Telegram Group & Telegram Channel
📩 #از_شما

رسوایی (۲۶)

فردای آن روز در دفترم مردی میانسال با نگرانی مرا نگاه می‌کرد. قدی بلند و صورتی آفتاب سوخته و استخوانی داشت. موهایش کم پشت و خاکستری بود. او کسی جز پدر رامین نبود که به دعوت من آمده بود تا همدیگر را ببینیم. اجازه گرفت تا سیگاری روشن کند و کرد: "می‌دونید من آبروم رفته و حالا می‌ترسم پسرم رو هم از دست بدم". صدایش خش داشت و قدری ارتعاش. معلوم بود که بیشتر عمرش را در صحرا و زیر نور مستقیم خورشید کار کرده است.

پک محکمی به سیگارش زد و گفت: "من به رامین گفتم که این دختره رو ول کنه؛ نکرد و حالا داره تقاص خیره سریش رو می‌ده". مستخدم چایی آورد ولی او نخورد. همیشه فکر می‌کردم که بدون چایی، سیگار برای ادم‌های معتاد به دود مزه‌ای  ندارد  و حالا  این مرد روستایی با پس‌زدن چای خوشرنگی که به او سلام می‌کرد، فرضیه من را باطل کرد:

"رامین بچه خوبيه، نه برا این که پسرمه؛ برا این که پس از مرگ مادرش زود رو پا خودش وایستاد. زرنگ و کاریه؛ فقط یه عیب بزرگ داره؛ قُد و کله شقه. می‌خواد حرف، حرف خودش باشه....". معلوم بود که یاد آوری چیزی آن مرد را ناراحت می‌کرد.

صورتش را درهم کشید و گفت: "خداییش نگین زن بدی نبوده و نیست. نه برا این که خواهر زنمه؛نه؛ خدا جای حق نشسته و باید راستش را بگم، ولی اون تیکه رامین نبود. من نمی‌دونم که پسرم چی تو اون دید که هوایی شد. نگین قاپ پسره را عجیب دزدید. هرچی گفتم، بابا این مطلقس؛ کدوم پسری می‌ره زنی که شوهر داشته را بگیره، گوشش به این حرفا بدهکار نبود.

من خودم رو مقصر می‌دونم. من اگه پای نگین رو به خونم باز نکرده بودم، حالا خونی به زمین نریخته بود و پسر من هم زیر چوبه دار وانیستاده بود... "پدر رامین خاکستر سیگارش را درون بشقاب کوچکی که روی میز قرار داشت ریخت". حالا بعد از خدا چشم امید ما به شماست که برا رامین کاری بکنید".

گفتم که من باید حتما نگین را ببينم و این کار ضروری است. پدر موکل گفت: "نگین ریخته به هم. بعد از اون ماجرا رفته ده خودشون؛ پیش مادرشه، با کسی حرف نمی‌زنه ولی اگه دیدنش لازمه من شما را می‌برم پیشش".

گفتم که آن زن  تنها شاهد قتل است و شنیدن حرف‌های او  کمک زیادی به اطلاعات من خواهد کرد: "هرچیزی می‌تواند به ما کمک کند. امروز ما محتاج کوچکترین دیده یا شنیده در ماجرای گلاویز شدن رامین و حامد هستیم. پس شما هم به عنوان یک پدر نگران و دلسوز به پسرتان و وکیل او کمک کنید".

مخاطب من بلند شد تا دفتر را ترک کند .در اخرین لحظه برگشت و با لحنی رقت آور گفت: "یعنی شانسی هست؟". فقط نگاه کردم و او در را به هم  زد و رفت....

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan
12👍1👏1



group-telegram.com/sayehsokhan/37715
Create:
Last Update:

📩 #از_شما

رسوایی (۲۶)

فردای آن روز در دفترم مردی میانسال با نگرانی مرا نگاه می‌کرد. قدی بلند و صورتی آفتاب سوخته و استخوانی داشت. موهایش کم پشت و خاکستری بود. او کسی جز پدر رامین نبود که به دعوت من آمده بود تا همدیگر را ببینیم. اجازه گرفت تا سیگاری روشن کند و کرد: "می‌دونید من آبروم رفته و حالا می‌ترسم پسرم رو هم از دست بدم". صدایش خش داشت و قدری ارتعاش. معلوم بود که بیشتر عمرش را در صحرا و زیر نور مستقیم خورشید کار کرده است.

