group-telegram.com/sociologicalperspectives/4156
Last Update:
از کلاس درس که فرود می آیم
با این خیال که از شغل انبیا فارغ شده ام
در خیابانِ شب راه می پیمایم
انبوه آدمها را می بینم که هر یک به گونه ای
از نبود تکیهگاه و لنگرگاهی برای سردرگمی های خویش
در حالی که از خلأ بزرگ هستی رکب خورده اند
سراسیمه از کنار هم می گذرند
و حتی آویختن از لبه ی مدها و مزونها
زخم ایشان را نمی پوشاند
به قول فروغ در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد":
"من از تصور بیگانگی این همه صورت، می ترسم"
...
وسوسه ی شبانی امانم نمی دهد
دوست دارم خود را حامل پیغامی بیانگارم
که از گرمای تکیه گاه و پناهی پشت این همه کثرات
برای این همه عابر مضطرب
حتی شده در قاب صورتی تکیده اما بخشنده
جرعه ای پشت و پناه ارزانیشان کنم
حتی آنگاه که به واقع جامی در کار نیست
و در همین افکار به خود نهیب می زنم
تو حق نداری با شانههای افتاده راه بروی
شکل راه رفتن تو باید پناهگاهی را به ذهن عابران متبادر کند
...
اما دروغ چرا
هنوز دلم آشوب هست
باز در دلم از خویش می پرسم
چگونه می توان بی آنکه خویش را تافته ای جدا بافته انگاشت
بی آنکه گرمخانه ای از آن خویش سراغ داشت
پذیرای کس دیگری بود
کسی چه می داند
شاید بتوانم
در هرم نفس هایم اندکی از برودتشان بکاهم
نه چونان شبانی
که چونان بره ای...
۲۳ مهر ۱۴۰۳
اردبیل
https://www.instagram.com/p/DBHCstdKd2i/?igsh=MTI0dm1ybnMyNW94MA==
BY آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/sociologicalperspectives/4156