Telegram Group Search
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگذار اين چنين باشد!


دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
27👍2🔥2🏆1
ستم درونی‌شده و تناقض مهاجران ضد مهاجر: مرزهای مبهم ستمگر و ستمدیده

در ادامه بخوانيد

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👍5🏆1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
ستم درونی‌شده و تناقض مهاجران ضد مهاجر: مرزهای مبهم ستمگر و ستمدیده در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
ستم درونی‌شده و تناقض مهاجران ضد مهاجر: مرزهای مبهم ستمگر و ستمدیده
قصد این نوشته تقلیل مسائل پیچیدهٔ سیاسی-اجتماعی به پدیده‌هایی صرفاً روانی نیست؛ بلکه تأکید بر این است که در کنار عوامل ساختاری، اقتصادی و سیاسی، در نظر گرفتن بُعد روان‌شناختیِ رفتارهای جمعی می‌تواند زاویه‌ای تازه برای فهم این پدیده‌ها بگشاید.
در سال‌های اخیر به طور عريان دیده‌ایم که برخی مهاجران، حتی کسانی که زمانی "غیرقانونی" بودند، امروز از اخراج مهاجران دیگر حمایت می‌کنند. نمونه‌ای تازه، حضور گروهی از مهاجران ایرانی در کنار پشتيبانان سياست طرد مهاجران در لندن بود. پرسش این است: چگونه کسانی که خود مهاجرند، می‌توانند چنین هم‌صدایی‌ای با سیاست‌های طرد داشته باشند؟ پاسخ کوتاه آن ازخودبیگانگی و ستم‌پذیری عمیق است. ازخودبیگانگی یعنی فاصله‌گرفتن از ریشه‌ها و ارزش‌های فرهنگی خویش، که فرد را آماده می‌کند ارزش‌های سرکوبگر مسلط را بپذیرد.
ستم تنها حاصل رفتار فردی نیست، بلکه در ساختارهای اجتماعی ریشه دارد. ستم ساختاری در نظام‌هایی مانند آموزش، بهداشت، اشتغال و قانون حضور دارد و نابرابری را در زندگی روزمره بازتولید می‌کند. این نابرابری‌ها اغلب به ستم درونی‌شده می‌انجامد: جایی که افراد کلیشه‌های منفی دربارهٔ خود را می‌پذیرند و دچار شرم، تردید نسبت به خود و گسست از هویت فرهنگی می‌شوند. نمودهای آن را می‌توان در رنگ‌گرایی میان گروه‌های قومی دید؛ وضعیتی که در آن تیرگی یا روشنی پوست مبنای ارزش‌گذاری می‌شود و تبعیض بازتولید می‌گردد. همین سازوکار را می‌توان در رفتار برخی مهاجران علیه مهاجران دیگر یا در زنان دید که هنجارهای جنسیتی آسیب‌زا را به یکدیگر تحمیل می‌کنند.
یکی از پیامدهای ستم درونی‌شده ستم درون‌گروهی است؛ زمانی که خشم ناشی از ستم به درون جامعه بازمی‌گردد و ناکامی‌ها از طریق خشونت، تمسخر یا قضاوت بر سر هم‌گروهی‌ها تخلیه می‌شود. این وضعیت معمولاً ناشی از محدودیت‌های ساختاری است که مسیر ارتقا را مسدود کرده‌اند. الگوی مشابه آن ذهنیت خرچنگی است: تخریب موفقیت دیگران به جای حمایت از آن‌ها، درست مانند خرچنگ‌هایی که مانع بیرون آمدن هم‌نوع خود از سطل می‌شوند. هر دو روند انسجام جمعی را تضعیف کرده و افراد را به سمت تنهایی و بی‌پشتیبانی می‌رانند. در کنار آن، باور به اینکه هرکس "دقیقاً همان را که سزاوارش است دریافت می‌کند"، یا همان پدیدهٔ جهان عادل ، گرچه به برخی حس نظم می‌دهد، در عمل اغلب به سرزنش قربانیان و نادیده گرفتن ساختارهای ناعادلانه منجر می‌شود.
تناقض ظاهریِ "مهاجر علیه مهاجر" نیز در همین چارچوب معنا پیدا می‌کند. بسیاری از این افراد سال‌ها تحت فشار زیسته‌اند و ارزششان مداوماً انکار شده است؛ نتیجهٔ این وضعیت، پذیرش همان روایت‌های منفی است که روزی علیه خودشان به کار می‌رفت، بی‌آنکه در نظر آورند که بخش بزرگی از مهاجرت‌ها پیامد سیاست‌های جنگ‌طلبانهٔ قدرت‌های بزرگ و حکومت‌های اقتدارگراست. از دل همین فرایند، ستم درون‌گروهی و ذهنیت خرچنگی پدید می‌آید. در این میان تبلیغات هویتی نقشی اساسی دارد: روایت‌های سیاسی و رسانه‌ای که فرد را وادار می‌کنند برای پذیرفته‌شدن در جامعهٔ میزبان، مرز خود را با دیگر مهاجران پررنگ‌تر کند.
نمونهٔ برخی از ایرانیان خارج از كشور را می‌توان همین‌گونه توضیح داد. ستم درونی‌شده و ازخودبیگانگی آنان را آماده پذیرش روایت‌های طردکننده کرده است. در کنار آن، عوامل سیاسی و ایدئولوژیک نیز مؤثرند: همسویی با راست‌گرایان غربی برای جلب حمایت، نمایش تصویر "مهاجران خوب" و پیوند با نوعی ملی‌گرایی افراطى. هم‌صدایی با سرکوبگر برای این افراد احساسی کاذب از قدرت و تعلق ایجاد می‌کند؛ حسی که در واقع تلاشی برای پنهان‌کردن ترس عمیق از طردشدگی و تحقیر است. با این حال، در برابر این چرخه‌های آسیب‌زا، سازوکارهایی هم برای مقاومت و ترمیم وجود دارند. یکی از مهم‌ترین آن‌ها استقلال فرهنگی است؛ یعنی توانایی یک جامعه برای حفظ سنت‌ها، زبان و ارزش‌هایش که می‌تواند منبع تاب‌آوری و احساس تعلق باشد. اما این نیز اگر به سخت‌گیری افراطی بیانجامد، به “پلیس هویت” بدل می‌شود؛ جایی که برخی دیگران را به “کم‌اصالتی” متهم می‌کنند و به جای انسجام، شکاف می‌آفرینند.
مفاهیمی که در این متن از آن ها نام برده شد صرفاً نظریه‌های انتزاعی نیستند، بلکه واقعیت‌های زیسته‌ای‌اند که تعیین می‌کنند افراد چگونه خود را می‌بینند و با دیگران و نظام‌های نابرابر چگونه مواجه می‌شوند. این روشن می کند که نجات انسان تحت ستم و توانمندی جامعه تنها زمانی ممکن است که به جای بازتولید ستم، روایت‌های طردکننده به چالش کشیده شوند و همبستگی جمعی پرورانده شود.
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
19👍5🙏2🏆1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس pinned «زخم‌های روانی و نابرابری‌های اجتماعی زمینه‌ساز اعتیاد مزمن اعتیاد، آسیب‌های روانی و تغییرات شدید خلق‌وخو، مسائلی هستند که معمولاً به صورت هم‌زمان ظاهر شده و آثار قابل توجهی بر زندگی فرد بر جای میگذارند. این سه عامل میتوانند یکدیگر را تشدید نموده و فرد را…»
تا به حال شنیده اید که بگویند:"نشسته ایم وهربلایی که به سرمان میاید را تحویل میگیریم؛ در دفاع از خود انگشتی بلند نمیکنیم؛ تسلیم شده ایم؛ تلاش نمیکنیم؛ اهمیتی نمیدهیم چه اتفاقی برایمان میافتد." اینها نمونه گفتارهایی ست که نشان از پدیده ای دارد به نام"درماندگی آموخته شده".درماندگی آموخته شده پدیده ای ست که در آن فرد یا گروه وقایعی را تجربه کرده است که غیر قابل کنترل بوده اند. درماندگی آموخته شده زمانی دیده میشود که فرد یا گروه انفعال نامناسبی از خود نشان میدهد، حتی وقتی دست به عمل زدن منجر به نتیجه مطلوب میشود.
رفتار انسانها براساس باورهایشان تنظیم میشود.باور به اینکه: "من میتوانم در ایجاد تغییر موثر باشم" افراد را به حرکت تشویق میکند و در تکامل هویت فردی شان موثر است.و باور به اینکه: "تغییر امکان پذیر است زیرا میتوان از مرزهای گروهی عبور کرد" به افراد امکان میدهد تا بتوانند خود را بعنوان عضوی از یک گروه بزرگتر با هویت اجتماعی ای مشترک ببینند و بر اساس این درک، دست به عملی گروهی بزنند و بواسطۀ آن شرایط اجتماعی را تغییر دهند.

