Telegram Group & Telegram Channel
Forwarded from آبی‌ِنجات
بچه که بودم هر هدیه‌ای برایم دنیایی بود. 
اما یکی از آنها رنگ دیگری داشت ساعتی بود از آن ساعت‌های پر زرق‌وبرق خارجی که آن روزها میان بچه‌های همسنِ من افسانه بود. 
کلاس چهارم ابتدایی بودم وقتی پیرزن و پیرمردی که تنها آشنای پدر و مادرم بودند آن را برایم آوردند داشتم از ذوق دق مرگ می‌شدم . 
پیرزنی نازنین و پیرمردی که هنوز لبخند مهربانشان را در خاطر دارم
سه پسر داشتند که هر سه در کشاکش انقلاب از ایران رفته بودند و سال‌ها بود که بازنگشته بودند. 
اما خودشان مانده بودند
مهربان، مهمان‌نواز، بی‌هیچ گله‌ای از فرزندان...

پدرم نیز همیشه از آنها با احترام یاد می‌کرد: 
میگفت هر وقت به تهران و خانه‌شان می‌رفتم،  پیرزن بی‌درنگ ساکم را می‌گشود لباس‌های چرک را می‌شست اتو می‌کردو تحویلم می‌داد... پیرمرد هم کنار سماور می‌نشست وبرایم چای می‌ریخت

آری پیرمرد آنقدر مهربان بود که همیشه وقتی مرا نداد می داد ویاکار کوچکی برایش انجام می‌دادم با مهربانی می‌گفت: باریکلا دختر قشنگم... باریکلا دختر خوشکلم... 

آن وقت‌ها فقط لبخند می‌زدم. چه می‌فهمیدم که این "باریکلا"ها، نوازش‌اند نه کلمه و هر کدامشان بذر دعایی عاشقانه‌ در خاک دل من می‌کارند. 

سال‌ها گذشت. رفتند. 
بی‌هیاهو، بی‌فرزند، بی‌وداع. 
خانه‌شان خاموش شد و در قاب عکس‌ها نیز تنها ماندند. 

و حالا... حالا من در مکه‌ام. 
لباس احرام بر تن دارم، لبم به تلبیه باز است، چشمانم نمناک. 
در ازدحام طواف‌کنندگان، یاد پیرمرد و پیرزن در وجودم  جان گرفته‌اند 
یاد همان "باریکلا دختر خوشکلم"گفتن ها همان هایی که خودش هم  نمی‌دانست داشت نهال ایمان را در وجود دختری کوچک آبیاری میکرد. 

امشب، کنار حجرالاسود، در دلی که دیگر سال‌هاست از کودکی فاصله گرفته نامشان را نجوا می‌کنم . 
برایشان حج عمره انجام می‌دهم . 
نه از سر وظیفه، بلکه از شوق،
از دِین مهربانی. 

و وقتی دعای آخر را زمزمه می‌کنم به یاد می آورم
آن ساعتِ هدیه، سال های زیادی است که از کار افتاده است واثری از آن باقی نمانده است
اما ساعت مهربانی آن دو ، هنوز در دلم تیک‌تاک می‌کند. 
و امروز... در کنار خانه خدا صدای" باریکلا دختر خوشکلم" دوباره به گوشم می‌رسد تا یادم بماند
برخی مهربانی‌ها نمی‌میرند
فقط شکلشان عوض می‌شود
از "لبخند پیرمردی در تهران"
به "لبّیکِ زنی در مکه"


شایسته احمدی

https://www.group-telegram.com/abeynejat
3



group-telegram.com/rasepardeh/17178
Create:
Last Update:

بچه که بودم هر هدیه‌ای برایم دنیایی بود. 
اما یکی از آنها رنگ دیگری داشت ساعتی بود از آن ساعت‌های پر زرق‌وبرق خارجی که آن روزها میان بچه‌های همسنِ من افسانه بود. 
کلاس چهارم ابتدایی بودم وقتی پیرزن و پیرمردی که تنها آشنای پدر و مادرم بودند آن را برایم آوردند داشتم از ذوق دق مرگ می‌شدم . 
پیرزنی نازنین و پیرمردی که هنوز لبخند مهربانشان را در خاطر دارم
سه پسر داشتند که هر سه در کشاکش انقلاب از ایران رفته بودند و سال‌ها بود که بازنگشته بودند. 
اما خودشان مانده بودند
مهربان، مهمان‌نواز، بی‌هیچ گله‌ای از فرزندان...

پدرم نیز همیشه از آنها با احترام یاد می‌کرد: 
میگفت هر وقت به تهران و خانه‌شان می‌رفتم،  پیرزن بی‌درنگ ساکم را می‌گشود لباس‌های چرک را می‌شست اتو می‌کردو تحویلم می‌داد... پیرمرد هم کنار سماور می‌نشست وبرایم چای می‌ریخت

آری پیرمرد آنقدر مهربان بود که همیشه وقتی مرا نداد می داد ویاکار کوچکی برایش انجام می‌دادم با مهربانی می‌گفت: باریکلا دختر قشنگم... باریکلا دختر خوشکلم... 

آن وقت‌ها فقط لبخند می‌زدم. چه می‌فهمیدم که این "باریکلا"ها، نوازش‌اند نه کلمه و هر کدامشان بذر دعایی عاشقانه‌ در خاک دل من می‌کارند. 

سال‌ها گذشت. رفتند. 
بی‌هیاهو، بی‌فرزند، بی‌وداع. 
خانه‌شان خاموش شد و در قاب عکس‌ها نیز تنها ماندند. 

و حالا... حالا من در مکه‌ام. 
لباس احرام بر تن دارم، لبم به تلبیه باز است، چشمانم نمناک. 
در ازدحام طواف‌کنندگان، یاد پیرمرد و پیرزن در وجودم  جان گرفته‌اند 
یاد همان "باریکلا دختر خوشکلم"گفتن ها همان هایی که خودش هم  نمی‌دانست داشت نهال ایمان را در وجود دختری کوچک آبیاری میکرد. 

امشب، کنار حجرالاسود، در دلی که دیگر سال‌هاست از کودکی فاصله گرفته نامشان را نجوا می‌کنم . 
برایشان حج عمره انجام می‌دهم . 
نه از سر وظیفه، بلکه از شوق،
از دِین مهربانی. 

و وقتی دعای آخر را زمزمه می‌کنم به یاد می آورم
آن ساعتِ هدیه، سال های زیادی است که از کار افتاده است واثری از آن باقی نمانده است
اما ساعت مهربانی آن دو ، هنوز در دلم تیک‌تاک می‌کند. 
و امروز... در کنار خانه خدا صدای" باریکلا دختر خوشکلم" دوباره به گوشم می‌رسد تا یادم بماند
برخی مهربانی‌ها نمی‌میرند
فقط شکلشان عوض می‌شود
از "لبخند پیرمردی در تهران"
به "لبّیکِ زنی در مکه"


شایسته احمدی

https://www.group-telegram.com/abeynejat

BY ڕاسپاردە


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/rasepardeh/17178

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

"And that set off kind of a battle royale for control of the platform that Durov eventually lost," said Nathalie Maréchal of the Washington advocacy group Ranking Digital Rights. The fake Zelenskiy account reached 20,000 followers on Telegram before it was shut down, a remedial action that experts say is all too rare. "The argument from Telegram is, 'You should trust us because we tell you that we're trustworthy,'" Maréchal said. "It's really in the eye of the beholder whether that's something you want to buy into." WhatsApp, a rival messaging platform, introduced some measures to counter disinformation when Covid-19 was first sweeping the world. On December 23rd, 2020, Pavel Durov posted to his channel that the company would need to start generating revenue. In early 2021, he added that any advertising on the platform would not use user data for targeting, and that it would be focused on “large one-to-many channels.” He pledged that ads would be “non-intrusive” and that most users would simply not notice any change.
from in


Telegram ڕاسپاردە
FROM American