Forwarded from بایگانی مطالب تالشی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
با درود و تحیات
احتراما پیرو اطلاعیه برگزاری گردهمامیی بزرگ فرهنگی تالشان در روستای مریان تالش در روز پنج شنبه ۱۴۰۴/۰۳/۰۱ به اطلاع می رساند با هماهنگی انجام شده و همت تالشان عزیز منطقه
امکان پذیرایی از شرکت کنندگان مراسم فراهم گردیده و همه شرکت کنندگان عزیز روز
پنج شنبه نهار مهمان انجمن ترویج فرهنگ تالشان و بزرگواران حامی برگزاری آیین خواهند بود .
با احترام
مدیر عامل انجمن
مجید نعمتی سیاهمزگی
🌎https://aztaleshim.ir
🆔https://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
کزین برتر اندیشه برنگذرد
با درود و تحیات
احتراما پیرو اطلاعیه برگزاری گردهمامیی بزرگ فرهنگی تالشان در روستای مریان تالش در روز پنج شنبه ۱۴۰۴/۰۳/۰۱ به اطلاع می رساند با هماهنگی انجام شده و همت تالشان عزیز منطقه
امکان پذیرایی از شرکت کنندگان مراسم فراهم گردیده و همه شرکت کنندگان عزیز روز
پنج شنبه نهار مهمان انجمن ترویج فرهنگ تالشان و بزرگواران حامی برگزاری آیین خواهند بود .
با احترام
مدیر عامل انجمن
مجید نعمتی سیاهمزگی
🌎https://aztaleshim.ir
🆔https://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
Telegram
انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
در این کانال اخبار و اطلاعات مربوط به انجمن اطلاع رسانی خواهد شد.
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
Forwarded from ماهنامه تالش
Forwarded from عکس نگار
چاپ کتاب ۳جلدی «شاهنامهی فردوسی به زبان تالشی» به کوشش رمضان نیکنهاد، برگردان یک دوره کامل از شاهنامه است که با هدف پویایی زبان تالشی و بازآفرینی شاهنامه فردوسی از نظم فارسی به نثر ساده و روان تالشی بدون بهکارگیری از واژگان بیگانه و جایگزینی با واژگان ناب تالشی بیش از پانزده سال دوران فراغت از سی سال آموزگاری تهیه شده است.
این مجموعه کتاب که مزین به مقدمه دکتر فرزاد بختیاری است با بیش از هزار و سیصد صفحه متن تالشی در قطع وزیری در فروردین ۱۴۰۴ توسط انتشارات ترجمان نگار چاپ شده است. این کتابها علاوه بر نسخه چاپی ، دارای نسخه الکترونیکی است که در اپلیکشن طاقچه و... در دسترس قرار میگیرد.
در آغازین کتابها، مترجم، با قدردانی از همه فرهیختگان تالش در تدوین از چند بزرگوار، دکتر فرزاد بختیاری، دکتر آرمین فریدی، شادروان دکتر علی عبدلی و استاد علی ماسالی و سرکار خانم بانو آزاد شولمی تشکر مینماید.
نیک نهاد خود را شاگرد کوچکی از مکتب ادب تالشی میداند، امیدوار است، این هدیه و اثر کوچک در کنار خدمات بسیار ارزشمند فرهیختگان تالشی گامی مثبت برای پویایی و دوام زبان تالشی باشد.
با احترام
رمضان نیک نهاد ماکلوانی
این مجموعه کتاب که مزین به مقدمه دکتر فرزاد بختیاری است با بیش از هزار و سیصد صفحه متن تالشی در قطع وزیری در فروردین ۱۴۰۴ توسط انتشارات ترجمان نگار چاپ شده است. این کتابها علاوه بر نسخه چاپی ، دارای نسخه الکترونیکی است که در اپلیکشن طاقچه و... در دسترس قرار میگیرد.
در آغازین کتابها، مترجم، با قدردانی از همه فرهیختگان تالش در تدوین از چند بزرگوار، دکتر فرزاد بختیاری، دکتر آرمین فریدی، شادروان دکتر علی عبدلی و استاد علی ماسالی و سرکار خانم بانو آزاد شولمی تشکر مینماید.
نیک نهاد خود را شاگرد کوچکی از مکتب ادب تالشی میداند، امیدوار است، این هدیه و اثر کوچک در کنار خدمات بسیار ارزشمند فرهیختگان تالشی گامی مثبت برای پویایی و دوام زبان تالشی باشد.
با احترام
رمضان نیک نهاد ماکلوانی
Forwarded from انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعر خوانی مهندس سید مومن منفرد چماچار(یکی از اعضای هیات مدیره انجمن) در همایش بزرگ فرهنگی "انجمن ترویج فرهنگ تالشان" در روستای تاریخی و باستانی مَریان.
📹: پریسا احمدی
پنج شنبه 1404/03/01
🌏 : https://aztaleshim.ir
🆔 ://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
📹: پریسا احمدی
پنج شنبه 1404/03/01
🌏 : https://aztaleshim.ir
🆔 ://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
Forwarded from انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
به نام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
گزارش همایش بزرگ فرهنگی تالشان در مریان
مریان، مریان زیبا، سرزمین تاریخی تالشان، زیستگاه انسانهای نخستین، جایگاه شکلگیری تمدن بشری، بهشتی درگیلان، سرزمین آب و آیینه، زلال همچون مردمان بیمانندش، در پنجشنبه یکم خرداد ۱۴۰۴ آغوش مهربانش را بر فرزندانش که مشتاقانه از همه جای ایران به سویش شتافته بودند بازکرد. فرزندانی که برای بزرگداشت تاریخ کهن و نیکان دلیر این سرزمین اهورایی به مریان رفته بودند.
برای من بسان حدود هزار نفری که آمده بودند شنیدن سخنان استاد رهنمایی از نیکان و چندهزار سال تاریخ تالش در کنار دلمنها (خانههای انسانهای نخستین) چقدر لذتبخش بود. چشم فروبستم و خود را کنار نیکانم دیدم. چه حس خوبی است هویت و تاریخ داشتن.
سومین همایش استانی انجمن ترویج فرهنگ تالشان که سزاوارنه همایش بزرگ فرهنگی تالشان نامگذاری شد با پیگیری دوماهه انجمن و تلاش سه هفتهای دکتر رهنمایی عزیز و یاری مسئولان و همراهی مردم عزیز منطقه روزی خوش را برای تالشان رقم زد.
خانوادههای تالش با لباس زیبای تالشی رنگینکمانی از رنگ را به نمایش گذاشتند. آیین پس از بازدید از غرفههای صنایع دستی و محصولات غذایی و کتاب ساعت ده و سی دقیقه با قرائت قرآن و پخش سرود جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید و پس از سخنان اولیه آقای مهاجری، مجری برنامه، ابتدا دهیار جوان و فعال مریان ضمن معرفی مفاخر روستای تاریخی مریان به حضار خوشآمد گفت. پس از ایشان آقای رزمی، بخشدار مرکزی ضمن خیرمقدم به طرح برخی مشکلات منطقه ازجمله گاز و تعریض جاده پرداخت. سپس دانشآموزان خردسال مدرسه مریان با لباس تالشی به شعرخوانی پرداختند که صفای همایش را صدچندان کرد. اجرای موسیقی تالشی به سرپرستی آقای رزمی و خواننده نوجوان و همخوانی و همنوازی دو مهربانو با لباس تالشی شور و نشاط آفرید.
آقای دکتر یاسر اسلامدوست، نماینده مردم ضمن خیرمقدم و تشکر از انجمن و دیگر دست اندرکاران همایش ابراز امیدواری کرد که برگزاری این آیین¬ها تداوم داشته باشد و اعلام کردند با توجه به برنامهریزیها مشکلات حل خواهد شد. آقای دکتر کرمی، از جراحان حاذق منطقه خواستار حفظ اکوسیستم منطقه و رعایت مسائل زیستمحیطی شدند.
مهندس سیدمومن منفرد، پژوهشگر و شاعر شاندرمنی و عضو هیات مدیره انجمن پس از اشاره مختصر به تاریخ تالش شعری تالشی خواندند که با استقبال مواجه شد. گروه موسیقی مولومه وا، از شهرستان ماسال به سرپرستی آقای رمضانی با اجرای دو ترانه تالشی بسیار زیبا تحسین برانگیختند. با دعوت آقای مظاهری و تشویق مردم آقای دکتر محمدتقی رهنمایی به جایگاه آمدند. ایشان که به همراه آقای صفرپور، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي هشتبر نقش پررنگی در برگزاری همایش داشتند به "زبان تالشی" خوشامد گفتند و برگزاری این آیینها را راهی برای ارتباط بیشتر مردم و مسئولان دانستند.
به شکلگیری جغرافیای گیلان و منطقه مریان از نظر زمینشناسی، پیشینه حضور انسانهای نخستین در مریان، شکلگیری جنگلهای هیرکانی و دوران تاریخی با پیشینه بیش از سه هزار سال پرداختند.
فرماندار تالشزبان هشتبر، آقای دکتر جمشیدی با خرسندی از برگزاری همایش بزرگ تالشان در منطقه مریان و خیر مقدم به حاضرین ابراز امیدواری کرد که این همایشها در همه مناطق تالشنشين برگزار شود تا به گسترش فرهنگ و زبان مادری یاری رساند. ایشان دقایقی به زبان تالشی با مردم سخن گفت.
