نون مثل نوشا

خب دیگه برگردیم به روال قبل و تماشای عشق ابدی😂
فقط قبلش جا داره بگم خدایا شکرت بابت وجود احسان و خانواده‌اش و دوستای خوبی که دارم از آرزو و حنا و فرنوشی که دوستای قدیمی‌تر و دنیای واقعی هستن تا یاسی و سپیده و رهایی که دوستای مجازی هستن🥹 حتی چندتایی‌ از شما که شرمنده کردین و این مدت یادم بودین حالمو پرسیدین😍 شکر بابت وجود تک‌تک‌تون.😍
طفلک یاسی و سپیده😄 شبای اول هر بار میگفتن میخوان تهران رو بزنن بهم زنگ میزدن بعد منم گاو گوشیمو سایلنت کرده بودم🦦 صبح فحش میخوردم تا اینکه دیگه دعواشون کردم و اونام سعی کردن خوددار باشن اهمیت ندن😁 سر همین دیگه شبا سایلنت نمیکردم (میگم گاوم) بعد دیشب خواب بودیم یهو حنانه قشنگم زنگ زد بهم حالا منم عادت ندارم به اسم و فامیل کسی رو ذخیره کنم🦦 یه چشمی میگم پوکوآوانتی کی بود؟ ولی دیگه چون جلوشم شونصدتا قلب بود جواب دادم دیدم حنانه است😂 تا صداشو شنیدم یادم اومد آها پوکوآوانتی میشد کوچولوی بغل کردنی🥹😂 خلاصه که بچه‌ام نگران شده بود میگفت اگه میتونید برید یه جا دیگه که دیگه یادم نیست دقیق چی گفتم فقط گفتم نگران نباشه🦦 بعدم در و پنجره رو بستم پنکه رو زدم که صدا نیاد احسان بیدار شه😄 که یهو داداش احسان و بعدشم مادرش زنگ زدن اصرار که بیاین خونه ما و اگه نوشا راحت نیست خونه فیلانی خالیه برید اونجا🥹 که دیگه چون ایسرائیل بزن بزن رو شروع کرده بود دیدیم بیرون از تو ناامن‌تره تشکر کردیم و ولو شدیم و مسخره بازی پیشه کردیم😁
از اون ورم آرزو نگرانم شده بود داشتیم چت میکردیم😂 و به اوضاع میخندیدیم😪 (مکانیسم دفاعی جفتمون تو شرایطی که کاری ازمون نمیاد خواب و خنده است😂) دیگه بزن بزنا تموم شد با لبخند گنده نه بخاطر آتش بس که لبخند گنده بخاطر کسایی که دوستمون دارن خوابیدیم😅 و جا داره بازم بگم خدا رو شکر بابت وجود تک‌تک آدمای خوب زندگیم🥹 و شکر که فهمیدم خیلی بیشتر از چیزی که تصورش رو میکردم آدم خوب و مهربون و امن دورم هست🦦 اینو واقعا بابتش هر روزم پز بدم و شکر کنم کمه😎
این بود انشای من دیگه برم غذا بخورم🤓 انگار نه انگار نصف شبم نودل خوردم😪 جوری گرسنمه انگار فرعون مصرم و خدا میخواد خبر از آغاز قحطی ٧ ساله بده😂
#خاطره #مهربانو #یار #رفیق

❤4

www.group-telegram.com/it/nmesenusha.com/1604

65 viewsJun 24 at 07:14

خب دیگه برگردیم به روال قبل و تماشای عشق ابدی😂
فقط قبلش جا داره بگم خدایا شکرت بابت وجود احسان و خانواده‌اش و دوستای خوبی که دارم از آرزو و حنا و فرنوشی که دوستای قدیمی‌تر و دنیای واقعی هستن تا یاسی و سپیده و رهایی که دوستای مجازی هستن🥹 حتی چندتایی‌ از شما که شرمنده کردین و این مدت یادم بودین حالمو پرسیدین😍 شکر بابت وجود تک‌تک‌تون.😍
طفلک یاسی و سپیده😄 شبای اول هر بار میگفتن میخوان تهران رو بزنن بهم زنگ میزدن بعد منم گاو گوشیمو سایلنت کرده بودم🦦 صبح فحش میخوردم تا اینکه دیگه دعواشون کردم و اونام سعی کردن خوددار باشن اهمیت ندن😁 سر همین دیگه شبا سایلنت نمیکردم (میگم گاوم) بعد دیشب خواب بودیم یهو حنانه قشنگم زنگ زد بهم حالا منم عادت ندارم به اسم و فامیل کسی رو ذخیره کنم🦦 یه چشمی میگم پوکوآوانتی کی بود؟ ولی دیگه چون جلوشم شونصدتا قلب بود جواب دادم دیدم حنانه است😂 تا صداشو شنیدم یادم اومد آها پوکوآوانتی میشد کوچولوی بغل کردنی🥹😂 خلاصه که بچه‌ام نگران شده بود میگفت اگه میتونید برید یه جا دیگه که دیگه یادم نیست دقیق چی گفتم فقط گفتم نگران نباشه🦦 بعدم در و پنجره رو بستم پنکه رو زدم که صدا نیاد احسان بیدار شه😄 که یهو داداش احسان و بعدشم مادرش زنگ زدن اصرار که بیاین خونه ما و اگه نوشا راحت نیست خونه فیلانی خالیه برید اونجا🥹 که دیگه چون ایسرائیل بزن بزن رو شروع کرده بود دیدیم بیرون از تو ناامن‌تره تشکر کردیم و ولو شدیم و مسخره بازی پیشه کردیم😁
از اون ورم آرزو نگرانم شده بود داشتیم چت میکردیم😂 و به اوضاع میخندیدیم😪 (مکانیسم دفاعی جفتمون تو شرایطی که کاری ازمون نمیاد خواب و خنده است😂) دیگه بزن بزنا تموم شد با لبخند گنده نه بخاطر آتش بس که لبخند گنده بخاطر کسایی که دوستمون دارن خوابیدیم😅 و جا داره بازم بگم خدا رو شکر بابت وجود تک‌تک آدمای خوب زندگیم🥹 و شکر که فهمیدم خیلی بیشتر از چیزی که تصورش رو میکردم آدم خوب و مهربون و امن دورم هست🦦 اینو واقعا بابتش هر روزم پز بدم و شکر کنم کمه😎
این بود انشای من دیگه برم غذا بخورم🤓 انگار نه انگار نصف شبم نودل خوردم😪 جوری گرسنمه انگار فرعون مصرم و خدا میخواد خبر از آغاز قحطی ٧ ساله بده😂
#خاطره #مهربانو #یار #رفیق

BY نون مثل نوشا