهریمنی ترين شبِ سال ،
ایرانیان با برگذاریِ یکی از بزرگتربن جشن های نیاکان خود،
به پیکار با نیرو های ویرانگر گیتی بر می خیزند .
این است نگاه ایرانی به جشن چله شو ؛
در چله بزرگ که سرما و تاریکی در اوج نیرومندی
و اهریمن در اوج توانایی خود هست ،
ایرانیان با برپایی این جشن بزرگ ،
با بیدار ماندن شان تا بامدادِ روزِ یکمِ دی ماه،
  با آتش افروزی های شکوهمندانه خود  و دست افشانی های شادمانه شان ،
با داستان گویی و یاد آوریِ ایزدان و شاهان و پهلوانانِ گذشته ی  کشور و میهن خود که گیتی و کشور را چگونه بهشت آیین می کردند  ،
با چامه سرایی های شان ،
با کوبش ساز های کوبه ای   و نوشیدن ها وخوردن  های شان ،
شبِ یلدای اهریمنی را به روز یکمِ دی ماه ،به هرمزد روز  ،به خور روز می رسانند
که روز زایش خورشید و ایزد مهر در پنداشته های ایرانی می باشد
  و این سان به جنگ اهریمنِ سرما و تاریکی و مرگ می شتافتند 
تا مرز های زندگى را در زمین ،در آب ،در گیاه و در میان مردم ،
روشنایی و گرما بخشند  و از مرگ  ، از خشکیدن شان ، از سرما زدگی و شب گرفتگی شان که آرزو و خویشکاری اهریمن و دیوان است رهایی  بخشند، همان سخن والتر برونو هنینگ که سرنوشت نبرد بزرگ را نیرویی سوم ، که مردم باشند روشن می سازند  ،باور به مردمی نیرومند ،باور به جشن و شادی ،همان نگاه هستی شناسی ایرانی است ،که چالش میان زندگی هرمزدی و مرگ اهریمنی را در جشن های چله بزرگ و در جشن چله شو  و در جشن چهارگانه دیگان به نگاه مان می نشاند ما هم با باور به نیرومندیِ ایرانیان ،با باور به جايگاه خجسته جشن دیگان ،جشن چله شو و هر جشن دیگرِ ایرانی به پیکار با سیاهی ها و نادانی ها می شتابیم تا  نیرو های سودمند گیتی را :چون آب و زمین و گیاه و خورشید را شادمان و توانا سازیم .این است خویشکاری و کاارکرد جشن شب یلدا ،

.
۳ _ جشن های ماهانه ایرانی

  جشن های ماهانه ایرانی دوارده  جشن را در بر می گرفت که از جشن فروردین گان آغاز می شود به تیرگان ، امردادگان ،مهرگان،  آذرگان ،دیگان /جشن یلدا   سپندارمذگان می رسيد

چنانه که می بینیم جشن دیگان /جشن شب یلدا
یکی از جشن های ماهانه بوده است
دکتر مری بویس می فرمايد :

" موبدان ایرانی ،سال را به دوازده ماه و ۳۶۰  روز
بخش می کردند ،دوازده ماه سال را با  نام دوازده ایزد ایرانی یاد
می نمودند که اکنون نام ماه های ایرانی است ؛
سی روز ماه را هم  به نام سی ایزد ایرانی نمودند
روز یکم به نام هرمزد خدای/ دی / دادار ،
روز دوم به نام ایزد بهمن ،
روز سوم به نام ایزد ارديبهشت
روز چهارم به نام شهريور
روز پنجم یه نام ایزد بانو سپندارمذ
روز ششم به نام ایزد بانو خرداد
روز هفتم به نام ایزد بانو امرداد
روز نهم به نام ایزد آذر
روز دهم به نام ایزد بانو آبان
روز سیزدهم به نام ایزد تیشتر
روز شانزدهم به نام ایزد مهر  و....

هنگامی که نام ماه و روز با هم برابر می شدند آن روز را جشن می گرفتند
مانند :
جشن مهرگان در روز مهر از ماه مهر ،شانزدهم مهر ماه
جشن تیر گان در روز تیر  از ماه تیر  ، سیزدهم تیر ماه
جشن آذرگان در روز آذر از ماه آذر   ،نهم آذر ماه
جشن آبان گان  در روز آبان از ماه آبان ، دهم آبان ماه
جشن بهمن گان در روز بهمن از ماه بهمن ،دوم بهمن ماه
جشن دیگان  در روز هرمزد از ماه دی ، یکم دی ماه و....