شعرخوانی حماسی خانم معصومه اپروز، از شاعران ممتاز تالشزبان دربارة اقوام ایرانی و تالش با تشویق مردم روبهرو گردید. سپس توفیق صحبت به نگارنده رسید تا به تالشی از مردم و تلاش همه تلاشگران آیین؛ فرماندارمحترم، شهردار محترم، بخشدار محترم بخش مرکزی، شورای شهر، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره میراث فرهنگی، اداره آموزش و پرورش، اعضای شورا و دهیار روستای مریان و بهویژه آقای دکتر رهنمایی و جناب صفرپور، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد و یاریگران همایش سپاسگزاری نمایم.
سپس به شناخت تالش از راه معرفی جاینامهای تالشی از عنبران تا رودبار پرداختم و یکی از مطالبات چندینساله تالشان؛ تأسیس موزه تالش در کاخ سردار امجد در هشتبر، با بازگویی شرحی کوتاه از اقدامات استادان و اهالی فرهنگ و مردم و نشستهای انجمن با عالیترین مقامات استانی و منطقه برای بازگشایی موزه را مطرح نمودم.
سپس خانم شجاعی، شاعر جوان تالش سرودهای خواند و پس از آن مردم را برای صرف نهار دعوت کردند.
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
گزارش همایش بزرگ فرهنگی تالشان در مریان
مریان، مریان زیبا، سرزمین تاریخی تالشان، زیستگاه انسانهای نخستین، جایگاه شکلگیری تمدن بشری، بهشتی درگیلان، سرزمین آب و آیینه، زلال همچون مردمان بیمانندش، در پنجشنبه یکم خرداد ۱۴۰۴ آغوش مهربانش را بر فرزندانش که مشتاقانه از همه جای ایران به سویش شتافته بودند بازکرد. فرزندانی که برای بزرگداشت تاریخ کهن و نیکان دلیر این سرزمین اهورایی به مریان رفته بودند.
برای من بسان حدود هزار نفری که آمده بودند شنیدن سخنان استاد رهنمایی از نیکان و چندهزار سال تاریخ تالش در کنار دلمنها (خانههای انسانهای نخستین) چقدر لذتبخش بود. چشم فروبستم و خود را کنار نیکانم دیدم. چه حس خوبی است هویت و تاریخ داشتن.
سومین همایش استانی انجمن ترویج فرهنگ تالشان که سزاوارنه همایش بزرگ فرهنگی تالشان نامگذاری شد با پیگیری دوماهه انجمن و تلاش سه هفتهای دکتر رهنمایی عزیز و یاری مسئولان و همراهی مردم عزیز منطقه روزی خوش را برای تالشان رقم زد.
خانوادههای تالش با لباس زیبای تالشی رنگینکمانی از رنگ را به نمایش گذاشتند. آیین پس از بازدید از غرفههای صنایع دستی و محصولات غذایی و کتاب ساعت ده و سی دقیقه با قرائت قرآن و پخش سرود جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید و پس از سخنان اولیه آقای مهاجری، مجری برنامه، ابتدا دهیار جوان و فعال مریان ضمن معرفی مفاخر روستای تاریخی مریان به حضار خوشآمد گفت. پس از ایشان آقای رزمی، بخشدار مرکزی ضمن خیرمقدم به طرح برخی مشکلات منطقه ازجمله گاز و تعریض جاده پرداخت. سپس دانشآموزان خردسال مدرسه مریان با لباس تالشی به شعرخوانی پرداختند که صفای همایش را صدچندان کرد. اجرای موسیقی تالشی به سرپرستی آقای رزمی و خواننده نوجوان و همخوانی و همنوازی دو مهربانو با لباس تالشی شور و نشاط آفرید.
آقای دکتر یاسر اسلامدوست، نماینده مردم ضمن خیرمقدم و تشکر از انجمن و دیگر دست اندرکاران همایش ابراز امیدواری کرد که برگزاری این آیین¬ها تداوم داشته باشد و اعلام کردند با توجه به برنامهریزیها مشکلات حل خواهد شد. آقای دکتر کرمی، از جراحان حاذق منطقه خواستار حفظ اکوسیستم منطقه و رعایت مسائل زیستمحیطی شدند.
مهندس سیدمومن منفرد، پژوهشگر و شاعر شاندرمنی و عضو هیات مدیره انجمن پس از اشاره مختصر به تاریخ تالش شعری تالشی خواندند که با استقبال مواجه شد. گروه موسیقی مولومه وا، از شهرستان ماسال به سرپرستی آقای رمضانی با اجرای دو ترانه تالشی بسیار زیبا تحسین برانگیختند. با دعوت آقای مظاهری و تشویق مردم آقای دکتر محمدتقی رهنمایی به جایگاه آمدند. ایشان که به همراه آقای صفرپور، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي هشتبر نقش پررنگی در برگزاری همایش داشتند به "زبان تالشی" خوشامد گفتند و برگزاری این آیینها را راهی برای ارتباط بیشتر مردم و مسئولان دانستند.
به شکلگیری جغرافیای گیلان و منطقه مریان از نظر زمینشناسی، پیشینه حضور انسانهای نخستین در مریان، شکلگیری جنگلهای هیرکانی و دوران تاریخی با پیشینه بیش از سه هزار سال پرداختند.
فرماندار تالشزبان هشتبر، آقای دکتر جمشیدی با خرسندی از برگزاری همایش بزرگ تالشان در منطقه مریان و خیر مقدم به حاضرین ابراز امیدواری کرد که این همایشها در همه مناطق تالشنشين برگزار شود تا به گسترش فرهنگ و زبان مادری یاری رساند. ایشان دقایقی به زبان تالشی با مردم سخن گفت.
شعرخوانی حماسی خانم معصومه اپروز، از شاعران ممتاز تالشزبان دربارة اقوام ایرانی و تالش با تشویق مردم روبهرو گردید. سپس توفیق صحبت به نگارنده رسید تا به تالشی از مردم و تلاش همه تلاشگران آیین؛ فرماندارمحترم، شهردار محترم، بخشدار محترم بخش مرکزی، شورای شهر، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره میراث فرهنگی، اداره آموزش و پرورش، اعضای شورا و دهیار روستای مریان و بهویژه آقای دکتر رهنمایی و جناب صفرپور، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد و یاریگران همایش سپاسگزاری نمایم.
سپس به شناخت تالش از راه معرفی جاینامهای تالشی از عنبران تا رودبار پرداختم و یکی از مطالبات چندینساله تالشان؛ تأسیس موزه تالش در کاخ سردار امجد در هشتبر، با بازگویی شرحی کوتاه از اقدامات استادان و اهالی فرهنگ و مردم و نشستهای انجمن با عالیترین مقامات استانی و منطقه برای بازگشایی موزه را مطرح نمودم.
سپس خانم شجاعی، شاعر جوان تالش سرودهای خواند و پس از آن مردم را برای صرف نهار دعوت کردند.
Telegram
انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
در این کانال اخبار و اطلاعات مربوط به انجمن اطلاع رسانی خواهد شد.
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
Forwarded from انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
نهاری عالی در ییلاقی عالی. تالشان هشتبر و یاریگران این آیین بیش از هزار نفر را مهمان کردند. پس از نهار برخی به بازدید کاخ سردار امجد و حمام تاریخی رفتند و برخی به بازدید خانههای چندهزارساله. در جوار یکی از این دلمنها آقای دکتر رهنمایی ایستاده بر سنگی با حوصله از ساخت، مصالح و پیشینه خانهها سخن گفت و اینکه این خانهها پس از مرگ صاحبخانه گور او میشد چون باور به زنده شدن مرده داشتند و غذا و لباس و سلاح در کنار مرده مینهادند.
خانهها با دهنه و عرض و ارتفاع دو ونیم متر و طول حدود یازده متر به صورت خوشهای و منظم در مساحتی بیش از هشت هکتار نشان از تمدن بشری دارد. آقای دکتر رهنمایی از گورکاوییهای غیرکارشناسی برای به دست آوردن عتيقه انتقاد و ابراز امیدواری کردند که با برنامهریزی دقیق آثار بهجامانده از قبل و پس از تاریخ منطقه کشف و در موزه نگهداری شود. این پایان آیین بود. امیدواریم دستاورد این همایش گشایش موزه تالش باشد.
با احترام
مدیر عامل انجمن
مجید نعمتی سیاهمزگی
ُ1404/03/05
🌏 : //aztaleshim.ir
🆔 ://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
خانهها با دهنه و عرض و ارتفاع دو ونیم متر و طول حدود یازده متر به صورت خوشهای و منظم در مساحتی بیش از هشت هکتار نشان از تمدن بشری دارد. آقای دکتر رهنمایی از گورکاوییهای غیرکارشناسی برای به دست آوردن عتيقه انتقاد و ابراز امیدواری کردند که با برنامهریزی دقیق آثار بهجامانده از قبل و پس از تاریخ منطقه کشف و در موزه نگهداری شود. این پایان آیین بود. امیدواریم دستاورد این همایش گشایش موزه تالش باشد.
با احترام
مدیر عامل انجمن
مجید نعمتی سیاهمزگی
ُ1404/03/05
🌏 : //aztaleshim.ir
🆔 ://www.group-telegram.com/Angoman_Taleshan
Telegram
انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
در این کانال اخبار و اطلاعات مربوط به انجمن اطلاع رسانی خواهد شد.
