group-telegram.com/paksazanfars/17044
Last Update:
#ارژن، روایتی از مرگ در سکوت و زندگی در مقاومت
✍🏻محمد ناصریراد، مستندساز و مطالبه گر اجتماعی
در پهنهی زاگرس، آنجا که آفتاب نخستین پرتوهایش را بر درههای سنگی و دشتهای سبز میافکند و نسیم از شیار کوهستان به جانب دشت میدود، تالابی بود؛ یا درستتر بگویم، تالابی که بود. ارژن، این زخم کهنهٔ طبیعت، اکنون تالاب نیست؛ خاطرهای بر صفحهی ترکخوردهی خاک است.
این خاموشی، مرگی طبیعی نیست. برعکس، مرگی است که حاصل تصمیمهایی در سایه و پشت پرده گرفته شد، در پستوهای توسعهی بیقاعده، در جلساتی که سود را بر حق و عدد را بر حقیقت ترجیح دادند.
اینجا قصهٔ آسمان بیبار نیست؛ اگر چنین بود، دیگر تالابهای جهان نیز باید یکی پس از دیگری میمردند. اینجا قصهٔ آزمندیِ بیمرز انسان است که زمین را به مزرعه بدل کرد و مزرعه را به کویر.
ارژن را کسانی خشکاندند که در لباس خدمت، زمین را برای مصرف خویش شخم و رقم زدند. کسانی که به نام توسعه، چاه کندند، پمپاژ ساختند و آب را در مسیرهایی گسیل داشتند که بویی از بومشناسی نبرده بودند. آنانی که هرگز با پرواز پلیکان و آواز چنگر خیس نشده بودند، اما با نمودار و آمار، سرنوشت زیستبومی کهن را رقم زدند.
کشاورزی بیمهار، با کشتهایی که با اقلیم منطقه سازگاری نداشت، پیکرهی این تالاب را تکه پاره کرد. شالیزارهایی که در حاشیهٔ یک زیستگاه خشکزی کِشته شدند، همچون خوره به جان آب افتادند. همان آب کمیاب، که باید زندگی را پاس میداشت، صرف تولیداتی شد که بقای هیچ بومی و پرندهای را در پی نداشت، مگر سودی زودگذر در بازارِ مکاره و به سود سوداگرانِ طَماع.
و بدتر از همه، این بود که این غارتِ بیصدا در حصاری از بیعملی سازمانی و توجیههای اداری رخ داد. متولیانی که میبایست صدای طبیعت باشند، خود به صدای خفیف تبدیل شدند. هیچگاه میان کشاورزی و حفاظت، توازنی عقلانی برقرار نشد. بلکه هر بار کفهی ترازو به سود مصرفکنندهٔ آنی و به اسم خودکفایی در محصول سنگینی کرد.
در این میان، دام نیز سهم خود را ایفا کرد. گوسفند و بز و گاومیش، حیواناتی که روزگاری در همزیستی با تالاب نفس میکشید، امروز با حضور بیضابطه و فشار فیزیکیشان، به سلاحی علیه خاک و گیاه و آب بدل شده اند. حضور بیحد و حصری که با عنوان "معیشت سنتی" توجیه میشود، هیچ نسبتی با سنت اکولوژیک گذشته ندارد. سنت، حفظ تعادل بود اما امروز دیگر نه تعادلی وجود است و نه دیگر عدالت، حتی به صورت نسبی و فصلی.
اکنون، که صدای غورباقهها خفه شده و پرواز پرندگان در آسمان ارژن به خاطره بدل گشته، باز هم امید هست. اگر امید را در اقدام بجوییم. اگر حقیقت را در زیستن با طبیعت بدانیم، نه بهرهکشی بیحساب از آن.
نجات ارژن از دل همین خاک ممکن است، اگر دست زیادهخواهان کوتاه شود، اگر کشتهای پرآببَر از سایهی تالاب برچیده گردد. اگر آب، به حکم زیستبوم توزیع شود، اگر دام جای خویش را در حاشیهی امن و محدود بیابد، و اگر صدای بومشناس و بومدار، به جای فریاد در خلأ، به تصمیم در شوراها بدل شود.
اما مهمتر از همه، اگر مردمان دشت و مدیران میز، هر دو بپذیرند تالاب ملک شخصی نبوده و اولین قربانی توسعه نیست، بلکه سند حیاتِ سرزمین است. ارژن اگر بمیرد، تنها یک پهنهی آبی را از دست ندادهایم، بلکه اعتبار خود را در برابر زمین از کف دادهایم.
این نوشتار آغازیست برای همان صداقت؛ فریادی به جای سکوت.
باشد که بشنوند.
اگر نشنوند، تاریخ خواهد نوشت که ما پیش از مرگ #ارژن، هشدار دادیم.
https://B2n.ir/xx3625
BY پاکسازان طبیعت فارس

Share with your friend now:
group-telegram.com/paksazanfars/17044