Telegram Group & Telegram Channel
Forwarded from Mojtaba
به آینه خیره شده‌ای‌. چشمانت گرد شده؛ تار موی سپیدی توجهت را به خودش جلب کرده. جلوتر می‌روی. با خودت می‌گویی که نکند اولین برف زمستانت فرارسیده. تو از برف می‌ترسی، از سپیدی موهایت، از پیری...از مرگ.
تلفن همراهت را برمی‌داری و سراغ رنگ موهای تیره می‌روی. یکی از آن تیره‌هایش را، بادمجانی‌رنگ، سفارش می‌دهی. تو می‌خواهی با تیره‌کردن موهایت جوان بمانی، جوان... جوان...جوان.
چشمت به عکس‌های چند سال پیشت می‌افتد. چقدر بشاش و سرزنده بوده‌ای، چقدر پیشانی صاف و بدون خطوط مستقیم و مورب داشته‌ای.  دلت می‌خواهد همانطور کودکانه و سرخوشانه زندگی کنی؛ همانطور موهایت را خرگوشی و گوجه‌ای ببندی‌. خیال می‌کنی هنوز هم اگر جوان‌های سر کوچه و محله تو را ببیند، به تو متلک بیندازند و دنبالت راه بیفتند؛ دنبال تو، دنبال تو، دنبال تو.
سراغ اینترنت می‌روی، "آثار میانسالی و پیری" را جستجو می‌کنی، چقدر از این واژه‌ها نفرت داری. پیری، میانسالی، پیری.
از خواندن مطالب تکراری و ناامید کننده که خسته شدی، فروشگاهی اینترنتی‌ را باز می‌کنی؛ آن را زیر و رو می‌کنی تا یک دست لباس و کلاه و عینکِ سِت سفارش دهی، همراه با چند لوازم آرایش. تو می‌خواهی جوان‌ به نظر برسی، از چروک صورتت، از شکم برآمده‌ات، از پیر شدن نفرت داری، نفرت، نفرت.
زنگ خانه صدا می‌خورد. شوهرت است؛ همانی که کمی پیش‌تر از تو وارد این دوره از زندگی‌اش شده، اما موهایش سیاه است، سیاه، سیاه. تو به سیاهی موهای همسرت هم حسادت می‌کنی، حسادت.
چهره‌ات را نگران دیده‌ و تو را طرف خودش می‌کشد، پیشانی‌ات را می‌بوسد و می‌خواهد بداند که چه شده که اینطور برآشفته‌ای. تو چیزی نمی‌گویی، تو فقط آن دو تار مویت را نشانش می‌دهی و بغض می‌کنی، بغض، بغض. خیال می‌کنی دلش برای مو مشکی‌های توی خیابان برود؛ تو به همه‌ی آنهایی که در خیابان از کنارش رد می‌شوند هم حسادت می‌کنی.
همسرت اما تو را شوکه می‌کند؛ شوکه، شوکه. او خیلی وقت است چند تار موی سپیدت را دیده، خودش این را گفته، خودش، خودِ مو مشکی و مهربانش. همانی که ترس از دست دادنش به دلت افتاده. ترس، ترس، ترس.
او به تو لبخند می‌زند، دوباره پیشانی‌ات را می‌بوسد، او می‌خواهد بدانی که چیزی در احساسش نسبت به تو تغییر نکرده و نخواهد کرد، او می‌خواهد بدانی که تو را دوست دارد، با همین برف ملایم روی موهایت. با همین تازه‌چروک‌های بر پیشانی، با همین صورت آرام و با وقارت. او می‌خواهد بدانی که بعد از هر زمستانی، بهار است و بعد از هر برفی،‌ خورشید، آفتاب، نور.
تو به نور زندگی‌ات فکر می‌کنی، به همسر مومشکی‌ات، به برف روی موهایت، به برف، به برف، به برف.