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
سایت رسمی انجمن: https://Aztaleshim.ir
راه های ارتباطی:
09123849224
مدیرعامل انجمن
0991 215 5902
سخنگو انجمن☝️
0991 215 5903
دبیرخانه انجمن☝️
Forwarded from بهاری پا صتا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ به دعوت اداره کل ارشاد اسلامی گیلان از نویسندگان و ناشران برتر استان گیلان به مناسبت روز پاسداشت زبانهای محلی و ملی در تالار مرکزی شهر رشت تقدیر بهعمل آمد.
من نیز بهعنوان یکی از نویسندگان استان، افتخار حضور در این جلسه را داشتم.
با سپاس از دوستان بزرگوار جهت ثبت این ویدئو و تصویر .
ارادتمند سیدمومن منفرد چماچار
#سید_مومن_منفرد
#تالش
#شاندرمن
#رشت
#نویسندگان_گیلان
#نویسندگان_تالش
#تالش_ها_در_گذر_زمان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بهاری پا صتا
کانال اشعار سید مومن منفرد
@baharipaseta
https://www.group-telegram.com/baharipaseta
من نیز بهعنوان یکی از نویسندگان استان، افتخار حضور در این جلسه را داشتم.
با سپاس از دوستان بزرگوار جهت ثبت این ویدئو و تصویر .
ارادتمند سیدمومن منفرد چماچار
#سید_مومن_منفرد
#تالش
#شاندرمن
#رشت
#نویسندگان_گیلان
#نویسندگان_تالش
#تالش_ها_در_گذر_زمان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بهاری پا صتا
کانال اشعار سید مومن منفرد
@baharipaseta
https://www.group-telegram.com/baharipaseta
Forwarded from سرزمین سر سبز (عا شوری)
به قول قدیمی ها نقلی کَرم نقلاسون از شولم تا کرداسون.
داستان ما در مورد محرم دهه چهل و پنجاه شولم است.
شاید خیلی ها بدانند و شاید هم عده ای ندانند که ساخت مسجد سرکه حاصل اختلافی بود که در زمانهای خیلی قدیم بین اعضای هییت امناء مسجد اصلی شولم یعنی مسجد شهدا بوجود امد.
اینکه سر چه موضوعی بود و چه کسانی با هم اختلاف پیدا کردند متاسفانه سن وسال ما به ان اقتضا نمی کند و شاید بعضی به جا ماندگان ان دوران که البته فکر نکنم کسی عمرش کفاف داده و مانده باشد چیزی از ان بدانند و البته مهم هم نیست .
به هر حال ان اختلاف مایه خیر شد و مسجد بزرگی در محله سرکه ساخته شد.
ما که در محله لات محله شولم سکنی داشتیم به چند دلیل بیشتر به مسجد سرکه می رفتیم.
اول اینکه راه های مختلفی به مسجد سرکه ختم می شد که از میان جنگل کشیده شده بود.
یک راه از کنار منازل مرحومان میرزا بابا(مشته سیا) عاشوری، شعبان و مرحوم میرزا عابدین پور و مرحوم نازه غلامپور رد میشد .
دومی از کنار منازل مرحوم نوری ( قنبر) ارمیون و شعبان و میرزا عابدین پور و نازه غلامپور عبور می کرد و راه سوم از کنار منازل مرحومان حسن اروانه و بخشی عاشوری و قنبر اروانه رد می شد .
این سه تا راه چون از مسیر جنگل بودند در روزهای بارانی راحت میشد از میان علفهای جنگل رد شد .
اما رفتن از محل ما به مسجد شهدا کمی سخت بود.
اول اینکه دورتر بود.
دوم این که راه درست و حسابی به انجا کشیده نمیشد و باید از میان راه های تنگ مزارع رد می شدیم تا به محل مدرسه ابتدایی شولم برسیم و از انجا تا مسجد ادامه بدهیم.
جاده که نبود راه مرز مزرعه ها بود .
البته راه تردد حدو پنجاه شست سانتی متر عرض داشت. گلی بود.
در مواقع بارانی راه گل و لایی و لیز و لغزنده می شد و عبور سخت می گردید .
این مقدمه را گفتیم تا انهایی که ان دوران را تجربه نکرده اند با حال هوای ان زمان کمی آشنا شوند.
مسجد سرکه بر ستیغ یک تپه مشرف به دیلمبیجار، سیاچلافت و لات محله است.
هر چند لات محله از انجا کاملا دیده نمی شود.
محرم که شروع می شد شور و شوق عجیبی در دلها ایجاد می شد.
شولم در دهه چهل و پنجاه مثل خیلی از روستاهای دیگر یک روستای محروم و خودکفا بود.
بعدها که جاده ساخته شد چیز مهم دیگری در روستا به وقوع نپیوسته بود .
نه برق بود و نه تلفن و نه تلویزیون و از این خرت و پرتهای مدرن امروز
فقط بعضی ها رادیو ترانزیستوری داشتند که با قوه کار میکرد.
قوه ها کار برق امروزی را برای مردم ایفا می کردند.
رادیو با ان روشن می شد و چراغ قوه را روشن میکرد.
شروع محرم و دعوت به حضور مردم در مسجد با شیپور بلند و دسته دار مرحوم مشهدی قنبر ارمیون اعلام می گردید.
او از اولین روز محرم تا اخرین روز ان اولین کسی بود که به مسجد می رفت و در حیاط مشرف به اطراف ان با زدن یک قطعه آلت که از چوب باریک خیزران درست کرده بود و به ان مَمَزَه می گفت به نوک شیپور ( کرنا) و دمیدن در جای خاصی از ممزه ، شیپور را با صدای شیون گونه و حزین به صدا در می اورد:
دادیییااا.......دادییا
دادییا دیییا دییا دییا دیاد دیادیا.....
صدای شیپور تقریبا به همین عروض بود .
دمیدن در ان تخصص لازم داشت و جز سید محمد حقی و مشته قنبر کس دیگری بلد نبود ان را درست بدمد .
این شیپور با دسته ای که موازی از نزدیک سر تا ته ان تقریبا یک متر درازا داشت از برنج بود و طلایی رنگ.
مشته قنبرپس از اینکه چندین بار به اطراف با شیپور خود می دمید و مردم را اگاه و دعوت به حضور در مسجد میکرد داخل مسجد می شد و در سماور بزرگ اب می ریخت و فتیله نفتی اش را روشن می کرد، استکانهای کوچک و کمر باریک و نعلبکی ها را در سینی بزرگی می چید.
با قند شکن قندها را خرد می کرد و در قندانها می ریخت.
و همه چیز را برای پذیرایی از عزاداران مهیا می کرد.
بعد از مشهدی قنبر و گاه هم پا و همراه او سید محمد حقی که خانه اش نزدیک مسجد بود کار اماده سازی مسجد در هر شب از شبهای محرم را بر عهده می گرفتند.
شب که کاملا مستولی می شد مردم به طرف مسجد حرکت می کردند.
جاده که نبود . راههای طبیعی و معمولی بود.
مردم دیلمبیجار از شرق اهالی سیاهچلافت از شمال و اهالی لات محله از غرب و جنوب به سمت مسجد به راه می افتادند.
بعضی ها با فانوس و بعضی ها با چراغ قوه مسیر خود را روشن کرده و حرکت می کردند.
اکر فصول گرما بود چون راهها خشک بود راه رفتن راحت تر بود.
مردم مناطق یاد شده از گوشه و کنار تک و توک یا چند نفره به سمت مسجد راه می افتادند.
غالب پوشش پاهها کفش های لاستیکی به اشکال مختلف بود و خیلی کم کسی کفش چرمی داشت.
ما ها که خردسال بودیم به همراه پدران خود به سمت مسجد راه می افتادیم.
پس از پیمودن مسافت خانه تا سرکه، به مسجد می رسیدیم.
کفشدار که هنوز باب نشده بود.
کفشهایمان را در محلی که شبیه کفشداری بود در جایی می گذاشتیم و سلام گویان وارد مسجد می شدیم.
ادامه دارد
داستان ما در مورد محرم دهه چهل و پنجاه شولم است.
شاید خیلی ها بدانند و شاید هم عده ای ندانند که ساخت مسجد سرکه حاصل اختلافی بود که در زمانهای خیلی قدیم بین اعضای هییت امناء مسجد اصلی شولم یعنی مسجد شهدا بوجود امد.
اینکه سر چه موضوعی بود و چه کسانی با هم اختلاف پیدا کردند متاسفانه سن وسال ما به ان اقتضا نمی کند و شاید بعضی به جا ماندگان ان دوران که البته فکر نکنم کسی عمرش کفاف داده و مانده باشد چیزی از ان بدانند و البته مهم هم نیست .
به هر حال ان اختلاف مایه خیر شد و مسجد بزرگی در محله سرکه ساخته شد.
ما که در محله لات محله شولم سکنی داشتیم به چند دلیل بیشتر به مسجد سرکه می رفتیم.
اول اینکه راه های مختلفی به مسجد سرکه ختم می شد که از میان جنگل کشیده شده بود.
یک راه از کنار منازل مرحومان میرزا بابا(مشته سیا) عاشوری، شعبان و مرحوم میرزا عابدین پور و مرحوم نازه غلامپور رد میشد .
دومی از کنار منازل مرحوم نوری ( قنبر) ارمیون و شعبان و میرزا عابدین پور و نازه غلامپور عبور می کرد و راه سوم از کنار منازل مرحومان حسن اروانه و بخشی عاشوری و قنبر اروانه رد می شد .
