group-telegram.com/bashgahandishe/12509
Last Update:
▫️
🖋 شاهرخ مسکوب چگونه مینوشت (۲)
زندگیِ بزرگوارِ فردوسی
مسکوب در جستوجوی زبانی ویژهی جستارنویسی، واژگان و ساختهای دستوری نوشتار خود را از پیکرهی زبانی شعرها و نوشتههای رودکی، فردوسی، بیهقی، میبدی و ... برگزید. نوآوری یا بهتر، نونگری او در آن بود که ساختهای رسا اما نایاب زبان فارسی را در بافت سخن خود چنان مینشاند، که مرزهای سنت و نوآوری در نگارش او به هم نریزد. از این رو، زبان مسکوب در اوجِ رسایی با عادتهای زبانی آنان که زبانِ مقالهنویسی را سنجهی داوری خود میدانند، همخوان نیست. برای نمونه، چه بسا، برگرداندن ستایشواژهی "بزرگوار" به "زندگی" را نادرست بیابند، زیرا در زبان نوشتاری مقاله، بزرگوار به خود انسان برمیگردد، نه به پیوستارهای زیستی او. از هماین گونه است: لبخندِ داغدار، مرگِ بخشایشگر، تقدیر متزلزل. این واژهها را میتوان نپسندید و به کار نبرد، یا حتی از دیدِ خود، و با سنجههای دلخواه، زیبا هم ندانست؛ اما نباید با گفتن این سخن که نمیتوان «به اسم نوآوری هر صفت بیربطی را به هر موصوفی نسبت داد»، آن را «غلط محض» خواند. پیوند یک واژه با واژههای دیگر را چه از دید فصاحت و بلاغت، و چه از دید دستور زبان، چند چیز بازشناسی میکند، که هیچکدام را نمیتوان برای نادرست خواندن این کاربردها یادآوری کرد.
در گذشته، استادانی مانند دهخدا نگران آن بودند که دانشآموختگان ادبیات فارسی نتوانند متن عربی را درست بخوانند و به فارسی برگردانند (اینجا👉)؛ گویا امروز باید نگران آن بود که پیکرهی متنی ـ زبانی فارسی کهن را حتی به دانشآموختگان ردههای بالاتر نیز چنان نیاموزند که آنها بتوانند پیوستگی ساخت "زندگیِ بزرگوار" را با نوشتار کهن (شعر و نثر) دریابند و نپندارند کاربرد چنین ساختهای واژگانی، ویژگی نوشتار ناشیانه است. همراهی ستایشواژهی بزرگوار با چیزی مگر خود انسان در زبان فارسی بارها به کار رفته است. به این کاربردها نگاه کنیم:
۱. رودکی در چکامهای با سرآغازِ «آمد بهارِ خرم با رنگ و بویِ طیب/ با صدهزار نُزهت و آرایشِ عجیب» گفته است: «چرخِ [روزگار] بزرگوار یکی لشکری بکرد/ لشکرْش ابرِ تیره و، باد صبا نقیب» (دیوان، ویرایشِ شعار، ص۱۳).
۲. انوری نوشته است: «آن خواجه کز آستین رغبت/ دستِ کرمِ بزرگوارش؛ برداشت ز خاک عالمی را/ در خاک نهاد روزگارش ...» (دیوان، ویرایش مدرس رضوی، ص ۶۶۰).
۳. خواجه عبدالله انصاری: «الهی چه زیبا است ایام دوستان تو با تو ... چه بزرگوار است روزگار ایشان در سر کار تو» (روزگار بزرگوار)، (سخنان پیر هرات، ویرایش شریعت، ص۱۲۰).
۴. کمالالدین اسماعیل: «در دامن ثنایت زد بنده دست خدمت/ تا چون صواب بیند، رایِ بزرگوارت» (دیوان، ص۶۹).
۵. میبدی در کشفالاسرار: «این است عزیز حالتی و بزرگوار منزلتی [منزلتِ بزرگوار] ... درخت وصل به بر آمده و رسول مقصود به در آمده» (ج۹، ص۸۹). هم او نوشته است: «این کلمهء توحید مایهء دین است، ... هر که در حمایت این کلمهء بزرگوار آمد» (ج۹، ص۱۹۸).
۶. جامی نوشته است: «شمع حرم بزرگواری/ سیارهء برج نامداری» (هفتاورنگ، ص۸۶۲).
کاربردهای دیگری مانند «ذات بزرگوار» (خلاصهالسیر)، «تخم بزرگواری»، «بختِ بزرگوار»، «جشن بزرگوار»، «روزي بزرگوار»، «درخت بزرگوار»، «جهان بزرگوار» (امیرمغزی)، «مواضع بزرگوار»، «عقل بزرگوار»، «تدبیر بزرگوار» (ناصرخسرو)، «همت بزرگوار» (منشات خاقانی)، «شبی بزرگوار»، «بقعهء بزرگوار» (اسرار التوحید)، «حکم بزرگوار»، «دولتِ بزرگوار» (تاریخ بیهقی)، «نوري عالمي بزرگوار»، «معنیهای بزرگوار»، «زمانهء بزرگوار» (رساله قشیریه)، «طرفِ بزرگوار»، «شهر بزرگوار» (مقامات حمیدی) و ... نیز در زبان فارسی به کار رفته است.
✔️ اگر بتوان از بزرگواریِ روزگار گفت، جهان را بزرگوار خواند، زمانه را بزرگوار سنجید، و بزرگواری را به تدبیر برگرداند، یا بقعهی کسی را بزرگوار شناساند؛ چرا نتوان زندگیِ فردوسی را بزرگوار نامید؟ نادرستی این کاربرد در کجاست؟ با کدام سنجهی درست و نادرستنویسی، میتوان زندگی بزرگوار را نادرست شمرد؟ مسکوب با برگزیدن "بزرگواری"، (برچسبی که در کاربردِ خودـبهـخودی زبانِ امروز به پایهی انسان میپیوندد)، و برگرداندن آن به زندگیِ فردوسی، و کاربردهای فراوان دیگری همانند آن، از نوشتار خود در برابر زبان ساده و بیچشمانداز پژوهشی، آشناییزدایی کرده است؛ تا زبان جستار، دگرسانیهای خود را در برابر زبان پژوهش بازیابد.
👉پارهی دیگر هماین نوشته
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://www.group-telegram.com/OnPersianLanguage/
BY باشگاه اندیشه
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/bashgahandishe/12509