group-telegram.com/davat1394/18057
Last Update:
بقیه از پست پیش 👆
در این جهان سینمایی، «عقل» ابزار سرکوب است، و «دانایی» توجیهی برای اطاعت. تقوایی بارها نشان میدهد که چگونه جامعهی ما عقل را به بتِ ترس بدل کرده است؛ عقل بهعنوان سازوکار خودکنترلی، همان که بهجای آزادی، انقیاد میآورد. در کاغذ بیخط، زن در برابر این منطقِ مردسالارانهی عقل میایستد و میگوید: «میخواهم از چیزی بگویم که تا حالا نگفتم… دربارهی عقل و دانایی.» این گفتار، نه گفتوگویی خانوادگی که انفجارِ تاریخیِ سوژهای خاموش است. زن در برابر مرد، مثل جامعه در برابر قدرت، ایستاده و از بازتعریف دانایی سخن میگوید. در آن لحظه، سینمای تقوایی از سطح رئالیسم اجتماعی فراتر میرود و بدل میشود به صحنهی تئوریکِ مبارزه: گفتار بهمثابه کنش.
در ناخدا خورشید نیز همین تقابل در بُعد اجتماعی تکرار میشود. ناخدا نه قهرمان، که انسانِ به حاشیه راندهای است که علیه قانون میشورد، قانونی که عدالت را نمایندگی نمیکند، بلکه نظمِ تبعیض را حفظ میکند. در این اثر، دریا استعارهای از تاریخ است؛ پهنهای بیانتها که در آن قدرتهای بزرگ و خردهقدرتهای محلی در هم میلولند، و فرد تنها راه نجات را در نافرمانی مییابد. تقوایی در این فیلم، زبان استعمار و فرمان را بهچالش میکشد و نشان میدهد که «نظم» همواره با «دروغ» آغاز میشود. حتی در انتخاب جغرافیا ــ جنوب، بندر، مرز، دریا ــ او ساختار قدرت را به سطح نمادین میکشاند: جایی میان مرکز و حاشیه، جایی که قدرت در حال فرسایش است و مردم هنوز به صدای خود گوش میدهند.
اما شاید بزرگترین اثر او، سکوتش بود. تقوایی در سالهای پایانی نه از پیری، که از انزجارِ معرفتشناختی سکوت کرد. سکوت او بیعملی نبود؛ اعتراض بود به سینمایی که دیگر اندیشه را تاب نمیآورد. او در جهانی که همهچیز به سفارش و بازار و مصلحت تقلیل یافته بود، ترجیح داد نگوید، تا زبانش آلوده به دروغ نشود. این سکوت، همان کنشی بود که در فیلمهایش بارها بازنمایی کرده بود: امتناع از مشارکت در نظمی که حقیقت را مصرف میکند. تقوایی فهمیده بود که در زمانهای که قدرت، حتی حقیقت را مصادره میکند، سکوت میتواند آخرین شکل گفتن باشد.
میراث او، میراثِ مقاومت است؛ مقاومتی نه شعاری، بلکه هستیشناختی. در جهانی که «تصویر» به ابزارِ قدرت بدل شده، تقوایی هنوز به تصویر بهعنوان زبانِ آزادی ایمان داشت. او در هر فیلمش، جامعهای را بر پرده آورد که در آن، انسانها میان سکوت و سخن گفتن، میان دانایی و رهایی، سرگرداناند. ناصر تقوایی نه بهدنبال نجات بود، نه اسطورهسازی؛ او حقیقت را عریان کرد، همانطور که هست: زخمخورده، تبعیدی، و صامت. امروز، مرگ او نه پایان یک مسیر، بلکه یادآور این حقیقت است که در این سرزمین، هنوز فریادِ آزادی، تنها در قالب سکوت شنیده میشود.
ناصر تقوایی؛ کارگردانی که حتی با نساختن، همچنان میساخت.
https://www.group-telegram.com/hk/davat1394.com/18056
https://www.group-telegram.com/hk/davat1394.com/18057
BY دوات پایگاه خبری_تحلیلی فرهنگی،هنری و ادبی Davat News-Analytical Base Cultural, Artistic, and Literary
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/davat1394/18057