این سه تا راه چون از مسیر جنگل بودند در روزهای بارانی راحت میشد از میان علفهای جنگل رد شد .
اما رفتن از محل ما به مسجد شهدا کمی سخت بود.
اول اینکه دورتر بود.
دوم این که راه درست و حسابی به انجا کشیده نمیشد و باید از میان راه های تنگ مزارع رد می شدیم تا به محل مدرسه ابتدایی شولم برسیم و از انجا تا مسجد ادامه بدهیم.
جاده که نبود راه مرز مزرعه ها بود .
البته راه تردد حدو پنجاه شست سانتی متر عرض داشت. گلی بود.
در مواقع بارانی راه گل و لایی و لیز و لغزنده می شد و عبور سخت می گردید .
این مقدمه را گفتیم تا انهایی که ان دوران را تجربه نکرده اند با حال هوای ان زمان کمی آشنا شوند.
مسجد سرکه بر ستیغ یک تپه مشرف به دیلمبیجار، سیاچلافت و لات محله است.
هر چند لات محله از انجا کاملا دیده نمی شود.
محرم که شروع می شد شور و شوق عجیبی در دلها ایجاد می شد.
شولم در دهه چهل و پنجاه مثل خیلی از روستاهای دیگر یک روستای محروم و خودکفا بود.
بعدها که جاده ساخته شد چیز مهم دیگری در روستا به وقوع نپیوسته بود .
نه برق بود و نه تلفن و نه تلویزیون و از این خرت و پرتهای مدرن امروز
فقط بعضی ها رادیو ترانزیستوری داشتند که با قوه کار میکرد.
قوه ها کار برق امروزی را برای مردم ایفا می کردند.
رادیو با ان روشن می شد و چراغ قوه را روشن میکرد.
شروع محرم و دعوت به حضور مردم در مسجد با شیپور بلند و دسته دار مرحوم مشهدی قنبر ارمیون اعلام می گردید.
او از اولین روز محرم تا اخرین روز ان اولین کسی بود که به مسجد می رفت و در حیاط مشرف به اطراف ان با زدن یک قطعه آلت که از چوب باریک خیزران درست کرده بود و به ان مَمَزَه می گفت به نوک شیپور ( کرنا) و دمیدن در جای خاصی از ممزه ، شیپور را با صدای شیون گونه و حزین به صدا در می اورد:
دادیییااا.......دادییا
دادییا دیییا دییا دییا دیاد دیادیا.....
صدای شیپور تقریبا به همین عروض بود .
دمیدن در ان تخصص لازم داشت و جز سید محمد حقی و مشته قنبر کس دیگری بلد نبود ان را درست بدمد .
این شیپور با دسته ای که موازی از نزدیک سر تا ته ان تقریبا یک متر درازا داشت از برنج بود و طلایی رنگ.
مشته قنبرپس از اینکه چندین بار به اطراف با شیپور خود می دمید و مردم را اگاه و دعوت به حضور در مسجد میکرد داخل مسجد می شد و در سماور بزرگ اب می ریخت و فتیله نفتی اش را روشن می کرد، استکانهای کوچک و کمر باریک و نعلبکی ها را در سینی بزرگی می چید.
با قند شکن قندها را خرد می کرد و در قندانها می ریخت.
و همه چیز را برای پذیرایی از عزاداران مهیا می کرد.
بعد از مشهدی قنبر و گاه هم پا و همراه او سید محمد حقی که خانه اش نزدیک مسجد بود کار اماده سازی مسجد در هر شب از شبهای محرم را بر عهده می گرفتند.
شب که کاملا مستولی می شد مردم به طرف مسجد حرکت می کردند.
جاده که نبود . راههای طبیعی و معمولی بود.
مردم دیلمبیجار از شرق اهالی سیاهچلافت از شمال و اهالی لات محله از غرب و جنوب به سمت مسجد به راه می افتادند.
بعضی ها با فانوس و بعضی ها با چراغ قوه مسیر خود را روشن کرده و حرکت می کردند.
اکر فصول گرما بود چون راهها خشک بود راه رفتن راحت تر بود.
مردم مناطق یاد شده از گوشه و کنار تک و توک یا چند نفره به سمت مسجد راه می افتادند.
غالب پوشش پاهها کفش های لاستیکی به اشکال مختلف بود و خیلی کم کسی کفش چرمی داشت.
ما ها که خردسال بودیم به همراه پدران خود به سمت مسجد راه می افتادیم.
پس از پیمودن مسافت خانه تا سرکه، به مسجد می رسیدیم.
کفشدار که هنوز باب نشده بود.
کفشهایمان را در محلی که شبیه کفشداری بود در جایی می گذاشتیم و سلام گویان وارد مسجد می شدیم.
ادامه دارد
Forwarded from سرزمین سر سبز (عا شوری)
قسمت دوم
مسجد سرکه(saraka) از چوب ساخته شده بود و بر خلاف خیلی ساختمانها و خانه های شولم که سقفشان از فوکه( ساقه شالی) بود ، با حلب پوشانده شده بود.
دیوارها گل اندود و ماله کشی شده بود و کف هم گل اندود و بر روی ان حصیر های زیادی مفروش شده و سقف هم با تخته های چوبی پوشانده شده بود.
گنجایش تقریبا صد و پنجاه نفر و حتی بیشتر را داشت.
قسمت شرق ان که مخصوص بانوان بود با حصیر و پرده از سمت غربی مسجد جدا می شد، ایضاً درهای ورود و خروجشان نیز همینطور .
سلام گویان داخل مسجد می شدیم .
پدرهایمان اگر کنار دیوار جایی بود می رفتند انجا و یا کنار ستونهای چوبی می نشستند.
فضای مسجد مثل فضای امروزی نبود.
مسجد مکانی خیلی مقدس بود . ان زمان وقتی ادم وارد مسجد می شد احساس می کرد وارد امامزاده شده است. مسجد تقدس داشت یک جوی بود که بر روح و روان ادم تاثیر می گذاشت.
خلاصه وارد مسجد می شدیم.
ما که خردسالتر و یا نوجوان بودیم هر جایی که گیرمان می امد همانجا می نشستیم البته ترجیحا بعضی از ماها که مداحی هم می کردیم بیشتر نزدیک منبر می نشستیم .
روح اجتماعی حاکم بر مسجد روح عجیبی بود.
سمت جنوب غرب، نزدیک محراب جایگاه دایمی مرحوم سید حسن حقی بود.
قسمت شرق جایگاه مرحوم رسایی فر که ان موقع لقب چیکاره را داشت، بود.
مرحوم سید حسن میانسالی را رد کرده بود و مرحوم رسایی فر در اوج جوانی بود.
این دو مرحوم جناح های اجتماعی ان زمان بودند یعنی مریدانی داشتند .
مرحوم سید حسن در اوج پختگی بود و کدخدا نیز بود.
مردی نسبتاً قد بلند اصالتا تا انجایی که شنیدم ماسوله ای بود.
مریدان زیادی از خاندان بقایی طلبها و رحیمی ها و علیزاده ها و شهاب ها .....داشت.
او را اقا صدا می زدند.
مردی بود که در رفتار و گفتار سیاست و کیاست داشت و جاذب بود.
مرحوم رسایی فر هم شخصیتی جدی داشت و سر نترس.
بقیه خاندانها مثل جهانتاب ها، شیرین فکرها،عاشوری ها ، اروانه ها، ارندان ها، و....و... میانه رو بودند.
این فضای اجتماعی حاکم بر مسجد ان دوران بود .
خلاصه کم کم مسجد شلوغ می شد و به حدی که جای سوزن انداختن نبود.
مرحوم مشهدی قنبر و اقا سید محمد حقی کار اداره پذیرایی با چای از عزاداران را شروع می کردند به هرکس یک استکان چای و نعلبکی با قند می دادند و تبعیضی بین کوجک و بزرگ قایل نمی شدند.
فضای مسجد را تقریبا سه عدد چراغ زنبوری یا همان سوتکَه( سوتکا) به خوبی روشن می کرد.
این چراغ ها را به میله های آهنی که از سقف مسحد اویزان بود ، می اویزاندند.
چراغ های زنبوری وزوز کنان مسجد را منور می کردند.
گاهی کم سو می شدند و صاحبش بلند می شد و باد مخزنش را زیاد می کرد .
تا انجا که خاطرات من قد میدهد چند نفر دارای چراغ سوتکه و زنبوری بودند یکی مرحوم سید حسن بود، یکی مرحوم قنبر ارمیون بود و بقیه را نمی دانم چه کسانی داشتند.
کم کم همهمه مسجد را فرا می گرفت.
حضار با هم بر سر موضوعات مختلف سر گرم صحبت می شدند. مثل امروز نبود که هرکس سرش به گوشی خودش برود و سرگرم چت یا تماشای مطالب ان بشود، مردم تشنه صحبت و درد دل و یا گفتن خاطرات برای هم بودند. از گاو وگوسفند بگیر تا وضع باغ و بجار و دعواها و اشتی ها و زن دادن پسر و شوهردادن دختر و بیماری فلان عضو خانواده و......از هردری با هم صحبت می کردند
پس لازم بود برای ساکت کردن جمعیت یکی نقش ناظم و مبصر در مسجد را ایفا کند.
این فرد کسی نبود جز مرحوم کربلایی عزیز چیکاره.