دكتر نورایمان قهاری، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
20👍4😢1🏆1
مراقبت از خود به‌مثابه کنشی انقلابی


در ادامه بخوانيد



دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
3🏆2👍1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
مراقبت از خود به‌مثابه کنشی انقلابی در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
مراقبت از خود به‌مثابه کنشی انقلابی

ما شاهدانِ رنج‌ها و نابرابری‌ها هستیم، و بی‌رحمی‌ها را در حافظهٔ جمعی‌مان ثبت می‌کنیم تا آمران و عاملان ستم فراموش نشوند، و تا روایت‌های مقاومت و دلاوری رنگ نبازد و از یاد نرود.
ما بارِ این درد را با هم بر دوش می‌کشیم.

وظیفهٔ ما اما تنها همدلی خاموش نیست.
ما باید سخن بگوییم، یادآوری کنیم و برای تغییر دست به عمل بزنیم.

در این مسیر می‌دانیم که زخم‌های بی‌پاسخ ما را از درون می‌فرسایند، و نیز آگاهیم که کنشگری و شاهد بودن، خود زخم را بر جان عمیق‌تر می‌کنند. از همین‌رو، مراقبت از خود را فراموش نمی‌کنیم.

مراقبت از خود یعنی پاسداشت جان و روان خویش در جهانی که حاکمانش زوال ما را می‌خواهند؛ یعنی یادآوری این‌که هنوز ارزشمندیم، حتی آنگاه که برای قدرت‌های حاکم، ارزش نه در تأمین انسان‌ها بلکه در انباشت سود است.

گاه مراقبت از خود می‌تواند عملى ساده باشد: دمی برای تنفس، قدمی در طبیعت، گفت‌وگویی صمیمی با دوستی نزدیک، یا جرأتِ نه گفتن برای پاسداشت مرزهای روانی. همین لحظه‌های کوچک، نیرویی برای ایستادگی دوباره می‌آفرینند.

مراقبت از خود یعنی ایستادن، دست در دست یکدیگر نهادن، و پیوندی ساختن که ما را به رهایی می‌رساند، پیوندی در برابر پراکندگی‌ای که هدف نیروهای مسلط بر جهان است.
توان کنشگری پایدار از دل مراقبت از خویشتن برمی‌خیزد.

این مراقبت پایه‌ای برای کاهش فرسودگی و حفظ کارکرد روانی-اجتماعی است؛ و بی‌توجهی به آن، فرد و جمع را در برابر آسیب‌پذیری بیشتری قرار می‌دهد.

