group-telegram.com/ruzefekr/19106
Last Update:
مىگويند موسى خواست تا بندهىمحبوبى از بندگان خدا را ببيند. جبرائيل او را به سوى خرابهاى آورد، شكستهاى بود، تنها، هيچ چيز و هيچ كس در كنارش نبود. ولى زبانش سرشار از حمد بود و دلش لبريز از عشق، موسى از حالش پرسيد جوابش شوق بود و انس و ابتهاج.
موسى گفت شايد چشم بينايش او را مشغول داشته و با چشم و بيناييش سرخوش است. با اشارهى جبرئيل چشم او بروى گونههايش خزيد و از خانهى خود بيرون آمد.
آن دل بيدار، باز سپاسگزار بود و سرخوش بود. موسى گفت تو آخر چه دارى كه اين گونه سرشارى؟ تو كه حتى چشم هم ندارى.
او با تمامى زبانش با تمامى وجودش با تمامى جانش جواب داد من چشم را براى چه مىخواستم؟ مىخواستم چه كسى را ببينم؟ او همراه من است و در دل من است و با تمامى دادنها و گرفتنهايش زيباست و ديدنى است و اين ديدار ديگر چشم نمىخواهد، بينش مىخواهد و او همين را در من ريخته و خودش بر من جلوه كرده. با حضور او ديگر غيبت هيچ چيز رانمىفهمم كسى كه او را يافته ديگر چيزى را از دست نداده است.
📚 #قیام
BY ᴿᵘᶻᵉ 𝙁𝙚𝙠𝙧 | روضهفکر
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/ruzefekr/19106