به پاس ارجمندی هرمزد خدای  نزد ایرانیان ،چهار روز در ماه به نام او می بود:
روز یکم دی ماه
روز هشتم دی ماه
روز پانزدهم دی ماه
روز بیست و دوم دی ماه ،
و این چهار روز   که نام هرمزد بر آنان بود  ،
در ماه دی ( یعنی آفریننده و دادار) گرامی داشته می شدند .
این دهمین ماه برابر با نوامبر و دسامبر از تقويم گریگوری بود :
این ماه در چله زمستان بود و به نام خدای ایرانیان بود
آن هم هنگامی بود
که ایرانیان برای رویارویی با دهشت اهریمنی بسیج می شدند   "

در روزگار ساسانیان با گزارش پروفسور مرس بویس ،
در ماه دی چهار جشن دیگان می  داشتیم که در  یکم روز ،هشتم روز ،پانزدهمين روز و بیست دوم روزِ ماه دی انجام می شد که با افزودن جشن شب یلدا و جشن سده ،آگاه می گردیم که در چله بزرگ شش جشن بزرگ داشتیم
و اگر جشن ها را گونه ای همیاری مردم و ایزدان بشماریم برای پیکار و
ناکام کردن اهريمن و دیوان سرما و تاریکی و شب ،   در می یابیم
که در این چهل روز ،به نگاه ایرانی چه کار سترگی در پیش داشتیم و داریم .

.


.



.
۴ _  جشن دیگان ،یکم دی ماه

ماه دی ،ماه هرمزد است ، ماه خدای است ،
روز یکم هر ماه هم به نام هرمزد می باشد  روز خدا ،
در هرمزد روز از ماه دی (=  هرمزد)  جشن دیگان برگزار می شود ،
جشنی برای خدا ،
جشنی برای ماهِ خدا   و روزِ خدا ،
که آن را "جشن نود روز " نیز می نامند ،
زیرا از جشن دیگان تا نوروز ،نود روز فاصله می بود.
و زمین این سومین آفرینش هرمزدی ،در پی گردشش به پیرامون خورشید ،
به نقطه انقلاب زمستانی می رسید ،
و دیگان ،روز یکم دی ،جشن انقلاب زمستانی ایرانیان بود
و زمانی در دور دست های روزگاران ،سالِ ایرانی ،با جشن دیگان آغاز می شد
و دیگان ،روزِ پس از شب یلدا ، جشن سالِ نوِ زمستانی ایرانیان بود ،
جشنی که با افزایشِ درازیِ روز آغاز می شد ،
زنده یاد دکتر بهرام فروشی دانش آموخته ی زنده یاد پور داود ، باور دارد که :

" در روزگاران کهن که گاهشماری اوستایی بکار می رفت ،
سال ایرانی با فصل سرما آغاز می گردید ،
و واژه سال از آن روزگاران به یادگار مانده است ،
و  وآژه سال از واژه" سرده " گرفته شده است
و سال به معنای سرد و سرما می باشد ،
و این می رساند که سالِ اوستایی ،روزگاری با فصل سرما ،آغاز می شد،
با دی ماه آغاز می شد ،با انقلاب زمستانی ،چنان که امروز در جهان مسیحت ،سال نو با زمستان آغاز می شود
که یادگاری بجا مانده از آن روزگاران می باشد .
پس جشن دیگان ،شب چله بزرگ ،یادگاری است  از روزگار اوستایی ،
که نوروز   از فصل سرما و انقلاب زمستانی آغاز می شده است،
و آغاز سال چیزی نبود جز دو باره زاده شدن و دو باره پیدایی خورشید،
در روز یکم دی ماه ،روز پس از شب یلدا   ... روز تولد میترا / مهر ،
که در یکم دی ماه ، پیکارش را برای شکست دادن اهریمن سرما و تاریکی ،آغاز می کند " جهان فروری ،۱۱۶،۱۱۷ ،
زنده فروشی باور داشتند که نوئل اروپایی ،
همان شب یلدای ایرانی ،و همان شب چله ایرانیان است  ،
نوئل راستین همان انقلاب زمستانی ،در روز ۳۰ روز  و ۲۲ دسامبر  می باشد



