group-telegram.com/hajsadri/30019
Last Update:
🌜🌜🌜
💢نقد و تحلیل داستان شاه و کنیزک مثنوی معنوی
✍دکتر احمد عزتی پرور
👈قسمت اول
نخستین داستانِ مثنوی مولوی، شاید مهمترین و بامعناترین قصهی مثنوی باشد؛ زیرا مولوی آن را «نقدِ حال» خود میداند، یعنی میخواهد دریافتِ خود را از عشق و عرفان و تجربهی شخصیاش از احساس عاشقانه را با این داستان بیان کند و به خواننده یا شنونده منتقل نماید.
به هرحال، مولوی چندان قصهشناس هست که بداند باید کتاب خود را چگونه آغازکند تا کشش داشته باشد و خواننده یا شنونده را به سوی خود بکشاند.
میدانیم هیجده بیت نخست مثنوی، چکیده و فشردهی همهی مثنوی است و به عبارت دیگر، تمام مثنوی(حدود26هزاربیت) توضیح و تجسّم همین بیتهای آغازین کتاب است. دراین بیتها، از جدایی و عشق و ضرورتِ آن برای انسان، سخن رفتهاست.
داستانِ کنیزک و شاه، درپیِ توضیح همان بیتها و نمونهآوردن برای آنهاست. پس هربرداشتی از این داستان ارائه شود، میتواند بهگونهای نمایندهی مضمون و درونمایهی اصلی همهی مثنوی باشد.
داستان اول مثنوی، یعنی عاشق شدن پادشاه بر کنیزک، درهمان مجموعه داستانهای «شیخ صنعان» و «سلامان و اَبسال» قرارمیگیرد که درونمایهی آنها، اعتراف به پذیرشِ عشق انسانی و زمینی، همچون مقدمه برای عشق الهی و عرفانی است. همهی ویژگی های داستان شیخ صنعان و سلامان و ابسال و...دراین قصه نیز یافت میشود:
عشق، عدمِ تناسب درمیانِ عاشق و معشوق(شاه و کنیزک، دختر ترسا و شیخ صَنعان و...) مرگ (مرگ دختر ترسا، مرگ اَبسال، و مرگِ زرگر که معشوقِ کنیزک است) وجود یک حکیم یا فرستادهی الهی.
داستان زندگی مولوی و عشقش به «شمس تبریزی» نیز یادآور همین مضمون است: عدم تناسب میان عاشق و معشوق« شمس و مولوی»( که از جهت سِنّی با هم فاصله دارند و همجنس نیز هستند که خود گونهای ناهنجاری و عدمِ تجانس شمرده میشود؛ زیرا عشقها در فرهنگ و ادب فارسی، همواره برپایهی دوگانگی مرد و زن در رابطهی عاشقانه است) و ناپدیدشدن معشوق یا مرگ وی(شمس تبریزی).
این داستان، یک تفاوت عمده با دیگر داستانهای مثنوی مولوی دارد و آن این است که ضمنِ روایتِ آن، هیچ قصهی فرعی یا اصلی دیگری، فضای منسجم و یگانهی روایت را قطع نکردهاست. حال آن که میدانیم، دیگر داستانهای مثنوی، شکلِ مُتداخل دارند و مدام قصهای، روایتِ قصهی اصلی را قطعمیکند و سپس راوی دوباره برسَرِ داستان اصلی بازمیگردد. اهمیت این نکته در آن است که مولوی میخواسته یک نفَس آنچه را در دل دارد بگوید تا برای «نینامه»ی عاشقانهی آغازِ مثنوی، تفسیری فراهمکردهباشد.
پس از این روایتِ عاشقانه، حکایتهای دیگر دفتر اول و دوم ربطی به عشق ندارند تا در دفترسوم که باز حکایتی عاشقانه(مشغول شدن عاشق به عشقنامه خواندن...) گفتهمیشود. معمولاً نویسنده یا شاعر، به جهت هراس از گذران عُمر و نبودن فرصت، آنچه را مهمتر ببیند نخست بر زبان جاری میسازد. پس میتوان گفت انگیزه و مقصود مولوی از سرودنِ مثنوی، بیتهای نخستین و همین حکایت بودهاست. اما این داستان چه رازهایی دارد؟
🌺[⬅️ادب و اندیشه➡️]🌺
🆔https://www.group-telegram.com/tw/hajsadri.com
BY ️ادب واندیشه

Share with your friend now:
group-telegram.com/hajsadri/30019