کسی که از سلامت روان و جسم خود مراقبت می‌کند، کمتر دچار درماندگی می‌شود، توان بیشتری برای انتخاب، تصمیم‌گیری و ایستادگی دارد، و راحت تر مى تواند در کنار دیگران، رنج را به همبستگی و فرسودگی را به امید بدل ‌سازد.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
26👍10🙏3🏆3👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روابط ميان‌نسلى از پايه‌هاى اصلى سلامت روان و انسجام اجتماعى اند‌ و زمينه‌اى براى انتقال تجربه، خرد و احساس تعلق از نسلى به نسل ديگر را فراهم ميكنند. چنين پيوندهايى نه‌تنها به رشد عاطفى و افزايش تاب‌آورى كمك ميكنند، بلكه در شكل‌گيرى هويت فردى و اجتماعى نيز نقش دارند. پژوهش‌هاى عصب‌روان‌شناختى نشان ميدهند پيوند منظم و صميمى ميان نسل‌ها، به‌ويژه در فضايى بدون قضاوت و سلطه، فعاليت بخش‌هاى مغز مرتبط با همدلى، تنظيم احساسات و انعطاف‌پذيرى فكرى را افزايش ميدهد. اين امر واكنش‌هاى دفاعى مغز را كاهش داده و درك متقابل را تقويت ميكند؛ نتيجه آن، كاهش خطر افسردگى، تنهايى و زوال فكرى در سالمندان و رشد احساسى و اجتماعى در جوان‌ترهاست. در مقابل، روابط آميخته با قضاوت و مقايسه ميتوانند شبكه‌هاى عصبى مرتبط با تهديد اجتماعى را فعال و به اضطراب و گسست عاطفى منجر شوند.كيفيت ارتباط ميان‌نسلى به ميزان گشودگى، احترام متقابل و پذيرش تفاوت‌ها بستگى دارد، جايى كه نسل‌ها نه در برابر، بلكه در كنار هم پلى بين گذشته، حال و آينده ميسازند و در آن، ثبات و رشد انسانى پرورش مى‌يابد.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
19👍5👏3🔥1🏆1
به بهانه روز معلم: کلاس درس، میدان مقاومت


در ادامه بخوانيد


دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👍102🏆1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
به بهانه روز معلم: کلاس درس، میدان مقاومت در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
به بهانه روز معلم: کلاس درس، میدان مقاومت

این یک افسانه و یک باور نادرست است كه آموزش ميتواند‌ خنثی باشد. آموزش یا در خدمت سلطه است، یا در خدمت آزادی. در جوامع سرکوب‌گر، آموزش مستقل تهدیدى براى ساختار قدرت تلقی میشود و به همين دليل، نهاد آموزشی به ابزاری برای کنترل ایدئولوژیک بدل میگردد. در چنین فضایی، معلمان آگاهی که بر عدالت، تفکر انتقادی و کرامت انسانی تأکید دارند، از نگاه حکومت‌ها، تهدید به‌شمار می‌آیند.
در تاریخ ایران، معلمانی آگاه چون صمد بهرنگی و فرزاد کمانگر، تجسم اندیشه‌ای بودند که آموزش را در خدمت آزادی و آگاهی انسان می‌خواست، و به همين دليل، هدف ساختارهای قدرت حاكمه قرار گرفتند.
پس از سرکوب‌های دهه شصت، جنبش معلمان در ایران به یکی از مهم‌ترین نیروهای مدنی بدل شد، و همچنان با سرکوب امنیتی، احکام سنگین برای فعالان صنفی، محدودیت در فعالیت تشکل‌ها، نظارت شدید بر فضای مجازی، اجرای ناقص طرح رتبه‌بندی، و نابرابری در پرداخت‌ها روبه‌روست. ده‌ها معلم آگاه به‌دلیل دفاع از حق آموزش برابر و عدالت اجتماعی در بندند؛ جرمشان تنها این است که به‌جای سکوت، صدای آگاهی و آزادی شده‌اند.
بسیاری از معلمان زیر خط فقر نسبی زندگی میکنند و برای تأمین معیشت ناچارند چند شغل داشته باشند. فرسودگی، ناامیدی و چندشغله‌بودن، بخشی از سازوکار سلطه است: اگر معلم درگیر بقا شود، کمتر فرصت می‌یابد به نقش رهایی‌بخش خود بیندیشد؛ و بی‌آنکه آموزش رهایی‌بخش وجود داشته باشد، هیچ جامعه‌ای به آزادی دست نخواهد یافت.
پائولو فریره، اندیشمند و مربی برزیلی، بنیان‌گذار نظریه "آموزش رهایی‌بخش" است. او باور داشت آموزش باید فرآیندی برای آگاه‌سازی انسان‌ها نسبت به موقعیت خود در ساختار قدرت باشد، تا بتوانند با اندیشیدن انتقادی و عمل جمعی، علیه ستم برخیزند. در این نگاه، معلم صرفاً انتقال‌دهنده‌ دانش نیست، بلکه کنشگری فرهنگی ست که ساختارهای سلطه را به چالش میکشد و در مسیر یادگیری، خود نیز دگرگون میشود.
در آموزش رهایی‌بخش، پیوند میان معلم و دانش‌آموز بر گفت‌وگو و برابری استوار است.
معلم منبع مطلق دانش نیست، بلکه هم‌مسیر آگاهی‌یابی است؛ و دانش‌آموز نیز نه پذیرنده‌ منفعل، بلکه سوژه‌ای آگاه، مقاوم و صاحب صداست. این نوع آموزش، بر ارزشمندی انسان و امید به تغییر تأکید دارد، زیرا آموزش بدون امید، بی‌ثمر است. امیدِ فعال، یعنی باور به امکان دگرگونیِ فرد و جامعه، و پیوند میان آموزش و عدالت اجتماعی.