خدا رحمتش کند.در فصل سرما هرگز پالتوی مشکی اش را از تن در نمی اورد و با همان پالتو در مسجد حضور می یافت.
وقتی مردم سرگرم صحبت با کناری های خود می شدند و بچه ها بازیگوشی می کردند مسجد را همهمه فرا می گرفت.
اینجا بود که مرحوم کربلایی عزیز بانگ بر می اورد و نهیب می زد و با لهجه شیرین دیلمبیجاری می گفت :
سَس مَکَرِن ....، چه خبرن....، صلوات.
با این نهیب ناگهان مسجد در سکوت فرو می رفت و صدای صلوات بلند می شد .
اما کم کم باز پچ پچ ها به نجوا و نجواها به صحبت کردن کشیده می شد بخصوص ماها که کم سن و سال بودیم و سر به سر هم می گذاشتیم.
در اینجا بود که باز مرحوم کربلایی عزیز با ان چهره که در تابش نور چراغها نورانی به نطر می رسید و ان چشمهای طوسی اش زل می زد به ما و می گفت:
چه خبرن خردن ، سس مکرن، ساکت بمونن.
و باز با یک صلوات قایله را می خواباند.
خدا رحمت کند این مرحومان را که هرگز نامشان و خاطراتشان از مسحد سرکه پاک نمیشود و هویت مسجد بودند.
ادامه دارد
مسجد سرکه(saraka) از چوب ساخته شده بود و بر خلاف خیلی ساختمانها و خانه های شولم که سقفشان از فوکه( ساقه شالی) بود ، با حلب پوشانده شده بود.
دیوارها گل اندود و ماله کشی شده بود و کف هم گل اندود و بر روی ان حصیر های زیادی مفروش شده و سقف هم با تخته های چوبی پوشانده شده بود.
گنجایش تقریبا صد و پنجاه نفر و حتی بیشتر را داشت.
قسمت شرق ان که مخصوص بانوان بود با حصیر و پرده از سمت غربی مسجد جدا می شد، ایضاً درهای ورود و خروجشان نیز همینطور .
سلام گویان داخل مسجد می شدیم .
پدرهایمان اگر کنار دیوار جایی بود می رفتند انجا و یا کنار ستونهای چوبی می نشستند.
فضای مسجد مثل فضای امروزی نبود.
مسجد مکانی خیلی مقدس بود . ان زمان وقتی ادم وارد مسجد می شد احساس می کرد وارد امامزاده شده است. مسجد تقدس داشت یک جوی بود که بر روح و روان ادم تاثیر می گذاشت.
خلاصه وارد مسجد می شدیم.
ما که خردسالتر و یا نوجوان بودیم هر جایی که گیرمان می امد همانجا می نشستیم البته ترجیحا بعضی از ماها که مداحی هم می کردیم بیشتر نزدیک منبر می نشستیم .
روح اجتماعی حاکم بر مسجد روح عجیبی بود.
سمت جنوب غرب، نزدیک محراب جایگاه دایمی مرحوم سید حسن حقی بود.
قسمت شرق جایگاه مرحوم رسایی فر که ان موقع لقب چیکاره را داشت، بود.
مرحوم سید حسن میانسالی را رد کرده بود و مرحوم رسایی فر در اوج جوانی بود.
این دو مرحوم جناح های اجتماعی ان زمان بودند یعنی مریدانی داشتند .
مرحوم سید حسن در اوج پختگی بود و کدخدا نیز بود.
مردی نسبتاً قد بلند اصالتا تا انجایی که شنیدم ماسوله ای بود.
مریدان زیادی از خاندان بقایی طلبها و رحیمی ها و علیزاده ها و شهاب ها .....داشت.
او را اقا صدا می زدند.
مردی بود که در رفتار و گفتار سیاست و کیاست داشت و جاذب بود.
مرحوم رسایی فر هم شخصیتی جدی داشت و سر نترس.
بقیه خاندانها مثل جهانتاب ها، شیرین فکرها،عاشوری ها ، اروانه ها، ارندان ها، و....و... میانه رو بودند.
این فضای اجتماعی حاکم بر مسجد ان دوران بود .
خلاصه کم کم مسجد شلوغ می شد و به حدی که جای سوزن انداختن نبود.
مرحوم مشهدی قنبر و اقا سید محمد حقی کار اداره پذیرایی با چای از عزاداران را شروع می کردند به هرکس یک استکان چای و نعلبکی با قند می دادند و تبعیضی بین کوجک و بزرگ قایل نمی شدند.
فضای مسجد را تقریبا سه عدد چراغ زنبوری یا همان سوتکَه( سوتکا) به خوبی روشن می کرد.
این چراغ ها را به میله های آهنی که از سقف مسحد اویزان بود ، می اویزاندند.
چراغ های زنبوری وزوز کنان مسجد را منور می کردند.
گاهی کم سو می شدند و صاحبش بلند می شد و باد مخزنش را زیاد می کرد .
تا انجا که خاطرات من قد میدهد چند نفر دارای چراغ سوتکه و زنبوری بودند یکی مرحوم سید حسن بود، یکی مرحوم قنبر ارمیون بود و بقیه را نمی دانم چه کسانی داشتند.
کم کم همهمه مسجد را فرا می گرفت.
حضار با هم بر سر موضوعات مختلف سر گرم صحبت می شدند. مثل امروز نبود که هرکس سرش به گوشی خودش برود و سرگرم چت یا تماشای مطالب ان بشود، مردم تشنه صحبت و درد دل و یا گفتن خاطرات برای هم بودند. از گاو وگوسفند بگیر تا وضع باغ و بجار و دعواها و اشتی ها و زن دادن پسر و شوهردادن دختر و بیماری فلان عضو خانواده و......از هردری با هم صحبت می کردند
پس لازم بود برای ساکت کردن جمعیت یکی نقش ناظم و مبصر در مسجد را ایفا کند.
این فرد کسی نبود جز مرحوم کربلایی عزیز چیکاره.
خدا رحمتش کند.در فصل سرما هرگز پالتوی مشکی اش را از تن در نمی اورد و با همان پالتو در مسجد حضور می یافت.
وقتی مردم سرگرم صحبت با کناری های خود می شدند و بچه ها بازیگوشی می کردند مسجد را همهمه فرا می گرفت.
اینجا بود که مرحوم کربلایی عزیز بانگ بر می اورد و نهیب می زد و با لهجه شیرین دیلمبیجاری می گفت :
سَس مَکَرِن ....، چه خبرن....، صلوات.
با این نهیب ناگهان مسجد در سکوت فرو می رفت و صدای صلوات بلند می شد .
اما کم کم باز پچ پچ ها به نجوا و نجواها به صحبت کردن کشیده می شد بخصوص ماها که کم سن و سال بودیم و سر به سر هم می گذاشتیم.
در اینجا بود که باز مرحوم کربلایی عزیز با ان چهره که در تابش نور چراغها نورانی به نطر می رسید و ان چشمهای طوسی اش زل می زد به ما و می گفت:
چه خبرن خردن ، سس مکرن، ساکت بمونن.
و باز با یک صلوات قایله را می خواباند.
خدا رحمت کند این مرحومان را که هرگز نامشان و خاطراتشان از مسحد سرکه پاک نمیشود و هویت مسجد بودند.
ادامه دارد
Forwarded from سرزمین سر سبز (عا شوری)
شبهای سَرَکَه
ماه های محرم قدیم
ادامه
وقتی ساعاتی از شب می گذشت و پس از این که مسجد مملو از جمعیت می شد، مرحوم نوروز شهاب قلم و دفتر به دست در میان حضار می گشت و مال الامام و هزینه مسجد جمع می کرد.
هرکس به وسع توانایی خودش از ده ریال تا بیشتر از ده ریال می داد.
مرحوم نوروز شهاب از جمله کسانی بود که در مسجد سرکه برای دریافت و برنامه ریزی مخارج مسجد زحمت می کشید و تلاش می کرد، خیلی خوش اخلاق و خون گرم و خوش برخورد بود.
حضور اینگونه افراد به مسجد سرکَه خاصیت و هویت و جذابیت می بخشید
افرادی مثل مرحوم سید حسن حقی،مرحوم سید جمال حقی، مرحوم رضا رسایی فر، مرحوم کربلایی عزیز چیکاره، مرحوم نوری ارمیون مرحوم علیخان شیرین فکر و برادران ، مرحوم رضا نقره ای و فرزندان، مرحوم حاجی نقره، مرحوم میرزا عبدالله عاشوری و برادران ، مرحوم نوروز شهاب و بقیه خاندان شهاب ،مرحوم شعبان جهانتاب و فرزندان، بقایی طلبها،طبایی طلبها، علیزاده ها ، بابا اسبزر و فرزندان، عابدین پورها و..و..و..و...
بعد از اینکه مرحوم نوروز کارش تمام می شد، کم کم مرثیه خوانها خودشان را اماده می کردند تا مرثیه خودشان را بخوانند.
محل خواندن مرثیه ضلع شرقی مسجد نزدیک منبر و کنار پرده جدا کننده قسمت خانمها از اقایان بود.
معمولا ابتدا خردسالها و مبتدی ها بلند می شدند تا مرثیه خودشان را بخوانند.
گاهی هم صدای خوب داشتن نوعی امتیاز محسوب می شد و باعث می شد که وقتی پس از اینکه چند نفر مرثیه شان را خواندند، انها بلند شوند و بخوانند.