.
۵ _  آتش افروزی های چله بزرگ
برای گرم داشتن خورشید 

در نگاه نیاکان ایرانی مان  ، خورشید و  مهر  در شب یلدا و در شبِ خور روز،
تولد می یابند ،خورشید در چله بزرگ، نوزاد و کودک است ،نیاز به پشتیبانی و پاییدن و گرم شدن دارد ،مردم در این چهل شبانروز با بر پایی جشن های شب یلدا و چهار جشن دیگان و جشن سده در پایان چله بزرگ ،آتش ها می افروزند،
به این گمان که به خورشید گرما ببخشند ،خورشید را گرم کنند تا سپستر ها، در تابستان بزرگ ( از فروردین تا پایان مهر) ،خورشید گرما و روشنی را به جهان باز آورد ، و بر زمین و گیاه و آب  ،  نیروی زایش و سرشاری و روییدن بخشد ،
این آتش های زمستانی می خواهند سرما و خشکی و فسردگی زمستانی را از پیکر گیتی پاک کند ،
می خواهند  ایزد گرما ،ایزد رپیتوین را ،که در زمستان بزرگ  (  از آبان تا پایان فروردين) به زیر زمین می رود یاری رسانند تا  ریپتوین در خویشکاریش که گرم نگهداستن چشمه سار ها و ریشه گیاهان در زیرزمین است کامروا باشد  ،
آتش می افروزند تا دیو زمستان،  خورشید نوزاد و کودک را نیفسرد،نخشکاند
در چله بزرگ.، شش بار آتش می افروختند ، شش بار جشن آتش افروزی داشتند شش بار جشن می گرفتند
تا زمین را و ایزد نگهبان زمین ،ایزدبانو  سپندارمذ را گرم نگهدارند  ،
آتش ها می افروختند تا آب های زیر زمین ،چشمه ها ،و فرشته نگهبان آب ها  ،ایزد بانو خرداد را گرم نگهدارند ،
آتش می افروختند تا ریشه گیاهان و درختان و رستنی ها را در زیر زمين و ایزد نگهبان گیاهان و روییدنی را که ایزد بانو امرداد باشد گرم نگهدارند  ،
این است آرمانی ایرانی در بر افروختن آتش در چله بزرگ و در زمستان اهريمن آفریده ؛
با رقص های آیینی  و فریاد و فغانِ ساز های کوبه ای در جشن های چله بزرگ
می خواهند زمین و زمینیان را بیدار نگه می دارند  می خواهند بیم در دل دیوان
سرما و تاریکی افکنند تا نتوانند سرما و تاریکی و شب ،خورشید را آزار رساند ،
زمین را بترساند ،تا بگویند  :
خورشید!  زمین!،مهر! ،سپندازمذ ! آرام باشید!
ما مردم ،ششمین آفریده هرمزد خدای ،بیداریم و بیداری را می پاییم ،
در چله بزرگ ،و جشن های پر شمارش  ،با داستان سرایی ،بویژه از سوی مادر بزرگ ،اکنونیان را آگاه می کنند که گذشتگان تان چنین کردند ،مهین تان را پاییدند ، باغ ها و کشتزار های نیکو از خود بجا گذاردند ،چشمه سارها و ورودخانه ها و کاریز راپاکیزه داشتند ،دشمن را از سرزمین تان دور داشتند ،این جهان را به مهر و عشق ورزی و عاشقانه هایشان دلپذیر ساختند  و شما آیندگان این داستان های پهلوانی و عاشقانه را به یاد بسپارید و گذشتگان را فراموش نکنید ،
نگاه دو بُن نگر و ثنویت باور ایرانی در این جشن و همه جشن هایش  در نشان دادن هومانیسم ایرانی شاهکار می کند ، ما جشن می گیریم تا همچنان که پرفسور هنینگ گفته در این نبرد گیهانی هرمزد و ایزدان ایرانی یاری رسانیم  ،جشن های چله بزرگ ،یاری پایینی ها به بالایی هایی است
در جشن یلدا و هر جشن دیگری ،ما به داد و ستد و همیاری و همپرسکی
دو سویه ی مردم و ایزدان ایرانی می رسیم.
این است شکوه باشندگان ایرانی در روزگارانی که از یاد رفته ،واز یاد می رود.

