کانون ادبی هنری سها

✒️نوشتم و نخواندی - شماره شانزدهم

ای زیباترین رویای شب‌های تار من!

ای ماهتاب درخشنده در دل آسمان سیاه چو قیر شب!

موهایت را به‌ دستان باد بده و دستانت را به دستان من. در میان سبزه‌زارهای زیبا دست در دست من چرخی بزن، چرخی بزن و بگذار برای لحظه ای تنها خوشی باشد که در دلمان است.
در چشم هایم بنگر. چه‌ میبینی ؟ آری! عشقی تمام‌نایافتنی. عشقی که تمام قلب من و تو را در تسخیر خود گرفته است‌. عشقی که قلبمان را سرشار از شور و اشتیاق کرده است. بگذار این عشق بر بندبند وجودت رخنه کند. بگذار تو را چو مادری مهربان در آغوش گیرد و تو نیز چو کودکی پنج ساله، با شادی به آغوش گرم و آتشین او پناه ببر. بگذار با گرمایش تو را گرم کند و نگذارد در برابر سردی های روزگار جان از تنت در آید.

آری، این عشق به ثمری نرسید، اما هیچ‌گاه نگذار این عشق درون تو بمیرد. هرچه شد، نگذار این عشق به یادماندنی و زیبا، از ذهن و روح و قلبت پاک شود.


چه بگویم زین غم
به که گویم این درد
غم هجران تو را، دل بیچاره من
چون بر بار کشد ؟

تا به کی این غم عشق در دل‌ِ من ماند؟
آه، دل بیچاره من!
او دگر نَتواند ، برنتابد این درد
لیک باز این غم را، به هیچ شادی ندهد!

آه از این دردِ قشنگ!
که گویی در آن، شور و شوقی جاری است
که دل عاشقِ من می‌نخواهد داد از دست !

شاعر و نویسنده: #ساغر_صائمی‌‌فرد
دانشجوی پزشکی ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه علوم پزشکی تهران

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_شانزدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱

www.group-telegram.com/us/soha_javaneh.com/1054

487 viewsMay 24 at 15:22

✒️نوشتم و نخواندی - شماره شانزدهم

ای زیباترین رویای شب‌های تار من!

ای ماهتاب درخشنده در دل آسمان سیاه چو قیر شب!

موهایت را به‌ دستان باد بده و دستانت را به دستان من. در میان سبزه‌زارهای زیبا دست در دست من چرخی بزن، چرخی بزن و بگذار برای لحظه ای تنها خوشی باشد که در دلمان است.
در چشم هایم بنگر. چه‌ میبینی ؟ آری! عشقی تمام‌نایافتنی. عشقی که تمام قلب من و تو را در تسخیر خود گرفته است‌. عشقی که قلبمان را سرشار از شور و اشتیاق کرده است. بگذار این عشق بر بندبند وجودت رخنه کند. بگذار تو را چو مادری مهربان در آغوش گیرد و تو نیز چو کودکی پنج ساله، با شادی به آغوش گرم و آتشین او پناه ببر. بگذار با گرمایش تو را گرم کند و نگذارد در برابر سردی های روزگار جان از تنت در آید.

آری، این عشق به ثمری نرسید، اما هیچ‌گاه نگذار این عشق درون تو بمیرد. هرچه شد، نگذار این عشق به یادماندنی و زیبا، از ذهن و روح و قلبت پاک شود.


چه بگویم زین غم
به که گویم این درد
غم هجران تو را، دل بیچاره من
چون بر بار کشد ؟

تا به کی این غم عشق در دل‌ِ من ماند؟
آه، دل بیچاره من!
او دگر نَتواند ، برنتابد این درد
لیک باز این غم را، به هیچ شادی ندهد!

آه از این دردِ قشنگ!
که گویی در آن، شور و شوقی جاری است
که دل عاشقِ من می‌نخواهد داد از دست !

شاعر و نویسنده: #ساغر_صائمی‌‌فرد
دانشجوی پزشکی ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه علوم پزشکی تهران

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_شانزدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱

BY کانون ادبی هنری سها