group-telegram.com/darvagmagezine/1258
Last Update:
🍂🍂
🔶#علی_نقویان
اغلب سیاه و اغلب سفید
شناور بودم و خورشید از محلی دیگر
که هنوز در آن بودم میتابید
بدونِ حرارت و خراشی
و سیلان داشتم مثلِ آمیب در آب
اتفاقی جریان نداشت.
اتفاقی جریان داشت، غرق در دریایی که بازتاباش انعکاسِ خودم بود در من
که دو تا شد
این را از چشمها که میرقصید فهمیدم
از این پا و آن پا کردن.
در روی صندلی بودم که بلند شده بودم تا فردا
شناکنان و خیزان کشیده شدم تا خشکی
همانجا که سیلان قطع شده بود و خورشید میسوزانْد.
مثلِ بقیه، پاهایام را بر روی زمین گذاشتم و در آسمان شناورشدم.
حتا کوه، حتا درخت و دشت که ثابت بود و آسمان از آن میگذشت.
اغلب سیاه و اغلب سفید بود
همرنگ و درهم با رنگهایی غیرِ همرنگ.
سعی کردم
در آسمان جابهجا شوم در هر جهت
سعی در یقین که سومار نمیشود
فقط اهالی بودند و آن هم نمیتوانستند
مثلِ بقیه که نمیتوانند.
این تنها دو کوچه را شامل میشد.
کمی بالاتر یا پایینتر
کوچههایی، شهرها و چه بسا سرزمینهایی
و این تنها یک فاصله بود از آسمان تا زمین که هر طرف رامیرفتم
جز درخت، کوه و دشت که ثابت بودند
و من در چشمها، در آسمان میرقصیدم.
https://www.group-telegram.com/us/darvagmagezine.com
BY داروگ

Share with your friend now:
group-telegram.com/darvagmagezine/1258