.
۶ _ ابوریحان بیرونی و جشن دیگان :
روز برادری شاه و مردم ،جشن داد خواهی


" این ماه  را  خورماه  نیز میگویند.
نخستین روز   آن  خرم روز  أست.
واین روز  و  این ماه  هر  دو به  نام خدای تعالی، که هرمزد است، نامیده شده ،
و در این  روز   عادت  ایرانیان  چنین بود،
که پادشاه  از تخت  شاهی به زیر می آمد
و جامه  سپید  می پوشید
و در بیابان  بر فرش های   سپید می نشست
و دربان ها  و قر اولان را، که هیبت مَلك بدان هاست، به کنار می راند.
و در  امور دنیا  فارغ البال  نظر می نمود
و هر کس که نيازمند  می شد، که با پادشاه  سخن بگوید،
خواه  که  گدا  باشد، یا دارا و شريف باشد،
بد ون هیچ حاجب و دربانی به نزد پادشاه می رفت
  و بدون  هیچ مائعی  با او  گفتگو  می کرد
و در این روز  پادشاه  با دهقانان  و برزیگران  مجالست می کرد
و در يك سفره  با ایشان  غذا می خورد  و  می گفت :

" من امروز مانند  یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم.
زیرا  قوامِ  دنیا به کارهایی اسث، که به دستِ شما می شود
و قوامِ عمارتِ آن هم  به پادشاه است.
و نه پادشاه  را از  رعیت   گریزی است
و نه رعیت  را  از  پادشاه .
وچون  حقیقت  امر  چنین شد، پس من  که  پادشاه هستم،
با شما برزیگران  برادر  خواهم  بود  و مانند  دو برادرِ مهربان خواهيم بود.
به خصوص که دو  برادر مهربان ، هوشنگ و ویکرد چنین بودند "
،آثارالباقيه، صفحه ۲۹۵

در اساطیر ایرانی هوشنگ و ویکرد دو برادر بودند
که هوشنگ پادشاهی و داد و قانون را بنیاد نهاد
و  ویکرد کشاورزی و برزیگری را برای مردم آورد ،
در اندیشه ایرانی به فرموده پروفسور  ماریان موله ،در کتاب ایران باستان ،
میان شاه و زمین و کشاورزی پیوندی نا گسستنی می بود :

"  اندیشه ایرانی در بزرگداشت زندگی
و نکوهشِ بی چون و چرای ویرانی
و ستایش باروری و ارزش توانگری و ثروت و سرشاریِ این جهان و این گیتی ،
راه می پیمود  ،سرمای شدید زمستان  و خشکسالی
برای ایرانی درد آور بود ...
چشمه های آب در فلات ایران بندرت یافت می شد
خاکِ نابارور ،بيشترِ زمین های ایران را در بر می گرفت ،
زمین آبیاری شده باید قدم به قدم نگهبانی می شد...
کاشتن گندم ،شخم زدن زمین و آبیاری آن ،بالاترین ثواب بود ؛
با گسترش کشاورزی ،قلمرو نیکی افزایش می یابد ،
با کاشتن گندم بذر عدالت کاشته می شود.
کوه های عربان وخالی ،زمین آبیاری نشده ،
دریاچه های شور  به دیوان تعلق دارند
و این دیوان هستند که زمستان را پدید می آورند
و کشاورزی و کار کشت ورزان را دستخوش نیستی می کنند.
چون نبردی در می گیرد ،و دشمن به کشور می تازد
زمین ها غارت می شدند آبیاری های آسيب می دیدند ،
برای این که دهقان به آرامش و آسایش باشد
باید  پادشاهی نیرومند  ،زمین و کشاورزان را بپاید و نگهبان باشد ،
این گونه است که شیوه ی انديشه ی دینیِ ایرانی ،
میان این دو کانون در آمد و شد است،
از سویی به کشاورزان ،و ازسوی دیگر به فرمانروایی خوب ،
که مدافع کشاورزان و درويشان باشد... ، ماریان موله ،ایران باستان ،۴۴و ۴۶

اینگونه است که ابوریحان در ویژگی ماه دی،
از برادر بودن شاه و دهقان یاد می کند
و ماندگاری کشور را به برادری شاه و کشاورز می داند
و ماه دی را ماه دوستی شاه و دهقان می شمارد ،
چون ما با آتش افروزیِ جشن های چهار گانه دیگان ،می خواهیم ،
زمین ، آب  ، گیاه و خورشيد را ،از فسردن و از خشکیدن سرمای دیوان بپاییم
و به ایزدان شان ،سپندارمذ ،خرداد ،امرداد و مهر ، یاری برسانیم .
این بود جان مایه جشن شب چله شو و آتش افروزی های چله بزرگ .

.