مبتدی ها از نوحه خوانی عاجز بودند ، یعنی تجربه نوحه خواندن نداشتند و همینکه سرپا می ایستادند پس از ختم صلوات شروع به خواندن مرثیه می کردند.
بیشتر مرثیه ها را از روی کتاب های گلشن حسینی وخزاین الاشعار حسینی می خواندند.
البته کتابچه های مرثبه دیگر هم بود که مرثیه های خوبی می شد از ان در اورد.
مرثیه خوانهای نوجوان و جوان عبارت بودند از
مرحوم جمشید عاشوری، عین الله شهاب، محمد نقره ای، رحمان رحیمی ، خود بنده و چند نفر دیگر و بزرگترها عبارت بودند از مرحوم نوروز شهاب، مرحوم سید حسن حقی و اقای عبادالله رحیمی و یونس نیکخواه .
اینها پای ثابت مداحی های شب های محرم بودند.
مرثیه خوانی در مسجد سرکه داوطلبانه و بدون اجر و مزد بود.
مرثیه خوان حرفه ای که با قرار داد مرثیه بخواند نداشتیم و مسجد با توجه به اینکه بضاعت مردم نمی کشید روی کاکل مرثیه خوانهای سنتی خودش می چرخید و خیلی هم شبهایش با شکوه بود.
بعد از اینکه ما نوجوانها مرثیه هایمان را می خواندیم نوبت به بزرگترها می رسید.
اقای عبادالله رحیمی و مرحوم نوروز شهاب و اقای یونس نیکخواه بعد از ماها می خواندند.
ختم عزاداری هرشب مسجد با مرحوم سید حسن حقی بود.
مرحوم سید حسن هرچند صدای دلنشین و رسایی نداشت اما نوعی حزن و اندوه در اوایش مشهود بود.
از مرثیه های معروفش یکی مرثیه:
" کوفیان خاکم به سر در نینوا امد حسین ...کربلا امد حسین ، کربلا امد حسین" بود.
یکی هم:
" ای زمین کربلا جان تو و جان حسین "
بود که با صدایی کمی دورگه اما حزین میخواند.، انقدر حزین که بعضی ها حتی خوابشان می گرفت .
نوحه خوانی و مداحی مرحوم سید حسن که تمام میشد با صدای بلند می گفت:
خورشیدِ زمین و آسمان نور مشرقین. پرورده کنار رسول خدا حسین .
و مردم سه بار دست جمعی و باصدای بلند می گفتند
یا حسین
یاحسین
یاحسبن
یااااااعلی
سر انجام مرحوم سید حسن اعلام ختم مراسم را با گفتن:
السلام علیک یا مجیب الغربا
السلام علیک یا .......
الی اخر
اعلام میکرد
تنها عادتی که ان مرحوم داشت اشتباه سهوی در بیان جمله فرج امام زمان بود.
به جای اینکه بگوید تعالی فرجه می گفت فرجه تالا که البته دیگه عادت شده بود و ما هم از معنی اش چیزی نمی دانستیم. خدا رحمتش کند.
سر انجام و پس از ختم سلام مردم به سمت در خروجی راه می افتادند، هرکسی گالش و کفش خودش را بر می داشت و می پوشید و راه خانه اش را در پیش می گرفت.
@shoulamchannel1
ماه های محرم قدیم
ادامه
وقتی ساعاتی از شب می گذشت و پس از این که مسجد مملو از جمعیت می شد، مرحوم نوروز شهاب قلم و دفتر به دست در میان حضار می گشت و مال الامام و هزینه مسجد جمع می کرد.
هرکس به وسع توانایی خودش از ده ریال تا بیشتر از ده ریال می داد.
مرحوم نوروز شهاب از جمله کسانی بود که در مسجد سرکه برای دریافت و برنامه ریزی مخارج مسجد زحمت می کشید و تلاش می کرد، خیلی خوش اخلاق و خون گرم و خوش برخورد بود.
حضور اینگونه افراد به مسجد سرکَه خاصیت و هویت و جذابیت می بخشید
افرادی مثل مرحوم سید حسن حقی،مرحوم سید جمال حقی، مرحوم رضا رسایی فر، مرحوم کربلایی عزیز چیکاره، مرحوم نوری ارمیون مرحوم علیخان شیرین فکر و برادران ، مرحوم رضا نقره ای و فرزندان، مرحوم حاجی نقره، مرحوم میرزا عبدالله عاشوری و برادران ، مرحوم نوروز شهاب و بقیه خاندان شهاب ،مرحوم شعبان جهانتاب و فرزندان، بقایی طلبها،طبایی طلبها، علیزاده ها ، بابا اسبزر و فرزندان، عابدین پورها و..و..و..و...
بعد از اینکه مرحوم نوروز کارش تمام می شد، کم کم مرثیه خوانها خودشان را اماده می کردند تا مرثیه خودشان را بخوانند.
محل خواندن مرثیه ضلع شرقی مسجد نزدیک منبر و کنار پرده جدا کننده قسمت خانمها از اقایان بود.
معمولا ابتدا خردسالها و مبتدی ها بلند می شدند تا مرثیه خودشان را بخوانند.
گاهی هم صدای خوب داشتن نوعی امتیاز محسوب می شد و باعث می شد که وقتی پس از اینکه چند نفر مرثیه شان را خواندند، انها بلند شوند و بخوانند.
مبتدی ها از نوحه خوانی عاجز بودند ، یعنی تجربه نوحه خواندن نداشتند و همینکه سرپا می ایستادند پس از ختم صلوات شروع به خواندن مرثیه می کردند.
بیشتر مرثیه ها را از روی کتاب های گلشن حسینی وخزاین الاشعار حسینی می خواندند.
البته کتابچه های مرثبه دیگر هم بود که مرثیه های خوبی می شد از ان در اورد.
مرثیه خوانهای نوجوان و جوان عبارت بودند از
مرحوم جمشید عاشوری، عین الله شهاب، محمد نقره ای، رحمان رحیمی ، خود بنده و چند نفر دیگر و بزرگترها عبارت بودند از مرحوم نوروز شهاب، مرحوم سید حسن حقی و اقای عبادالله رحیمی و یونس نیکخواه .
اینها پای ثابت مداحی های شب های محرم بودند.
مرثیه خوانی در مسجد سرکه داوطلبانه و بدون اجر و مزد بود.
مرثیه خوان حرفه ای که با قرار داد مرثیه بخواند نداشتیم و مسجد با توجه به اینکه بضاعت مردم نمی کشید روی کاکل مرثیه خوانهای سنتی خودش می چرخید و خیلی هم شبهایش با شکوه بود.
بعد از اینکه ما نوجوانها مرثیه هایمان را می خواندیم نوبت به بزرگترها می رسید.
اقای عبادالله رحیمی و مرحوم نوروز شهاب و اقای یونس نیکخواه بعد از ماها می خواندند.
ختم عزاداری هرشب مسجد با مرحوم سید حسن حقی بود.
مرحوم سید حسن هرچند صدای دلنشین و رسایی نداشت اما نوعی حزن و اندوه در اوایش مشهود بود.
از مرثیه های معروفش یکی مرثیه:
" کوفیان خاکم به سر در نینوا امد حسین ...کربلا امد حسین ، کربلا امد حسین" بود.
یکی هم:
" ای زمین کربلا جان تو و جان حسین "
بود که با صدایی کمی دورگه اما حزین میخواند.، انقدر حزین که بعضی ها حتی خوابشان می گرفت .
نوحه خوانی و مداحی مرحوم سید حسن که تمام میشد با صدای بلند می گفت:
خورشیدِ زمین و آسمان نور مشرقین. پرورده کنار رسول خدا حسین .
و مردم سه بار دست جمعی و باصدای بلند می گفتند
یا حسین
یاحسین
یاحسبن
یااااااعلی
سر انجام مرحوم سید حسن اعلام ختم مراسم را با گفتن:
السلام علیک یا مجیب الغربا
السلام علیک یا .......
الی اخر
اعلام میکرد
تنها عادتی که ان مرحوم داشت اشتباه سهوی در بیان جمله فرج امام زمان بود.
به جای اینکه بگوید تعالی فرجه می گفت فرجه تالا که البته دیگه عادت شده بود و ما هم از معنی اش چیزی نمی دانستیم. خدا رحمتش کند.
سر انجام و پس از ختم سلام مردم به سمت در خروجی راه می افتادند، هرکسی گالش و کفش خودش را بر می داشت و می پوشید و راه خانه اش را در پیش می گرفت.
@shoulamchannel1
Forwarded from سرزمین سر سبز (عا شوری)
محرم در مسجد شهدای شولم
وقتی در دهه ۱۳۶۰ در سطح روستای شولم شروع به جاده سازی و شن ریزی شد.
کم کم مشکلات عبور و مرور مردم به حد اقل رسید و مردم راحت تر به مساجد شولم دسترسی پیدا کردند.
مسجد شهدای شولم به دلیل واقع شدن در دشت و دسترسی راحت تر مردم به ان کم کم پر رونق تر از قبل شد هرچند قبل از ان نیز مراسم در ان بسیار باشکوه برگذار می شد .
حضور چهره های سرشناس و محترم در این مسجد که بنوعی هویت مسجد بودند محرمهای مسجد شهدا را پر رونق میکرد.
