Telegram Group & Telegram Channel
|• کاف-الف•|
❤️بسم رب العشق ❤️ #پارت۶۷ هم مسیر لحظه تحویل سال هم بدون امیرعلی گذشت ! هر چند دلخوش بودم به همون تماس کوچیکی که باهم داشتیم . ۵ دقیقه قبل از تحویل سال گوشیم زنگ خورد ، با دیدن شماره ناشناس با تردید دکمه سبز رنگ و فشار دادم . صداش توی گوشم پیچید . +سلام…
❤️بسم رب العشق ❤️

#پارت۶۸

هم مسیر

روزها به سرعت پشت سر هم رد میشدن و به کنکور نزدیکتر میشدم .فردا تولد امیرعلی بود .
یاد اون پیامی که تو تلگرام دیده بودم افتادم بجای اردیبهشت نوشته بود اردیبعشق ... امیرعلی ام متولد اردیبعشق یا همون اردیبهشت بود .

تقریبا تمام کارای لازم و برای تولد امیرعلی انجام دادم . قرار بود توی خونه خودمون براش تولد بگیرم .
با همفکری نوید و از اونجایی که میدونستم امیرعلی عاشق شعره براش دیوان حافظ خریده بودم ، جلدش خیلی قشنگ بود و چشم و نوازش میکرد .

زهره رو هم دعوت کرده بودم ، شاید با همین تولد کوچیک روحیه اش عوض میشد .
با کمک زهره میز تولد و چیدیم و بادکنکارو باد کردیم .
زهره مدام بادکنکا و کلاهای تولدی که گرفته بودم و مسخره میکرد .

از همگی خداحافظی کردم تا برم پیش امیرعلی و بیارمش .
با صدای زنگ ننه فیروزه خودش در و باز کرد ، از قبل همه چیز و باهاش هماهنگ کرده بودم . چشمک ریزی بهم زد و بلند گفت : سلام ننه جون خوبی ؟! من میرم نون بگیرم .

با خنده گونه اش و غرق بوسه کردم و ازش خداحافظی کردم مثلا داشت نقش بازی میکرد .

پله هارو یکی در میون بالا رفتم . به داخل خونه سرک کشیدم .
تلویزیون و روشن کرده بود و محو مستندی که درباره حیات وحش بود شده بود .

_سلامممممم.


نگاهی گذرایی بهم انداخت و گفت : عه سلام ! خوش اومدی ! بیا بشین الان میرم چایی بریزم .

عصاش و برداشت و زیر بغلش زد تا بره آشپزخونه .

_نه چایی نمیخورم ، زود حاضر شو بریم خونه ما مثل اینکه نوید با یکی دعواش شده بیا باهاش صحبت کن .

طفلک نوید اگر میدونست دارم ازش مایه میزارم ، دادش بلند میشد .

ابروهاش و باتعجب بالا انداخت و گفت :نوید ؟! چرا دعوا ؟! از نوید بعیده این کارارو بکنه .‌

آه عمیقی کشیدم و سرم و پایین انداختم .
_نمیدونم تازگیا پسر بدی شده لطفا بیا بریم .

نگران سرش و تکون داد .

+الان حاضر میشم .

به جای خالیش نگاه کردم و ریز ریز خندیدم .

بعد از حاضر شدنش در و بست و دوشادوش هم به سمت خونه ما حرکت کردیم .
دائم بین راه سرش و تکون میداد و درباره نوید میپرسید .

با نزدیک شدن به خونه گوشیم و از توی کیفم درآوردم و به بهونه نگاه کردن ساعت به گوشی نوید تک زنگ زدم .


💚از حجم کم این پارت عذر خواهم ، ان شا ٕ الله جبران میکنم .

#ادامه_دارد

کیمیاابن حسینی



@kafaleff



group-telegram.com/kafaleff/321
Create:
Last Update:

❤️بسم رب العشق ❤️

#پارت۶۸

هم مسیر

روزها به سرعت پشت سر هم رد میشدن و به کنکور نزدیکتر میشدم .فردا تولد امیرعلی بود .
یاد اون پیامی که تو تلگرام دیده بودم افتادم بجای اردیبهشت نوشته بود اردیبعشق ... امیرعلی ام متولد اردیبعشق یا همون اردیبهشت بود .