درود بر معلمانی که کلاس را به جایگاه آگاهی و آزادی بدل کرده‌اند.
تلاش آنان یادآور این حقیقت است که کلاس درس میتواند به میدانِ مقاومت بدل شود؛ جایی که انسان آزاد می‌اندیشد، میپرسد و رؤیای جامعه‌ای عادلانه‌تر را زنده نگه میدارد.
روز معلم گرامی باد.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👏1513👍8🏆2🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی غم و خشم چنان شدت می‌گیرند که ذهن درگیر نوعی برهم‌ریختگی هیجانی می‌شود؛ حالتی که در آن تعادل سیستم عصبی مختل می‌گردد. در چنین شرایطی، وقتی منطق و گفت‌وگو دیگر کارساز نیستند، قرار گرفتن در طبیعت می‌تواند به بازتنظیم فعالیت عصبی و کاهش تنش روانى کمک کند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که پیاده‌روی در طبیعیت با کاهش سطح کورتیزول، بهبود عملکرد قشر پیش‌پیشانی و کاهش نشخوار ذهنی مرتبط است. صدای برگ‌ها زیر پا، ریتم تنفس و مشاهده‌ مناظر طبیعی می‌تواند تمرکز توجه را از افکار منفی جدا کرده و احساس حضور در لحظه را تقویت کند. هرچند طبیعت نمی‌تواند به‌تنهایی پاسخی کامل برای رنج‌های درونی باشد، اما بودن در دل طبیعت به‌طور منظم می‌تواند به آرام‌تر شدن ذهن، کاهش تنش‌های درونی و بازیابی حس تعادل کمک کند.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
26👍5👌3🔥1🏆1
دکتر عزالدین شهاب، پزشک فلسطینی از جبالیا، نوار غزه، مقاله‌ای نوشته است با عنوان

"ما سربازان جنگ نبودیم، ما بدن‌هایی بودیم که زیر آن دفن شدند"

در ادامه بخوانيد

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
6🙏1🏆1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
دکتر عزالدین شهاب، پزشک فلسطینی از جبالیا، نوار غزه، مقاله‌ای نوشته است با عنوان "ما سربازان جنگ نبودیم، ما بدن‌هایی بودیم که زیر آن دفن شدند" در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
دکتر عزالدین شهاب، پزشک فلسطینی از جبالیا، نوار غزه، مقاله‌ای نوشته است با عنوان "ما سربازان جنگ نبودیم، ما بدن‌هایی بودیم که زیر آن دفن شدند"
شهاب مینویسد:
"حماس اعلام میکند که ما، مردم غزه، شکست نخورده‌ایم، که ما استوار ایستاده و جنگی تاریخی را به‌پیش برده‌ایم.
اما من میگویم خلافِ این است.
از صبح زود، خانواده‌ام و من در وضعیت فروپاشی کامل روانی زندگی می‌کنیم. امروز فهمیدیم که خانه‌هایمان، زمین‌مان و تمام محله‌مان، هر خانه‌ای که به خانواده و همسایگان‌مان تعلق داشت، کاملاً نابود شده است. بولدوزرها همه‌چیز را صاف کرده‌اند. همۀ آن به نواری از خاک زردِ خشک و بی‌جان تبدیل شده است. از نخستین روشنایی روز، ما معنای کاملِ شکست را زندگی کرده‌ایم. بیش از هفتاد نفر از اعضای خانواده‌مان را از دست داده‌ایم. زمین‌مان را از دست داده‌ایم. اکنون دیگر هیچ خانه‌ای برای بازگشت نداریم، هیچ دیواری برای محافظت، هیچ مکانی که بتوان آن را خانه‌ خود نامید. و در همین حال، یکی از رهبران حماس در تلویزیون ظاهر می‌شود و اعلام می‌کند که "مردم شکست نخورده‌اند"، که "غزه استوار ایستاد و جنگی تاریخی را جنگید".
پس بگذار تاریخ این را ثبت کند:
