Telegram Group Search
Forwarded from 🌻یادِ یادگاران (رسول نصیری)
🌻 هر روز با یک …
__پاسداشت و یادکرد بزرگان شعر و ادبیات گیلک .

🌻 امروز : مسعود بیزار گیتی
__شاعر

«طلوع : ۱۳۳۹ ، رشت_ »

نمونه شعر :

شب ٚ دیل ٚ مییان
ستاره اَمره
دس فادای
ما صدایا
من بیدم
دهانٚ پَنجرهٰ‌نٚ مِئن

ترجمه :

در دل شب
با ستاره
دیدار کردی
صدای ماه را
در دهان ِ پنجره‌ها
دیدم
..........
منبع شعر و عکس :
کتاب " شاعران هسا شعر " ، ص ۷۸
به کوشش و انتخاب : رحیم چراغی

#دیچین_فچین
#رسول‌_نصیری 
@yade_yadgaran
#برگه_شوندان

ادبیات، کنشی ماهیتا زنانه است. تمام ادبیات به تاخیر انداختنِ آن معنایی ست که با " اغواگری " به تعویق می افتد. ادبیات وعده می دهد و خود در وعده گاه حاضر نمی شود. رخ می گشاید اما به تاریکی می لغزد؛
ادبیات، هر مولفی را به زن تبدیل می کند.

#حسین_رسول_زاده
انگاره ششم از جستار " انگاره هایی در باره ادبیات زنانه "

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان

کانو‌ن شاعران و نویسندگان معاصر(خاندش)
در بندر انزلی برگزار می کند.
محل برگزاری: انزلی _ زیبا کنار
مجتمع بوم گردی فخرآباد

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان

حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می‌خواهد؟
حرفی بزن
من در پناه پنجره‌ام
با آفتاب رابطه دارم.

#فروغ_فرخزاد
#پنجره


https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان

طعمٍ خوشٍ علف
با صدای نا کوکٍ زنگوله
از قوچ های شاخ وُ شانه
و تواترٍ زایش
در فهمٍ تاریکٍ آغل ها
بع بعٍ های سر خوشانه گوسفند
به تماشای جست وُ خیز بره ها
کوبشٍ چپ کوکٍ دهل
و به به های دل خوشانه
با میلٍ ماندگاری
هنگامیکه
یک دست انعاسٍ لرزان پیاله ای آب
در قابٍ چشم های ملتمس
و دیگر دست
تیزی کاردی بر رگٍ گلو
آه......
چه دشخوار می زیند
آواره گان کپر جا
در دهکده ی جهانی
که آب خور به « خرسٍ لو » دارند
و علف چرا به « دره گرگ » ....

#هوشنگ_رئوف
ـــــــ
خرس لو : قلمرو خرس ها

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان

دوستت دارم
و بارانی اریب می بارد برشقیقه

چریک پیر چشمانت
سنگر نشینم کرد
دست می برم بر ضامن نارنجک
و تکه تکه می شوم
حالا کدام تکه ام‌بیشتر دوستت دارد؟

خاکریزی تنگ پناهم می دهد
و آر پی جی دستت نشانی پیشانی ام را اشتباه میگیرد

دوستت دارم
و سنجابی پیر جای بلوطش را از یاد برده است
اسب آبی غمگینی می شوم
که از قطار در کویر پیاده شده
اینجا کجاست
من با سر دیوانه ام اینجا چه غلطی می کنم

درخت ریشه اش را فراموش کرده
و قناری صدا در قفس گیر کرده است
رباتی تازه کار شلیک می کندبر سقفی که کاذب است
و جلیقه ی نجات مرگم را جلوتر می اندازد

دوستت دارم
و تلویزیون هی اخبار جنگ را پخش می کند:
دیشب در بمباران هوایی متن چند کلمه زخمی شده اند
کلمه ی آسیاب به نوبت می چرخد
و گندم ری اعتبار خودش را از دست داده

از سینه ی اسب خون می چکد
ودر حرکت آهسته ی حلزون رازی نهفته است
لاکپشت پایی پیردر هر قدم مینی می کارد
و از مزرعه ی سیم خاردار گل می شکوفد
و من پایم را از دست می دهم

معلول علت های بیشمارم
معلولی که ویلچرش را در ذهنی خراب جا گذاشته است

دوستت دارم
و گاز خردل از آسمان شهر می بارد
از پاییزی که جوجه ها را می شمارد
از دلی سوخته که لای پنبه گذاشته اندش

دوستت دارم
و بارانی اریب می بارد بر شقیقه


#محمد_توکلی_کوشا

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان


بگذار
گلهای پیراهنم
پرپر
کنارم بیفتند!
می‌خواهم در مستی بوی‌شان
نامم را
از اسارت زمین
پس بگیرم!
اینجا تاریکی
از توجیه هر ضلع اش
شب را
به تنم می ریسد!
گریه های نیمه شبم
از تلواسه ی اندوهم
نمی کاهد!
حرفهای خاک‌خورده
من با تو
ضمیر مشترک بی‌قرارمان را
به سوگند هزاره های فراموش
اثبات می کند!
آنجایی‌که قرن‌ها
ندیدند
بر لحظه لحظه ی شکستن‌ام
چه می گذرد!
تو بیا دوباره نامم را
از فلز صدایم
به جا بیاور ...