.
۷ _ یکم دی ماه ،روز خورشید

ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی 
که نوشته ی ارجمندی است در زمینه گاهشماری  ،
آن گاه که به یکم دی ماه ،  به هرمزد روز،  می رسد
آن را به نام خور روز یاد می کند روز خورشيد ،
چرا ایرانیان یکمین روزِ دی ماه را روز خورشید می نامیدند؟
به گمان شان از  فردای شب یلدا ،روز یکم ماه دی ،
از اندازه و اندام شب و تاریکی کاسته می شود
و بر اندازه و اندام روز افزوده می گردد ،
ایرانیِ باستان گمان می بُرد که این خورشید است
که با پاییدن خود ،روز و روشنایی را بلند تر ،
و تاریکی و شب را ،ناگزیر به کوتاه شدن و گریختن می کند ،
ایرانی می دید که از روز یکم دی ماه ،روز  ،پیشروی می کند
و شب به ناچار ،  پا پس می نهد و ناگزیر به گريختن است
بر  همین پایه ،شب یلدا و شب خور روز  را ،
زمان زایش و تولدِ خورشید می پنداشت
  و شب زایشِ ایزد مهر باستانی و ایزدِ نگهبانِ خورشید می شمرد
که  هر بامداد از پشت البرز کوه اوستایی ،بر می آید
و  خان و مان ایرانی را می پاید .

.
۸ _ جشن دیگان و کاشتن درخت سرو

در روز یکم دی ماه ، ایرانیان
در برابر درخت سرو می ایستادند و پیمان می بستند
تا سال دیگر ، سروی دیگر بکارند،
و در همه ب درازنای سالی که در پیش بود
برابر با پیمان شان در جشن دیگان ، درخت سرو می کاشتند ،
اگر قالی می بافتند ،اگر ترمه ای می رشتند
  سروی ستبر بر آن ها می نگاریدند ،
اگر فرزندی ، نبیره ای زاده می شد
سروی می کاشتند ،
اگر زمین شان ،باغ شان ،کاریزشان ،
پُر بار و پُر آب می بود سروی به زمین می سپردند ،
و در روز یکم دی با آین آرزو ها و با اين پیمان به پیشباز سال نو می رفتند
که روز یکم دی ماه ، سال نو زمستانی شان بود.
درختان سرو   کهنسال ،جای گرد هم آیی ایرانیان بود
جشن های باستانی شان را در آتشكده ها،
در کنار سرو های تناور و تنومند  بر گذار می کردند
چرا که سرو مانند سالی بود که همواره نو و تازه می شد ،
همواره سبز بود،
راست قامت و دیر پای می بود
و همواره پوست می انداخت و نو می شد
و این گونه ،نمادِ جاودانگی و هميشه زنده بودن به شمار می رفت ،
بیهوده نبود که در یکمین روز از ماه دی که هرمزد روز بود
پیمان می بستند که به هر بهانه ای سروی بکارند
و در این جهان جاودانه ماندن را آرزو کنند


.
۹_ پایان سخن
داد و دهش جشن ها و خورشید و مهر

شب یلدا / چله شو ،پایان پاییز و آغاز زمستان است ،
زمستانی که با چله بزرگ ( یکم دی ماه تا دهم بهمن)  آغاز می شود
و تا جشن سده راه می پیماید چله ای که سرما در بلندای توانایی خود است
پس از چله بزرگ ،چله کوچک آغاز می گردد
که تا آغاز اسفند و جشن سپندارمذگان راه می سپارد و بیست روز می باشد
که از توانایی سرما کم می شود ، در چله بزرگ و چله کوچک  ایرانیان در جشن های شان کماکان آتش افروزی می کنند و خورشيد و مهر را گرما می بخشند.

برف کوهساران آرام آرام آب می شوند
از سپندارمذگان تا جشن های سوری در پنج روز پایانی،
  این کشور این فرهنگ پیوسته در جشن بود
بهار دارد آهسته می آید
زمین دارد جان تازه ای می یابد
شکوفه می شکوفند
و سرما ناپدید می گردد،
روز می تازد و شب می کاهد
در آستانه نوروز شب و روز برابر می گردند
اعتدال بهاری است ،خورشید نیرومند است
دیگر نیازی به آتش افروزی ها و جشن های آتش  ندارد
با توانایی شگفت انگيزش 
بر زمین ،بر گیاه ،بر کشتزار ها و بر آب های روی زمین می تابد
همه را بارور می کند همه را سرشاری می بخشد
بهار و تابستان را پدید می آورد که هرمزدی اند
گیتی را شکوفه ها و شکوفتگی ها فرا می گیرد
و این گونه خورشید، با داد و دهش خود ،
مهربانی مردم را در برگذاری جشن های چله بزرگ
مهربانه پاسخ می گوید .
.
2025/12/11 23:54:19
Back to Top
HTML Embed Code: