group-telegram.com/dalahooyar/26739
Last Update:
#شیرین_و_فرهاد
#بخش_دوم
شیرین و شودیز گرد و شانه وه
رو نیا نه رای خلوت خانه وه
در راه حرکتشان به پاطاق (بان طاق) که می رسند در انجا به یک باج گیر به نام گرا زنگی که چهل غلام دیو سیاه همراهش است بر خورد می کنند جلوی راه آنها را می گیرند و به فرهاد و شیرین می گوید که اگر خسرو پرویز از اینکه شیرین با تو هست با خبر شود چه بلای سرت خواهد آورد و آنها با هم درگیر می شوند که شیرین وساطت میکند و به گرا می گوید هر چه بخوای ما انجام می دهیم فقط مانع راه ما نشو و گرا می گوید:
طاقی بسازی نیم طاقی هنی
هیچ پادشاهی نیاشتو له دلپسنی
⭐️💕⭐️💕⭐️
او از فرهاد می خواهد که طاقی برای او بسازد که در یاد و خاطرها بماند و در آن شب طاقی که هم به طاق شیرن و فرهاد و هم به طاق گرا معروف است را می سازد . گرا و غلامانش می خواهند شیرین را به دور از چشم فرهاد ببرند و به او اهانت کنند که شیرین فریاد
می کشد ای فرهاد:
فرهاد و طوین بای خسرو و طوس
بند چند ساله ام در چی و هوس
این حرف را که فرهاد می شنود عصبانی می شود و تک تک آنها را با کلنگ می کشد یک فیله وانی کلنگ هزار مندوباره راهی قصر می شوند و قتی به آنجا می رسند اسب را به مکان خودش می برد و قسمتی از مکان اسب را خراب می کند و طوری صحنه سازی میکند که گویی خراب شدن آنجا باعث لنگ شدن اسب شده است.
⭐️💕⭐️💕⭐️
خلاصه وقتی خسرو پرویز تلاش و پشتکار فرهاد را می بیند و اینکه نزدیک است که از کوه آب پایین بیاورد به فکر این می افتد که باید فرهاد را از بین ببرد اما نمی داند چگونه؟
بلاخره پیرزنی می گوید ؛ من حاضرم کاری کنم که فرهاد از بین برود به شرطی که هم وزن خودم (پشم گوسفند) به من بدهید. خسروپرویز قبول می کند و پیرزن هم می گوید آنچه که دستور می دهم انجام دهید:
تمام گوسفندان را جمع کنید و به آنها نمک بدهید ولی به آنها آب ندهید و حتی گوساله ها را هم برای شیر خوردن نزد آنها نفرستید و زمانیکه من به نزد فرهاد رسیدم آنها را آزاد کنید.
⭐️💕⭐️💕⭐️
آنها هم تمام کارهایی که پیرزن تقاضا کردە بود بود را نجام می دهند.
پیرزن زمانی نزد فرهاد می رسد که غوغا ،همهمه و شلوغی قصر را فرا گرفتە است ( بخاطر آب نخوردن گوسفندان و شیر ندادن به بچه خود ).
فرهاد به پیر زن می گوید که این غوغا و شلوغی برای چیست؟
ای دایه پیره منه چند ساله
او غوغا چیشن نو کرده ماله
پیرزن می گوید این به این خاطر است که شیرین مرده است.
فرهاد فقیره فره رنج برده
و تو مزگانی شیرینت مرده
💕دفتر یارسان میفرماید:
آوردم خروش پی قصاص ویم
تا فرهاد و رنج زایه ماچان پیم
فرهاد هم با شنیدن این خبر از پیرزن، اول او را می کشد و بعد کلنگ را به هوا پرتاب می کند و کلنگ در هنگام فرود آمدن بر سرش برخورد می کند و خود فرهاد را هم می کشد.
شیرویه هم به خاطر علاقه به شیرین، خسرو پرویز را می کشد و شیرین هم بر روی قبر فرهاد و خسرو، خود کشی می کند.
کلامی از دفتر زبور حقیقت عباس کرندی ازچهلتن آسید براکه گوران را می نویسم وسپس مختصر شرح وتفسیری بر آن خواهم نوشت. امیدواریم مورد رضایت شما عزیزان قرار بگیرد.
پژاران شو
دله بطال کر پژاران شو
ویت کر و فرهاد هام شرط خسرو
سنگتاشی نپای بیستون و دو
شور سنگتاشی فرهاد غمین
کفتن نسرت ایساته مسکین
فرهاد پی شیرین ویش متاشا سنگ
نه برق تیشش ملان موین لنگ
یاوا ویش پنه چه شیرین ایشا
مدام تیر عشق شیرین مکیشا
شازاده سنگتاش فغفور زاده چین
گیان کرد و فدای یکمرگ شیرین
ساتویش پری کی گیان طفیلنی
مجنونت کین اگر لیلنی
معشوقت کین لیوه بال طیر
تمنات چیشن و کی مکی سیر
@dalahooyar کانال دالاهویار
BY دالاهو(یارسان)
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/dalahooyar/26739