Telegram Group & Telegram Channel
⋆⋆⋆✶⸼⊑رُماטּ‌‌یُمـטּ‌یَمـטּ‌⊒⸼✶⋆⋆⋆

✦بر اساســــ‌داستانۍواقعۍاز بانویۍ فریبـــــ‌خوردھ‌

✦نقدجریـاטּاحمدالحسنــــــــــ(۸)

🔴✦قسمت(۱)

𖤐▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾𖤐

«سیاه رفتن چشم ها»

وقتی از پشت گوشی تلفن این جمله را شنیدم چشمانم سیاهی رفت، سرم یخ کرد و دیگر نفهمیدم چه شد. باورش برایم شبیه به محال بود، اصلاً نمی توانستم بپذیرم. نه هرگز! هرگز! سه سال به شدت درگیرش بودم. آنقدر با اطمینان جلو رفته و دیگران را با خودم بُرده بودم، که حال امکان نداشت بپذیرم:
همه اش خواب و خیال بوده!
همه اش دروغ بوده!
همه اش پوچ و باطل بوده!!!
منی که به خاطرش با همه اطرافیانم جنگیده بودم.
با پدرم؛
با مادرم؛
با خواهران و برادرانم؛
با دوستانم؛
و از همه مهمتر با همسرم!!!
یعنی چگونه ممکن بود؟! اما شده بود!
صدای همسرم حمید را کم زور شنیدم که به سمتم دوید و گفت: چی شد فاطمه؟
... چشمانم را باز کردم. سرم روی پای حمید بود و با نگرانی چشم به من دوخته بود. به شدت گریه ام گرفت. چنان از ته دل هق هق می زدم که می گفتی قلبم در حال کنده شدن است. یک لحظه فکر کردم که در این سه سال چه بلایی سر همسر و دو بچه ام آورده ام؟!
او چقدر پای من سوخت تا بتواند نجاتم دهد. اما من در این سه سال با توهم اینکه راهم صد در صد درست است گوش به حرف هیچ کس نمی دادم و تمام تلاش های همسرم برای نجاتم را نا کام می گذاشتم!
آری این منم:
یک فریب خورده که گمان می کرد هدایت شده!
یک بدبخت بیچاره که گمان می کرد در اوج سعادت به سر می برد!
یک نادان بی مطالعه که فکر می کرد تنها خودش و همفکرانش حقیقت را می دانند و در اوج آگاهی هستند و صدها میلیون هم مذهبش همه گمراه و نادانند و پیرو نادان هایی مثل خود!!!
باورم نمی شد. من چگونه به اینجا رسیدم؟ چرا خدا دستم را در این مدت نگرفت؟ یا من دست خدا را که به سمتم دراز شده بود نگرفتم؟!
به هر زوری بود با همان هق هق به همسرم گفتم: الآن فهمیدم همه اش دروغ بوده! تو راست می گفتی حمید. بقیه درست می گفتند حمید. بقیه می دانستند و این من بودم که نمی دانستم.
حمید تو را به خدا حلالم کن. الآن می فهمم در این سه سال با تو چه کردم!!!
و در یک لحظه دیدم چشمان همسرم که در آن نگرانی موج می زد پر از اشک شوق و حسرت شد!
شوق از اینکه بالاخره خدا جواب دعاهایش را داده بود و من از سیاهراهِ رفته ام بازگشتم، و حسرت اینکه سه سال، لحظه لحظه ی زندگی مان را تلخ و سخت و ویران کرده بودم.
آری من برگشتم. اما با کوله باری از شکست و حسرت و پرونده ای پر از خطا و گناه و رنجاندن عزیزترین کسانم.
این منم. فاطمه پیرو احمد.

✎سیّـدمھ‌دۍمجتھ‌دسیستانے

🔴ادامه‌داستان‌فردا •••
#رمان
⋆⋆✶•༻⃘⃕𑁍🍂●•⊹┅┄⋆⋆



group-telegram.com/sistanymogtahed/10628
Create:
Last Update:

⋆⋆⋆✶⸼⊑رُماטּ‌‌یُمـטּ‌یَمـטּ‌⊒⸼✶⋆⋆⋆

✦بر اساســــ‌داستانۍواقعۍاز بانویۍ فریبـــــ‌خوردھ‌

✦نقدجریـاטּاحمدالحسنــــــــــ(۸)

🔴✦قسمت(۱)

𖤐▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾𖤐

«سیاه رفتن چشم ها»

