group-telegram.com/fatemehbehruzfakhr/10582
Last Update:
رواندرمانگرم دارد کمکم میکند تا بتوانم پروندههای بازِ توی ذهنم را ببندم و مدام دکمه «به خودت سخت نگیر» را توی سرم روشن نگه دارم. از اینکه هر هفته بخشی از درآمدم را با خاطرجمعی و اشتیاق، پایِ این راهنماییها خرج میکنم، نهتنها احساس بدی ندارم؛ بلکه از خیال اینکه دارم کاری برای خودم انجام میدهم، خوشحالم.
عجیب است که آدم باید کارهایی را که خودش میتواند برای خودش انجام دهد، باید با کمک دیگری پیش ببرد. آدمی زیادی طفلکی و کمزور است توی اینطور بزنگاههایی که فقط و فقط با خودش طرف است.
اگر هر هفته نروم توی آن اتاق و روی آن کاناپه همیشگی ننشینم، باید خطرِ خرجکردن خودم پایِ کارهای نامربوط زیادی را به جان بخرم. برای فرار از همین خطر است که هر چهارشنبه، خودم را به آن مطب کوچک میرسانم و با خیال راحت لَم میدهم و از خودم برای دکتر نون میگویم.
ما از زخمها و بحرانهای عمیقی درباره من عبور کردیم. برای همین جلسههای این روزها خیلی خوشخوشان است. میروی کسی کمکت کند تا توانت را صرفِ چیزهایی نکنی که هیچ نسبتی با تو ندارند و کمی از احساس ناکافی بودن درباره خودت فاصله بگیری.
جز همه اینها رفتن توی حباب را دوست دارم. آن اتاق که حالا دیگر همه جزئیاتش را بعد از دو-سه سال از بَر شدهام، حکم حباب را دارد برایم. هفتهای یک روز برای یک ساعت میروم توی یک حباب که در آن خودم و تمام احساسات ریز و درشتم، حرف اول را میزنند. من مرکز عالم هستی میشوم و میخواهم با نجاتِ خود، سهمی در نجات دنیا داشته باشم.
این روزها، رفتنم توی حباب، شبیه نوعی فرار از واقعیت شده است برایم. میروم که به خودم بپردازم تا دمی از فهم جهانِ بیرون فاصله بگیرم و نفسی تازه کنم؛ اما وقتی پایم را از حباب بیرون میگذارم و میدان ونک را به سمت خانه گز میکنم، دیگرِ یک منِ تنهایِ درگیر احساسات خودش نیستم.
سرما و خبرها و غصههای ریز و درشت و صدای دستفروشها و همهمه آدمها توی ایستگاه بیآرتی میخورد توی صورتم و از «من بودن»، تغییر جایگاه میدهم به «منِ خاورمیانهای بودن».
بعد از یک ساعت فرار و پناه بردن به آن کاناپه و اتاقِ کمنور، واقعیت را در دلِ خودم جای میدهم و میشوم یکی از اهالی خاورمیانه. زنی لبنانیام، گاهی سوری، فلسطینیِ همیشگی و عراقیِ پارهوقت، افغانستانیِ شبانهروزی و ایرانیِ تا دمِ مرگ!
آن چیزی که در حباب رقم میخورد، فقط در بزنگاههای خاصی راهگشاست. دکمه «سخت نگیر» فقط قابلیت روشن شدن در مواقع خاصی را دارد و نمیشود روی کاربرد همیشگیاش حساب باز کرد؛ چراکه واقعیتِ چیزی که در حال تجربهاش هستی، زورِ بیشتری نسبت به تلاش تو و تراپیستت دارد.
با این حال، جلسههای حبابی، آنقدرها هم کمثمر نبودهاند. کمنویس و کمحرفتر شدهام تا بهجایِ حرامکردن کلمههایی که میشود جایِ درستی بنشینند، هر شب پشت لپتاپم بشینم و در سکوت و نور کم خانه، چیزی را که باید به سرانجام برسانم، با آهستگی و پیوستگی بنویسم. یک هفته است که تلاش کردهام هر شب، حداقل بین پانصد تا هزار کلمه بنویسم (یک شب فقط پنجاه کلمه نوشتم) تا احساس کنم آدمِ بهتریام و خودم را پایِ این کار و آن کار حرام نکردهام.
زنی خاورمیانهای هستم؛ در پرآشوبترین لحظههای تاریخِ سیاسی و اجتماعی روزگار دهه سی زندگیاش، که هر شب، اندکاندوختههایش از جنس کلمه و تتمه توان روحی و آزادیِ ذهنیاش را پای کاری که فکر میکند قرار است نجاتش بدهد، خرج میکند.
#خویشتن_نویسی
BY یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/fatemehbehruzfakhr/10582