Telegram Group & Telegram Channel
خاطرات سرهنگ فرزانه فرمانده لشکر 88 و 92 زرهی گردآورنده سرهنگ محسن قرهی ( قسمت 118)
با جابه‌جایی ما، مشایعت ‌کنندگان ما بیرون رفتند و چراغ خاموش شد. من هم روی تخت دراز کشیدم، ولی از شدت هیجان، تمام سلول‌های بدنم هرکدام جداگانه می‌لرزیدند و ارتعاش داشتند. نتوانستم آن حالت را تحمل کنم، نشستم، زانوهایم را با دست‌ها قفل کردم، سرم را بین دو زانو گذاشتم، به خودم فشار می‌آوردم، بلکه ارتعاش کم شود، میسر نشد. لرزه چنان اوج گرفت که دندان‌هایم تق‌تق به هم می‌خورد. درست حالت معتادی که مواد به او نرسیده، در این بین عضلات بدنم مثل گونه‌ها، پشت‌پاها، زیر بغل، می‌پریدند. نفهمیدم چه مدت به این بلا دچار بودم که چراغ روشن شد و ارتعاش من هم خاموش شد. کم‌کم لرزه هم رفت، ولی تمام بدنم درد شدیدی داشت.
یکی گفت برای وضو و نماز به صف، من هم به دیگران نگاه کردم، با کنترل زیاد از تخت پائین آمدم، کمی پاهایم را که درد می‌کردند، تکان دادم، یک نفر دست من را گرفت و روی شانه نفر جلو گذاشت و دست عقبی را هم روی شانه من، به بیرون اتاق رفتیم، صف طولانی به همین ترتیب مثل قطار شتر آماده حرکت شد، مقداری راه رفتیم، بوی زننده و تند مشام را تا مغز می‌سوزاند، فهمیدم به توالت رسیده‌ایم. محوطه روشنائی زیادی نداشت، چشم‌بندها را کمی بالا زده، حوصله اینکه اطرافم را بشناسم نداشتم، مثانه آن قدر پر شده بود که درد شدید آن تا پشت کمرم و کلیه‌هایم را درد گرفته بود. سه چشمه توالت بود و بیست و هفت، هشت نفر در نوبت. بالاخره نوبت من رسید، داخل شدم باید من را ببخشید، ناچارم بنویسم هرقدر تلاش کردم تخلیه نشد، افکار بدی از ذهنم گذشت بالاخره با فشار زور ولی با سوزشی که در عمرم به آن گرفتار نشده بودم، تخلیه ادرار انجام شد، ولی نه کامل و درد کمر و کلیه و زیر دل باقی‌ماند. به هر ترتیبی بود، در جای دیگر وضو ساختیم و در راهرو نماز به جا آوردیم و هریک روی تخت و جای خود به انتظار نشستیم.
بعد از نیم ساعت صبحانه آوردند، در یک بطری شیشه‌ای مانند شیشه سس مهرام، چای ریختند با چهار حبه قند، کف دست من گذاشتند، نصف نان بربری و قدری پنیر روی آن به من دادند، به همه هم، همین‌طور داده بودند. صبحانه صرف شد و به قصد خواب دراز کشیدم که از هیجاناتم کم شود.، دو سه دقیقه بعد یک نفر دست من را گرفت و سیگاری روشن لای انگشتان دستم گذاشت، از زیرچشم دیدم دادن سیگار هم بعد از صبحانه جزء برنامه است. خیلی به آن احتیاج داشتم، دو سه پک زدم همه نفرات را دیدم که با ولع به سیگار پک می‌زنند. ظرف سی ثانیه آنچنان دودی در اتاق ایجاد شد که چشم را می‌سوزاند. چون از یک سیگار آرامش نمی‌گرفتند، برای بی‌خیال شدن سیگار دوم را هم از خودشان که همراه داشتند آتش به آتش روشن می‌کردند. دود به قدری غلیظ شده بود که چراغ کم نور شده بود و دیگر احتیاجی به سیگار سوم نبود. همان دود، کار سیگار بعدی را هم انجام می‌داد، پنکه تلق‌تلق هم دود را به همه اتاق می‌رساند و کسی بی‌بهره نمی‌ماند. این منظره برای من جالب بود. من هم سیگار دوم را دود کردم که سهمی در ساختن بهداشت هوای اتاق داشته باشم، نمی‌دانم در اثر نیکوتین بود یا کمبود اکسیژن، هوای اتاق، رخوت و سستی سرتاسر وجودم را فراگرفت و از خود بی‌خود شدم، بیهوش افتادم، نزدیک ظهر بیدارم کردند.



group-telegram.com/pt22b/7721
Create:
Last Update:

خاطرات سرهنگ فرزانه فرمانده لشکر 88 و 92 زرهی گردآورنده سرهنگ محسن قرهی ( قسمت 118)
با جابه‌جایی ما، مشایعت ‌کنندگان ما بیرون رفتند و چراغ خاموش شد. من هم روی تخت دراز کشیدم، ولی از شدت هیجان، تمام سلول‌های بدنم هرکدام جداگانه می‌لرزیدند و ارتعاش داشتند. نتوانستم آن حالت را تحمل کنم، نشستم، زانوهایم را با دست‌ها قفل کردم، سرم را بین دو زانو گذاشتم، به خودم فشار می‌آوردم، بلکه ارتعاش کم شود، میسر نشد. لرزه چنان اوج گرفت که دندان‌هایم تق‌تق به هم می‌خورد. درست حالت معتادی که مواد به او نرسیده، در این بین عضلات بدنم مثل گونه‌ها، پشت‌پاها، زیر بغل، می‌پریدند. نفهمیدم چه مدت به این بلا دچار بودم که چراغ روشن شد و ارتعاش من هم خاموش شد. کم‌کم لرزه هم رفت، ولی تمام بدنم درد شدیدی داشت.
یکی گفت برای وضو و نماز به صف، من هم به دیگران نگاه کردم، با کنترل زیاد از تخت پائین آمدم، کمی پاهایم را که درد می‌کردند، تکان دادم، یک نفر دست من را گرفت و روی شانه نفر جلو گذاشت و دست عقبی را هم روی شانه من، به بیرون اتاق رفتیم، صف طولانی به همین ترتیب مثل قطار شتر آماده حرکت شد، مقداری راه رفتیم، بوی زننده و تند مشام را تا مغز می‌سوزاند، فهمیدم به توالت رسیده‌ایم. محوطه روشنائی زیادی نداشت، چشم‌بندها را کمی بالا زده، حوصله اینکه اطرافم را بشناسم نداشتم، مثانه آن قدر پر شده بود که درد شدید آن تا پشت کمرم و کلیه‌هایم را درد گرفته بود. سه چشمه توالت بود و بیست و هفت، هشت نفر در نوبت. بالاخره نوبت من رسید، داخل شدم باید من را ببخشید، ناچارم بنویسم هرقدر تلاش کردم تخلیه نشد، افکار بدی از ذهنم گذشت بالاخره با فشار زور ولی با سوزشی که در عمرم به آن گرفتار نشده بودم، تخلیه ادرار انجام شد، ولی نه کامل و درد کمر و کلیه و زیر دل باقی‌ماند. به هر ترتیبی بود، در جای دیگر وضو ساختیم و در راهرو نماز به جا آوردیم و هریک روی تخت و جای خود به انتظار نشستیم.
بعد از نیم ساعت صبحانه آوردند، در یک بطری شیشه‌ای مانند شیشه سس مهرام، چای ریختند با چهار حبه قند، کف دست من گذاشتند، نصف نان بربری و قدری پنیر روی آن به من دادند، به همه هم، همین‌طور داده بودند. صبحانه صرف شد و به قصد خواب دراز کشیدم که از هیجاناتم کم شود.، دو سه دقیقه بعد یک نفر دست من را گرفت و سیگاری روشن لای انگشتان دستم گذاشت، از زیرچشم دیدم دادن سیگار هم بعد از صبحانه جزء برنامه است. خیلی به آن احتیاج داشتم، دو سه پک زدم همه نفرات را دیدم که با ولع به سیگار پک می‌زنند. ظرف سی ثانیه آنچنان دودی در اتاق ایجاد شد که چشم را می‌سوزاند. چون از یک سیگار آرامش نمی‌گرفتند، برای بی‌خیال شدن سیگار دوم را هم از خودشان که همراه داشتند آتش به آتش روشن می‌کردند. دود به قدری غلیظ شده بود که چراغ کم نور شده بود و دیگر احتیاجی به سیگار سوم نبود. همان دود، کار سیگار بعدی را هم انجام می‌داد، پنکه تلق‌تلق هم دود را به همه اتاق می‌رساند و کسی بی‌بهره نمی‌ماند. این منظره برای من جالب بود. من هم سیگار دوم را دود کردم که سهمی در ساختن بهداشت هوای اتاق داشته باشم، نمی‌دانم در اثر نیکوتین بود یا کمبود اکسیژن، هوای اتاق، رخوت و سستی سرتاسر وجودم را فراگرفت و از خود بی‌خود شدم، بیهوش افتادم، نزدیک ظهر بیدارم کردند.

BY pt22b


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/pt22b/7721

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

On December 23rd, 2020, Pavel Durov posted to his channel that the company would need to start generating revenue. In early 2021, he added that any advertising on the platform would not use user data for targeting, and that it would be focused on “large one-to-many channels.” He pledged that ads would be “non-intrusive” and that most users would simply not notice any change. Ukrainian forces have since put up a strong resistance to the Russian troops amid the war that has left hundreds of Ukrainian civilians, including children, dead, according to the United Nations. Ukrainian and international officials have accused Russia of targeting civilian populations with shelling and bombardments. "Someone posing as a Ukrainian citizen just joins the chat and starts spreading misinformation, or gathers data, like the location of shelters," Tsekhanovska said, noting how false messages have urged Ukrainians to turn off their phones at a specific time of night, citing cybersafety. Apparently upbeat developments in Russia's discussions with Ukraine helped at least temporarily send investors back into risk assets. Russian President Vladimir Putin said during a meeting with his Belarusian counterpart Alexander Lukashenko that there were "certain positive developments" occurring in the talks with Ukraine, according to a transcript of their meeting. Putin added that discussions were happening "almost on a daily basis." Perpetrators of such fraud use various marketing techniques to attract subscribers on their social media channels.
from jp


Telegram pt22b
FROM American