من، دکتر عزالدین شهاب از غزه، به همراه خانواده‌ام، دوستانم و خانواده‌های آنان، در هیچ جنگی نجنگیدیم. ما قربانیِ نابودی‌ای بودیم که از درون خانه‌هایمان، به دست حماس شعله‌ور شد، فقط برای آن‌که ارتش اسرائیل بر ما فرود آید و تمام بی‌رحمی خود را بر غیرنظامیان غزه فرو بریزد، در حالی‌که جنگجویان حماس در تونل‌های خود ناپدید شدند. بگذار تاریخ حقیقت را ثبت کند: ما شکست خوردیم، به‌طور کامل، دردناک، و مطلقاً شکست خوردیم. و این ما، مردم غزه هستیم که حق داریم بگوییم شکست خورده‌ایم یا نه، نه آنان که در آسایشِ قطر یا ترکیه نشسته‌اند.
ما خرد شدیم، تحقیر شدیم، و درهم شکستیم پس از آن‌که شهرمان ویران، اشغال، و از هستی محو شد. آواره شدیم، از هرآنچه ساخته بودیم برهنه ماندیم، و میان ویرانه‌های زندگی خود سرگردان گشتیم. و در میانِ این همه، چیزی ساده و هولناک را دریافتم: اشک‌های مادرم از خودِ وطن مقدس‌تر است، و شکستنِ پدرم برایم مهم‌تر از هر پرچمی است. زیرا وطن چه معنایی دارد وقتی عزیزانت را می‌بلعد؟ وقتی مرگ را می‌ستاید اما زندگان را فراموش میکند؟ ما "استوار" نبودیم. ما در سرزمین خودمان گروگان بودیم. نمیتوانستیم برویم. نمیتوانستیم کسانی را که مدعی حکومت بر ما هستند تغییر دهیم. ما گرفتار بودیم میان اشغالگری بی‌رحم و حاکمانی که از رنج ما تغذیه میکنند. و اگر در زندگی‌ام تنها یک لحظه باشد که باید حقیقت را بگویم، بی‌هیچ ترس و بی‌هیچ تردید، آن لحظه اکنون است.
بگذار روشن و آشکار نوشته شود:
ما سربازانِ جنگ نبودیم.
ما بدن‌هایی بودیم که زیر آن دفن شدند."
اما حتی در کمال ویرانی و در حس عریانِ قربانی‌بودن، نوشتهٔ عزالدین شهاب نه ضعف، بلکه شکلی از شجاعت، شهادت اخلاقی و آگاهی تراژیک است. او نمی‌گوید "ما مظلومیم، پس ترحم کنید"، بلکه می‌گوید: "ما را ببینید، زیرا حقیقت جنگ در بدنِ ما، در خاکِ خانه‌های ما، در فرزندانِ کشته‌شدهٔ ماست"، نه در آن‌چه سیاست‌مداران به دروغ میگویند.
او از گروگان‌بودن میان دو سلطه سخن میگوید: یکی اشغالگر بیرونی، و دیگری حاکمان درونی که از درد مردم مشروعیت میگیرند. در نگاه او، مقاومتِ واقعی نه در مرگ و اسطوره‌سازی، بلکه در گفتنِ بی‌پرده‌ حقیقت است؛ در بازگرداندنِ چهره‌ انسانی به رنجی که قدرت‌ها از آن بهره‌برداری میکنند.
در رنجِ بی‌پایانی که مردم فلسطین زیسته‌اند، و شهاب در اینجا به شهادت می‌ایستد، هشداری برای ما نیز نهفته است:
آنکس که مداخلهٔ خارجی و جنگ‌افروزی را راهِ نجات جا میزند، و هر دم از فرطِ ناتوانیِ خود، بی‌شرمانه و بی‌رحمانه، از جان و نان و خانهٔ دیگران مایه میگذارد، در واقع در جست‌وجوی قدرت در ویرانه‌های جان و زندگیِ دیگران است. امیدِ او به جنگ‌افروزی و مداخله، نه از سرِ دلسوزی برای ما، بلکه از بی‌کفایتی و آگاهیِ تلخش از این حقیقت است که هیچ پایگاهی در میان مردمان ندارد. و چون نمیتواند با مردم بایستد، به نیروهایی چنگ میزند که از بیرون می‌آیند و حیاتِ انسان را می‌بلعند.
عزالدین شهاب این حقیقت تلخ و خونین را روشن میکند: جنگ‌افروزی، چه از سوی ارتجاعِ حاکم و چه از سوی ارتجاعِ غیرحاکم، و مداخلهٔ خارجی، حتی اگر به نام نجاتِ "وطن" یا آزادی آغاز شوند، به رهایی واقعى نمی‌انجامند. نجات ما از درونِ خود و جامعه‌مان برمیخیزد: از آگاهی، همبستگی، و بازسازی پیوندهایی که به ایجاد تشکل‌هایی زنده و رهایی‌بخش می‌انجامند؛ در رنجی که خود به مقاومت بدل می‌کنیم، نه در نجات دروغينى که از بیرون به ما وعده میدهند.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
36👍17❤‍🔥4🔥3👏2👌2
روان‌شناسیِ آمرانه و بازتولید سلطه‌ نرم؛ دعوتی به پرسشگری از سوی مخاطبان

