Telegram Group & Telegram Channel
📩 #از_شما

فلک زده (۲۰)


دعوی استرداد پول موکل کار آسانی بود. حالا که معامله به هم خورده بود باید آنچه داده شده بر می‌گشت. مشکل آن بود که آنچه پس داده می‌شد دیگر پول سابق نبود. هشت سال پس از معامله‌ای که باطل شده بود، تورم چون موشی موذی توان پول رایج را جویده و از بین برده بود.

وکیل سعی کرد در رویه قضایی و آرای اهل نظر چیزی به نفع موکلش پیدا کند ولی هر چه جستجو کرد، بیشتر ناامید شد. در همه کتاب‌ها و احکام حقوقی سخن از آن بود که در معامله باطل باید آن چه داد و ستد شده به صاحب پیشین خود باز گردد. صاحب نظران و دادگاه‌های عالی هم تفاوتی میان پول و کالا نگذاشته بودند و همان پول رفته از کف را در مشت خریدار می‌گذاشتند و می‌گفتند به سلامت! خیرش را ببینی!

دلش برای موکلش می‌سوخت. با خود می‌اندیشید چطور قانون که باید نگهبان عدل و انصاف باشد، چشم خود را بر روی ظلمی که به خریداران ناآگاه از بی‌اعتباری عقد می‌شد بسته بود؟ تا ابلاغ وقت رسیدگی وکیل با چند همکار مجرب و توانا مشورت کرده بود ولی تنها سرگردانی و حیرانی او بیشتر شد: "ببین! خودت ماشاالله اهل بخيه‌ای. مو سفید کرده این کار و مسافر خسته این راهی؛دیگر دنبال چه می‌گردی؟ این حرفا که باید قیمت روز ملک رو فروشنده بدهد به خریدار بی‌اطلاع، در این دادگستری خریدار ندارد. با صد مَن سریش هم نمی‌شه به ریش قانون مدنی ببندی. قانون مال دوره‌ای است که تورم میهمان همیشگی سفره‌های مردم نبود؛ امر غریب بود. فقط در جنگ‌ها و قحطی و مصیبت‌ها، صد سال یکبار سراغی از مردم می‌گرفت، نه حالا که سالی به دوازده ماه در خانه همه را می‌زند. باید قانون یک تکانی بخورد و اصلاح بشه و تا اون موقع این پیرمرد دق کرده و بار به آن دنیا انداخته است".

موکل تا روز دادرسی یک بار بیشتر زنگ نزد. کاری هم نداشت. خانه را تخلیه کرده بود و رفته بود خانه پسرش تا ببیند که چه خواهد شد. روز محاکمه وکیل زودتر از همیشه از خانه بیرون زد. با آنکه خیلی روی قضیه فکر کرده بود باز دلش می‌خواست یک بار دیگر فکرش را متمرکز کند. کنار ساختمان دادگستری پارک کوچکی قرار داشت که اول صبح خلوت بود. روی نیمکتی نشست و چشم دوخت به حوض قلب مانندی که فواره‌های آبش آن وقت صبح خاموش بود. دو سه مرد میانسال با لباس ورزشی در حال جست‌وخیز بودند. وکیل با خود اندیشید: "ورزش تو دوران طراوت و جوانی می‌چسبه. حالا که زانوها به لق لق افتاده و بدن شده کلکسیون بیماری، ورزش یعنی تکون دادن بدنی که پیچ و مهره‌هاش داره از هم در میره و هر چی بیشتر پیچ و تابش بدی زودتر از هم وا میشه". این فکر لبخندی به لبش آورد و بعد یادش افتاد که تا چند وقت دیگر خودش هم بازنشسته یا از کار افتاده است و بعید نیست برای به تعویق انداختن دیدار با ملک‌الموت صبح‌های زود با لباس ورزشی هن و  هن کنان دست‌ها و کمر را به چرخش درآورد تا فشار و چربی و قند خونش هوس پرواز نکند. هوس کشیدن سیگار آمد سراغش. کار درستی نبود؛ زیر آن همه درخت بلند و تناور و چمن‌های آب دیده و بوی خاک نم خورده چرا باید اول صبح بوسه از لب سیگار آتشین و کامی از آن استوانه سفید بگیرد. هر چه داخل کیف و جیب‌هایش را گشت  از آن یار دیرین نشانی نیافت. دمق و بی‌حوصله گوشش را سپرد به آواز خوانی  گنجشک‌های پر سروصدا و فریادهای پایان‌ناپذیر کلاغ‌های پارک‌...

ادامه دارد...

⬅️قسمت ۱۹

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan
9👍8



group-telegram.com/sayehsokhan/36061
Create:
Last Update:

📩 #از_شما

فلک زده (۲۰)


دعوی استرداد پول موکل کار آسانی بود. حالا که معامله به هم خورده بود باید آنچه داده شده بر می‌گشت. مشکل آن بود که آنچه پس داده می‌شد دیگر پول سابق نبود. هشت سال پس از معامله‌ای که باطل شده بود، تورم چون موشی موذی توان پول رایج را جویده و از بین برده بود.