پک محکمی به سیگارش زد و گفت: "من به رامین گفتم که این دختره رو ول کنه؛ نکرد و حالا داره تقاص خیره سریش رو می‌ده". مستخدم چایی آورد ولی او نخورد. همیشه فکر می‌کردم که بدون چایی، سیگار برای ادم‌های معتاد به دود مزه‌ای  ندارد  و حالا  این مرد روستایی با پس‌زدن چای خوشرنگی که به او سلام می‌کرد، فرضیه من را باطل کرد:

"رامین بچه خوبيه، نه برا این که پسرمه؛ برا این که پس از مرگ مادرش زود رو پا خودش وایستاد. زرنگ و کاریه؛ فقط یه عیب بزرگ داره؛ قُد و کله شقه. می‌خواد حرف، حرف خودش باشه....". معلوم بود که یاد آوری چیزی آن مرد را ناراحت می‌کرد.

صورتش را درهم کشید و گفت: "خداییش نگین زن بدی نبوده و نیست. نه برا این که خواهر زنمه؛نه؛ خدا جای حق نشسته و باید راستش را بگم، ولی اون تیکه رامین نبود. من نمی‌دونم که پسرم چی تو اون دید که هوایی شد. نگین قاپ پسره را عجیب دزدید. هرچی گفتم، بابا این مطلقس؛ کدوم پسری می‌ره زنی که شوهر داشته را بگیره، گوشش به این حرفا بدهکار نبود.

من خودم رو مقصر می‌دونم. من اگه پای نگین رو به خونم باز نکرده بودم، حالا خونی به زمین نریخته بود و پسر من هم زیر چوبه دار وانیستاده بود... "پدر رامین خاکستر سیگارش را درون بشقاب کوچکی که روی میز قرار داشت ریخت". حالا بعد از خدا چشم امید ما به شماست که برا رامین کاری بکنید".

گفتم که من باید حتما نگین را ببينم و این کار ضروری است. پدر موکل گفت: "نگین ریخته به هم. بعد از اون ماجرا رفته ده خودشون؛ پیش مادرشه، با کسی حرف نمی‌زنه ولی اگه دیدنش لازمه من شما را می‌برم پیشش".

گفتم که آن زن  تنها شاهد قتل است و شنیدن حرف‌های او  کمک زیادی به اطلاعات من خواهد کرد: "هرچیزی می‌تواند به ما کمک کند. امروز ما محتاج کوچکترین دیده یا شنیده در ماجرای گلاویز شدن رامین و حامد هستیم. پس شما هم به عنوان یک پدر نگران و دلسوز به پسرتان و وکیل او کمک کنید".

مخاطب من بلند شد تا دفتر را ترک کند .در اخرین لحظه برگشت و با لحنی رقت آور گفت: "یعنی شانسی هست؟". فقط نگاه کردم و او در را به هم  زد و رفت....

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan

BY نشر سایه سخن


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sayehsokhan/37715

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

He adds: "Telegram has become my primary news source." Right now the digital security needs of Russians and Ukrainians are very different, and they lead to very different caveats about how to mitigate the risks associated with using Telegram. For Ukrainians in Ukraine, whose physical safety is at risk because they are in a war zone, digital security is probably not their highest priority. They may value access to news and communication with their loved ones over making sure that all of their communications are encrypted in such a manner that they are indecipherable to Telegram, its employees, or governments with court orders. So, uh, whenever I hear about Telegram, it’s always in relation to something bad. What gives? The regulator said it had received information that messages containing stock tips and other investment advice with respect to selected listed companies are being widely circulated through websites and social media platforms such as Telegram, Facebook, WhatsApp and Instagram. In a message on his Telegram channel recently recounting the episode, Durov wrote: "I lost my company and my home, but would do it again – without hesitation."
from tw


Telegram نشر سایه سخن
FROM American