مرحومان مشهدی نبی ایرانمش، حاج حسین گنحی مقدم، کدخدا قنبر محبی و برادران ، علی، جانعلی و حسین فرید، نازعلی نوروز پور، علی نوروز پور ، حسن زاهدی، فرج و ایرج و نوروز و ولی و......زاهدی، رضاعلی رنجبر، علیار زحمتکش، و.............. بسیاری از بزرگان دیگر هویت مسجد بودند و حضورشان گرما بخش مسجد می شد.
مداحان خوبی هم داشت که مهمترینشان در ان اوایل مرحوم نازعلی نوروز پور بود ، اقای محترمی هم بود به نام بیت الله که متاسفانه لقبش نفهمیدم چه بود از شولمروار، مرحوم فرج و چند نفر دیگر مسجد شهدای شولم را با مداحی های خود پرشور می کردند.
مرحوم نازعلی نوروز پور در واقع از پیشکسوتان پیر غلامان مسجد شهدای شولم به شمار می رود.
در نوجوانی تا بزرگسالی هرگاه محرم به مسجد شهدای شولم می رفتیم مرحوم نازعلی نوروز پور پای ثابت مداحی و نوحه خوانی برای سیدالشهدا بود.
صدا و نوای خاص و اهنگین و محزون خودش را داشت.
یکی اززیباترین مرثیه های ان مرحوم در مورد حر بود.
حرم ای شاه پشیمان ز گناهم به خدا ...روسیاهم به خدا روسیاهم به خدا
مسجد شهدا و مسجد سرکه دو بازوی قوی بزرگداشت و انجام مراسم عزاداری ماه محرم بودند.
در ان زمانها هنوز از زنجیر و طبل و بلند گو و اکو و این چیزها خبری نبود و البته سنج داشتند و مداحان نیز باید از هنر و صدای خودشان برای زیباتر خواندن نوحه ها و مرثیه های خود بهره می بردند.
ساختمان مسجد اولیه شهدا یادگار هنر بنایی مرحوم نبی ایران منش بود که به کمک بزرگان دیگر مثل مرحوم قنبر محبی، مرحوم حاج حسین گنجی مقدم ، مرحوم علی فرید ، مرحوم رضاعلی رنجبر و..............ساخته شد و به بهره برداری رسید و مورد استفاده قرار گرفت.
یاد و نام ان مرحومان گرامی باد.
@shoulamchannel1
وقتی در دهه ۱۳۶۰ در سطح روستای شولم شروع به جاده سازی و شن ریزی شد.
کم کم مشکلات عبور و مرور مردم به حد اقل رسید و مردم راحت تر به مساجد شولم دسترسی پیدا کردند.
مسجد شهدای شولم به دلیل واقع شدن در دشت و دسترسی راحت تر مردم به ان کم کم پر رونق تر از قبل شد هرچند قبل از ان نیز مراسم در ان بسیار باشکوه برگذار می شد .
حضور چهره های سرشناس و محترم در این مسجد که بنوعی هویت مسجد بودند محرمهای مسجد شهدا را پر رونق میکرد.
مرحومان مشهدی نبی ایرانمش، حاج حسین گنحی مقدم، کدخدا قنبر محبی و برادران ، علی، جانعلی و حسین فرید، نازعلی نوروز پور، علی نوروز پور ، حسن زاهدی، فرج و ایرج و نوروز و ولی و......زاهدی، رضاعلی رنجبر، علیار زحمتکش، و.............. بسیاری از بزرگان دیگر هویت مسجد بودند و حضورشان گرما بخش مسجد می شد.
مداحان خوبی هم داشت که مهمترینشان در ان اوایل مرحوم نازعلی نوروز پور بود ، اقای محترمی هم بود به نام بیت الله که متاسفانه لقبش نفهمیدم چه بود از شولمروار، مرحوم فرج و چند نفر دیگر مسجد شهدای شولم را با مداحی های خود پرشور می کردند.
مرحوم نازعلی نوروز پور در واقع از پیشکسوتان پیر غلامان مسجد شهدای شولم به شمار می رود.
در نوجوانی تا بزرگسالی هرگاه محرم به مسجد شهدای شولم می رفتیم مرحوم نازعلی نوروز پور پای ثابت مداحی و نوحه خوانی برای سیدالشهدا بود.
صدا و نوای خاص و اهنگین و محزون خودش را داشت.
یکی اززیباترین مرثیه های ان مرحوم در مورد حر بود.
حرم ای شاه پشیمان ز گناهم به خدا ...روسیاهم به خدا روسیاهم به خدا
مسجد شهدا و مسجد سرکه دو بازوی قوی بزرگداشت و انجام مراسم عزاداری ماه محرم بودند.
در ان زمانها هنوز از زنجیر و طبل و بلند گو و اکو و این چیزها خبری نبود و البته سنج داشتند و مداحان نیز باید از هنر و صدای خودشان برای زیباتر خواندن نوحه ها و مرثیه های خود بهره می بردند.
ساختمان مسجد اولیه شهدا یادگار هنر بنایی مرحوم نبی ایران منش بود که به کمک بزرگان دیگر مثل مرحوم قنبر محبی، مرحوم حاج حسین گنجی مقدم ، مرحوم علی فرید ، مرحوم رضاعلی رنجبر و..............ساخته شد و به بهره برداری رسید و مورد استفاده قرار گرفت.
یاد و نام ان مرحومان گرامی باد.
@shoulamchannel1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هزار دردهَ مرا ؛جانم؛ عزایه
کرم ناله چمه دس که کتایه
دیلم خل خل اشته جانی خلا را
حسینم میدونی کو بی پنایه
سروده استاد انوش نازیابی
صدا #علی_رستم_پورهفت_خانی
#گروه_رسانه_اى_شاندرمن_ویژه
@shandermanvizhe
کرم ناله چمه دس که کتایه
دیلم خل خل اشته جانی خلا را
حسینم میدونی کو بی پنایه
سروده استاد انوش نازیابی
صدا #علی_رستم_پورهفت_خانی
#گروه_رسانه_اى_شاندرمن_ویژه
@shandermanvizhe
Forwarded from 🌹تالــشــســتــان🌹
بگردم
پیرَه تنها بشوم بندون بگردم
ت لیلی ببی از مجنون بگردم
چَکَه دیلی پِنَم جانی دوشی کا
ترا ملهَم ببوم، درمون بگردم
بگردم ام دییارون ، اَه دییارون
اشته خونِه را سرگردون بگردم
ناخش نیرَه منر آزون درییَه
خَسَه وَت تا به کی حیرون بگردم
بکش دَس وَستَه از موند آبیمَه موند
جانی را غش ترا قربون بگردم
مرا چِمَک مَژَن میجَه گوشَه نَ
ترسم سَحَر ببوم افسون بگردم
ژَنی چمن پَر و بالی ک تا اَز
اشته قفسی کا زیندون بگردم
وییَر کوری بدَی راهی نِدارم
دیلی خوناوَه کا غلتون بگردم
پیره: دوست داری
اشته خونه را: بخاطر تو
منر ازون درییه: برای شناختن بیشتر من درحال امتحان من هستی
موند: خسته
کوری: ازار، اذیت
#عاشوری شولمی
۱۴۰۴/۴/۱۷
🌺کانال تالشستان🌺اولین کانال تلگرامی تالشان،از آبان 1394 با شما
@taaleshestan
پیرَه تنها بشوم بندون بگردم
ت لیلی ببی از مجنون بگردم
چَکَه دیلی پِنَم جانی دوشی کا
ترا ملهَم ببوم، درمون بگردم
بگردم ام دییارون ، اَه دییارون
اشته خونِه را سرگردون بگردم
ناخش نیرَه منر آزون درییَه
خَسَه وَت تا به کی حیرون بگردم
بکش دَس وَستَه از موند آبیمَه موند
جانی را غش ترا قربون بگردم
مرا چِمَک مَژَن میجَه گوشَه نَ
ترسم سَحَر ببوم افسون بگردم
ژَنی چمن پَر و بالی ک تا اَز
اشته قفسی کا زیندون بگردم
وییَر کوری بدَی راهی نِدارم
دیلی خوناوَه کا غلتون بگردم
پیره: دوست داری
اشته خونه را: بخاطر تو
منر ازون درییه: برای شناختن بیشتر من درحال امتحان من هستی
موند: خسته
کوری: ازار، اذیت
#عاشوری شولمی
۱۴۰۴/۴/۱۷
🌺کانال تالشستان🌺اولین کانال تلگرامی تالشان،از آبان 1394 با شما
@taaleshestan
Forwarded from کانال شعر معصومه اپروز (M اپروز)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
درختم. خوانده در گوشم اگر هوهوی هر پاییز میجنگم
اگر برگم بریزد زیر پایت شاخه.هایم نیز میجنگم
غزلهایم شبی در گرگ و میش چشمهایت اوج میگیرند
تو در من میشوی صبحی پر از امید شورانگیز میجنگم
تو موجی از صدف هستی که در آیینه های چشم من جاری است
به آتش میزنم با تو جهان از ما شود لبریز میجنگم
من آن سرباز بی پوتن این خاکم که تنها جان من مانده است
اگر بوی تومی آید از این زنجیر و حلق آویز میجنگم
خودم بمبم کمانی برنمیدارم تفنگی روی دوشم نیست
زبانم خوشه ی خشم است و گاهی صور رستاخیز میجنگم
نترسان از دبستانیترین خودآزمایی ها مرا هربار
که یک عمراست با این امتحانهای درشت و ریز میجنگم