وکیل سعی کرد در رویه قضایی و آرای اهل نظر چیزی به نفع موکلش پیدا کند ولی هر چه جستجو کرد، بیشتر ناامید شد. در همه کتاب‌ها و احکام حقوقی سخن از آن بود که در معامله باطل باید آن چه داد و ستد شده به صاحب پیشین خود باز گردد. صاحب نظران و دادگاه‌های عالی هم تفاوتی میان پول و کالا نگذاشته بودند و همان پول رفته از کف را در مشت خریدار می‌گذاشتند و می‌گفتند به سلامت! خیرش را ببینی!

دلش برای موکلش می‌سوخت. با خود می‌اندیشید چطور قانون که باید نگهبان عدل و انصاف باشد، چشم خود را بر روی ظلمی که به خریداران ناآگاه از بی‌اعتباری عقد می‌شد بسته بود؟ تا ابلاغ وقت رسیدگی وکیل با چند همکار مجرب و توانا مشورت کرده بود ولی تنها سرگردانی و حیرانی او بیشتر شد: "ببین! خودت ماشاالله اهل بخيه‌ای. مو سفید کرده این کار و مسافر خسته این راهی؛دیگر دنبال چه می‌گردی؟ این حرفا که باید قیمت روز ملک رو فروشنده بدهد به خریدار بی‌اطلاع، در این دادگستری خریدار ندارد. با صد مَن سریش هم نمی‌شه به ریش قانون مدنی ببندی. قانون مال دوره‌ای است که تورم میهمان همیشگی سفره‌های مردم نبود؛ امر غریب بود. فقط در جنگ‌ها و قحطی و مصیبت‌ها، صد سال یکبار سراغی از مردم می‌گرفت، نه حالا که سالی به دوازده ماه در خانه همه را می‌زند. باید قانون یک تکانی بخورد و اصلاح بشه و تا اون موقع این پیرمرد دق کرده و بار به آن دنیا انداخته است".

موکل تا روز دادرسی یک بار بیشتر زنگ نزد. کاری هم نداشت. خانه را تخلیه کرده بود و رفته بود خانه پسرش تا ببیند که چه خواهد شد. روز محاکمه وکیل زودتر از همیشه از خانه بیرون زد. با آنکه خیلی روی قضیه فکر کرده بود باز دلش می‌خواست یک بار دیگر فکرش را متمرکز کند. کنار ساختمان دادگستری پارک کوچکی قرار داشت که اول صبح خلوت بود. روی نیمکتی نشست و چشم دوخت به حوض قلب مانندی که فواره‌های آبش آن وقت صبح خاموش بود. دو سه مرد میانسال با لباس ورزشی در حال جست‌وخیز بودند. وکیل با خود اندیشید: "ورزش تو دوران طراوت و جوانی می‌چسبه. حالا که زانوها به لق لق افتاده و بدن شده کلکسیون بیماری، ورزش یعنی تکون دادن بدنی که پیچ و مهره‌هاش داره از هم در میره و هر چی بیشتر پیچ و تابش بدی زودتر از هم وا میشه". این فکر لبخندی به لبش آورد و بعد یادش افتاد که تا چند وقت دیگر خودش هم بازنشسته یا از کار افتاده است و بعید نیست برای به تعویق انداختن دیدار با ملک‌الموت صبح‌های زود با لباس ورزشی هن و  هن کنان دست‌ها و کمر را به چرخش درآورد تا فشار و چربی و قند خونش هوس پرواز نکند. هوس کشیدن سیگار آمد سراغش. کار درستی نبود؛ زیر آن همه درخت بلند و تناور و چمن‌های آب دیده و بوی خاک نم خورده چرا باید اول صبح بوسه از لب سیگار آتشین و کامی از آن استوانه سفید بگیرد. هر چه داخل کیف و جیب‌هایش را گشت  از آن یار دیرین نشانی نیافت. دمق و بی‌حوصله گوشش را سپرد به آواز خوانی  گنجشک‌های پر سروصدا و فریادهای پایان‌ناپذیر کلاغ‌های پارک‌...

ادامه دارد...

⬅️قسمت ۱۹

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan

BY نشر سایه سخن


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sayehsokhan/36061

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

He said that since his platform does not have the capacity to check all channels, it may restrict some in Russia and Ukraine "for the duration of the conflict," but then reversed course hours later after many users complained that Telegram was an important source of information. Right now the digital security needs of Russians and Ukrainians are very different, and they lead to very different caveats about how to mitigate the risks associated with using Telegram. For Ukrainians in Ukraine, whose physical safety is at risk because they are in a war zone, digital security is probably not their highest priority. They may value access to news and communication with their loved ones over making sure that all of their communications are encrypted in such a manner that they are indecipherable to Telegram, its employees, or governments with court orders. Telegram does offer end-to-end encrypted communications through Secret Chats, but this is not the default setting. Standard conversations use the MTProto method, enabling server-client encryption but with them stored on the server for ease-of-access. This makes using Telegram across multiple devices simple, but also means that the regular Telegram chats you’re having with folks are not as secure as you may believe. Despite Telegram's origins, its approach to users' security has privacy advocates worried. The Security Service of Ukraine said in a tweet that it was able to effectively target Russian convoys near Kyiv because of messages sent to an official Telegram bot account called "STOP Russian War."
from tr


Telegram نشر سایه سخن
FROM American