تقریبا تمام کارای لازم و برای تولد امیرعلی انجام دادم . قرار بود توی خونه خودمون براش تولد بگیرم .
با همفکری نوید و از اونجایی که میدونستم امیرعلی عاشق شعره براش دیوان حافظ خریده بودم ، جلدش خیلی قشنگ بود و چشم و نوازش میکرد .

زهره رو هم دعوت کرده بودم ، شاید با همین تولد کوچیک روحیه اش عوض میشد .
با کمک زهره میز تولد و چیدیم و بادکنکارو باد کردیم .
زهره مدام بادکنکا و کلاهای تولدی که گرفته بودم و مسخره میکرد .

از همگی خداحافظی کردم تا برم پیش امیرعلی و بیارمش .
با صدای زنگ ننه فیروزه خودش در و باز کرد ، از قبل همه چیز و باهاش هماهنگ کرده بودم . چشمک ریزی بهم زد و بلند گفت : سلام ننه جون خوبی ؟! من میرم نون بگیرم .

با خنده گونه اش و غرق بوسه کردم و ازش خداحافظی کردم مثلا داشت نقش بازی میکرد .

پله هارو یکی در میون بالا رفتم . به داخل خونه سرک کشیدم .
تلویزیون و روشن کرده بود و محو مستندی که درباره حیات وحش بود شده بود .

_سلامممممم.


نگاهی گذرایی بهم انداخت و گفت : عه سلام ! خوش اومدی ! بیا بشین الان میرم چایی بریزم .

عصاش و برداشت و زیر بغلش زد تا بره آشپزخونه .

_نه چایی نمیخورم ، زود حاضر شو بریم خونه ما مثل اینکه نوید با یکی دعواش شده بیا باهاش صحبت کن .

طفلک نوید اگر میدونست دارم ازش مایه میزارم ، دادش بلند میشد .

ابروهاش و باتعجب بالا انداخت و گفت :نوید ؟! چرا دعوا ؟! از نوید بعیده این کارارو بکنه .‌

آه عمیقی کشیدم و سرم و پایین انداختم .
_نمیدونم تازگیا پسر بدی شده لطفا بیا بریم .

نگران سرش و تکون داد .

+الان حاضر میشم .

به جای خالیش نگاه کردم و ریز ریز خندیدم .

بعد از حاضر شدنش در و بست و دوشادوش هم به سمت خونه ما حرکت کردیم .
دائم بین راه سرش و تکون میداد و درباره نوید میپرسید .

با نزدیک شدن به خونه گوشیم و از توی کیفم درآوردم و به بهونه نگاه کردن ساعت به گوشی نوید تک زنگ زدم .


💚از حجم کم این پارت عذر خواهم ، ان شا ٕ الله جبران میکنم .

#ادامه_دارد

کیمیاابن حسینی



@kafaleff

BY |• کاف-الف•|


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/kafaleff/321

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Pavel Durov, Telegram's CEO, is known as "the Russian Mark Zuckerberg," for co-founding VKontakte, which is Russian for "in touch," a Facebook imitator that became the country's most popular social networking site. At its heart, Telegram is little more than a messaging app like WhatsApp or Signal. But it also offers open channels that enable a single user, or a group of users, to communicate with large numbers in a method similar to a Twitter account. This has proven to be both a blessing and a curse for Telegram and its users, since these channels can be used for both good and ill. Right now, as Wired reports, the app is a key way for Ukrainians to receive updates from the government during the invasion. Some privacy experts say Telegram is not secure enough Again, in contrast to Facebook, Google and Twitter, Telegram's founder Pavel Durov runs his company in relative secrecy from Dubai. Stocks closed in the red Friday as investors weighed upbeat remarks from Russian President Vladimir Putin about diplomatic discussions with Ukraine against a weaker-than-expected print on U.S. consumer sentiment.
from kr


Telegram |• کاف-الف•|
FROM American