در ادامه بخوانيد

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👍2🏆21
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
روان‌شناسیِ آمرانه و بازتولید سلطه‌ نرم؛ دعوتی به پرسشگری از سوی مخاطبان در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
روان‌شناسیِ آمرانه و بازتولید سلطه‌ نرم؛ دعوتی به پرسشگری از سوی مخاطبان

در فضای مجازی، به‌ویژه در قالب برنامه‌ها و ویدیوهای روان‌شناسانه و "پند و اندرزهای رفتاری"، بارها میشنویم که روان‌شناسانِ رسانه‌ای با لحنی قاطع و داورانه سخن ميگويند از جمله اين كه: "پدر و مادرهایی که عصبانیت خود را به فرزندانشان نشان می‌دهند، انسان نیستند." جمله‌ای که در ظاهر آموزنده می‌نماید، اما در باطن حامل داوری و تحقیر است. این نوع گفتارها، به‌ظاهر روان‌شناسانه اما در عمل اقتدارگرایانه‌اند، زیرا با زبانی آراسته از شِبه‌علم، همان الگوی سرزنش و اطاعت را بازتولید میکنند که در نظام‌های سلطه‌گر ریشه دارد.
پرورش كودكان، به‌خودیِ خود از چالش‌برانگیزترین تجربه‌های انسانی ست. به ويژه در جامعه‌ای چون ایران، که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی بر خانواده‌ها سنگینی میکند، تجربه‌ خشم نه نشانه‌ ضعف که واکنشی طبیعی و انسانی ست. گفتن این‌که والدِ خشمگین "انسان نیست"، نه کمکی به رشد او میکند و نه به فرزندش، بلکه احساس گناه و خودسرزنشی را تقویت میکند، همان وضعيتى که هر قدرت اقتدارطلب برای حفظ کنترل به آن نیاز دارد. در چنین شرایطی، "روان‌شناس رسانه‌ای" آگاهانه یا ناآگاهانه به بازوی فرهنگیِ تداوم سلطه بدل میشود.
خشم، برخلاف تصور عمومی، احساسی بنیادی و محافظتی ست. بسیاری از افراد افسرده در واقع خشم فروخورده‌ای را حمل میکنند که به جای بیرون، علیه خودشان جهت یافته است؛ الگویی که از ترس ابراز و هزینه‌ بروز آن شکل میگیرد. سرکوب خشم میتواند به افسردگی، ازخودبیگانگی عاطفی و فرسودگی روانی بینجامد. از این منظر، خشم نه احساسی سمی بلکه نشانه‌ای ست از نادیده‌گرفتن نیازی مهم یا تجربه‌ رنج و نابرابری. آگاهی از این پیام، نخستین گامِ تغییر است.
تربیت سالم بر پذیرش همه‌ احساسات انسانی استوار است. والدین باید بیاموزند خشم خود را با آگاهی و بدون تحقیر یا خشونت ابراز کنند. ما نمیخواهیم از کوره دربرویم یا رفتار نامهربانانه داشته باشیم، اما باید یاد بگیریم خشم را نه پنهان کنیم و نه منفجر شويم؛ بلکه آن را درک و بیان کنیم. گفتن اینکه "من از این رفتار ناراحت شدم" بخشی از ارتباط انسانی ست، نه تهدیدی علیه کودک.
نوع بیان خشم باید متناسب با سن و درک هیجانی کودک باشد. برای خردسالان، گفتار ساده و تصویری مؤثرتر است: "وقتی اسباب‌بازی‌هات روی زمین می‌مونن، خونه شلوغ میشه و من خسته میشم. بیا با هم جمعشون کنیم تا هر دومون احساس بهتری داشته باشیم." چنین جمله‌ای خشم را به درخواستِ همکاری بدل میکند. در مورد نوجوان، گفت‌وگویی مشارکتی کارسازتر است: "وقتی دیر به خانه میرسی و خبری نمیدهی، واقعاً نگران میشوم. دوست دارم با هم قرار بگذاریم که دفعه‌ بعد چطور در تماس باشیم." در هر دو حالت، تمرکز بر احساس و نیاز است نه قضاوت و تحقیر.
بیان سالم خشم، به‌هیچ‌روی به‌معنای توجیه خشونت، پدرسالاری یا آزار کودک نیست؛ بلکه نقطه‌ مقابل آن است، زیرا بيان آگاهانه و سالم خشم بر پایه‌ احترام، گفت‌وگو، مسئوليت پذيرى براى اداره احساسات و استفاده از موقعيت براى پيدا كردن و آموزش راه حل ها شکل میگیرد، نه سلطه و ترس.
بیان سالم خشم بر پایه‌ خودآگاهی و تنظیم احساسات است. هدف آن خاموش‌کردن احساس نیست، بلکه هدایت آن به درک متقابل و دستيابى به راه حل هاى مفيد و سالم است؛ جایی که خشم به پلی برای گفت‌وگو، رشد احساسی و رابطه‌ای انسانی‌تر بدل میشود. در جهانی که "روان‌شناسی عامیانه" و "شِبهِ علمى" به زبان قضاوت و فرمان تبدیل شده، بیش از هر زمان نیاز داریم علم روان‌شناسی از زبان پند و قضاوت فاصله بگیرد و بر زبان فهم، همدلی، شناخت ساختارهای قدرت، آگاهی انتقادی از ریشه‌های رنج و توانمندسازی انسان متمركز باشد. روان‌شناسِ مسئول وظیفه دارد از قدرت و نفوذ جایگاه خود آگاه باشد و از دانشش نه برای اعمال سلطه بعنوان "متخصص"، بلکه برای همراهی، همقدمی و بیدارسازی دیگران بهره گیرد. روان‌شناسی، مانند هر علم دیگری، میتواند در خدمت ساختار قدرت یا در مسیر رهایی انسان‌ها قرار گیرد؛ تمایز این دو، در آگاهی و نیتِ کاربرد آن است. مخاطبان نیز زمانی از علم روان‌شناسی بیشترین بهره را میبرند که به دانش، توانایی درونی و ارزش وجودی خود آگاه باشند و همراه با روان‌شناس، در مسیر ارتقای وضعیت فردی و اجتماعی خویش گام بردارند، مسیری که تنها از رهگذر پرسشگریِ روشن‌گرایانه ممکن میشود؛ پرسشگری‌ای که به‌جای پذیرش کورکورانه، به فهم، آگاهی و انتخاب آگاهانه می‌انجامد. خشم، اگر شناخته و فهمیده شود و به‌شکلی آگاهانه و سازنده بیان گردد، نه نشانه‌ "غیرانسانی بودن"، بلکه یکی از روشن‌ترین نشانه‌های زنده بودن و انسان بودن است.

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👍2115🔥3🏆2
سنگ خاکستری، راهی برای حفظ سلامت روان در برابر خودشیفتگی


در ادامه بخوانيد


دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
1👍1👏1🏆1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
سنگ خاکستری، راهی برای حفظ سلامت روان در برابر خودشیفتگی در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
سنگ خاکستری، راهی برای حفظ سلامت روان در برابر خودشیفتگی
خودشیفتگی از اختلالات شایع و پیچیده روانی است که در دسته اختلالات شخصیت قرار می‌گیرد. این اختلال با ویژگی‌هایی چون بزرگ‌پنداری فرد نسبت به خود، نیاز شدید به توجه و تحسین، ناتوانی در همدلی با دیگران، و روابطی پرتنش و ناپایدار همراه است. افراد خودشیفته معمولاً به‌شدت مغرور، خودمحور و سلطه‌جو هستند. آن‌ها ممکن است در آغاز رابطه، شخصیتی کاریزماتیک، جذاب و مطمئن به‌نظر برسند، اما در غیاب تحسین مداوم یا توجه کافی، به‌سرعت احساس تهدید میکنند و از هیچ تلاشی برای انتقام‌گیری، تحقیر یا اعمال فشار روانی بر دیگران دریغ نمیکنند.
اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً حاصل ترکیبی از ویژگی‌های ارثی، ساختار مغز، عوامل روان‌شناختی و محیطی است. تجربه‌های دوران کودکی، مانند محبت افراطی و تحسین بی‌قاعده، یا در نقطه مقابل، بی‌توجهی، طرد و تحقیر مزمن از سوی والدین، از جمله مهم‌ترین زمینه‌های شکل‌گیری این اختلال به شمار میروند. چنین تجربه‌هایی میتوانند کودک را به ساختن تصویری اغراق‌آمیز از خود وادار کنند تا خلأ ارزشمندی درونی‌اش را جبران کند. همچنین، شواهد علمی نشان میدهند که در مغز افراد خودشیفته، نواحی مربوط به همدلی، خودآگاهی و تنظیم هیجانات دچار کاهش فعالیت‌اند. این نقص عملکرد، "توانایی درک واقعی" احساسات و رنج دیگران را در آن‌ها تضعیف میکند و موجب میشود بخش عمده‌ای از رفتارشان بر پایه‌ نیاز شدید به دیده‌شدن و برتری‌یافتن شکل گیرد. واکنش‌های احساسی دیگران، چه تحسین، چه خشم یا ناراحتی، برای این افراد به‌مثابه منبعی جهت تأمین نیازهای روانی و تثبیت هویت بزرگ‌نمایی‌شده‌شان عمل میکند. يك نکته مهم آن است که افراد خودشیفته معمولاً به‌دنبال برقراری ارتباط با کسانی میروند که ویژگی‌های خاصی دارند؛ افرادى كه مهربان، دلسوز، همدل و انعطاف‌پذیرند؛ کسانی که به‌راحتی احساسات دیگران را درک میکنند و گاه برای حفظ رابطه، از خواسته‌ها و مرزهای خود چشم‌پوشی میکنند. همچنین، افراد مستقل، موفق و دارای اعتمادبه‌نفس در معرض توجه آن‌ها قرار میگیرند، زيرا در ابتدا منبعی برای افزایش اعتبار و جلوه‌ اجتماعی خودشیفته هستند، اما پس از مدتی، معمولاً هدف سلطه، تضعیف و تحقير قرار میگیرند. افرادی که مرزهای روانی روشنی ندارند، در نه‌گفتن ناتوان‌اند، یا به‌دلیل شرایط عاطفی، تنهایی یا بحران‌های روانی، نیاز شدیدی به تأیید و تعلق دارند نیز در معرض سوءاستفاده‌ روانی خودشيفته قرار دارند. از دیگر گروه‌های آسیب‌پذیر میتوان به کودکان، همکاران و اعضای خانواده اشاره کرد؛ افرادی که به‌دلیل وابستگی‌های عاطفی یا ساختاری، امکان فاصله‌گرفتن از رابطه را ندارند. مدیریت رابطه با چنین افرادی معمولاً از مسیر گفت‌وگو، توضیح یا جلب درک متقابل بی‌نتیجه است، زيرا افراد خودشیفته نه‌تنها پذیرای نقد یا مسئولیت‌پذیری نیستند، بلکه غالباً با انکار، تحقیر، سرزنش یا تهدید واکنش نشان میدهند. در چنین شرایطی، اگر قطع رابطه یا کاهش تعامل ممکن نباشد، یکی از راهکارهای مؤثر برای محافظت از سلامت روان، استفاده از تکنیکی با عنوان "سنگ خاکستری" است.
در این روش، فرد می‌آموزد هیچ واکنش هیجانی به رفتارهای تحریک‌آمیز یا نمایشی فرد خودشیفته نشان ندهد؛ نه خشم، نه دفاع، نه توضیح، نه حتی علاقه یا تحسین. او باید مانند سنگی بی‌رنگ، بی‌حرکت و بی‌تفاوت ظاهر شود تا دیگر انرژی عاطفی به طرف مقابل ندهد. هدف اصلی این روش، قطع زنجیره‌ وابستگی روانی و جلوگیری از تأمین "سوخت هیجانی" است؛ یعنی همان واکنش‌هایی که فرد خودشیفته برای بقای هویت ناسالم خود به آن‌ها وابسته است.
البته در مراحل ابتدایی اجرای این رویکرد، ممکن است فرد خودشیفته با شدت بیشتری واکنش نشان دهد. او ممکن است با توهین، تمسخر یا تهدید سعی کند توجه فرد مقابل را دوباره جلب کند. اما اگر فرد مقابل بتواند پایداری خود را حفظ کند و در برابر تحریکات مقاومت کند، به‌تدریج اثربخشی روش "سنگ خاکستری" نمایان میشود و معمولاً فرد خودشیفته به‌دلیل ناکامی در جلب هیجان، رابطه را رها میکند.
برای کسانی که ناچار به ادامه رابطه با افراد خودشیفته هستند، مانند والدین، همکاران یا شریک زندگی، لازم است همراه با روش سنگ خاکستری، مرزهای مشخص داشته باشند، رفتارهای آسیب‌زا را ثبت کنند، از سلامت روان خود مراقبت کنند و در صورت لزوم، از مشاور حرفه‌ای کمک بگیرند. روش "سنگ خاکستری" درمان نیست، اما میتواند راهی موقت برای محافظت روانی و ایجاد فاصله از روابط ناسالم باشد. با این‌حال، در بلندمدت فرساینده است و مشکلات عمیق رابطه را حل نمیکند. در روابط سمی یا آزارگرانه هم ممکن است خطر را افزایش دهد. بنابراین، باید با احتیاط و تنها به‌صورت موقت از آن استفاده شود، نه برای ادامه دادن رابطه‌ای آسیب‌زا.
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
23👍8👌3🔥2👏1🏆1
مهربانی با خود، پادزهرِ زهرِ مقایسه