👤#مجتبی_پورفرخ

@mojtaba_pourfarrokh



group-telegram.com/wecan_art/24287
Create:
Last Update:

به آینه خیره شده‌ای‌. چشمانت گرد شده؛ تار موی سپیدی توجهت را به خودش جلب کرده. جلوتر می‌روی. با خودت می‌گویی که نکند اولین برف زمستانت فرارسیده. تو از برف می‌ترسی، از سپیدی موهایت، از پیری...از مرگ.
تلفن همراهت را برمی‌داری و سراغ رنگ موهای تیره می‌روی. یکی از آن تیره‌هایش را، بادمجانی‌رنگ، سفارش می‌دهی. تو می‌خواهی با تیره‌کردن موهایت جوان بمانی، جوان... جوان...جوان.
چشمت به عکس‌های چند سال پیشت می‌افتد. چقدر بشاش و سرزنده بوده‌ای، چقدر پیشانی صاف و بدون خطوط مستقیم و مورب داشته‌ای.  دلت می‌خواهد همانطور کودکانه و سرخوشانه زندگی کنی؛ همانطور موهایت را خرگوشی و گوجه‌ای ببندی‌. خیال می‌کنی هنوز هم اگر جوان‌های سر کوچه و محله تو را ببیند، به تو متلک بیندازند و دنبالت راه بیفتند؛ دنبال تو، دنبال تو، دنبال تو.
سراغ اینترنت می‌روی، "آثار میانسالی و پیری" را جستجو می‌کنی، چقدر از این واژه‌ها نفرت داری. پیری، میانسالی، پیری.
از خواندن مطالب تکراری و ناامید کننده که خسته شدی، فروشگاهی اینترنتی‌ را باز می‌کنی؛ آن را زیر و رو می‌کنی تا یک دست لباس و کلاه و عینکِ سِت سفارش دهی، همراه با چند لوازم آرایش. تو می‌خواهی جوان‌ به نظر برسی، از چروک صورتت، از شکم برآمده‌ات، از پیر شدن نفرت داری، نفرت، نفرت.
زنگ خانه صدا می‌خورد. شوهرت است؛ همانی که کمی پیش‌تر از تو وارد این دوره از زندگی‌اش شده، اما موهایش سیاه است، سیاه، سیاه. تو به سیاهی موهای همسرت هم حسادت می‌کنی، حسادت.
چهره‌ات را نگران دیده‌ و تو را طرف خودش می‌کشد، پیشانی‌ات را می‌بوسد و می‌خواهد بداند که چه شده که اینطور برآشفته‌ای. تو چیزی نمی‌گویی، تو فقط آن دو تار مویت را نشانش می‌دهی و بغض می‌کنی، بغض، بغض. خیال می‌کنی دلش برای مو مشکی‌های توی خیابان برود؛ تو به همه‌ی آنهایی که در خیابان از کنارش رد می‌شوند هم حسادت می‌کنی.
همسرت اما تو را شوکه می‌کند؛ شوکه، شوکه. او خیلی وقت است چند تار موی سپیدت را دیده، خودش این را گفته، خودش، خودِ مو مشکی و مهربانش. همانی که ترس از دست دادنش به دلت افتاده. ترس، ترس، ترس.
او به تو لبخند می‌زند، دوباره پیشانی‌ات را می‌بوسد، او می‌خواهد بدانی که چیزی در احساسش نسبت به تو تغییر نکرده و نخواهد کرد، او می‌خواهد بدانی که تو را دوست دارد، با همین برف ملایم روی موهایت. با همین تازه‌چروک‌های بر پیشانی، با همین صورت آرام و با وقارت. او می‌خواهد بدانی که بعد از هر زمستانی، بهار است و بعد از هر برفی،‌ خورشید، آفتاب، نور.
تو به نور زندگی‌ات فکر می‌کنی، به همسر مومشکی‌ات، به برف روی موهایت، به برف، به برف، به برف.

👤#مجتبی_پورفرخ

@mojtaba_pourfarrokh

BY سیمـــاامیـــرخــانـی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/wecan_art/24287

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

"There is a significant risk of insider threat or hacking of Telegram systems that could expose all of these chats to the Russian government," said Eva Galperin with the Electronic Frontier Foundation, which has called for Telegram to improve its privacy practices. The Russian invasion of Ukraine has been a driving force in markets for the past few weeks. The Dow Jones Industrial Average fell 230 points, or 0.7%. Meanwhile, the S&P 500 and the Nasdaq Composite dropped 1.3% and 2.2%, respectively. All three indexes began the day with gains before selling off. Individual messages can be fully encrypted. But the user has to turn on that function. It's not automatic, as it is on Signal and WhatsApp. Telegram boasts 500 million users, who share information individually and in groups in relative security. But Telegram's use as a one-way broadcast channel — which followers can join but not reply to — means content from inauthentic accounts can easily reach large, captive and eager audiences.
from us


Telegram سیمـــاامیـــرخــانـی
FROM American