#معصومه_اپروز
https://www.group-telegram.com/Masomehaprooz
اگر برگم بریزد زیر پایت شاخه.هایم نیز میجنگم
غزلهایم شبی در گرگ و میش چشمهایت اوج میگیرند
تو در من میشوی صبحی پر از امید شورانگیز میجنگم
تو موجی از صدف هستی که در آیینه های چشم من جاری است
به آتش میزنم با تو جهان از ما شود لبریز میجنگم
من آن سرباز بی پوتن این خاکم که تنها جان من مانده است
اگر بوی تومی آید از این زنجیر و حلق آویز میجنگم
خودم بمبم کمانی برنمیدارم تفنگی روی دوشم نیست
زبانم خوشه ی خشم است و گاهی صور رستاخیز میجنگم
نترسان از دبستانیترین خودآزمایی ها مرا هربار
که یک عمراست با این امتحانهای درشت و ریز میجنگم
#معصومه_اپروز
https://www.group-telegram.com/Masomehaprooz
Forwarded from Babak Bahari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تٚه مشٚن کی اٚشتٚه شِه اٚم دٚلی ویرونِه بَکرد
چَمه عشقِه کی بوته، عالمی حیرونه بکرد
چنه شودش دی دَفن، کی اٚشتٚه شِه چنه نی دی
رَوه و دٚل چَه خونَی، هٚنگٚه نی فیغونه بکرد
تٚه اُگرد به چٚمٚه کش، اوسوری وٚلی اوسون
تٚهئیشٚن اَه وٚلی کی اٚم کشی بٚستونه بکرد
بدییِه هست چٚمٚه دٚل دَه، اُدمیم، وٚیته نیئَب
اٚشته صوفه قلبه کی مٚه اٚنگٚه اینسونه بکرد
دوئهرو مندیه هیجرون، کی دٚلون کردده فٚچ
اوروخون اٚم هیجرونی، کی شِه نَه احسونه بکرد
لطفا با لایکها و اشتراکگذاریتون از شعر و ادبیات تالشی حمایت کنید🙏
@BahariBabak
چَمه عشقِه کی بوته، عالمی حیرونه بکرد
چنه شودش دی دَفن، کی اٚشتٚه شِه چنه نی دی
رَوه و دٚل چَه خونَی، هٚنگٚه نی فیغونه بکرد
تٚه اُگرد به چٚمٚه کش، اوسوری وٚلی اوسون
تٚهئیشٚن اَه وٚلی کی اٚم کشی بٚستونه بکرد
بدییِه هست چٚمٚه دٚل دَه، اُدمیم، وٚیته نیئَب
اٚشته صوفه قلبه کی مٚه اٚنگٚه اینسونه بکرد
دوئهرو مندیه هیجرون، کی دٚلون کردده فٚچ
اوروخون اٚم هیجرونی، کی شِه نَه احسونه بکرد
لطفا با لایکها و اشتراکگذاریتون از شعر و ادبیات تالشی حمایت کنید🙏
@BahariBabak
Forwarded from ماهنامه تالش
دویستمین شماره ماهنامه تالش منتشر شد
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شماره ۲۰۰ ماهنامه تالش منتشر شد. این شماره از ماهنامه تالش که تاریخ مردادماه ۱۴۰۴ را دارد با مطالب متنوع تاریخی،فرهنگی،هنری و... در چهل صفحه و با قیمت یکصد هزار تومان روانه بازار شده است.
🌼کانال ماهنامه تالش🌼
@Mahnametalesh
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شماره ۲۰۰ ماهنامه تالش منتشر شد. این شماره از ماهنامه تالش که تاریخ مردادماه ۱۴۰۴ را دارد با مطالب متنوع تاریخی،فرهنگی،هنری و... در چهل صفحه و با قیمت یکصد هزار تومان روانه بازار شده است.
🌼کانال ماهنامه تالش🌼
@Mahnametalesh
Forwarded from تالشان سپیدرود تا کورا/Dınyo Tolışon/ایسپی رو دا کورا
کتاب از دریچه نگاه من شامل مجموعه عکسهای عکاسی شده از مناطق مختلف ایران عزیز با محوریت تهران و گیلان و تالش از محمد امین قدرتی سیاهمزگی توسط نشر ماه مینو منتشر شد. این عکسها در مکان های تاریخی، طبیعت، فضای شهری و... ثبت شده و مناسب علاقه مندان به ایرانگردی، تاریخ، جغرافیا و طبیعت بر روی کاغذ با کیفیت و بسیار مناسب منتشر شده و جهت هدیه دادن بسیار مناسب می باشد.
قیمت:
۱.۵۰۰.۰۰۰ تومان
جهت تمایل به سفارش به حساب زیر در تلگرام پیام دهید👇
@mag1881
https://www.instagram.com/mahminou_book?igsh=dDlheHNpdHYxZGdu
https://mahminou.ir/
🆔 www.group-telegram.com/Espiarodakora
قیمت:
۱.۵۰۰.۰۰۰ تومان
جهت تمایل به سفارش به حساب زیر در تلگرام پیام دهید👇
@mag1881
https://www.instagram.com/mahminou_book?igsh=dDlheHNpdHYxZGdu
https://mahminou.ir/
🆔 www.group-telegram.com/Espiarodakora
Forwarded from انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
فقط اوست که باقی می ماند
با نهایت اندوه و تأثر، درگذشت پدر مهربان و بزرگوار، شادروان "حاج علی نعمتی"، بزرگ خاندان نعمتی، را به اطلاع عموم دوستان و آشنایان گرامی میرسانیم.
مراسم تشییع آن عزیز سفرکرده، "روز شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴"، از ساعت "۹ صبح" در آرامستان باغ رضوان رشت آغاز و پس از بدرقه و تشییع پیکر پاکش، در مزار ابدی واقع در "روستای علیسرای سیاهمزگی" به خاک سپرده خواهد شد.
حضور گرم و صمیمی شما سروران، موجب تسلی خاطر بازماندگان و ادای احترام به روح بلند آن مرحوم خواهد بود.
روح پاکش در پردیس الهی در آرامش ابدی باد
با نهایت اندوه و تأثر، درگذشت پدر مهربان و بزرگوار، شادروان "حاج علی نعمتی"، بزرگ خاندان نعمتی، را به اطلاع عموم دوستان و آشنایان گرامی میرسانیم.
مراسم تشییع آن عزیز سفرکرده، "روز شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴"، از ساعت "۹ صبح" در آرامستان باغ رضوان رشت آغاز و پس از بدرقه و تشییع پیکر پاکش، در مزار ابدی واقع در "روستای علیسرای سیاهمزگی" به خاک سپرده خواهد شد.
حضور گرم و صمیمی شما سروران، موجب تسلی خاطر بازماندگان و ادای احترام به روح بلند آن مرحوم خواهد بود.
روح پاکش در پردیس الهی در آرامش ابدی باد
Forwarded from انجمن مردم نهاد اطلاع رسانی و ترویج فرهنگ تالشان
جناب آقای مهندس مجید نعمتی، مدیرعامل پرتلاش انجمن اطلاعرسانی و ترویج فرهنگ تالشان،
خبر درگذشت پدر بزرگوارتان همه کسانی را که از دور و نزدیک با ایشان آشنایی داشتند اندوهگین نمود.
هیئت مدیره انجمن از سوی همه اعضا و فعالان فرهنگی انجمن صمیمانه در این اندوه با شما همدرد است.
درگذشت پدر بزرگوارتان را به شما و خانواده گرامی تسلیت میگوییم و برای آن بزرگوار آرامش روح و شادی روان و برای بازماندگان شکیبایی و تندرستی آرزو میکنیم.
هیئت مدیره انجمن ترویج فرهنگ تالشان
خبر درگذشت پدر بزرگوارتان همه کسانی را که از دور و نزدیک با ایشان آشنایی داشتند اندوهگین نمود.
هیئت مدیره انجمن از سوی همه اعضا و فعالان فرهنگی انجمن صمیمانه در این اندوه با شما همدرد است.
درگذشت پدر بزرگوارتان را به شما و خانواده گرامی تسلیت میگوییم و برای آن بزرگوار آرامش روح و شادی روان و برای بازماندگان شکیبایی و تندرستی آرزو میکنیم.
هیئت مدیره انجمن ترویج فرهنگ تالشان
درود و عرض ادب
جناب آقای مجیدنعمتی عزیز
درگذشت پدر مهربان شما را تسلیت عرض میگویم.
مرد بسیار بزرگ و آگاهی بود. بخش سیاهمزگی کتاب تالشها در گذر زمان حاصل تحقیق از ایشان بود که بهکمک حضرتعالی صورت گرفت.
یادش بخیر، بسیار از ایشان لذت بردم و آموختم.
جایگاهش بهشت باشد.
ارادتمند
سیدمومن منفرد
#گروه_رسانه_اى_شاندرمن_ویژه
@shandermanvizhe
جناب آقای مجیدنعمتی عزیز
درگذشت پدر مهربان شما را تسلیت عرض میگویم.
مرد بسیار بزرگ و آگاهی بود. بخش سیاهمزگی کتاب تالشها در گذر زمان حاصل تحقیق از ایشان بود که بهکمک حضرتعالی صورت گرفت.
یادش بخیر، بسیار از ایشان لذت بردم و آموختم.
جایگاهش بهشت باشد.
ارادتمند
سیدمومن منفرد
#گروه_رسانه_اى_شاندرمن_ویژه
@shandermanvizhe