وقتی از پشت گوشی تلفن این جمله را شنیدم چشمانم سیاهی رفت، سرم یخ کرد و دیگر نفهمیدم چه شد. باورش برایم شبیه به محال بود، اصلاً نمی توانستم بپذیرم. نه هرگز! هرگز! سه سال به شدت درگیرش بودم. آنقدر با اطمینان جلو رفته و دیگران را با خودم بُرده بودم، که حال امکان نداشت بپذیرم:
همه اش خواب و خیال بوده!
همه اش دروغ بوده!
همه اش پوچ و باطل بوده!!!
منی که به خاطرش با همه اطرافیانم جنگیده بودم.
با پدرم؛
با مادرم؛
با خواهران و برادرانم؛
با دوستانم؛
و از همه مهمتر با همسرم!!!
یعنی چگونه ممکن بود؟! اما شده بود!
صدای همسرم حمید را کم زور شنیدم که به سمتم دوید و گفت: چی شد فاطمه؟
... چشمانم را باز کردم. سرم روی پای حمید بود و با نگرانی چشم به من دوخته بود. به شدت گریه ام گرفت. چنان از ته دل هق هق می زدم که می گفتی قلبم در حال کنده شدن است. یک لحظه فکر کردم که در این سه سال چه بلایی سر همسر و دو بچه ام آورده ام؟!
او چقدر پای من سوخت تا بتواند نجاتم دهد. اما من در این سه سال با توهم اینکه راهم صد در صد درست است گوش به حرف هیچ کس نمی دادم و تمام تلاش های همسرم برای نجاتم را نا کام می گذاشتم!
آری این منم:
یک فریب خورده که گمان می کرد هدایت شده!
یک بدبخت بیچاره که گمان می کرد در اوج سعادت به سر می برد!
یک نادان بی مطالعه که فکر می کرد تنها خودش و همفکرانش حقیقت را می دانند و در اوج آگاهی هستند و صدها میلیون هم مذهبش همه گمراه و نادانند و پیرو نادان هایی مثل خود!!!
باورم نمی شد. من چگونه به اینجا رسیدم؟ چرا خدا دستم را در این مدت نگرفت؟ یا من دست خدا را که به سمتم دراز شده بود نگرفتم؟!
به هر زوری بود با همان هق هق به همسرم گفتم: الآن فهمیدم همه اش دروغ بوده! تو راست می گفتی حمید. بقیه درست می گفتند حمید. بقیه می دانستند و این من بودم که نمی دانستم.
حمید تو را به خدا حلالم کن. الآن می فهمم در این سه سال با تو چه کردم!!!
و در یک لحظه دیدم چشمان همسرم که در آن نگرانی موج می زد پر از اشک شوق و حسرت شد!
شوق از اینکه بالاخره خدا جواب دعاهایش را داده بود و من از سیاهراهِ رفته ام بازگشتم، و حسرت اینکه سه سال، لحظه لحظه ی زندگی مان را تلخ و سخت و ویران کرده بودم.
آری من برگشتم. اما با کوله باری از شکست و حسرت و پرونده ای پر از خطا و گناه و رنجاندن عزیزترین کسانم.
این منم. فاطمه پیرو احمد.

✎سیّـدمھ‌دۍمجتھ‌دسیستانے

🔴ادامه‌داستان‌فردا •••
#رمان
⋆⋆✶•༻⃘⃕𑁍🍂●•⊹┅┄⋆⋆

BY شکست مدعی یمانی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sistanymogtahed/10628

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

"There is a significant risk of insider threat or hacking of Telegram systems that could expose all of these chats to the Russian government," said Eva Galperin with the Electronic Frontier Foundation, which has called for Telegram to improve its privacy practices. In a message on his Telegram channel recently recounting the episode, Durov wrote: "I lost my company and my home, but would do it again – without hesitation." And indeed, volatility has been a hallmark of the market environment so far in 2022, with the S&P 500 still down more than 10% for the year-to-date after first sliding into a correction last month. The CBOE Volatility Index, or VIX, has held at a lofty level of more than 30. "There are a lot of things that Telegram could have been doing this whole time. And they know exactly what they are and they've chosen not to do them. That's why I don't trust them," she said. "Someone posing as a Ukrainian citizen just joins the chat and starts spreading misinformation, or gathers data, like the location of shelters," Tsekhanovska said, noting how false messages have urged Ukrainians to turn off their phones at a specific time of night, citing cybersafety.
from us


Telegram شکست مدعی یمانی
FROM American