#تقی_جهانبخشی

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان

وقتی
کویر تو بودی
پر شور پر از تلخی های ماهور
نبض
ریتم گسست
می زد
به آوندهای خودش.
من
دویدم
بسوی هیچ
نگون‌ساری می گشت
خاطره بود
آماس گذر
گذر
در هدر
در نسوج رگم می زد
و
همه ی تأنی و تبانی بدتر
هرچیز
رد گم می کرد
نعل وارونه
به خودش
در معکوسی
شبیه هیچ‌کس
و این
سایه بود
روی سر وقت
وقت
من بودم
بی سر
بغل پایان
در پی خود می‌گشت

#اکبر_رشنو


https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان


جنگ است اسماعیل، جنگ است
و اسماعیل‌ها به‌راستی ذبح می‌شوند
و ستاره‌ای در آسمان زمین ما نیست که نیفتاده باشد.

چه جوانانی! اسماعیل، می‌بینی؟ چه جوانانی!
بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند...
و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده. و دخترها را می‌بینی؟
چه پاهای لطیفی دارند!
جنگ است، اینجا هم جنگ است

اسماعیل!
گریه نکن! فریاد نکن! دهنش را ببندید، قوانین را به هم زده است!
گریه نکن اسماعیل، جنگ است!

و بعضی از جسدها را بی‌نام و نشان دفن می‌کنند
و بعضی‌ها را با نام و نشان
و موش و موریانه چه می‌دانند که مردگان شناسنامه‌ی تاریخی دارند یا نه
آفتاب بر گورستان و گلستان یکسان می‌تابد
و باران خادم و خائن نمی‌شناسد

#رضا_براهنی


https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
.

🔹آدم ها

#علی_پیرنهاد

آدم ها بر پنج دسته اند :

۱.دسته اول کسانی هستند که به آنها خوبی می کنی و در ازای خوبی تو حق گزارند و به نوعی سعی در جبران آن دارند .

۲. دسته دوم آنهایی هستند که از تو فایده می برند و حق گزارند اما هرگز به جبران آن بر نمی آیند.

۳. دسته سوم آنهایی هستند که نه حق شناسند و نه جبران می کنند .

۴. دسته چهارم کمک شما را موجب زیان خود جلوه دهند تا زیر دِین شما باقی نمانند .

۵. این افراد از سنخ همان گروه چهارم هستند که از تو بیشترین فایده را برده اند اما بخاطر همان خوبی ها (بخوانید زیان) انتقام می گیرند چراکه شما را مقصر کوچک بودن خود می پندارند .

نکته:
از هم مسیر شدن با دسته چهارم و پنجم باید به جد اجتناب کرد .

@shavandanpage
                    https://www.instagram.com/reel/DK64RnAoNJ_/?igsh=dmRudGF1M3pwN2l0
#برگه_شوندان



تو

نه دوری تا انتظارت کشم

و نه نزدیکی تا دیدارت کنم

و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد

و نه من محروم از توام

تا فراموشت کنم

تو در میانه‌ی همه چیزی...



#محمود_درویش
ترجمه #بابک_شاکر


https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان


عفونت منطق
خرت پرت روز نامه
پرنده ها به طرف جنگ
اسباب کشی می کنند .
بامـــــــــــــــــــــــــب
موشک ها به هوش می آ یند
آگهی در شیپور می دمد .
قسط این ماه ؟!
جنازه های خیس
آویخته از عقربه دوازده
تلــــــــــــــــــــــــــــپ
خاکستر سیگار
از دستت می افتد .
هیچ نمی بینی
فقط دی ماه
یک ریز
خیل اسبان تشنه
برفش را نخ نما می کند
و مغز عصر پنج شنبه
یک دست
فاتحه می خواند.

#سپیده_داداش_زاده
#نشر_فرهنگ_ایلیا
#آویخته_از_عقربه_۱۲
سال ۸۸

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان


ماه وُ ستاره را
باخته ام به سکه ی سیمی.
و گیاه را
در انحنای زیبایی وُ باد
به کفی نان.
شرنگ ِ لبالب از شریان در آنات ِجعل ِ زندگی!
دریا چقدر می توانست
در اعماق ِ آبی
تن تازه کند
و چقدر تنپوش ماه
بر صیقل ِآب وُ صخره
می توانست بوسیدنی تر باشد
اگر هستی
سرگردان ِ کفی قوت لایموت نبود.
کسی مرا آهسته
کنار ِبی باری ِ ابرهایی
که پیش از باریدن
چلانده شده اند
تقریر کند تا بدانند ما
چگونه سپری شدیم
بی بهار ِوُ زمزمه جویبارها.


#نصرت_اله_مسعودی


https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
#برگه_شوندان


از قهر ما با جهان
توفان آتش می جهد
نه نوری به حقیقت هستی
نه آوایی برای هیجان
کران تا کران
به مرگ زایی متهم است
خانه ها و آدم ها
ابرهای پاشیده اند
هر کس با کیسه ای جواهر و شناسنامه و آب و آذوغه می فرارد
من اما هراسان و بارانی
از دایره ای آسوده
از زیر درختان آب خورده ی پر بار
به جهنم بیرون می دوم
از ویرانی به ویرانی گسترده
مرا از جستجوی تو
چه کس می تواند باز دارد!


#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی

https://www.group-telegram.com/shavandanpage.com
2025/08/20 18:46:51
Back to Top
HTML Embed Code: