group-telegram.com/sanapourhossein/215
Last Update:
دوراس و تأملات نیچهای دربارهی مارکس
نادر شهریوری
مارگریت دوراس نهفقط با نوشتههایش، بلکه با زندگیاش تأثیری ماندگار از خود به جا گذاشت، او آمده بود تا بخت و سرنوشتش را بیازماید، گویی جز این وظیفۀ دیگری برای خود قائل نبود.
آزمونهای او چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعیاش -عشق و سیاست- پر کشوقوس بودند، اما کوشید به کمک ادبیات و سینما راهی متفاوت پدید آورد، راه متفاوت او «طرحی نو» نبود بلکه بیان بیپروای زندگی بود.
دوراس راوی زندگیهای پر اندوه بود اما خود چندان اندوهگین نبود. داستانهای او درباره اندوه آدمهایی است که از فرط اندوه به سراغ هم میروند تا از تنهایی و ملال ناشی از آن خلاصی پیدا کنند، اما پیوستنشان به یکدیگر زمانی کوتاه است که آخر آن به یأس و درماندگی فرو میرود و آنگاه درد آغاز میشود.
درد، تِم اصلی داستانهای دوراس است، اما آن را درعینحال شروعی دوباره میداند برای پیوستن: خواستن و سپس نخواستن، تنهایی و ترس از تنهایی اندوه و ترس از اندوه، پیوستن و ترس از پیوستن بر سرتاسر زندگی دوراس غلبه میکند، اما در آخر باز این عشق است که واسطه میشود، عشق، همین و تمام. شاید بههمیندلیل دوراس در جایی گفته بود «هیچ عشقی، جای عشق را نمیگیرد».
عشق به نوشتن، عشق به عصیان، عشق مردی هفده سال مسنتر از خود و یا در آخر عمر عشق به مردی چهل سال جوانتر از خود. عشق از نظر دوراس به تعویق انداختن مرگ است. نوشتن برای دوراس نیز حکم عشق را دارد که همه چیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد: «وقتی در خانه مشغول نوشتن میشدم، همه چیز مشغول نوشتن میشد، نوشتهها همه جا بود و دوستان را هم که میدیدم، اغلب درست به جا نمیآوردمشان».1 گو اینکه هر عشقی به ناگزیر عشق قبلی را هدر میدهد، اما از نظر دوراس این هیچ از اهمیت آن نمیکاهد. کمااینکه هیچ نوشتهای نمیتواند جای نوشتن را بگیرد: «نوشتن همیشه نوشته قبلی را هدر میدهد، با این حال باید پذیرفت که هدردادن و ناکامی، قدمی به سوی کتاب بعدی است یا امکانی برای همان کتاب».۲
حال اگر در کنار عشق به نوشتن، عشق به عصیان را اضافه کنیم، آنگاه بُعد اجتماعی دوراس آشکارتر میشود، اما برای درک روح عصیانی دوراس باید ناکامیها و عصیانهای او را نیز دریابیم. دوراس در سایگون در نوجوانی عشق را تجربه میکند با مردی بهمراتب مسنتر از خود، سپس از محل تولد خود در ویتنام به فرانسه برمیگردد. ابتدا مانند پدرش ریاضیات میخواند، اما بهزودی ریاضیات را به قصد علوم سیاسی و حقوق رها میکند. در بحبوحه جنگ جهانی دوم به حزب کمونیست فرانسه میپیوندد. در این فاصله شاهد دستگیری همسرش روبر آنتلم به دست گشتاپو میشود. دوراس تصمیم میگیرد که دیگر ننویسد و تا سال ۱۹5۰ -پنج سال بعد از جنگ جهانی- چیزی چاپ نمیکند. او که تا قبل از این تهدید کرده بود اگر کتابش چاپ نشود، خودکشی خواهد کرد، ناگهان درمییابد که ادبیات در مقایسه با رنجهای واقعی چیزی پیشپاافتاده و بیاهمیت است: مرگ پدر، سپس فرزند، برادر و دستگیری همسرش. او یاد میگیرد که میتوان مرده بود اما به زندگیکردن ادامه داد و او به زندگیکردن ادامه میدهد، زیراکه درمییابد هیچ چیز جای زندگی را نمیگیرد، حتی اندوه و ملالی که آن را حکایت میکند.
همه چیز جاودانه بازمیگردد: بازگشتی جاودان. «بازگشت جاودانِ» دوراس نوع دیگری است که «خصلت انتخابی» دارد؛ امر منفی بازنمیگردد و تنها آن چیزی بازمیگردد که از خواست آریگفتن به زندگی سرچشمه میگیرد، به این دلیل دوراس زندگی را با وجود اندوه و ملال و ناکافیبودنش میپذیرد. و امر منفی یا منفیگرایی را به خاطر کممایگی، زبونی و مهمتر از همه واکنشگرایی که از «نگفتن» به پیشامد نشئت میگیرد، نمیپذیرد.
{متن کامل مطلب را در instant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#مارگریت_دوراس
@sanapourhossein
https://telegra.ph/%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%81%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%87-06-09
BY حسین سناپور
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/sanapourhossein/215