group-telegram.com/IRANINtellectuals/55192
Last Update:
جلال متینی و داوری اهل ادبیات فارسی دربارۀ او
آرش سرّی
بخش2️⃣ از 3️⃣
اگر همین استاد متینی مانند دکتر علیاکبر سیاسی و غلامحسین صدیقی بهراستی آزاده بود (این آزاده هم از الفاظی است که مثل «آزادیخواه» حکم نُقل و نبات پیدا کرده و هر قلدرپرستی میتواند بدان ملقب شود، تنها به این شرط که با قلدر دیگری جز قلدر دلخواهش، آن هم عند الاستطاعة، مخالفخوانی کند) و تفاوت نهاد دانشگاه را با مکتبهای قدیم میدانست و برای ماندن پشت میز ریاستش حرص نداشت وضع دانشگاههای ایران این نبود که هست.
دانشگاه ایرانی را از جمله همین عملۀ درسخواندۀ استبدادها به این روز کشاندند. دکتر متینی ایراندوست بود اما شیفتۀ استبدادِ آن مستبد هم بود. عشقش به خاطرات آن نوکرمآبیها و دوتا شدنها و در لباس رسمی در صف نخست استقبالکنندگانِ از قدوم شاهانه ایستادنها و ریاستها که پراکنده در سراسر کتاب خاطراتش آشکار است هم موجب شد تا کتابی و مقالاتی دیگر بنویسد و مصاحبههایی بکند و در آن تاریخی را که از آن شناختی درست نداشت و در آن متخصص نبود آن گونه که خودش و امثال خودش دوست دارند، با غرض و مرض تحریف کند.
جناب استاد که هیچ از نظام مشروطه سر در نمیآورد و پیوسته جد و جهدی داشت تا نشان دهد حکومت استبدادی شاه، مشروطه بود، در آن کتاب دیگر و مقالات تاریخ معاصرش که (ادبا با اغراق شاعرانه بخوانند سراسر) کجفهمی و تحریف است، به خیال خود کوشیده بود تا در نقش مورخ به نقد شخصیت سیاسی دکتر محمد مصدق بپردازد. نوشتههایی که دروغزنانی چون علی میرفطروس پرتوپلاهای خود را از جمله بیشتر به آن مستند میکردند و میکنند.
اگر فضای دانشگاههای ایران با همت و خوشخدمتی صدها چون متینی، پلیسی و دولتی و زیر سیطرۀ سرنیزه نبود و دانشجو (و استاد) اجازه داشت حرف بزند، اگر دانشجو میتوانست پرسش کردن و پاسخ شنیدن را بیاموزد، اگر میتوانست پرسشها و انتقادات تاریخی و سیاسی و اجتماعیاش را در فضای دانشگاه بگوید و بپرسد و بداند، آنگاه سره از ناسره بازمیشناخت و تندروی بیجا نمیکرد، حکومت هم با شنیدن سخن دانشجو و فهمیدن فکر او امکان داشت دیگر لاشعور نماند و اندکی پس بنشیند و بداند. از جمله بداند نوکر مردم است نه سرور ایشان. اگر استاد برای ریاست و مقام و مرتبه، نوکر نمیشد و حرف دانشجو گوشِ شنوایی داشت، وضع این مملکت این نبود که هست. دانشگاهی که گوش به فرمان رهنمودهای قدرت مستبد است راهکاری برای حل مشکلات کشور نخواهد داشت و خود باری میشود بر سر بارهای دیگر.
امثال متینی همانگونه که از سراسر کتاب خاطراتش روشن است دانشگاه را بیشتر مکان پرورش کارمند و تکنسین و تکنوکرات برای خدمت به دولت میدانستند. دولتی که خود را نه خدمتکار مردم که سرور و سالار ایشان میدانست و میداند. امثال او اگر در رشتۀ خود متخصص بودند و هستند، اما درک و دریافتی از مفهوم دانشگاه و مسئولیت دانشگاهیان نداشتند و ندارند.
آنجا که سیاستِ نظارت دولت بر دانشگاه و سلطۀ حکومت بر مدیریت دانشگاه به میان آمد، یا آنجا که آمریکایی شدنِ روساخت نظام دانشگاهی (اصلا حضرات مفهوم زیرساخت را نمیدانستند) به جای شیوه فرانسوی دستور داده شد این استاد و امثال او چه واکنشی داشتند و چه کردند؟ دستورها و تصمیمات را کجا و چه کسانی میدادند و میگرفتند؟ ریاست و مدیریت مفهومش در چنین نظام آموزشی چیست؟ نوکر فرمانبَر بالادستی و ارباب فرماندِه پایین دستی بودن؟ تا چرخ دانشگاه در ایران بر مدار سلطۀ دولت مستبد میگردد و مستقل نیست، دانشگاه ایرانی تفاوتی با دبستان و دبیرستانش ندارد. در گذشته و حال امثال استاد متینی مقام ریاست دانشکده و دانشگاه را در اختیار داشتند و دارند، بسیار بوده و هستند و خواهند بود امثال ایشان در مقام ریاست؛ نه محبوبیتی در میان دانشجویان و استادان داشتند نه خواهند داشت. اگرچه غبار زمان ذهن اهالی ادبیات را که شیفته اسطورهسازی از بزرگان خود هستند از دیدن هم خوب و هم بد این بزرگان ناتوان کرده باشد.
برای من شگفتانگیز است که بسیارانی چون جلال متینی سالها در آمریکا و کشورهای اروپایی زیستند اما ذهنیّتشان دربارۀ ساختار مدیریت و حکومت همچنان سنتی باقی ماند. نه تنها از گذشته درس نگرفتند و دستکم سکوت نکردند بلکه کوشیدند ذهن نسلهای پس از خود را با تحریف تاریخ و وارونه نمودن وضعیت به خطای مکرر بیفکنند.
#فرهیختگان راهی به رهایی
BY فرهیختگان

Share with your friend now:
group-telegram.com/IRANINtellectuals/55192