group-telegram.com/sistanymogtahed/10818
Last Update:
⋆⋆⋆✶⸼⊑رُماטּیُمـטּیَمـטּ⊒⸼✶⋆⋆⋆
✦بر اساســــداستانۍواقعۍاز بانویۍ فریبـــــخوردھ
✦نقدجریـاטּاحمدالحسنــــــــــ(۸)
🔴✦قسمت(۱۶)
𖤐▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾▾𖤐
«تبلیغ خانواده»
مدت کوتاهي از ايمان من نگذشته بود که سمیه خانم به من گفت: الآن وقتش شده جريان را به همسرت بگويی و او را هم دعوت کنی.
من شب به همسرم جريان را گفتم. شوهرم با تعجب به حرفهاي من گوش کرد و در آخر گفت: ديوانه شده ای و فريب شيادها را خورده ای.
💥و کلي آن شب سر و صدا کرد و سمیه خانم و احمد بصری را فحش داد؛ من هم تا فحاشي او را شنيدم بي اختيار زدم توی گوش همسرم!!!!!
همسرم شوکه شده بود.
البته خود من هم باورم نمي شد که چنين کاري کرده باشم!
همسرم از خانه قهر کرد و رفت، و من تا صبح خوابم نبرد.
صبح سمیه خانم به من زنگ زد که چه شد؟
و من هم جريان را برایش تعريف کردم. در جواب گفت: مخالفت همسرت طبيعي است ولی تو نبايد او را مي زدی.
او دعوتم کرد بروم پیشش و من هم رفتم.
سمیه خانم ديگر مربي من شده بود و چشم و گوش بسته هر چه مي گفت انجام مي دادم.
چند روزي با همسرم کلنجار رفتم ولي قبول نمي کرد تا اينکه با چک کردن گوشي موبایلش فهميدم با بعضی اساتید نقد جریان احمد بصری تماس گرفته است. حسابي از کوره در رفتم، چون نزد ما آن اساتید از هر حيواني پست تر بودند. اين مسئله را به سمیه خانم گفتم، خيلي عصباني شد و گفت: خبرت مي کنم.
فردا به من زنگ زد که بيا کارت دارم.
من هم رفتم.
ديدم خيلي خندان و خوشحال است.
پرسیدم: چه شده؟
💥گفت: ديشب يکي از خانم ها خواب احمد را ديده و سيد گفته است به تو بگويم نگران نباش همسرت ايمان مي آورد به شرطي که اين دستورات را گوش کني.💥
✎سیّـدمھدۍمجتھدسیستانے
🔴✦ادامهداستانفردا•••
⋆⋆✶•༻⃘⃕𑁍🍂●•⊹┅┄⋆⋆
BY شکست مدعی یمانی
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/sistanymogtahed/10818