در ادامه بخوانيد

دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
👍1
دكتر نورايمان قهاري، روانشناس
مهربانی با خود، پادزهرِ زهرِ مقایسه در ادامه بخوانيد دكتر نورايمان قهارى، روانشناس https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
مهربانی با خود، پادزهرِ زهرِ مقایسه
ما اغلب تصور میکنیم که با گفتن جملاتی مثل "تو خاصی"، "تو بی‌نظیری" یا "تو فوق‌العاده‌ای" به کودکان، به تقویت عزت نفس آن‌ها کمک میکنیم. اما این نوع تحسین مبتنى بر برترى، پیام پنهانی دارد: "ارزشمندی تو در خاص بودن توست". کودک ناخودآگاه یاد میگیرد که دوست‌داشتنی بودنش به بهتر بودن از دیگران وابسته است. این نگاه، حس ارزشمندی را به رقابت و مقایسه گره میزند؛ به‌طوری که فرد فقط در صورت برتری، احساس خوبی نسبت به خود خواهد داشت.
پس چگونه میتوان احساس ارزشمندی را در کودکان پرورش داد، بدون آن‌که آن را مشروط به برتری کرد؟ روان‌شناسان بر مفهومی به نام "مهربانی با خود" تأکید دارند؛ نگاهی مبتنی بر شفقت و پذیرش، نه قضاوت و مقایسه. تحقيقات نشان میدهند افرادی که با خود مهربان‌اند، کمتر دچار افسردگی، اضطراب یا استرس میشوند و رضایت و خوش‌بینی بیشتری را تجربه میکنند. تفاوت مهم این‌جاست که مهربانی با خود برخلاف عزت نفس، به موفقیت، ظاهر یا تأیید دیگران وابسته نیست و به خودشیفتگی و مقایسه هم دامن نمی‌زند.
عزت نفس در لحظات موفقیت تقویت میشود، اما هنگام شکست ممکن است فروبپاشد. در مقابل، مهربانی با خود دقیقاً در همان لحظات دشوار کنار ما میماند؛ رابطه‌ای استوار بر پذیرشِ بی‌قید و شرط، که نیازمند اثبات نیست. اگر قرار است کودکان احساس ارزشمندیِ واقعی و ماندگاری در خود تجربه کنند، این حس زمانی شکوفا میشود که به مقایسه و رقابت گره نخورده باشد و در دل این باور پرورش یابد که هر انسان، صرف‌نظر از موفقیت یا شکست، سزاوار محبت و احترام است.
بخشی از سختی در شکل‌گیری این احساس ارزشمندی، به تجربه‌های ریشه‌داری در خانواده و جامعه برمیگردد. بسیاری از والدین، ناآگاهانه همان پیام‌هایی را به فرزندانشان منتقل میکنند که خود در کودکی دریافت کرده‌اند: این‌که برای دوست‌داشتنی بودن، باید بی‌نقص، موفق یا خاص بود. اما آن‌ها هم زیر فشار جامعه‌ای رشد کرده‌اند که ارزش انسان را به نتیجه، مقایسه و ظاهر گره زده است. در این چرخه‌ معیوب، مهربانی با خود یعنی ایستادن در برابر فشاری که میکوشد ارزش ما را به موفقیت یا برتری مشروط کند.
از طرف دیگر، برخلاف تصور رایج، مهربانی با خود باعث بی‌انگیزگی نمیشود، بلكه انگیزه‌ای سالم و پایدار ایجاد میکند، چون از دل مراقبت نسبت به خود می‌آید، نه از ترس بی‌ارزشی یا نیاز به اثبات. ما برای بهتر شدن تلاش میکنیم، چون خواهان زندگی سالم‌تر و رضایت‌بخش‌تری هستیم، نه برای اینکه شبیه تصویری باشیم که دیگران آن را دوست‌داشتنی میدانند.
در زندگی روزمره، میتوان مهربانى با خود را با سه تمرین ساده آغاز کرد. ١. جایگزین کردن انتقاد درونی با لحن دلسوزانه؛ همانگونه که با دوستی ناراحت حرف می‌زنیم، با خود نیز همانطور صحبت کنیم. گفتن جمله‌هایی به خود مثل "میدانم اين لحظات سخت هستند،" میتواند آرامش‌بخش باشد. ٢. درک این واقعیت که رنج و اشتباه بخشی از زندگی همه انسان‌هاست. وقتی بفهمیم تنها نیستیم، احساس تعلق جای شرم و انزوا را میگیرد. و ٣. تمرین ذهن‌آگاهی یعنی دیدن و پذیرفتن رنج، بدون قضاوت و بدون تلاش برای تغییر فوری آن. احساساتی که سرکوب میشوند، باقی میمانند و سنگینی میکنند؛ اما وقتی اجازه بدهیم حضور داشته باشند، به‌تدریج از شدت‌شان کاسته میشود. مثلاً وقتی بپذیریم که "الان ناراحتم و این احساس وجود دارد"، رنج، آرام‌آرام قدرتش را از دست میدهد.
در دنیایی که ارزش انسان را با خاص بودن، موفق بودن یا برتر بودن میسنجد، بیشترِ ما آموخته‌ایم که باید چیزی فراتر باشیم تا دوست‌داشتنی به نظر برسیم. اما مهربانی با خود، پادزهر این نگاه است؛ نگاهی که به یاد ما می‌آورد كه تنها به‌دلیل انسان بودن، شایسته‌ مهر و احترامیم. بی‌تردید، مهربانی با خود پاسخی است به بیماری مقایسه و برتری‌طلبی؛ بیماری‌ای که جامعه و معیارهای وارونه‌اش، ما را در آن غرق کرده‌اند.
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
https://www.group-telegram.com/drnourimanghahary.com
13👍3🔥1👌1
2025/10/31 10:14:42
Back to Top
HTML Embed Code: