group-telegram.com/iranianrepublicansaustralia/502
Last Update:
در پی جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، شکاف جدیدی در میان نیروهای اپوزسیون جمهوری اسلامی نمایان شد. بخشی از اپوزیسیون، عمدتاً جریان سلطنتطلب، آشکارا از حمله نظامی اسرائیل حمایت کردند و آن را مقدمهای بر براندازی جمهوری اسلامی دانستند. در مقابل، گروهی دیگر با محکومکردن این حمله، آن را اقدامی خطرناک و مغایر با منافع ملی ایران قلمداد کردند و خواسته یا ناخواسته در کنار جمهوری اسلامی ایستادند. در این میان، برخی نیز سکوت پیشه کردند و از موضعگیری علنی پرهیز کردند.
اما این جنگ، تنها به دوگانه جنگ یا صلح محدود نماند؛ بلکه باعث بروز پدیدهای جدید و حیرتانگیز شد. در روزهای منتهی به اعلام آتشبس، زمانی که ترامپ با شعار “Make Iran Great Again” از براندازی جمهوری اسلامی سخن گفت، گروهی از مخالفان دیرینه سلطنت، در چرخشی ناگهانی و ۱۸۰ درجهای، به حمایت از رضا پهلوی پرداختند. آنان با این توجیه که «در شرایط حساس کنونی، ایستادن در کنار رضا پهلوی، تنها استراتژی راهگشاست»، مواضع رادیکال ضدسلطنت پیشین خود را کنار گذاشتند و خواهان بیعت همه مخالفان جمهوری اسلامی با رضا پهلوی شدند.
توجیه این تغییر موضع شدید آن است که بحرانهای عظیم، بهویژه بحرانهای زیستمحیطی، ایران را در آستانه سقوط در دره نابودی قرار داده و «برای نجات ایران» باید اختلافات با رضا پهلوی را کنار گذاشت. پهلوی، در این تحلیل، بهعنوان تنها گزینه عملی برای نجات ایران معرفی میشود.
بیتردید، تغییر موضع افراد و احزاب در پرتو تحولات تازه، امری مشروع و قابل درک است. اما آنچه در این میان نگرانکننده است، تبدیل این چرخش به سفسطهای رایج است: گویی هر کس که از رضا پهلوی حمایت نکند، به نابودی ایران رضایت داده است. چنین دوگانهسازی خطرناکی نه تنها نادرست، بلکه بسیار گمراهکننده است. حقیقت آن است که بحرانهای انباشتهشده در ایران، نه با رضا پهلوی و نه با هیچ چهرهی دیگری، در کوتاهمدت و به صورت معجزهآسا و یکشبه قابل حل نیست.
برای نمونه، فاجعهای که جمهوری اسلامی بر سر اقلیم ایران آورده، از خشکشدن دریاچهها و تالابها گرفته تا نابودی منابع آب زیرزمینی، سالها زمان و برنامهریزی علمی و عملی میطلبد. بنابراین، این رویافروشی که آمدن رضا پهلوی، آن هم در سایه حمله خارجی به ایران، تنها راه نجات کشور از سقوط به ورطه نابودی است، چیزی جز فریب افکار عمومی و سادهسازی خطرناک واقعیتها نیست.
از این رو، باید از این چرخشکنندگان یکشبه پرسید: بر اساس کدام تجربه عملی یا سابقه عینی، باور دارید که رضا پهلوی و اطرافیان او قادرند کشور را از این پیچ تاریخی به سلامت عبور دهند؟ ایشان در طول بیش از چهار دهه، کدام پروژه حتی کوچک را به سرانجام رساندهاند که بتوان شایستگی او را برای هدایت دوران گذار تأیید کرد؟ فردی که حتی علناً از عدم تمایل خود برای بازگشت به ایران سخن گفته، چگونه میتواند بهعنوان ناجی ایران بحرانزده شناخته شود؟ آیا صرف برگزاری گردهماییهای پرزرقوبرق، نشانهای از توانمندی علمی و عملی سلطنتطلبان است؟ اگر چنین است، آیا سازمان مجاهدین خلق (با وجود نفرت عمومی از آن) سالها برنامههایی به مراتب مجللتر برگزار نکردهاند؟ آیا معیار رهبری آینده ایران، باید چنین اقدامات سطحی و عوامفریبانهای باشد؟
بدون تردید، نخستین و ضروریترین گام برای نجات ایران، پایاندادن به نکبت جمهوری اسلامی است. اما براندازی، نه پایان مسیر که آغاز راهی بسیار دشوار و پرپیچوخم است. بازسازی کشور، نیازمند سالها کار بیوقفه، فداکاری و از خودگذشتگی، تصمیمهای سخت و مشارکت ملی است. حتی اگر فرض کنیم فردای سقوط جمهوری اسلامی، اختیار کامل به نظام بعدی واگذار شود، باز هم دههها زمان لازم است تا زخمهای عمیق واردشده بر آب، خاک، اقتصاد و فرهنگ جامعه ایران التیام یابد.
نجات ایران، تنها با اتکا به واقعگرایی، گفتوگوی ملی، و خرد جمعی و نه با اسطورهسازیهای سادهانگارانه یا قهرمانسازیهای ناگهانی مقدور است.
BY یار - ایرانیان جمهوریخواه استرالیا
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/iranianrepublicansaustralia/502